eitaa logo
هیئت فرهنگی دارالسلام
644 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
379 ویدیو
8 فایل
🔹️مجموعه فرهنگی دارالسلام 📲کانال های مجموعه فرهنگی دارالسلام در پیام رسان های ایتا ، روبیکا، سروش، تلگرام : @m_darosalam 📲آدرس صفحه مجازی اینستاگرام مجموعه دارالسلام: @mf_darosalam 🔸️ادمین: @Admin_daroasalam
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 [جهان هرسو که رود تو با امامت بمان] باسمه تعالی «مع امام منصور»، یعنی با امام بودن، حتی در کرب و بلا. اباعبدالله الحسین علیه‌السلام، به همراه تعدادی قابل توجه، روانه کوفه بود. در میانه راه، خبری رسید... خبری که می‌توانست بنیاد لشکر امام را متزلزل سازد؛ خبر شهادت سفیر امام، حضرت مسلم بن عقیل سلام‌الله‌علیه. امام، بی‌پرده و با صداقت آن را اعلام کرد؛ چرا که او یار مخلص می‌طلبد و مؤمنانی شیدای شهادت. بسیاری، بی‌درنگ امام را ترک گفتند و تنها اندکی بر وفاداری خود پای فشردند. سخن از زینب سلام‌الله‌علیها به میان آمد و از ناموس اهل بیت علیهم‌السلام؛ برخی گفتند آنان نیز بازگردند. حضرت عقیله علیهاالسلام بانگ برداشت: «والله نحیا معه و نموت معه». به خدا سوگند، با امام خود زندگی می‌کنیم و با او می‌میریم. آری، این کرب و بلاست که عیار وفاداری شیعه را در همراهی با امام، عیان می سازد. _______ [مجموعه فرهنگی دارالسلام] 📲@m_darosalam
📜 «مع امام منصور»؛ یعنی برهم زدن آرامش دشمن امامت با فریادی کوبنده. وقتی از حضرت صدیقه طاهره سلام‌الله‌علیها پرسیدند چرا امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای بازپس‌گیری خلافت اقدام نکرد؟! فرمودند: «مثل الإمام مثل الکعبة؛ تُؤتى و لا تأتی.» امام همچون کعبه است؛ این مردم‌اند که باید به سوی او آیند، نه آن‌که او به سوی مردم رود. درک این حقیقت، نصیب اندک افرادی می‌شود؛ و آنان که برای رسیدن به این سرّ الهی تلاش می‌کنند، انگشت‌شمارند. این مقام، نه به سن و سال وابسته است، نه به جایگاه و نه به جنسیت. در دل تاریکی ظلم، دختری خردسال از نسل حسین علیه‌السلام، دختری که نام و نشان از فاطمه دارد، پا به میدان می‌گذارد. او تربیت‌شده برای چنین روزی است؛ با رسالت بزرگ «فرو ریختن پایه‌های کاخ ستم.» آنگاه که ستم‌پیشه‌ی روزگار، مغرور از خیال پیروزی، آسوده، سر بر بالین نهاده بود، با فریادی حیدری، خواب آن کافر ستم پیشه را به کابوسی هولناک بدل نمود. او آمده بود تا بفهماند خاندان وحی، از کودک تا کهنسال، همگی مجاهدند؛ و تا فروپاشی ظلم، آرام نخواهند نشست. در دل طاغوت، در اوج تاریکی، رجز خواند و بانگ برآورد: «مَن ذا الّذی أیتَمنی؟!» چه کسی مرا یتیم کرد؟! و این فریاد، نه تنها خواب دشمن را آشفته ساخت، بلکه لرزه بر ارکان ظلم انداخت.
