eitaa logo
مهجور
130 دنبال‌کننده
211 عکس
41 ویدیو
3 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani بله: https://ble.ir/maaahjor تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
هو مقلب‌القلوب
نوشته بود: «آدم‌ها عوض می‌شن، بپذیرید و عبور کنید.» پذیرش تغییر در آدم‌ها، وقتی پای احساسات و عواطف در میان باشد، احتمالاً جانکاه و دشوار است. نمی‌توانی تغییر رویکرد و رفتار و احوال آدمی که با او جهانی واحد ساخته‌ای را بپذیری، چراکه هر تغییری تلنگری اساسی به بنیان روابط و نگاه و باور آدم‌ها نسبت به هم خواهد داشت. و تو ناگهان خود را در جهانی که گمان می‌کردی هر دو کم یا بیش در آن سهیم‌اید، تنها می‌بینی. و تنها خواهی ماند با دلخوشی به خاطراتی که با تغییر آدم‌ها، دست‌نخورده خواهد ماند. و هرگز نمی‌خواهی دامن خاطرات، آلوده به تغییر و تحولات شود. و این تنها شدن سخت است و سهمگین. ولی آدمیزاد چاره‌ای جز پذیرش نخواهد داشت، هرچند پذیرشی دردناک و رنج‌آور. چراکه اگر نتوانی با تغییر آدم‌ها کنار بیایی، نابود خواهی شد. اگرچه کنارآمدن و پذیرش هم تو را تا مرز انحلال خواهد برد. پس باید در آن متوقف نشوی و عبور کنی تا جان سالم به در ببری هرچند زخمی و دل‌شکسته. ولی کاش عوض شدن آدم‌ها منحصراً به سمت خیر و نور باشد. تغییر کنند برای در مسیر حق قرار گرفتن، در خدمت خلق خدا بودن و برای آدم بهتری شدن. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
مهجور
انقدر آدم‌ها رو سرد و گرم نکنید، ترک برمی‌دارند..... @maahjor
و هرچه آدمش لطیف‌تر و حساس‌تر و شکننده‌تر، کار از ترک‌خوردن می‌گذره، خرد و خاکشیر می‌شه. @maahjor
مهجور
و خواب عجب همدمی است برای لحظات سخت و طاقت‌فرسا... @maahjor
و خواب آغوش باز می‌کند به وقت دل‌تنگی و تنهایی... @maahjor
هو المنعم
+ : مامان، چرا اینجور می‌نویسی؟ - : چه جوری؟ + : خشک، سرد، نچسب - : واقعا؟ + : آره. کی دیگه این‌طور می‌نویسه، مثل صد سال پیش! یه کم امروزی باش، یه جوری می‌نویسی آدم دلش نمی‌خواد بخونه. - : خوب، چه جوری بنویسم؟ + : روون، راحت، ساده - : سخت می‌نویسم؟ + : ادبی می‌نویسی، باهاش حال نمی‌کنم. - : خوب قراره حرف‌ها رو قشنگ‌تر بنویسیم. + : ولی قشنگ نیست. ساده بنویس و روون. - : اوهوم. ممنون که گفتی. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
هدایت شده از مجلهٔ مدام
«من دلتنگ از خواب بیدار شده بودم. دلتنگ کسی بودم که در خواب عاشقش شده بودم. آدمِ توی خوابم غریبه نبود. او را می‌شناختم. بارها از کنار هم رد شده بودیم؛ شبیه دو دوست.» - از میان روایت رامبد خانلری در مدام؛ یک‌ ماجرای دنباله‌دار | @modaam_magazine
مهجور
«من دلتنگ از خواب بیدار شده بودم. دلتنگ کسی بودم که در خواب عاشقش شده بودم. آدمِ توی خوابم غریبه نبو
هو الودود
پای عشق تو خواب و خیال رو به دنیای واقعی باز نکنید، بعضی دوست‌داشتن‌ها و دلدادگی‌ها تو خواب و رویا قشنگ‌اند. دنبال نسخهٔ واقعیش نگردید، ممکنه بدجور تو ذوقتون بخوره..... با همون دل‌تنگی بسازید و دم نزنید.... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
مهجور
هو الخبیر
خواب‌ها عجیب‌اند؛ گاهی دروازهٔ ورود به عالم معنا، و یا پرده‌ای که ناخودآگاه آدمی را به نمایش می‌گذارد. این خواب‌هایی که حاکی از مافی‌الضمیر* کُنه جهان هستی یا جهان درونی آدمی است، قابل تأمل‌اند. و تعبیر رؤیای صادقه، مربوط به این قسم خواب‌هاست که پلی است میان جهان درون و برون آدمی یا هستی. و گاهی، خواب‌ها نمود خاطر آشفته و مشوش آدمی است، قوهٔ خیال و یا شاید وهم دست به صورتگری می‌زنند تا پریشان‌حالی و شوریدگی صاحب خواب را ترسیم کنند. همان‌ها که در تعبیر قرآنی، أضغاثِ أحلام* نام گرفته‌اند. به نظر مبنای این تقسیم‌بندی، قابلیت اعتنا و تأمل و تعبیر داشتن در جهان واقعیت است. آنچه ارتباط درستی با عالم معنا برقرار کرده را صادق به معنای قابل صدق در واقع، و آنچه به کاهدان زده و خبری از اتصال به عالم معنا در آن نیست، کاذب یعنی غیرقابل‌صدق در واقعیت تعبیر کرده‌اند. اما خواب‌ها مهم‌اند؛ چه راستین باشند و چه دروغین، نمودی از احوال و درونیات و مشغله‌های آدمی‌اند. خواب‌ها صادقانه‌ و بی‌تعارف، شما را با خودتان مواجه می‌کنند. آینه‌ای می‌شوند که خودآگاه و ناخودآگاه آدمی را مقابل چشمانش ترسیم می‌کند. و از پریشان‌حالی یا دل‌آسودگی صاحب‌خواب پرده‌افکنی می‌نمایند. مجلهٔ مدام در این شمارهٔ خود پا به جهان خواب گذاشته، جهانی همه‌گیر که چه باور به مهم بودنش داشته باشی چه نه، طعم آرامش و سکونش را حتماً چشیده‌ای. اگر مایلید روایت‌ها و داستان‌های آدم‌های دمخور با خواب را بخوانید، این شمارهٔ مدام را از دست ندهید.
