eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #part131 _
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 آبروی خان، آبروی همه مونه. نری اون جا با دو تا پارچه و لباس، آب دهنت راه بیفته. ماه منیر روی دبه ی آب شیرینی که گوشه ی مطبخ بود، نشست و چشم غره ی مادرش را ندید گرفت: _دلارای گفت خودش برام عین همون لباس محلی که پوشید، می دوزه. حکیمه رو ترش کرد و با عصبانیت به این دختر خیره سر نگاه کرد: _تو غلط کردی که ازش قول لباس گرفتی، اون هر چی که از طبقه ی خودمون باشه ولی عروس این خونه می شه. اون وقت بشینه واسه تو لباس کوک بزنه؟ عرو سی ننه ت به راهِ یا از اون بابات که بی عقلی کردی و ازش همچین چیزی خواستی؟ ماه منیر وصله های پایین شلیته را نشان مادرش داد و شاکی افزود: _خب لباسام کهنه ست، ندیمه ی عروس خان شدم. زشته با همین لباس پینه دوزی شده سر عقد و عروسیش برم. حکیمه در حال پاک کردن شنبلیله ها بود، عادت داشت خودش با وسواس سبزی تمیز شده را؛ دوباره پاک کند و ساقه های بلند را بگیرد: _از لباسای قدیمی خودم هنوز گوشه ی صندوقم هست، از اونا هر کدوم رو خواستی بردار که واست اندازه کنم. ماه منیر از روی دبه به پا خواست و دست به کمر ایستاد: _اونا که واسه دولای خودت خوبه، چند تا بچه زاییدی. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