🔵 کلامی مختصر در معرفت زینب کبری سلام الله علیها
🌺 براساس برخی روایات، حضرت زینب کبری علیهاالسلام در وقار همانند حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام، در عصمت و حیاء مانند حضرت زهرا علیهاالسلام، در فصاحت و بلاغت به هنگام سخنگویی چون حضرت امیرالمومنین علیهالسلام، در حلم و بردباری مانند حضرت امام مجتبی علیهالسلام و در شجاعت و قوت قلب مانند حضرت سیدالشهداء علیهالسلام بودهاند.
🌹 کثرت علاقه و محبت ایشان به امام زمانش حضرت اباعبدالله علیهالسلام چنان بود که در هر روز اگر حضرت را نمی دید آرام نمیگرفت
و هنگام ازدواج با جناب عبدالله بن جعفر شرط نمود که باید هر روز برادرم را زیارت کنم.
ایشان برای دین و حمایت از امام زمان خویش دو فرزند خود جناب محمد و جناب عون را فدا فرمود و در مقام تحمل رنج در رتبه ای بود که چون دو فرزنداش شهید شدند از خیمه بیرون نیامد.
🔹 مقام و رتبه علمی
در ایامی که حضرت امیرالمومنین علیهالسلام در کوفه مقیم بودند، حضرت زینب علیهاالسلام در منزل خود برای بانوان تفسیر قرآن بیان میفرمود.
بفرموده ی امام معصوم عالمه ی بغیر معلمه..
خطبههای ایشان از سویی یادآور کلمات حضرت امیرالمؤمنین عليهالسلام و از جهتی تداعیگر خطبه حضرت صدیقه کبری صلواتاللهعلیها بود؛ شورانگیز، مستدل و آگاهی بخش.
🔹 عبادت حضرت زینب کبری علیهاالسلام
ایشان شبها را به تهجّد صبح می فرمود و دائما تلاوت قرآن میکرد و طبق گفته بعضی مورخین، تهجد ایشان در تمام عمر ترک نشد، حتی در شب١١ محرم با دیدن آن همه مصیبت و خستگی ترک تهجد نفرمود.
از حضرت امام سجاد علیه السلام روایت است که دیدم عمهام آن شب نشسته مشغول نماز است. در روایت دیگری فرمودند:
عمه ام با این همه مصیبت از کربلا تا شام نوافل را ترک نفرمود.
🔹 علو مقام ایشان نزد مقام امامت
روزی حضرت زینب علیهاالسلام حضرت اباعبدالله علیهالسلام وارد شدند در حالی که امام علیهالسلام مشغول تلاوت قرآن بودند. امام بادیدن خواهرشان تلاوت قرآن را ترک نموده و برای احترام خواهر تمام قد ایستادند .
🔹 نجات جان امام علیهالسلام توسط حضرت زینب کبری علیهاالسلام
ایشان در چند موضع از جان فرزند برادرشان حضرت امام سجاد علیهالسلام حفاظت نمودند:
١) بعد از حمله به خیام در روز عاشورا
٢) در هنگام عبور امام علیه السلام از قتلگاه
٣) در مجلس ابن زیاد، زمانی که او قصد قتل امام علیه السلام را نمود.
بزرگترین پیام زندگی مبارکه در عالم این است..
🔴 که تمام وقتش و زندگیش فدای امام زمانش شد
ما هم بگوییم و عمل کنیم تمام وقت ما بفدای تو ای امام وقت ما.....
#حضرت_زینب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 لبیک به ندای #امام_زمان (عج)
🔵 می گویند با هر باری که در ظهر عاشورا حضرت اباعبداللّه عليه السلام «هل من ناصر ینصرنی» مي گفتند حضرت زينب مي آمدند و لبیکی می گفتند. گاهي سوال ميشد که چرا شما لبیک می گویید؟!
مي گفتند: ایشان امام من است و يك نفر بايد به درخواست ایشان جواب مثبت بدهد و گرنه عذاب خدا نازل مي شود.