📜 باسم ربّ الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ فدا کردن همه هستی برای امام. پریشان بود! خاطرات غم، یکی بعد از دیگری، در برابر دیده گانش جلوه‌گر می‌شد ... فریادهای پیامبر صلی الله علیه و آله در آخرین لحظات عمر، که «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین»؛ فریادهای زهرای مرضیه سلام الله علیها که «انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّي ابْنَةُ نَبِيِّكُمْ»؛ فریادهای امیرالمومنین علیه السلام که «یا اشباه الرجال و لا رجال»؛ فریادهای غربت امام حسن علیه السلام از یاران فریب خورده و خود فروخته، و هشدار از خطرات بنی امیه برای دین و امت. نگران است! نگران تکرار تاریخ و تنها ماندن امام! بنی هاشم و اصحاب برای تسلّای زینب سلام الله علیها به خط می‌شوند و بیعت دوباره می‌کنند. نگران است! اصحاب همگی شهید شده‌اند و نوبت بنی هاشم رسیده است؛ آیا امام قربانیان او را قبول می‌کند؟! نگران است! نکند با شهادت فرزندانش بر گونه امام عرق خجالت بنشیند؟! ؛ پس از خیمه بیرون نمی‌آید. اما نگرانی رهایش نمی‌کند ... نکند امروز همان روزی باشد که جبرائیل از آن خبر آورده بود؟! نگران است! نگران سری بر نیزه ... نگران ماموریتی بزرگ؛ ماموریت رهبری کاروان امام، به ثمر رساندن قیام امام و خراب کردن کاخ ستم بر سر یزیدیان! و این فریاد رسای قیام زینب سلام الله علیها است، که: «یابن الطُّلقاء ...».
📜 باسم ربّ الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ یک تنه در کنار امام ماندن، تا آخرین نفس. غیرت و مردانگی تنها دو واژه نیستند؛ دو ادعای بزرگ اند که گاهی آنجایی که بیشترین نیاز برای وجود آنها متصور است، کمترین اثری از آن‌ها دیده نمی‌شود. تنها هنگامه جنگ و خطر است که غیرت آفرینان و مردان روزگار جلوه‌گری می‌کنند. و این جلوه‌گری، در قامت نوجوانی هاشمی تبار دیدنی‌تر است ... . جدّ او «فاتح خیبر» است و پدر، «فاتح جمل»؛ و تحت تربیت سیدالشهداء صلوات الله علیه قد کشیده است. بی تاب میدان نبرد است. امام راهی میدان شده است ... از دل میدان سه بار فریاد «لاحول و لاقوة الا بالله» امامش را شنید و بعد از آن سکوت، سکوت و سکوت مرگبار! صدای نامردی سکوت را شکست: «تیراندازان! ...». و دوباره صدای چکاچک شمشیرها و نعل اسبها و دوباره سکوت ... غیرت، در وجودش به خروش آمده بود، اما عمه‌اش زینب سلام الله علیها دستانش را محکم گرفته است ... صدای شیهه ذوالجناح پشت خیمه، همه را به خود جلب کرد! و این بهترین فرصت بود برای «عبدالله بن حسن (صلوات الله علیه)»؛ پا به میدان مردانگی نهاد، از بین اسب‌ها و مردان جنگی خود را به قتلگاه شهادت رساند. نه سپری دارد و نه شمشیری! پس با تمام وجودش خود را سپر بلای امام نمود و فریاد زد، فریادی که فریاد رسوائی دشمنان حقیقت بود تا محشر: «یابن الخبیثة! أتَقتُلُ عَمّی؟!» و چه شیرین است در آغوش امام، جان دادن ... .
