eitaa logo
🇵🇸⚘کانال کمیل⚘🇮🇷(شهید ابراهیم هادی)🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
142 فایل
مشکل کارمااینه که برای رضای همه کارمیکنیم به جزرضای خدا⚘ حذف آی دی از روی عکس ها وطرح ها مورد رضایت نیست❌ کپی و انتشار مطالب با صلوات جهت تعجیل در فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف بلا مانع هست✅ خادم کانال👇 @sh_hajahmadkazemi
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️ همه ما داریم از سهمیه شهدا استفاده می‌کنیم. 🔻خانواده‌مون، سلامتی‌مون، دین‌مون حتی نفس‌مون به خاطر .
20_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
10.11M
سلام بر ابراهیم: کتاب ان سوی مرگ🌷 🦋 گرفتاری‌های وادی حق‌الناس. جلسه بیستم 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🔹﷽🔹* *.* *🎬 💠 قاسم سليماني* ‌ *📹 کی دیده شبیه تو به شیر مردي* *که تلفیق دلرهمی و خشم باشه❤️❤️* 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 چشم شهــ🌹ــــدا « سلیمانےها ‌» به انتخــ🇮🇷ـــاب ماست . . . من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷کشورم را دوست دارم و نمیخواهم بیگانگان برایش تصمیم بگیرند.  من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷رای من مهر تاییدی بر نظام جمهوری اسلامی و نشان اعتماد به این نظام مقدس است. من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷قانونمندی و احترام به قانون را بهتر از بی قانونی میدانم. من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷میخواهم سرنوشت کشورم را به دست فردی صالح تر و مفیدتر واگذار نمایم. من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷نمیخواهم بدخواهان و نامحرمان چشم طمع به این مرزوبوم داشته باشند و برآن مسلط شوند. من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷دشمنان این ملت و بدخواهان این کشور از حضور من در انتخابات بیم دارند و بیزارند. من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷انتخابات ما تجلی مردم سالاری دینی و مصداق بارز استبدادستیزی است.  من در انتخابات شرکت میکنم چون : 🇮🇷خود را مدیون خونهای پاکی میدانم که وجب به وجب این خاک را با عطر دل انگیزشان معطر نموده اند. 🇮🇷درست ‌انتخاب‌ کنیم‌ تا شرمنده‌ شهدا نشویم 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
، خاطره ای از شهید ابراهیم هادی ،، نجات از مار🌷👉 اگر به سمت مار شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند. اگر هم فرار می کردیم عراقی ها مارا می دیدند. مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم. آب دهانم را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم. به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، مهدی عموزاده می گوید: ساعت ده شب بود. تو کوچه فوتبال بازی می کردیم. اسم آقا ابراهیم را از بچه های محل شنیده بودم. اما برخوردی با او نداشتم. مشغول بازی بودیم. دیدم از سر کوچه شخصی با عصای زیر بغل به سمت ما می آید. از محاسن بلند و پای مجروحش فهمیدم خودش است ! کنار کوچه ایستاد و بازی مارا تماشا می کرد. یکی از بچه ها پرسید: آقا ابراهیم بازی می کنی؟ گفت : من با این پا نمی تونم. اما اگه بخواهید تو دروازه می ایستم. بازی من خیلی خوب بود. اما هرکاری کردم نتونستم به او گل بزنم. مثل حرفه ای ها بازی می کرد. نیم ساعت بعد, وقتی توپ زیر پایش بود گفت: بچه ها فکر نمی کنید الان دیر وقته, مردم می خوان بخوابن! توپ و دروازه ها را جمع کردیم. بعد هم نشستیم دور آقا ابراهیم. بچه ها گفتند: اگه می شه از خاطرات جبهه تعریف کنید. آن شب خاطره عجیبی شنیدم که هیچ وقت فراموش نمی کنم. آقا ابراهیم می گفت: در منطقه غرب با جواد افراسیابی رفته بودیم شناسایی. نیمه شب بود. ما نزدیک سنگر های عراقی مخفی شده بودیم. هوا روشن شد. ما مشغول تکمیل شناسایی مواضع دشمن بودیم. همینطور که مشغول کار بودیم یکدفعه دیدم مار بزرگی درست به سمت مخفیگاه ما آمد. مار به آن بزرگی تاحالا ندیده بودم. نفس در سینه ما حبس شده بود. هیچ کاری نمی شد انجام دهیم. اگر به سمت مار شلیک می کردیم عراقی ها می فهمیدند. اگر هم فرار می کردیم عراقی ها مارا می دیدند. مار هم به سرعت به سمت ما می آمد. فرصت تصمیم گیری نداشتیم. آب دهانم را فرو دادم. در حالی که ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم. گفتم: بسم الله و خدا را به حق زهرای مرضیه قسم دادم! زمان به