eitaa logo
«دوره معارف اسلام‌ »
313 دنبال‌کننده
832 عکس
140 ویدیو
7 فایل
ء﷽... الحمدللّه والصلوة والسلام علی رسول الله وعلی آله آل الله واللعنة علی اعدآء الله الی یوم لقآءالله ولا حول ولاقوّة الّابالله درکانال«دوره معارف اسلام»برخی مطالب معرفتی از اولیاء الهی و رادمردان عرصه حقیقت و واقعیت دوره می‌شود مرد راهی اگر، بیا وبیار
مشاهده در ایتا
دانلود
◻️حکایت شخص خوار و نداری که به لاف و ادّعا سبیلش را با دنبه چرب می کرد که خویش را سیر و دارا نشان دهد و شکمش به نفرین و دعا رسوایی او از خدا می خواست و از قضا گربه ای آمد و دنبه در ربود و در این حال مرد که در مجلس بزرگان نشسته بود و به رمز سبیلش را از چربی می تافت که خودی نشان دهد ناگهان کودکی سراسیمه به آن انجمن وارد شد و رو به مرد گفت: چه نشسته ای! گربه آمد و دنبه ای که سبیلت را چرب می کردی بُرد.......: پوستِ دنبه یافت شخصی مُستهان هر صباحی چرب کردی سَبْلَتان در میانِ مُنعمان رفتی که: من لوتِ چربی خورده‌ام در انجمن! دست بر سَبلَت نهادی در نُوید رمز، یعنی: سوی سَبلت بنگرید! کاین گواهِ صدقِ گفتارِ من است وین نشانِ چرب و شیرین خوردن است! اشکمش گفتی جواب بی‌طنین که: اَبادَ اللهُ کیْدَ الکاذِبین لافِ تو ما را بر آتش بر نهاد کآن سِبالِ چربِ تو برکَنده باد گر نبودی لافِ زشتت، ای گدا! یک کریمی رحم افکندی به ما! ...... او به دعوی میلِ دولت می‌کند معده‌اش نفرینِ سَبْلت می‌کند کآنچه پنهان می‌کند پیدایش کن سوخت ما را، ای خدا رسواش کن! جمله اجزای تنش خصم وی اند کز بهاری لافد، ایشان در دی اند لاف وا دادِ کرم ها می‌کند شاخِ رحمت را ز بُن بَر می‌کَند راستی پیش آر، یا خاموش کن وآنگهان رحمت ببین و نوش کن آن شکم خصمِ سِبالِ او شده دستْ پنهان در دعا اندر زده کای خدا رسوا کن این لافِ لِئام تا بجنبد سوی ما رحمِ کِرام مستجاب آمد دعای آن شکم شورشِ حاجت بزد بیرون علَم ........ چون شکم خود را به حضرت در سپرد گربه آمد پوستِ آن دنبه بِبُرد از پسِ گربه دویدند او گریخت کودک از ترسِ عتابش رنگ ریخت آمد اندر انجمن آن طفلِ خُرد آبِ روی مردِ لافی را ببرد گفت: آن دنبه که هر صبحی بدان چرب می‌کردی لبان و سبلتان گربه آمد ناگهانش در ربود بس دویدیم و نکرد آن جهد سود! خنده آمد حاضران را از شگفت رحم هاشان باز جنبیدن گرفت دعوتش کردند و سیرش داشتند تخمِ رحمت در زمینش کاشتند او چو ذوقِ راستی دید از کرام بی تکبّر راستی را شد غلام @masnavimolavii اهل لاف و ادعا و بلندپروازی های خیالی در هر قوم و ملت و نظامی که باشند هم خود را به درد سر می اندازند و هم اهل و مردم خود را در فشار و مسکنت و مشکلات قرار می دهند و جمله اجزای آفرینش با دست های پنهان چنین قوم و کسانی را خشمگینانه نفرین و دعا می کنند. سنت و قاعده آفرینش این است که پوچی اهل دروغ و ادّعا را آشکار می کند و سرانجام خداوند خواست و دعای شان اجابت می کند و لافِ مدّعیانِ دروغین بزرگی را آشکار و سخت رسوا می کند و آنان را مورد تمسخر و استهزای دیگران قرار می دهد بطوری که دیگر راهی برای نجات از مهلکه جز اظهار صدق و لابه و نیاز نمی ماند. جناب مولانا در مواجهه با این جماعت اهل دروغ و مکر و ریا همه را توصیه جدّی به دعا و استغاثه می کند و آن را خیلی کارساز