هو النور
« وقتی نور نباشد،
هیچ چیز نمیبینی.
نمیفهمی. »
📚 هر صبح میمیریم: سید احمد بطحایی
#جرعهای_کتاب
#سهکتاب
@maahjor
هو النور
« وقتی میخوای یه کاری نکنی، یه حرفی نزنی، اون کار یا اون حرف مثل خوره میافته به جونت. انگار باهات کشتی میگیره که مجبورت کنه اون کار رو انجام بدی. اون حرف رو بزنی. با اینکه میدونی نتیجهٔ خوبی نداره، انگار میخوای از خودت بدون دلیل انتقام بگیری. خودتو خلاص کنی. قبول داری؟ »
📚 هر صبح میمیریم: سید احمد بطحایی
#جرعهای_کتاب
#سهکتاب
@maahjor
یَا فَارِجَ كُلِّ مَهْمُومٍ
فقیرم از تو خواهم هر چه خواهم
که من پروردهٔ فیض نگاهم (پروردگارم)
#يَامَلْجَئِيعِنْدَاضْطِرَارِي
@maahjor
هوالرزاقاولین کتاب ۱۴۰۳ ۱ از ۵۰ 📚 هرصبحمیمیریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق ۱۹۶ صفحه « سید احمد بطحایی در رمان هر صبح میمیریم رابطهی میان عشق و گناه و نیز عقوبت و رستگاری انسان مدرن را ترسیم میکند. » #چند_از_چند @maahjor
مهجور
هوالرزاق اولین کتاب ۱۴۰۳ ۱ از ۵۰ 📚 هرصبحمیمیریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق ۱۹۶ صفحه « سید احمد بطح
❁ـ﷽ـ❁
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ📚 هرصبحمیمیریم: سیداحمدبطحایی/ نشرافق « هر صبح میمیریم » داستان چند نفر زندانی است که منتظر اجرای حکم اعداماند. اینجا آخر دنیاست. برزخی میان بودن و نبودن. زندهای اما زندگی نمیکنی. مرتکب گناهی شدهای که بازگشتی برایش نیست و باید به قصاص زندگی که حرام کردهای، محروم شوی. شخصیت اصلی داستان، هنوز با خود درگیر است و نمیخواهد آنچه به سرش آمده را بپذیرد، شاید در وهله اول گمان کنید، دغدغه او محکومیت به اعدام و چگونگی مواجهه با مرگ است. اما آنچه شخصیت را درگیر کرده از دست دادن زندگی نیست، بلکه از دست دادن علت زندگی است. علتی که عاشقانه دوستش داشته و گمان نمیکرده سرانجام این عشق اینطور رقم بخورد. به نظر میرسد انتظار کشیدن مرگ و گذراندن این لحظات طاقتفرسا تا اجرای حکم، به مراتب فشار عصبی و استیصال بیشتری برای محکوم دارد. و تنها راه گریز از این روزهای نفسگیر، فشردگی در خاطرات و مرور هزاربارهی خود است. روزهایی که هر صبحش میمیری ولی زندگی تمام نمیشود. و آنقدر نفس کشیدن سماجت میکند تا بالاجبار با طناب دار راهش بسته شود. نویسنده به خوبی این آشفتگی و استیصال را به تصویر کشیده است. او با سبک سیال ذهن، به جهان ذهنی شخصیت و شنیدن حدیث نفس و واگویههای او در خلال داستان میپردازد. پرسهزنی در جهان ذهنی شخصیت اصلی و تشویشهای درونیاش در واپسین روزهای عمر، مخاطب را با خود میکشاند هرچند با اکراه. داستان طوری است که اگرچه کامت تلخ و گس شده ولی نمیتوانی بیخیال شوی و تا آخرین برگ پی گرهگشایی گرههای ذهنیات تقلا میکنی. هر چند که آخر کار هم برگ دیگری رو میشود که باز بر ابهامت میافزاید. روایتگری نویسنده به شدت تصویری است طوری که مخاطب فقط نمیخواند بلکه تصاویر را میبیند. اما به نظر میرسد نویسنده تعمداً از عمیق شدن در شخصیتپردازی قسر دررفته تا تمام تمرکز مخاطب را به جهان ذهنی شخصیتش ببرد نه جهان عینی داستان. و گویا جایی ایستاده که عمیق شدن در شخصیتها برایش محلی از اعراب نداشته است. کنایات و دغدغههای معنوی و بعضاً فلسفی شخصیت در خلال داستان، چاشنی به قاعده است که با مهارت بیان شده. با این حال حکایت موازی داستان ابراهیم ع و اسماعیل ع و خط و ربطش به داستان اصلی قدری پیچیده و مبهم است. #یادداشت_کتاب #چند_از_چند @maahjor
الهی!
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمیخواهم...
#تمنایوصال
@maahjor
هوالرزاقدومین کتاب ۱۴۰۳ ۲ از ۵۰ 📚 بندها: دومنیکواستارنونه/ ترجمهٔ امیرمهدیحقیقت/ نشرچشمه ۱۶۳ صفحه « دومینکو استارنونه، نویسندهی سرشناس ایتالیایی در بندها، از پایبندی و وابستگی، عشق و رابطه مینویسد و پیامدهای اجتنابناپذیر کارهایی را که در زندگی عاطفی و خانوادگی خود میکنیم بیرحمانه پیش چشممان میگذارد. » #چند_از_چند @maahjor