سختی می گذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز کردم. با تعجب دیدم مار تا نزدیک ما آمده و بعد مسیرش را عوض کرده. آن شب آقا ابراهیم چند خاطره خنده دار هم برای ما تعریف کرد. خیلی خندیدم. بعد هم گفت سعی کنید آخر شب که مردم می خواهند استراحت کنند بازی نکنید. از فردا هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم. حتی وقتی فهمیدم صبح ها برای نماز صبح مسجد می رود, من هم به خاطر او به مسجد می رفتم . تاثیر اقا ابراهیم روی من و بچه های محل تا حدی بود که نماز خواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. مدتی بعد وقتی ایشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستیم دوریش را تحمل کنیم و راهی جبهه شدیم. کتاب سلام بر ابراهیم – ص 175 زندگی‌نامه و خاطرات پهلوان بی‌مزار شهید ابراهیم هادی 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯
یکی از شهدای 8 سال دفاع مقدس ، شهید ابراهیم هادی است. شهیدی که در طول زندگی خود اسوه شجاعت و مردانگی بود. در ادامه خاطره ای درباره شهید ابراهیم هادی مشاهده می‌کنید که بسیار خواندنی و تامل برانگیز است :  « ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور مي‌رفت و دوستانش را صدا ميكرد. يكي يكي آنها را مي آورد و مي‌گفت : ابرام جون، ايشون خيلي دوست داشتند شما را ببينند و... ابراهيم كه خيلي غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد ميكرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسي كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بي‌صدا مي‌خنديد. وقتي ابراهيم مي‌نشست، جعفر مي‌رفت و نفر بعدي را مي آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلي اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم ميرسه! آخرشب مي‌خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسي! من ايستادم. ابراهيم باصدای بلند گفت: برادر بيا اينجا! يكي از جوان‌هاي مسلح جلو آمد. ابراهيم ادامه داد: دوســت عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقاي راننده هم از بچه هاي سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره مياد كه... بعد كمي مكث كرد و گفت: من چيزي نگم بهتره، فقط خيلي مواظب باشيد. فكر كنم مسلحه! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمي جلوتر رفتم تــوي پياده رو و ايستادم. دوتايي داشتيم ميخنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمري جعفر شدند! ديگر هر چه ميگفت كسي اهميت نميداد و... تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلي معذرت خواهي كــرد و به بچه هاي گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروي از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه هاي گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهي كردند. جعفر هم كه خيلي عصباني شده بود، بدون اينكه حرفي بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. كمي جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد مي‌خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقي افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم هاي جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. » 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯  
عکس قابل توجه شهید ابراهیم هادی (1).mhtml
3.02M
🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯
گالری عکس شهید ابراهیم هادی☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـــ🔖ــوضـوع:⁉️ ⚠️آیا برای امام زمان عج الله تا بحال هزینه کردی ⁉️ 🌹نیت کاراتون رو ، امام زمانی کنید. 🌷 اَللّهُـمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّـکَ الفَــرَج 🌷 🕊گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی🕊 ━⊰🍃کانال کمیل🍃⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯
هر طرف که می‌نگری شهیدی را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ سنگین است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در وجودت چیزی در هم می‌ریزد..💔 ⊰🇮🇷🍃کانال کمیل🍃🇮🇷⊱━ درایتا👇 👉https://eitaa.com/m_kanalekomeil  گروه۱ واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/DjHvq5l3T4y6g1c6x3w0df گروه۲واتساپ👇 https://chat.whatsapp.com/GeMQKfvBTPO4sltpB6OphM ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤️🍃⊱━🇮🇷═━╯