🕊🌷🌷🕊🇮🇷🕊🌷🌷🕊
☘️رمان جذاب #اسطوره_ام_باش_مادر
☘️جلد چهارم؛ از روزی که رفتی
✍️قسمت ۴۱ و ۴۲
رها سری به افسوس تکان داد:
_ما یک خانواده هستیم! پای درست و غلط کارهای هم هستیم. تنبیه شما هم باشه وقتی آروم شدیم تصمیم میگیریم. نمیخوام در ناراحتی تصمیم بگیرم.
ایلیا: _ببخشید خاله.
رها: _از خواهرت معذرت خواهی کن!
**************
بیمارستان روز شلوغی داشت.
احسان خسته مقابل سرپرستاری ایستاد. همین چند ساعت پیش زینب سادات را دیده بود، اما الان هیچ کجای بخش نبود.
از یکی از پرستارها پرسید:
_خانم علوی رو ندیدین؟
پرستار به احسان نگاه کرد:
_کاری دارید من انجام میدم.
احسان: _نه. کاری ندارم. ندیدمشون تو بخش.
پرستار: _یک آقایی اومده بودن دیدنشون، رفت حیاط.
احسان متعجب گفت:
_آقا؟
پرستار: _بله. انگار از شهرستان اومده بودن.
احسان مردد ایستاده بود که پرستار پرسید: _شما خانم علوی رو میشناسید؟
احسان از فکر بیرون آمد. اندکی درنگ کرد و گفت:
_دختر خالهام هستن.
پرستار را متعجب بجای گذاشت و به سمت حیاط رفت. نیاز به گشتن نبود. زینبسادات با یک نامحرم در جای دور و خلوت نمیرفت. مرد را شناخت. آنقدر آشنا بود که چیزی مثل غیرت در درونش بجوشد.
صدای محمدصادق بلند و محکم بود:
_این آخرین باره که این رو میگم! بهتر از من برای تو نیست زینب. اشتباه نکن.
زینب سادات آرام حرف میزد:
_من حرف هامو زدم. نظرم عوض نشده.
محمدصادق: _اگه مثل مامانت داری ناز میکنی، من بیشتر از ارمیا برات صبر کردم! ناز و ادا هم حدی داره.
زینب سادات اخم کرد:
_بحث این چیزها نیست. ما هیچ تفاهمی با هم نداریم و جواب من منفیه.
محمدصادق: _من میخوامت و به دستت میارم. تفاهم هم خودش به وجود میاد.
احسان جلو آمد:
_اتفاقی افتاده خانم علوی؟
محمدصادق به احسان نگاه کرد. فورا او را شناخت:
_سلام آقای دکتر! شما هم اینجا هستید؟
احسان: _سلام. بله من هم اینجا مشغول کار هستم.
محمدصادق رو به زینب سادات کرد:
_دلت رو به دکترهای اینجا خوش نکن! بچه سوسول هایی که از اسم خدمت سربازی هم میترسن و پشت کتابهاشون قایم میشن!
احسان اخم کرد:
_ببخشید من اینجا ایستادم و میشنوم ها!
محمدصادق سینه به سینه احسان ایستاد:
_گفتم که تو هم بشنوی، خیالاتی نشی. هر چند که گروه خونی تو به دختر چادری ها نمیخوره! تو کل خاندان شما جز رها خانم، کسی چادری هست؟
احسان: _خیالات من به خودم مربوطه! تو هم زیاد به ایمانت دل نبند! مگه نشنیدی که هفتاد سال عبادت، یک شب به باد میره!؟
محمدصادق رو به زینب سادات کرد:
_تا فردا منتظر جوابت هستم. خداحافظ
زینب سادات سری به افسوس تکان داد و گفت:
_این همه اعتماد به نفس رو از کجا آورده؟
به سمت احسان برگشت، نگاهش جایی حوالی یقه لباسش بود:
_ببخشید آقای دکتر، حرفهاش از سر عصبانیت بود.
احسان هم به زمین نگاه کرد:
_شما چرا معذرت خواهی میکنید؟ بفرمایید بریم داخل. هنوز چند تا ویزیت دارم.
احسان کنار زینب سادات گام برمیداشت. نجابت و متانت رفتار و منش زینب سادات احسان را جذب میکرد. به محمدصادق بابت این همه اصرار و پافشاری حق میداد اما این که زینب سادات را حق خود میدانست را هم نمیتوانست انکار کند.
" متانتت را دوست دارم بانو.
همان نجابت چشمان پر از شرم و حیاییت
را. نجابت خنده بی صدایت را. نجابت لبخندهای از ته دلت به کودکان دردمند را. صبوری ات را دوست دارم بانو. مهربانی ات را دوست دارم بانو اصلا هر چیزی که تو داری را دوست دارم بانو...
تو مهتابی. تو پاک و درخشانی. کسوف چادرت هم نمیتواند درخشش تو را حتی اندکی کمرنگ کند. میدانی بانو؟ کسوف را هم دوست دارم. "
*******************
از سرو صدای زیاد از خواب بیدار شد. سرش درد میکرد و این سر و صدا سر دردناکش را دردناک تر میکرد.دستی به موهای آشفته اش کشید و بعد صورتش را ماساژی داد و روی تخت نشست. صداها از حیاط می آمد. چیزی در آنها بود که دلش را به شور انداخت.
