eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #part147 _ا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 اگه تصمیمم واست سنگین تموم شده، قبل این که به عروسی و عقد بر سه؛ بگوکه قال قضیه رو بکنم. نمی خوام اگر علاقه ای این بین نیست، اجبار سایه بندازه رو انتخابت. دختری و مال هر قشری که باشی، رؤیا تو سرت داری. دلارای در دل به رؤیاهای در سرش، پوزخندی زد. او به بهای امنیت، زیر چتر حمایت کسی در آمده بود که حق نزدیک شدن به او را نداشت؛ حداقل آن طور که دلش می خواست نداشت. آرش جرعه ی آخر قهوه را هم خورد و به پشتی صندلی تکیه زد: _می بینی که صبح تا شب باید با یه م شت کارگر و مزرعه دار سر دو وجب خاک بحث داشته باشم. نه وقت یه زندگی معمولی رو دارم و نه می تونم خودم اون مدل زندگی کنم. می تونی کنار تموم قوانین من، با بدخلقی مادرم کنار بیای؟ می تونی این فاصله رو با درایت پرکنی؟ می تونی قانون من رو، قانون خودت کنی؟ دلارای دستی به گونه اش کشید، نمی دانست چه بگوید از ترسی که در دل می پروراند. _اگه بگم همه ی مشکلات رو یه تنه می تونم حل کنم، دروغ گفتم. زمستان رفته بود و لرز در صدای او جا مانده بود: ِ _خانم اونقدر از من بیزارن که نمیدونم قرارِ چه رفتاری با بعد این عروسی،داشته باشن. قرار شد فقط به شما عادت کنم ولی اگه توی این عادت کردن، حمایتی هست؛ بگین که دلم قرص شه. قطره اشکی چکید و با پلک پراندن، سعی در مخفی نمودن حال دگرگونش داشت: _زن ایلیاتی از پس زندگیش برمیاد، سرسختی نداشته باشه؛ هیچ مردی بهش محل نمی ده. با هر سختی و دردی کنار میام ولی اعتماد مردت که نباشه، به هر دری بزنم جواب نمی گیرم. آرش که عمیقاً به سخنانش گوش می داد، چشم از میز گرفت و حواسش به لرز تن او بود. به صدایی که لرزش از سرما نبود و حجم ترس هایش را برمال می ساخت. _خدا و پیغمبر حالیم هست، با کسی دمخور نمی شم مگر این که به مرور لیاقت خودش رو بهم نشون بده. حساب و کتاب زندگی از خرج و مزد دو تا کارگر جداست. بی حساب قدم پیش نذاشتم و حرف به میون نیاوردم. بالا و پایین کردم، زیر و روی این رابطه رو کشیدم. رفتارت رو سنجیدم و تربیتت رو دیدم. آرش زبانی روی گوشه ی لبش کشید و آمرانه ادامه داد: _چون تو فکرم دنبال زن واسه زندگیم نبودم، معیار و مالکم وا سه انتخابت رو می تونی حجب و حیای ذاتت بدونی. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