eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #part175
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 دلارای با کنجکاوی به پارچه که شبیه کیسه ی کوچکی بود، دست زد. _سورمه دون باید داشته باشی، این سورمه رو خودم درست کردم. به چشمت بزنی، نور چشم زیاد می شه. این جا رسم دارن زن همیشه سورمه می کشه، تو چشمات روشنه؛ بهت بیشتر میاد. دلارای داخلش را نگاهی مختصر انداخت و با خوشحالی تشکر کرد. _ممنونم عمه. ملوک لباس را هم از لای پارچه ی گلدوزی شده ی دیگری در آورد. تای پیراهن را باز کرد و روبروی دلارای گرفت. رنگ نباتی با طرح پولک و منجوق های دوخته شده روی آن، چیزی نبود که چشم را درگیر خود نکند. لباسی به زیبایی آن، حتی در شهر هم به چشمش نخورده بود. _عمه این خیلی قشنگه. _بلند شو بپوش، ببینم اندازه ت هست یا باید دور کمرش رو درز بگیرم. دلارای با وسواسی خاص لباس را مثل شی شکستنی در بر گرفت و پشت پرده ای که آن جا، رختخواب های ملوک روی هم چیده شده بود؛ شروع به تعویض لباس کرد. ملوک چشم از ترمه بر نمی داشت، خاطره ها با دلش بازی می کردند. یاد روزی افتاد که با دلی شاد این لباس را می دوخت. خیاطی را از مادرش یاد گرفته بود و می توانست بهترین لباس ها را بدوزد. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