#روزنوشت📝
+یه سوال بپرسم؟
+چه حسی دارین مادر اینهمه دختر هستین؟
چشمامو بستم...
[به خلاصه کردن تمومِ قلبم توی چند واژه و بیانش بهعنوان حس فکر کردم.
ـ به حسی که برای آروم کردنشون، وقتی از خانواده ناراحتن و به قول خودشون رسیدن به آخر خط!🛣
ـ به اشکهای یواشکی و آرومی که با شنیدن قصهیِ غصههاشون میریزه.
ـ به حک شدن اسماشون تو ذهن و چهرههاشون تو قلبم...
ـ به ناراحتیِ عمیق وقتی میپرسن منو میشناسین و تمام تلاشم برای یادآوری اسمشون ناکام میمونه.
ـ به آغوش گرم و پر از محبتشون وقتی پس از مدتها دوری میبینمشون.
ـ به حس حسرتم برای میسکالهایی که محدودیتهای دنیا اجازه نداد تماس موفق بشن.📱
ـ به پین کردن پیامهاشون که به نیتشون زیارت کنم.📿
ـ به دلشورهی رسیدن پیامکشون که شمارهی جنگیدن با نفسشون رو بهم خبر بدن.
ـ به حساسیتم برای توجه و تمرکز به پیامکها و پیامهای بیجوابی که اولویتِ اول کارهای روزانهم، پاسخ دادن به اوناست...☑️
ـ به ذوقِ سیو کردن استیکرها و ایموجیها برای ارسالش بهشون!
ـ به استرس تمام پیگیریها و مشکلاتشون...
ـ به هقهق کنار ضریح و دعا کردن برای التماس دعاهاشون!
ـ به پروانههایی که تو دلم تندتند بال میزنن وقتی صدام میزنن مامان!🦋
ـ به پیامهای تبریک و حال خوبهایِ یهوییشون...
ـ به خوشحالیِ همراه خوشحالیشون و به ناراحتیِ همراه ناراحتیشون...]
ــ سوال سختی پرسیدی؛ راستش حسی که
دارم گفتنی نیست، چشیدنیه...
#بهبهونهروزمادر
#ویژه
https://eitaa.com/m_fayaz96