📜 باسم ربّ الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ مرگ شیرین‌تر از عسل در رکاب امام. تنها کسانی از مرگ می‌ترسند که دنیا را سرای جاودان می‌دانند و مرگ را نیستی! اما آنان که دنیا را معبری برای رسیدن به آرمان‌های الهی می‌دانند و مرگ را شروع زندگانی و حیات حقیقی، از مرگ نمی هراسند؛ چرا که مرگ حقیقتی است که از آن راه گریزی نیست. مرگ، کلیدی است برای رها شدن از ظلمات دنیا و ورود به عالم برزخ. و چه خوش خریداری دارد جان انسان، خدایی که خود آفریننده و اهدا کننده جان است، مشتری مؤمنان برای خرید جان ایشان است، که فرمود: «انّ اللهَ اشتری مِن المؤمنین أنفسهم بِأنَّ لَهُمُ الجنّة.» توبه ۱۱۱ و در خیل مؤمنان به حضرت ربّ، قاسم بن الحسن علیهماالسلام است که کرامت حسنی در رگ‌های او در جریان است! به رسم ادب، در هنگامه صحبت بزرگان صحبتی نکرد ... آرام و بی تاب منتظر فرصتی بود تا به امام خود عرض ادب نماید و عشقش به مولای عالم را فریاد زند! با احترام دست به سینه سوال کرد: «من هم جزء فداییان شما خواهم بود؟!» امام که می‌خواهد عرفان قاسم سلام الله علیها را به نمایان سازد، سوال نمود: «مرگ را چگونه می‌بینی؟» قاسم سلام الله علیه بدون هیچ تأمّلی پاسخ داد: «شیرین‌تر از عسل!» قاسم لبخندی زد و زیر لب خدا را شکر نمود؛ چرا که امامش به او وعده داد؛ در این عشقبازی، دچار بلای عظیمی خواهد شد ... . و شاید سرّ این بلا در رجز قاسم سلام الله علیها قابل شهود باشد، که؛ «إن تَنکُرونی فَأنا ابن الحسن صلوات الله علیه»
📜 باسم رب الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ پژواک مظلومیت امام بودن، در طول تاریخ. جنگ، یکی از عناصر ثابت در صفحه‌های تاریخ است. در طول تاریخ همیشه فرعونیان، مقاومت موسویان را ایجاب نموده اند. پیروز میدان نبرد، فقط در معرکه مبارزه مشخص نمی‌شود؛ بلکه این قدرت مانور تبلیغی و جنگ روانی است که فاتح را در اذهان مردم تثبیت می‌کند. برای تحقق همین مهم بود که ابوسفیان، بعد از شکست خوردن از سپاه اسلام در جنگ احد، شروع به جنگ تبلیغی و روانی کرد و فریاد زد: «اُعلُ هُبَل» (بت هبل، بالا پاینده است!) پیامبر صلی الله علیه و آله به یاران خود دستور دادند پاسخ دهند که: «الله أعلی و أجَل» (الله جلّ جلاله الاتر و پاینده‌تر و با جلالت تر است.) ابوسفیان دوباره فریاد زد: «إنَّ لَنا عُزّی و لا عُزّی لکم» (ما بت عزی داریم و شما ندارید!) پیامبر در پاسخ او به مسلمانان دستور دادند فریاد زنند: «الله مَولانا و لا مَولا لکم» (الله جلّ جلاله مولای ماست و شما مولا ندارید) و این اباعبدالله الحسین علیه السلام است؛ فاتح میدان کربلا! با فرماندهی فوق العاده خود که با لشکری تقریباً صد نفره، در مقابل هزاران نفر مقاومت نمود؛ قدرت ایشان را به چالش کشید و صدای ضجّه و ناله دشمن را به آسمان بلند کرد! نبض میدان، در دست حسین بن علی صلوات الله علیهما است و او خوب می‌داند که باید برای جنگ تبلیغی و روانی نیز باید چاره‌ای بیندیشد؛ پس کوچک‌ترین سردار خود را راهی میدان می‌کند؛ حضرت علی اصغر سلام الله علیه. گرمای سوزان کربلا طاقتش را بی‌تاب کرده، ولی هنوز مردانه مقاومت می‌کند. بر دستان اباعبدالله صلوات الله علیه پرچم مظلومیتی چشم همه را خیره می‌کند! او آمده است تا قوم طغیانگر را رسوا سازد. او فریاد رسای مبارز طلبی اباعبدالله علیه السلام است؛ سپاهی که از شیرخواره‌ای هراسان است، هیچگاه جرأت در افتادن با مردان جنگی را نخواهد داشت. این بُزدلان تاریخند که به جای در افتادن با حریف در میدان مبارزه، از شیوه‌های ناجوانمردانه استفاده می‌کنند. کودک کشی، برای یزیدیان تاریخ کار سختی نیست، ولی فدا کردن کودک خردسال در راه معشوق از عهده هر کسی بر نمی‌آید؛ و این تجلی عشق است در کربلا که با فریاد امام علیه السلام در تاریخ طنین انداز می‌شود: «هَوَّنَ عَلیَّ ما نَزَلَ بی، إنَّه بِعَینِ الله» (آسان است آنچه از مصیبت بر من نازل می‌شود؛ چرا که خدای من شاهد است!)
