📚سرگذشت واقعی وآموزنده تحت عنوان
#من_ازقعردوزخ_می_آیم...!
#قسمت_اول
راستش همیشه در دلم به مادرم که مجله اطلاعات هفتگی را می خرید و با ذوق و شوق تمام مطالب آن را می خواند، می خندیدم. گاهی برای گذراندن وقت داستان هایش را می خواندم و با خود می گفتم:« چند تا نویسنده خیالباف نشستن یه گوشه و یه مشت چرندیات رو به عنوان داستان های واقعی به خورد مردم ساده میدن! آخه مگه می شه از این اتفاقای عجیب و غریب و باورنکردنی توزندگی آدما بیفته؟ اتفاقاتی که با خوندنش آدم شاخ در میاره!»
مادرم اما نظرش چیز دیگری بود. او می گفت: «اشتباه می کنی پسرم! روزگار خوب بلده سر بازیچه هاش که ما آدما هستیم بازی در بیاره! اتفاقات خوب و بدی تو زندگی مون بی اونکه حتی کوچکترین اراده ای داشته باشیم می افته و سرنوشت مون رو به کل تغییر میده فقط خدا کنه اون اتفاق خوب باشه؛ از مسیر درست خارج نشیم و عاقبت بخیر بشیم!»
من آن روزها حرفهای مادر را جدی نمی گرفتم اما گذشت زمان ثابت کرد که حق با اوست. همانطور که گفتم برای سرگرمی گاهی داستان های مجله را می خواندم و انکار نمی کنم وقتی دو سرگذشت واقعی شگفتی دعای پدر(ش 3484) و قعر دوزخ، دعای مادر، اوج خوشبختی(ش 3502) را خواندم، مو بر تنم راست شد. با وجود آنکه صحت و سقم این دو سرگذشت را باور نکرده بودم اما در دلم گفتم چه سعادتی داشتن این دونفر که دعای پدر و مادرشون عاقبت بخیرشون کرده!» و حالا بعد از گذشت چند ماه از آن اتفاق عجیبی که در زندگی ام افتاد با ناباوری سرگذشت واقعی ام را برایتان می نویسم و هر روز و هرشب خداوند را شکر می کنم بابت اینکه من هم به واسطه دعای خیر مادرم از قعر دوزخ نجات یافتم!
مادر مثل همیشه با طمانینه و آرامش آیه الکرسی را خواند و دو سه باری به قول خودش دعا را به صورتم فوت کرد و سپس از زیر قرآن ردم کرد و گفت:
«برو پسرم، سپردمت دست خدا!« پیشانی مادر را بوسیدم و گفتم: «آخه مادرجون، می ترسی این پسر تحفه ت رو بدزدن؟
چند ساله که هر صبح وقتی می خوام برم سرکار برام دعا می خونی و منو از زیر قرآن رد می کنی. باور کن من همچین عتیقه ای هم نیستم ها!»
مادر در حالیکه سرشانه های کتم را مرتب می کرد گفت:
«تو گل پسر منی، همدم و مونس منی، عصای دست منی. برات آیه الکرسی می خونم و از خداوند می خوام که همیشه محافظ و پشتیبانت باشه.
خودش کمک کنه که هیچ وقت به دام شیطان نیفتی. برات دعا می کنم که عاقبت بخیر بشی!»
دیگر نتوانستم چیزی بگویم. یعنی از نگاههای مهربان و صمیمی مادر خجالت می کشیدم. دستان مادر را بوسیدم و خداحافظی کردم و به قول مادر راهی شرکتی شدم که آنجا مهندس بودم!
بیچاره مادر چقدر به تنها پسرش فخر می فروخت و خبر نداشت که......
#ادامہ_دارد
📚داستان های واقعی و آموزنده
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
💞کانال عرفان شیعه💞
❣join➲ @erfan_shia❣
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
1_89558747.mp3
11.98M
🔊بسیار مهم👆گوش کنیم👆
✔️غربت و مظلومیت بزرگ ترین عید خدا..!!!😔
.
↩️ #قسمت_اول
👈 #نشر_دهید..
👈 #تبلیغ_غدیر_واجب_است
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
💞کانال عــــرفان شـــیعه💞
❣join➲ @erfan_shia❣
🔹نشر_صدقه_جاریست🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیش_نویسی
#قسمت_اول
💠تا بحال شده قبل خوندنتون حتی متن وضه رو هم بنویسید و روش کار کنید؟
مراحل نوشتن متن روضه رو اول تیتروار خدمتتون عرض میکنیم
در قسمتهای بعدی هر کدوم از مراحل رو توضیح میدیم
به کلام:
حجتالاسلام والمسلمین #علی_فخری
«از اساتید #آموزش_مداحی_معنا»
لازم به ذکره که ما در دوره هامون به صورت مفصل به بحث فیشنویسی میپردازیم و کسانی که فقط دوره عمومی مارو گذروندن به راحتی تونستن برای جلساتشون متن روضه بنویسن
─┅═𑁍᪥🏳️᪥𑁍═┅─
•---✾آموزش جامع مداحی ایتا👇
@maana72_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روضه_خوانی
#مقتل_شناسی
💠اگر میخواهید روضههایی را که از مداحان و سخنرانان دیگر میشنوید بخوانید باید در چارچوب شرایطی باشد
#قسمت_اول
بررسی این موضوع را بشنویم
🔈به کلام:
حجتالاسلام والمسلمین سجاد فرحناک
«از اساتید آموزش مداحی معنا»
نکته:
در قسمتهای بعدی به ارائه سند در مورد رد روضه ذکر شده خواهیم پرداخت.
─┅═𑁍᪥🏳᪥𑁍═┅─
•---✾آموزش جامع مداحی ایتا👇
@maana72_ir
🔹نظر آیتالله مکارم شیرازی
درباره زبان حال و زبان قال🔹
#قسمت_اول
─┅═𑁍᪥🏳᪥𑁍═┅─
•---✾آموزش جامع مداحی ایتا👇
@maana72_ir