🌕 اما امام زمان تو و من بیشتر از هزار سال است ندای (هل من ناصر ینصرنی) سر میدهند و لبیک شان حتی به تعداد سیصد و سیزده حنجره پاسخی ندارد، و چه عذابی بالاتر از این عذاب که،کسی باید تا به حال آمده باشد و به خاطر بی غیرتی ما نیامده و این نیامدنش هم به حالمان فرقی ندارد.
#حضرت_زینب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_شانزدهم 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را
«🖤»
هزارقصھنوشتیم
برصحیفہیدل،اما
هنوزعشقِتوعنوانِ
سرمقالہیماست . . . 🌿
در شب میلاد #حضرت_زینب ، جای شهدای مدافع حرم خالی🥀
#حاج_قاسم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍁لطفِ خدا🍁
💫«خاتون» بزرگ آل طاها لبیک 🌸ای زین علی ، «نایب زهرا» لبیک 💫جای «شهدای حرمت» می گوییم 🌸فرمانده ی ما
📗 فرازی از زیارتنامه #حضرت_زینب کبری سلاماللهعلیها
🔻 السَّلامُ علیکِ یا بِنتَ سَیِّدِ الأَنبیاء السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الحَوضِ واللِّواءِ السَّلامُ علیکِ یا بنتَ مَن عُرِجَ إِلی السَّماءِ و وُصِلَ إِلی مَقامِ قابَ قوسَینِ أَو أَدنی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ نَبِیِّ الهُدی وَسَیِّدِ الوَری و مُنقِذِ العِبادِ مِنَ الرَّدی السَّلامُ علیکِ یا بنتَ صاحِبَ الخُلُقِ العَظیمِ وَ الشَّرفِ العَمیمِ وَالآیاتِ والذِّکرِ الحکیمِ؛
✨ درود بر تو باد ای دختر سرور پیغمبران درود بر تو باد ای دختر صاحب حوض کوثر و صاحب پرچم
درود بر تو باد ای دختر کسی که بالا برده شد به سوی آسمان و وصل شد به مقام مرتبه قاب قوسین یا نزدیکتر
درود بر تو باد ای دختر پیغمبر که هدایت و سرور آفریدگان و نجاتدهنده بندگان از هلاکت و نابودی هستی،
درود بر تو باد ای دختر دارای خوی و خلق بزرگ و شرافت همه جانبه و صاحب نشانهها و در آورنده قرآن حکیم و محکم و استوار،
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَجبِحَقِّحَضرَتِزِینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
❣️ مشق انتظار در مکتب بانوی دمشق ❣️
🔹 #حضرت_زینب سلام الله علیها در چهار مقام الگوی مناسبی برای منتظران هستند...
1⃣ اولین و مهمترین مقام، مسئله «معرفت نسبت به امام»
2⃣ دومین مقام «حمایت و دفاع از حریم ولایت» تمام آبرو ،جان و فرزند را فدای امام زمانش کرد.
3⃣ سومین مقام اطاعت پذیری و عبادت در مسیر رضایت حجت خدا
4⃣ چهارمین مقام، مقام صبر و اسقامت در برابرحوادث تلخ و ناگوار و تسلیم نشدن در مقابل دشمنان..
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَجبِحَقِّحَضرَتِزِینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_هفتم
💠 یک نگاهم به قامت غرق #خون عباس بود، یک نگاهم به عمو که هنوز گوشه چشمانش اشک پیدا بود و دلم برای حیدر پر میزد که اگر اینجا بود، دست دلم را میگرفت و حالا داغ فراقش قاتل من شده بود.
جهت مقام #امام_مجتبی (علیهالسلام) را پیدا نمیکردم، نفسی برای #دعا نمانده بود و تنها با گریه به حضرت التماس میکردم به فریادمان برسد.
💠 میدانستم عمو پیش از آمدن به بقیه آرامش داده تا خبری خوش برایشان ببرد و حالا با دو پیکری که روبرویم مانده بود، با چه دلی میشد به خانه برگردم؟
رنج بیماری یوسف و گرگ مرگی که هر لحظه دورش میچرخید برای حال حلیه کافی بود و میترسیدم مصیبت #شهادت عباس، نفسش را بگیرد.