📜 باسم رب الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ آینه پیامبر صلی الله علیه و آله بودن! در ظاهر، در باطن و در گفتار! همراهی با امام، شاید در ظاهر آسان به نظر رسد، ولی در حقیقت، مسئله‌ای است که نیازمند آمادگی قلبی و روحی برای ایجاد سنخیّت است. آنگاه که حضرت موسی، پیامبر اولوالعزم الهی، از حضرت خضر سلام الله علیه درخواست همراهی با ایشان کرد، پاسخ شنید: «إنَّکَ لَن تَستَطیعَ مَعی صبرا» کهف ۷۵ (تو طاقت همراهی با من را نداری!) قدرت همراهی با امام، مهمترین معیاری است که می‌توان به واسطه آن، جایگاه معنوی و ایمانی افراد را محک زد. و کربلا عرصه تجلّی شهیدانی است که در همراهی با امام، اعجاب تاریخ را برانگیختند. و در این میان، کسی که از طرف سیدالشهداء علیه السلام مفتخر به مقام همراهی در تمام ابعاد وجودی است، حضرت «علی بن الحسین بن علی» صلوات الله علیهم است؛ حضرت علیّ اکبر. خدایا! تو شاهد باش که اباعبدالله الحسین (صلوات الله علیه) کسی را فدای تو نمود که شبیه‌ترین مردم به پیامبر اعظم، صلی الله علیه و آله، بود؛ هم در ظاهر و هم در باطن و حتی در گفتار! و این هدیه ایست از طرف مولای عاشقان، به حضرت ربّ العالمین، که فرمود: «لَن تنالوا البرّ حتّی تُنفِقوا مِمّا تُحِبّون» آل عمران ۹۲ (هرگز به [حقيقت] نيكوكارى نمى‌رسيد مگر اينكه از آنچه دوست مى‌داريد، [در راه خدا] انفاق كنيد)
📜 باسم ربّ الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ اطاعت از امام، حتی بدون دست! هر کس برای خود امامی دارد و به او اقتدا می‌کند. برخی از طاغوت زمان دم می‌زنند و برخی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه. برخی به دنبال عقل گام برمی‌دارند و برخی به دنبال هوای نفس، سقوط به منجلاب حیوانیت را ترجیح می‌دهند! و این سیدالشهداء علیه السلام است که با فریادش، دشمنان خود را به همگان معرفی می‌کند: «یا شیعة آل ابی سفیان». و چه دست و پایی می‌زند این قوم رو سیاهِ تاریخ، برای تباه کردن دیگران. «شمر لعین»، این رو سیاه ازل و ابد، برای جذب کسی تلاش می‌کند که امید عالمیان به چهره درخشان اوست! کسی که امام عارفان، در لحظات سختی جنگ، به او تکیه می‌کند! کسی که تمامی شهدا به مقام او غبطه می‌خورند! یعنی گره گشای امام! «قمر بنی هاشم». و عباس (صلوات الله علیه) چه زیبا پاسخ امان او را داد؛ سکوت، سکوت و سکوت؛ دشمن امام، لیاقت هم کلام شدن ندارد! و شرمندگی ماه بنی هاشم، از روی امام، که طاغوت زمان، طمع در گمراهیش دارد! به فرمان امام پاسخ داد: «اُف بر تو و امان نامه‌ات! آیا من و برادرانم در امان باشیم ولی فرزند پیامبر (صلی الله علیه و آله) کشته شود؟!» روز عاشوراست، بارها به دلِ دشمن زد و افرادِ گرفتار در محاصره را نجات داد. شاهد شهادت یاران بود، و شهادت بنی هاشم