*آنچه در دل است. فکر، درونیات
*خواب‌های آشفته
؟ مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor @modaam_magazine
مهجور
هو الفاتح
محبوبم، می‌دانی من آدم سنت‌ها هستم و زندگی را هرچه اصیل‌تر دوست دارم. و غریبه‌ام با هرچه تازگی و زرق و برق مسحورکننده حیران‌کننده امروزی. شاید باید سال‌ها قبل به دنیا می‌آمدم، زمانی که فرش خانه‌ها لاکی بود و پشتی و مخده لوکس‌ترین اسباب زندگی. زمانی که چای قندپهلو در استکان کمرباریک شاه‌عباسی و نعلبکی گل‌سرخی بزم عاشقانه را صفا می‌داد و طعم شراباً طهوراً به جان آدم‌ها می‌ریخت. زمانی که دل‌ها ساده و بی‌آلایش بود. و زلالی و شفافیت سرریز بود در رابطه‌ها، دوست‌داشتن‌ها، دشمنی‌کردن‌ها و ... زمانی که دل‌ها تک‌سوار بودند و جهان، جهان وحدت بود. و از این همه کثرت هر روز زاینده و هر روز پر زرق‌و‌برق‌تر خبری نبود. من آدم دیروزم. آدم روزهایی که اگر عزیزی از دست می‌دادند تا همیشه سوگوارش بودند. اگر محبوبی رو می‌گرفت و رفتن را به ماندن ترجیح می‌داد، دلداده‌اش تا سال‌ها و شاید تا آخر عمر نمی‌توانست از فکر و خیال و دوست‌داشتنش دست بردارد. حتی اگر به‌ظاهر وانمود می‌کرد دیگر برایش مهم نیست و رفتنی باید برود. ولی در دلش آن آتش گداخته سرد نمی‌شد و همیشه جان داشت برای شعله کشیدن، سوختن، سوزاندن، جان گرفتن. هرچه خاکستر می‌ریخت تا شعله خاموش بماند، ولی آتش همیشه گداخته بود زیر خاکسترِ خود را به تغافل زدن. من آدم آن روزهام، نه این روزهای پرطمطراقِ پر از محبوبِ دلبرِ دلکشِ هزار نقش و رنگ. این روزها آدم‌ها مستقل شده‌اند، حتی وابسته دلدادگی خودشان هم نیستند. هر آن که بخواهند محبوب عوض می‌کنند و هر محبوبی که رفت به طرفة‌العینی* محبوب دیگر جایگزین می‌شود. این روزها عشق آتش نمی‌زند، شعله ندارد که خاموشی و روشنی‌اش توفیر داشته باشد. این روزها، روزهای زندگی پر زرق و برق در انبوه دکوراسیون لوکس است. سرویس چوبی مبل و میز و لوستر و فرش‌های ابریشمی هفت‌رنگ و ماشین آخرین سیستم و خانه فلان متراژ و موبایل آخرین ورژن فلان کشور ابرقدرتمند و چه و چه، آدمی را مشغول کرده و جایی برای سادگی و بی‌پیرایگی نگذاشته. این روزها، هیچ چیزش حقیقی نیست، حتی عشق‌هایش مجازی است. دلبری‌ها و دلدادگی‌ها هم روز‌به‌روز، نو می‌شود. تنوع از سر و روی همه چیزمان سرریز است. محبوبی هم اگر رفت، بی آنکه کاسهٔ آبی پشت‌سرش بریزیم که به‌زودی برگردد. به طرفة‌العینی محبوبی دیگر جایگزینش می‌کنیم که مبادا حوصلهٔ دل بی‌تابمان سر برود. این روزها، روزهای زندگی در لحظه است. هر کس در لحظه بود، شریک لحظاتت است و گرنه پس زده خواهد شد. این روزها، همه چیزش پر زرق‌و‌برق و متنوع است حتی دلبری‌هایش. قیسی دیگر برای لیلایش مجنون نمی‌شود و فرهادی برای شیرینش بیستون نمی‌شکافد. این روزها، روزهای انتظار نیست و کسی منتظر رسیدن نخواهد ماند... و اگر نبودی، ختم آمدنت گرفتنی می‌شود و وجود حاضر و غایبت نادیده. محبوبم، زندگی به سبک این زمانه، دامن‌گیر همه‌مان شده و عاشقی و دلدادگی را فراموشمان کرده. عزیزجانم، به استغاثه‌های هر دمت فکری برای وصال کن، که جان‌ها برفت از کف. *
چشم‌برهم‌زدنی
خرم آن لحظه که مشتاق به یاری برسد. آرزومند نگاری به نگاری برسد. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor