eitaa logo
مـاء معـین
1.4هزار دنبال‌کننده
439 عکس
142 ویدیو
111 فایل
اَتـمَنّٰاك ⚘ هرآنچه‌اینجاست‌به‌یادوجهت‌رسیدن‌به‌مهدیِ‌فاطمه‌ https://t.me/maae_maeinhttps://www.instagram.com/maae_maein ادمین محترم! فوروارد یا کپی با آی‌دی.
مشاهده در ایتا
دانلود
نوکِ قله‌ی سخت و صعب العبورِ دنیا و آزمون‌هایش، آغوش‌ِ مهربانی منتظرِ ماست ..
‏{ وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّىٰ يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ } آقا امام رضا جان فرمودن؛ یقین کمترین رزق معنویه که خدا بین بنده‌هاش تقسیم کرده و آقا رسول الله فرمودن: یکی از آثارِ یقین اینه که به آدم قدرت و طاقت و بلندنظری میده؛ چیزی شبیهِ احوالاتِ سیدالشهداء در بحبوحه‌ی مصائبِ کربلا! و حالا اگه دنبالِ اینی که قلب و عقلت به یقین برسه، تو عبادت و عبودیت جدی باش. @maae_maein
«هرگز فکر نکنید اعمالی که در زمین انجام می‌دهید محو می‌شود. هیچ کدام از اعمالتان از بین نمی‌رود. هر کاری که تاکنون در این دنیا انجام داده‌اید، الان در آن عالم هست. هرحرکتی که انجام داده‌اید؛ هر کلمه‌ای که بر زبان آورده‌اید؛ هر نگاه گناه آلودی که به کسی انداختید؛ هر پوزخندی که به قصد تمسخر دیگران زده‌اید؛ هر اندیشه یا نیتی که در ذهن داشته‌اید هست. و تا ابد باقی خواهند ماند.» یک نکته دیگر: «برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن در برزخ، لازم نیست که تو مرتکب قتل شده باشی. اگر دلی را شکسته باشی، اشکی را در آورده باشی، عذاب می‌کشی. حتی اگر اشکی را خشک نکرده باشی؛ اگر این زخمی را مرهم نگذاشته باشی؛ اگر به فریاد کمک خواهی مظلومی جواب نداده باشی. بس است.» - آن سوی مرگ @maae_maein
یا صاحب‌ الزمان ..
خدایا دل‌های مرده را با ولی‌ات زنده کن و سینه‌های آکنده از کینه را به‌واسطه او بهبودی بخش و آرای پراکنده را به دست او بر پایه حق، گرد آور و حدودِ معطّل‌شده و احکام فروگذاشته را به دست او اقامه کن
چوپانی عادت داشت تا در یک مکانِ مُعَیَّن، زیرِ یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چَرا در حوالیِ آن جا نگه دارد. زیرِ درخت، سه تکه سنگ بود که چوپان همیشه از آن ها برای آتش درست کردن استفاده می‌کرد و برای خود چای آماده می‌کرد. هر بار که وی آتشی بین سنگ‌ها می‌افروخت متوجه می‌شد که یکی از سنگ‌ها مادامی که آتش روشن است سرد است ولی علتِ آن را نمی‌دانست. چند بار تلاش کرد با تغییر دادن جای سنگ‌ها چیزی دست‌گیرش شود ولی همچنان در هر جایی که سنگ را قرار می‌داد سرد بود تا این که یک روز تحریک شد تا از رازِ این سنگ آگاه شود. تیشه‌ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش برآمد. بینِ سنگ موجودی بسیار ریز مثل کرم زندگی می‌کرد. رو به اسمان کرد و خداوند را درحالی‌که اشک، صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت: «خدایا، ای مهربان، تو که برای کرمی اینگونه می‌اندیشی و به فکرِ ارامشِ وی هستی پس ببین برای من چه کرده‌ای و من اصلاً سنگِ وجودم را نشکستم تا مِهرِ تو را به خود ببینم.» @maae_maein