eitaa logo
کانال در آرزوی شهادت
3.1هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1هزار ویدیو
23 فایل
ما راهی به‌ جز این ڪه یڪ شهید زنده در این عصر باشیم نداریم .🌹🍃 سردار شهید ...🕊 #شهیدحاج‌‌احمد‌ڪاظمی
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... 🌹 @love_shahid 🌹
کانال در آرزوی شهادت
#اخلاق_شهدایی ❤️ تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مف
📖 🌹 از صبـح می‌رفت تو انبار تا بعد از ظهر ؛ با خودم گفتم شاید حسین میره اونجا می‌خوابه . خواستم برم مچشو بگیرم . رفتم داخل انبار ، انتظار داشتم ڪولر گازی داشته باشه . وارد ڪه شدم خفه شدم ، گرما و شرجی بودن هوا یه حالت ڪوره پز خانه درست ڪرده بود . یه لحظه هم تحملش سخت بود . (توی گرمای 60-70 درجه‌ای اهواز) باورش برام سخت بود ڪه حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط ڪار می‌ڪنه . سر تا پا خیس عرق بود ؛ داشت مداحی می‌خوند و مشغول مرتب ڪردن انبار بود . با عصبانیت بهش گفتم بیا بریم ، آخه اخلاص هم حدی داره ، الانه ڪه فشارت بیفته‌ها . گفت : داداش این وسایل مال بیت‌الماله و من طبق وظیفه‌ای ڪه دارم مسئولم اینجا رو مرتب ڪنم . رفتم خونه ساعت 2 عصر شده بود ، خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم . وقتی بیدار شدم اولین ڪارم این بود ڪه به حسین زنگ بزنم و حالش رو بپرسم . گوشی رو برداشت و سریع گفت : من الان سرم شلوغه بعدا زنگ می‌زنم . گفتم : ڪجایی مگه ؟ گفت ڪار انبار هنوز تموم نشده . گفتم : به خدا اگه همین الان نری آسایشگاه ، زنگ می‌زنم به فرمانده و میگم ڪه این پسر دیوونه شده . راستش نقطه ضعفش همین بود نمی‌خواست ڪسی از ڪارایی ڪه می‌ڪنه مطلع بشه ، تا اینو شنید سریع گفت باشه . ✍ راوی : همڪار شهید مدافع وطن (سالروز شهادت شهدای حادثه تروریستی اهواز را گرامی می‌داریم .) 🌷ڪانال در آرزوی شهادت🌷 http://eitaa.com/joinchat/1194983425C886630eb39
آنان ڪه خاڪ را بہ نظر ڪیمیا ڪنند آیا شود ڪه گوشه چشمے به ما ڪنند؟ 🌹 @love_shahid 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍وحدت و صمیمیت بین نیروهای انقلابی رمز پیروزی‌ست...و چقدر کم داریم ما این گزینه‌ها را. 🌹 @love_shahid 🌹
شهیدی ڪہ بہ یاد اربابش اباعبدالله الحسین تشنہ بہ شهادت رسید ... 🌹 @love_shahid 🌹
کانال در آرزوی شهادت
شهیدی ڪہ بہ یاد اربابش اباعبدالله الحسین تشنہ بہ شهادت رسید ... #شهید_شاپور_برزگر_گلمغانی 🌹 @lov
📖 یہ دستش قطع شده بود ، اما دست بردار جبهہ نبود . بهش گفتند : « با یہ دست ڪہ نمےتونے بجنگے ، برو عقب . » گفت : « مگہ حضرت ابوالفضل با یڪ دست نجنگید ؟ مگہ نفرمود : والله ان قطعتموا یمینے انے احامے ابداً عن دینے ...!؟ » عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود . حمید باڪرے بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده . با عده‌اے از نیروهاش رفت بہ سمت منطقہ مأموریت . ... لحظه‌هاے آخر ڪہ قمقمہ رو آوردن نزدیڪ لبای خشڪش گفتہ بود : « مگہ مولایمان امام حسین (ع) در لحظہ شهادت آب آشامید ڪہ من بیاشامم ... !؟ » شهید ڪہ شد ، هم تشنہ بود هم بـےدست … « ، فرمانده محور عملیاتے لشڪر ۳۱ عاشورا » 🌹 ✍ : نشر بمناسبت هفتہ دفاع مقدس http://eitaa.com/joinchat/1194983425C886630eb39
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ای ڪاش قبل از رفتنشون واسش بستنی را خریده باشند 😥 🌹 @love_shahid 🌹
📖 یڪ سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا می‌خوردیم ڪه حاجی‌سلیمانی هم آمد. جا باز ڪردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد. ڪنار سینی یڪ بطری ڪوچڪ آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت. بطری را برداشت. درش را باز ڪرد و تا جرعه آخر خورد. انگار نه انگار ڪه یڪی قبلا از آن خورده. ما رزمنده عراقی بودیم ، حاجی هم فرمانده ایرانی مان ، همه ڪنار هم یڪ نوع غذا خوردیم ؛ عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده. 📚 کتاب سلیمانی عزیز 🌹 @love_shahid 🌹
🌸 آیت الله سعادت پرور : یڪـ‌بار من در جوانـی در خانه با خـانواده بـداخلاقی ڪردم. در عالم معنا به من گفتند ؛ بیست سال نالـه‌های تو بـی‌اثـر شد. 🌹 @love_shahid 🌹
❤️ بگو ڪدام گوشه‌ی قلبم نشسته‌ای ؛ ڪه اینگونه تعادلم را بر هم زدی . . . . شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من 🌹 @love_shahide🌹
آرزوی ڪربلا دارد هنوز این قافله ... میرود پشت سر مولای خود بی‌فاصله ... پرچمی در دست ما مانده ست از یاران ما ... روی آن صد لاله نقش از خون سرداران ما ... #سوی_دیار_عاشقان #به_ڪربلا_میرویم #هفته_‌دفاع_مقدس_گرامی_باد ♥️ @love_shahid ♥️
♥️ یڪی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون می‌آمد . با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بی‌تقصیر می‌دونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم . دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود ! در حالی ڪه دلم می‌سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه می‌خندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده ! همونطور ڪه خون‌ها رو پاڪ می‌ڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خون‌ها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست . چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه می‌گفت : بمیر ، می‌مردم . 🌹 @love_shahid 🌹