eitaa logo
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
8.3هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
485 ویدیو
233 فایل
﷽ وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ. وَمَا هُوَ إِلَّا ذِکْرٌلِّلْعَالَمِینَ. #رمان‌براساس‌واقعیت‌نوشته‌شده✅ پایان خوش❤
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ꕥ لیـــلے‌بـے‌عـشـــق ꕥ❤️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 #سوگلی_خان #part281 _ح
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 دلارای روی صندلی در حالی که شاهنامه را در آغوش گرفته، به خواب رفته بود. چهره اش در خواب و بیداری غرق آرامش بود. به همان سمت رفت و روی دو پایش نشست. روسری اش شل شده و موهایش روی پیشانی اش را پوشانده بود. هنگام برگشت از اصطبل که نمی توان ست موهای زنش را کنار بزند و بگوید چشم هایت را از من نگیر. اما در اتاق مشترک شان می توانست کمی از آن حس های تازه شکوفا شده اش در کنار دلارای را احیا و تکرارکند. دستش بالا آمد و موهای او را دانه به دانه میان انگشتانش لمس کرد. دلارای تکانی خورد و کمی در خود جمع تر شد. دستانش به دور کتاب قطور هم بیشتر پیچید، و آرش هم به همان اندازه تمایل داشت او را در آ*غ*و*ش بفشارد. با کنار دستش، موهای پیشانی دلارای را عقب راند و ادامه ی حرکت دستش؛ با باز شدن چشم های دلارای، متوقف شد. دلارای چشمانش را یک بار به خیال از بین رفتن توهم چهره ی آرش، باز و بسته کرد اما تصویر روبرویش از بین نرفت و لبخندی هم به آن اضافه شده بود. نگاهی به حالتش کرد و خود را با صندلی جلو کشید. در حال بلند شدن بود که دست آرش روی شانه اش نشست و او را وادار به ماندن در همان حالت کرد. دلارای کتاب را پایین کشید و روی پایش گذارد: _ببخشید روی صندلی خوابم برد. آرش پرسید: _سند بنچاق داره؟ دلارای با تعجب پرسید: _چی؟ آرش با حفظ حالتش گفت: _صندلی رو می گم، بنچاقش به اسم منه؟ دلارای لبخندی زد. آرش با چشمانش به کتاب اشاره ای زد: _اولش خوابت برد یا وسطاش؟ دلارای خندید و گفت: _چند صفحه ش رو خوندم ولی کم خوابی دیشبم مزید علت شد که چشمام سنگین شن. آرش دستانش را روی دسته های صندلی گذاشت و دلارای را به همراه آن به جلو کشید. _وقتی من هستم، چشم نبند... جمالت ترکش واری که از ایراندخت شنیده بود، با همین یک جمله ی کوتاه و لحن جدی آرش از خاطرش پاک شد. 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