که یکی بعد از دیگری سیراب از فیض الهی می‌شدند. بی تاب مبارزه بود و شهادت، برای اذن میدان، به نزد امام آمد. مأموریت: آوردن آب! حرم، تشنه است و کودکان بی‌تاب عطش ... . به سمت شریعه رفت، مشکی بر دوش و نیزه‌ای در دست! نگهبانان شریعه را در هم شکافت و مشک را پر از آب کرد. شتابان به سوی خیام برای اتمام مأموریت ... دست راست؛ فدای حسین صلوات الله علیه! دست چپ؛ فدای حسین صلوات الله علیه! اما مشک!! نباید آسیب ببیند! این فرمان امام است؛ آوردن آب. خود را به روی مشک انداخت، مانند پدر که فرزندش را در آغوش می گیرد ... . تیر! حرمله! مشک! اشک عباس سلام الله علیه. و عمود آهنین! رها کننده حضرت ماه از شرم رویارویی با امام. «السلام علیک یا عبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین».
📜 بسم رب الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ مطالبه خون خدا، با امامی که نصرت الهی با اوست. آدم، از بهشت رانده شد! او به مقامی طمع کرده بود که ظرفیت وجودی آن را نداشت! باید به زمین می‌آمد تا درک کند شأن و مقام خود را و معرفت کسب نماید که معرفت خمیر مایه انسان بودن است. سالیانی در زمین، حیران و گریان بود و در آخر جبرئیل برایش خبر آورد که برای قبول توبه، بخوان خدایت را به نام پنج تن آل عبا! یک به یک عزیزان خدا را صدا زد و جبرائیل گفت بخوان «یا قدیم الإحسان بِحقّ الحسین (سلام الله)». اشک از چشمان آدم جاری شد؛ و این رمز بخشایش الهی بود. نوح، مشغول نفرین کافران شد! طوفان خشم الهی آغاز گردید، درهای آسمان گشوده شد و همچون آبشاری بزرگ، باران غضب خداوند را فروبارید. حتی از تنورها آب می‌جوشید! نوح، نگران نجات مؤمنان است. جبرائیل به نزدش آمد؛ لوحی آزین داده شده به نام پنج تن آل عبا همراه اوست! اسامی یک به یک، بر دیواره کشتی نصب گردید و باز این نام حسین صلوات الله علیه است که اشک را از دیدگان نوح جاری ساخت. و این رمز نجات اصحاب کشتی نوح بود. ابراهیم، مأمور به ذبح اسماعیل شد! با فرزند و همسرش صحبت نمود و پا به عرصه شیدایی نهاد! خنجر خود را تیز کرد و اسماعیل را آماده قربانی کرد! اما خنجر به فرمان الهی بُرّندگیِ خود را از دست داده است! ابراهیم، متحیّر و ناراحت، از بر زمین ماندن فرمان پروردگار! صدای آسمانی، طنین انداز شد: «و فَدَیناه بِذِبحٍ عَظیم!» ابراهیم! تو، در آزمون عشق پیروز شدی ولی بدان که «ذبح عظیم» کسی نیست جز اباعبدالله الحسین علیه السلام. با شنیدن نام حسین (سلام الله) اشک از دیدگان ابراهیم جاری شد و این رمز «خلیل الله» بودن ابراهیم است. شب عاشوراست و ملائکه مبهوت مناجات عاشقانه امام با حضرت ربّ! ثانیه به ثانیه، لحظه تاریخی ندای آسمانی «یا ایّتها النّفس المُطمئنّة إرجعی الی رَبِّک» نزدیک می شود. سیدالشهداء علیه السلام تمام اصحاب و