💠 عباس برای زنعمو مثل پسر و برای زینب و زهرا برادر بود و میدانستم رفتن عباس و عمو با هم، تار و پود دلشان را از هم پاره میکند.
یقین داشتم خبر حیدر جانشان را میگیرد و دل من بهتنهایی مرد اینهمه درد نبود که بین پیکر عباس و عمو به خاک #مصیبت نشسته و در سیلاب اشک دست و پا میزدم.
💠 نه توانی به تنم مانده بود تا به خانه برگردم، نه دلم جرأت داشت چشمان #منتظر حلیه و نگاه نگران دخترعموها را ببیند و تأخیرم، آنها را به درمانگاه آورد.
قدمهایشان به زمین قفل شده بود، باورشان نمیشد چه میبینند و همین حیرت نگاهشان جانم را به آتش کشید.
💠 دیدن عباس بیدست، رنگ از رخ حلیه برد و پیش از آنکه از پا بیفتد، در آغوشش کشیدم. تمام تنش میلرزید، با هر نفس نام عباس در گلویش میشکست و میدیدم در حال جان دادن است.
زنعمو بین بدن عباس و عمو حیران مانده و رفتن عمو باورکردنی نبود که زینب و زهرا مات پیکرش شده و نفسشان بند آمده بود.
💠 زنعمو هر دو دستش را روی سر گرفته و با لبهایی که بهسختی تکان میخورد #حضرت_زینب (علیهاالسلام) را صدا میزد.
حلیه بین دستانم بال و پر میزد، هر چه نوازشش میکردم نفسش برنمیگشت و با همان نفس بریده التماسم میکرد :«سه روزه ندیدمش! دلم براش تنگ شده! تورو خدا بذار ببینمش!»
💠 و همین دیدن عباس دلم را زیر و رو کرده بود و میدیدم از همین فاصله چه دلی از حلیه میشکافد که چشمانش را با شانهام میپوشاندم تا کمتر ببیند.
هر روز شهر شاهد #شهدایی بود که یا در خاکریز به خاک و خون کشیده میشدند یا از نبود غذا و دارو بیصدا جان میدادند، اما عمو پناه مردم بود و عباس یل #مدافعان شهر که همه گرد ما نشسته و گریه میکردند.
💠 میدانستم این روزِ روشنمان است و میترسیدم از شبهایی که در گرما و تاریکی مطلق خانه باید وحشت خمپارهباران #داعش را بدون حضور هیچ مردی تحمل کنیم.
شب که شد ما زنها دور اتاق کِز کرده و دیگر #نامحرمی در میان نبود که از منتهای جانمان ناله میزدیم و گریه میکردیم.
💠 در سرتاسر شهر یک چراغ روشن نبود، از شدت تاریکی، شهر و آسمان شب یکی شده و ما در این تاریکی در تنگنای غم و گرما و گرسنگی با مرگ زندگی میکردیم.
همه برای عباس و عمو عزاداری میکردند، اما من با اینهمه درد، از تب سرنوشت حیدر هم میسوختم و باز هم باید شکایت این راز سر به مهر را تنها به درگاه #خدا میبردم.
💠 آب آلوده چاه هم حریفم شده و بدنم دیگر استقامتش تمام شده بود که لحظهای از آتش تب خیس عرق میشدم و لحظهای دیگر در گرمای ۴۵ درجه #آمرلی طوری میلرزیدم که استخوانهایم یخ میزد.
زنعمو همه را جمع میکرد تا دعای #توسل بخوانیم و این توسلها آخرین حلقه #مقاومت ما در برابر داعش بود تا چند روز بعد که دو هلیکوپتر بلاخره توانستند خود را به شهر برسانند.
💠 حالا مردم بیش از غذا به دارو نیاز داشتند؛ حسابش از دستم رفته بود چند مجروح و بیمار مثل عمو #مظلومانه درد کشیدند و غریبانه جان دادند.