پنجره را باز کرد و شنید.
صدرا: _شاید بعد بیمارستان رفته خرید.
زهرا خانم: _نه پسرم. بدون اینکه به من بگه جایی نمیره!
ایلیا: _تازه همیشه منو با خودش میبره برای خرید.
رها: _شاید با دوستاش باشه.
ایلیا: _زینب دوستی نداره. اون هم اینجا! باز هم باید اطلاع میداد.
مهدی: _گوشیش هنوز خاموشه.
رها: _تو هی زنگ بزن شاید روشن کرد.
زهرا خانم: _به سیدمحمد گفتید؟
صدرا: _آره الان میرسه.
صدای گریه زهرا خانم همراه با نالههایش به گوش رسید و بند دل احسان پاره شد: _خدا چکار کنم؟ جواب حاج علی رو چی بدم؟ جواب سیدمهدی رو چی بدم؟ آخ آیه! چی به سر امانتیت اومده! خدایا!
احسان به سمت حیاط دوید. خود را درون حیاط انداخت:
_چی شده؟
☘️ادامه دارد.....
✍️نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧡ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ..
🍁ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﻧﺪگیمان ﺭﺍ
🧡ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﺕ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﺪهیم
🍁ﻭ بہ ﺗـــــﻮ ﺗﻮﮐﻞ میکنیم
🧡کہ ﭼﺮﺍﻍ ﻭﻫﺪﺍﯾﺘﮕﺮ ﺭﺍهمان ﺑﺎﺷﯽ
🍁الهی بہ امیدتـــــو...🍁
#بِسْــــــمِاللَّهِالرَّحْمَـنِالرَّحِيــم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اے ماهترین ماهترین ماهترین ماه
اے از دلم آگاه و اِے حضرٺ دلخواه
ٺحقیق نمودیم ڪہ اڪسیر بقا چیسٺ
از عرش یڪے گفٺ، علـےًّ ولےالله
#یا_حیدر_ڪرار❤️
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی💚
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
💚
آنانکه عابدند به وقتِ اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نِگار، یکی ناز می کند
عُشّاقِ روزگار یکی در میان خوشند
نانی که می پَزند به همسایه میرسد
این خانواده با خوشیِ دیگران خوشند
این سفره دارها که شدم میهمانشان
بعد ازبیا، بروست، ولی با بِمان خوشند
ما می خوریم و اهل کَرَم شُکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عُشّاق با معامله های گران خوشند
با اخم خویش راهِ فرارِ مرا ببند
صیاد اگر علیست همه با کمان خوشند
#مـولا_جـان
مادرم بعد خدا نام تو را یادم داد
عادت کودکی ماست #علی گفتن ما
هر که آمد نجف از هیبت تو زانو زد
بی سبب نیست سراسیمه زمین خوردن ما
#صلیاللهعليڪیـاعــلیبنابیطـــالب
🥀 به یاد شهیدمدافعحرم علیاکبر شیرعلی
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یکشنبه_های_علوی_فاطمی
🎥 زیارت حضرت زهرا(س)
🎙با نوای مهدی نجفی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_عاشقی
✨ فتبارک الله احسن الخالقین ✨
( سوره مبارکه مومنون آیه ۱۴ )
آفرین بر خداوندی که بهترین
آفرینندگان است 💚
قدرت مطلق خداست
از ازل تا به ابد، خدا بوده و هست ...
خدا مارو آفریده و بیشتر از هرکسی میدونه چی برامون خوبه و چی بد
خدا مهربونترینه و خوبیمونو می خواد
پس بهتره که فقط به حرف خدا گوش بدیم و عزیز دل خدا باشیم😊
#حواسمونباشه کدوم طرفی هستیم....
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 دو اسم الهی برای حاجت روایی
1⃣ البدیع : در روایت آمده است کسی که هزار مرتبه اسم شریف البدیع را بگوید خداوند حاجتش را برآورده میکند. (۱)
2⃣ المجیب: امام رضا علیه السلام فرمودند : هر کس صد و ده (۱۱۰) بار ذکر شریف المجیب را جهت برآورده شدن حاجات بگوید، حاجات او به کلی برآورده میشود و هر کس مداومت کند از نکبت های دنیا ایمن میگردد.(۲)
📚 منابع :
۱-مصباح کفعمی ص ۴۶۱
۲-بحرالغرائب ص ۸۴
#به_وقت_نیـاز
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌹السلام علیک ایها العلم المصبوب
📚 سیرمطالعاتی مهدویت
⏰ فقط 10 دقیقه در روز برای شناخت امام زمانمان وقت بگذاریم.
🔴 کتب انتخاب شده از انتشارات بنیاد مهدی موعود علیه السلام است...
🔷 عزیزان شرکت کننده موظف هستند حداقل روزی 7صفحه را طبق برنامه مطالعه فرمایند...
برای ثبت نام وکسب اطلاعات بیشتر به این آیدی پیام دهید.
@emamgharib313
✅ بعداز مطالعه هر کتاب ،بابرگزاری امتحان (اختیاری )به نفرات برتر هدیه نقدی معادل 200.000تومن اهدا می گردد....
🟢 با نشر این پیام زمینه را برای ترویج فرهنگ مطالعه وآشنایی دیگران با امام عصر علیه السلام فراهم بفرمایید .
https://eitaa.com/sotemahdavi