خویشان را فدای معشوق نموده و خود به میدان زده است. صدای ضَجّه دشمن به آسمان بلند است و پنجمین نفر از آل عبا غرق مناجات در میدان رزم! بدن، غرق خون است و فرقِ سر، پر خون و محاسن خون! اما مردانه ایستاده است و رجز می‌خواند: «المَوتُ خَیرٌ مِنْ رُکوبِ العارِ» (مرگ خونین، به از زندگی ننگین است.) و وای از دشمن ناجوانمرد، که وقتی در میدان جنگ کم می‌آورد، چهره پلید خود را نمایان می‌سازد؛ و این تنها عباس علیه السلام نبود که تیرباران شد! اباعبدالله الحسین نیز ... . در گودی قتلگاه افتاده است و با اندک نفس باقیمانده مشغول مناجات: «رِضاً بِرضائِک لا مَعبود سِواک ...» فرشتگان الهی، که اذن رزم از طرف امام نیافته‌اند! پروردگار را صدا می‌زنند که:خدایا! حُسینت! در قتلگاه! ... . و خداوند، نور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه را به ایشان نشان داد. با مژده خداوند، فرشتگان آرام می‌گیرند: «با امام منصورم از آنها انتقام خواهم گرفت.» فرشتگان از خداوند درخواست می‌کنند که در کربلا بمانند؛ عزاداری کنند و خدمتگدار زائران اباعبدالله علیه السلام باشند. و این دعای هر روزه آنان و مؤمنان است: «و أن یَرزُقَنی طلب ثاری مع امام منصور.»
📜 باسم رب الحسین (سلام الله) «مع امام منصور»، یعنی؛ اگر امامت در ظاهر با تو نیست، آرمانش را به جان بسپار، و برای آن جهاد کن. شام عاشوراست، همه جا به ظاهر آرام است، و زینب سلام الله علیها غرق مناجات با خدا. شام عاشوراست، خیمه‌ها سوخته است و زینب سلام الله علیها هنوز ایستاده است. شام عاشوراست، دشمن غرق شادی و پایکوبی است، و زینب سلام الله علیها آماده برای آشفته کردنِ خیال خام پیروزی دشمن. شام عاشوراست، بدن‌های شهدا روی زمین است، و زینب سلام الله علیها محیّای فریاد «پیروزی خون بر شمشیر» شام عاشوراست، دشمن در فکر اسارت آزادگان کربلاست، و این بار زینب سلام الله علیهاست که فرماندهی لشکر را بر عهده دارد؛ و این سپاه زینب است در معیّت ولی الله. شام عاشوراست، اباعبدالله الحسین علیه السلام به ظاهر در کنار زینب (سلام الله علیها) نیست، اما قلب زینب سلام الله علیها آکنده از عشق و آرمان او است. این بار علمدار، زینب (علیهاالسلام) است. دشمن رذل، تصور می‌کند با کشتن اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران او کار را تمام کرده است، ولی نمی‌داند که این زینب سلام الله علیهاست که در شام بلا کار را تمام خواهد کرد! تمام دغدغه خصمِ ظالم، به زانو درآوردن جبهه حق است. و این زینب سلام الله علیهاست که رسماً فریاد خواهد زد، زبونی و ذلیلی کسانی را که نمی‌توانند نور حق را ببینند و سعی در خاموشی آن دارند با دهان ِکثیفشان! این زینب سلام الله علیهاست که کاخ یزید علیه اللّعنه را بر سر او خراب خواهد کرد؛ با فریاد: «یابن الطُّلقاء!»