دیگر حتی شیرخشکی که هلیکوپترها آورده بودند به کار یوسف نمیآمد و حالش طوری به هم میخورد که یک قطره #آب از گلوی نازکش پایین نمیرفت.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش گرفته بود، دور خانه میچرخید و کاری از دستش برنمیآمد که ناامیدانه ضجه میزد تا فرشته نجاتش رسید.
خبر آوردند فرماندهان تصمیم گرفتهاند هلیکوپترها در مسیر بازگشت بیماران بدحال را به #بغداد ببرند و یوسف و حلیه میتوانستند بروند.
💠 حلیه دیگر قدمهایش قوت نداشت، یوسف را در آغوش کشیدم و تب و لرز همه توانم را برده بود که تا رسیدن به هلیکوپتر هزار بار جان کندم.
زودتر از حلیه پای هلیکوپتر رسیدم و شنیدم #رزمندهای با خلبان بحث میکرد :«اگه داعش هلیکوپترها رو بزنه، تکلیف اینهمه زن و بچه که داری با خودت میبری، چی میشه؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
⚫️ شرکت امام زمان (عج) در مجلس عزای فرشتگان در رحلت حضرت زینب (س)
🔵 امام زمان ارواحنا فداه فرمودند:
🌕 امروز روز وفات عمهام حضرت زینب است. از آن روزى كه عمهام زینب وفات كرده، تا كنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا مىكنند و آن چنان مىگریند كه من باید بروم و آنها را ساكت كنم، آنها خطبه حضرت زینب را كه در بازار كوفه خواند، مىخوانند و مىگریند، من هم اكنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نمودهام.
📚 خصائص الزینبیه، ص ۲۱۱
#حضرت_زینب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌻توسل به حضرت زینب سلام الله علیها 🌻
🌱*.امام زمان ارواحنا فداه فرمودند: هر گاه واسطه ی آبرومندی خواستید حضرت زینب علیه السلام را به در گاه ایزد متعال واسطه قرار دهید تاناراحتی شما برطرف شود.
🌱*.یکی از خوبان گفت :من در نجف اشرف از (آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی ) مرجع شیعیان خواهش کردم که برای رفع گرفتاری ها دستوری بدهند سید فرمودند : در زمان گرفتار شدید خدای متعال را به عظمت حضرت زینب علیه السلام سوگند دهید تاانشا الله ایزد متعال برطرف نماید .
🌱یکی از بزرگان در سرداب سامرا چهل روز برای حاجتی متوسل به حضرت حجت عجل الله فرجه می گردد در شب چهلم آن بزرگوار را در خواب می بیند که حضرت فرمودند : ((فلانی سه مرتبه خداوند را به درد های دل عمه ام زینب سوگند بده )) چون بیدار شد به دستور حضرت عمل گرد فورا حاجتش روا شد .
🌱.مرحوم حجت السلام ((سید علی نقی فیض السلام )) که از علمای معروف است می فرماید :بیش از 12سال پیش به درد دل گرفتار شدم ومعالجه ی اطبا سودی نبخشید برای استشفا با خانواده به کربلای معلا مشرف شدیمدر آنجا هم سخت مبتلا گشتم روزی دوستی از زائرین نجف اشرف من وگروهی را به منزلش دعوت کرد با اینکه رنجور بودم رفتم در بین گفت وگو ها ی گوناگون یکی از علما که در مجلس بود فرمود : پدرم می گفت :هر گاه خواسته وحاجتی داری خدای متعال را سه بار به نام علیها مخدره حضرت زینب کبری علیه سلام بخوان بی شک خداوند خواسته ات را روا می گرداند منم چنین کردم وخداوند درخواست مرا اجابت فرمود .
🌱از جمله ختومات بسیار مجرب این که 69 مرتبه صلوات به حضور آن مجلله (زینب کبرى ) سلام الله علیها هدیه نموده و 69 تومان انفاق در راه خدا نمایید.
#حضرت_زینب
#امام_زمان
#شهادت_حضرت_زینب
#دعاهای_من👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1052901406Ce81b29cfcd