می داند و ای کاش صادقانه از دروغ و شعار و ادّعاهای پوچ دست برداریم تا رحمت الهی بسوی مان بجنبد و نتیجه صدق و راستی را به عیان ببینیم و بچشیم. گفت حق: گر فاسقی و اهلِ صنم چون مرا خوانی اجابت ها کنم تو دعا را سخت گیر و می شَخول عاقبت بِرهاندَت از دستِ غول ____________ *مُستَهان: خوار و ذلیل؛ اَبادَ اللهُ کیدَ الکاذبین: خداوند مکر دروغگویان آشکار کند؛ سَبلَت،سِبال: سبیل؛ می شَخول: ناله و فریاد و استغاثه کن؛ سخت گیر: جدّی بگیر؛ رنگ ریخت: رنگش پرید 🔷🔸💠🔸🔷 کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam
حکایت شغالی که خود را در خم رنگ رنگرز انداخت و ادعای طاووسی کرد: آن شغالی رفت اندر خُمِّ رنگ اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ پس بر آمد پوستش رنگین شده که منم طاووس عِلّیین شده پشمِ رنگین رونقِ خوش یافته آفتاب آن رنگ ها بر تافته دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد خویشتن را بر شغالان عرضه کرد جمله گفتند: ای شغالک حال چیست؟ که تو را در سر نشاطی ملتوی ست! از نشاط از ما کرانه کرده‌ای این تکبّر از کجا آورده‌ای؟ یک شغالی پیش او شد: کای فلان شید کردی، یا شدی از خوش‌دلان؟ .... و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت بر بناگوشِ ملامت‌گر بگفت: بنگر آخر در من و در رنگِ من یک صنم چون من ندارد خود شَمَن چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش مر مرا سجده کن، از من سر مکش! کرّ و فرّ و آب و تاب و رنگ بین فخرِ دنیا خوان مرا و رکنِ دین مظهرِ لطف خدایی گشته‌ام لوحِ شرحِ کبریایی گشته‌ام ای شغالان هین مخوانیدم شغال کی شغالی را بود چندین جمال؟! آن شغالان آمدند آنجا به جمع همچو پروانه به گرداگردِ شمع: پس چه خوانیمت؟ بگو ای جوهری! گفت: طاووسِ نر چون مشتری پس بگفتندش که: طاووسانِ جان جلوه‌ها دارند اندر گلسِتان تو چنان جلوه کنی؟ گفتا که: نی! بادیه نارفته چون کوبم مِنیٰ؟ بانگِ طاووسان کنی؟ گفتا که: لا! پس نه‌ای طاووس، خواجه بوالعَلا! خلعتِ طاووس آید ز آسمان کی رسی از رنگ و دعوی ها بدآن؟! @masnavimolavii بازنمایی جناب مولانا از شغالان در این حکایت گویای صدق و زیرکی و هوشمندی آنان است که با دو سوال ساده باطل بودن ادّعای شغالک رنگین را آشکار ساختند. در این حکایت خبری از افراد متملّق و چاپلوس نیست ولی در دنیای ما انسان ها بسیار اتفاق می افتد که کسانی به گِرد این اهل ادّعا جمع می شوند و او را تملّق می گویند و خود طرف هم کم کم باورش می شود که کسی شده است و تبدیل به یک فرد مستبد و خود بزرگ بین می شود! افراد شغال صفت نیز با بکار گرفتن گفتارهای رنگین و بظاهر منطقی و تقلید از بزرگان و اولیای الهی ادّعای بزرگی می کنند و خود را فخر دنیا و رکن دین می شمارند که با چند سوال ساده می توان دروغ انها را برملا کرد ولی متاسفانه تاریخ نشان داده است که ما انسان‌ها و بخصوص دینداران و بخصوص مسلمان ها، بسیار احساسی و تقلیدی با شخصیت ها روبرو می شویم و بارها با سخنان رنگ رنگ و به ظاهر دینی و ملّی این مدّعیان دروغین ، فریب خورده ایم و حتی به آنها کرامات و معجزات هم نسبت داده ایم. کسانی را تا حدّ پیغمبری و خلافت و امامت و ولایت بالا برده ایم و اطاعت از آنها را اطاعت از پیغمبرِخدا بلکه خود خداوند دانسته ایم و بعد فهمیدیم که چه اشتباه بزرگی کرده ایم و چه خون ها و مال ها و آبروها به هدر رفته است. 🔷🔸💠🔸🔷 کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam
نقل است که در دیدار شمس تبریزی و مولانا جلال الدین بلخی ، جناب شمس تبریزی ، دفتر و اوراق مولانا که فقیه و عالم شهر بود را گرفت و در حوض مدرسه انداخت و چون مولانا را بی تاب دید اوراق از آب برگرفت و بدو پس داد و گفت دانش در این اوراق مجو! افلاکی در مناقب العارفین نقل می کند که حضرت شمس، مولانا را فرمود که دیگر از مطالب پدر چیزی مخوان و مگو و دیوان مُتَنَبّی مخوان، و اینگونه شد که جناب مولانا سینه از اوراق و کُتب بشُست و از علم لدنّی لبریز ساخت. دل ز دانش ها بِشُستند این فریق زآن که این دانش نداند آن طریق دانشی باید که اصلش زآن سَر است زآن که هر فرعی به اصلش رهبر است هر پَری بر عرضِ دریا کی پَرَد؟ تا لَدُن، علمِ لَدنّی می‌بَرَد پس چرا علمی بیاموزی به مرد کش بباید سینه را زآن پاک کرد؟! [۱] @masnavimolavii پیمودن شاهراه حقیقت و استغراق در اقیانوس بیکران ذات حق و مستضیء شدن از نور علم الهی و پرواز جهت صعود در عوالم عِلوی ، با این اعضآء و بال و پَرهای سِفلی و دانش های بی فروغ معمول، امکان پذیر نیست و خویش را باید از آنها فارغ ساخت، وعضو و پَر و نور وعلمی دیگر گرفت!! فعل ولی کامل الهی و عارف بالله و بامر الله ، فعل خداوند تبارک و تعالی است و در واقع ،کار حضرت شمس پرّنده با جناب مولانا کاری است که خداوند با بندگانش می کند و هر لحظه آنان را نسبت به چیزهایی که برای خود نجات بخش می دانند و تکیه گاه قرار می دهند ناامید و مأیوس می سازد و پرهای مصنوعی می شکند و پر حقیقی می دهد تا بسوی حقیقت و حق پرواز کنند. اگر قدرت دارد قدرتش را می گیرد، اگر ثروت دارد ورشکسته اش می کند، اگر زیبایی دارد با یک بیماری جمالش را دگرگون می کند، اگر علم دارد با یک فراموشی علمش را می گیرد و... یک اصل خیلی مهم در ورود به وادی عرفان، نفی همه دارایی ها از خویش و رها کردن همه تکیه گاه هاست و سالک خویش را از هر تکیه گاهی غیر از حق بی خویش و خالی کند و آنگاه خداوند همان ها را به او باز می گرداند در حالی که ماهیت آنها عوض شده و طور دیگری شده و کار دیگری کنند. از تَبتُّل تا مقامات فنا پلّه پلّه تا ملاقات خدا[۲] علمی که مایه فخر و تکیه گاه خود می پنداشتی همچون عصایی که در دست گرفته ای رها می کنی و از خود سلب می کنی سپس خداوند علمی به تو می دهد که آن علم از نزد او و لَدنّی است و تو را تا لَدُن حکیمٍ عليم و نزد خود می برد. قدرت را نفی و از خویش سلب می کنی و رها می کنی و فقط حق را تکیه گاه خویش قرار می دهی و سپس خداوند به تو قدرتِ لدنّی و از نزد خود می دهد که این قدرت دیگر قابل قیاس با آن قبلی نیست و همچون عصای موسی است که چون رها شود اژدهایی می شود که هر فرعونی را شکست خواهد داد. این قاعده و قانون برای هر چیزی و در هر مرتبه ای از مراتب و مدارج سلوک تا فنای در ذات حق و بعد از آن تا بقاء بعد الفنآء برقرار است. چون ملایک گوی: لا عِلمَ لَنا تا بگیرد دست تو عَلَّمتَنا گر در این مکتب ندانی تو هِجا همچو احمد پُرّی از نورِ حِجیٰ[۳] _______________ 📚[۱]مثنوی معنوی .مولوی .دفتر_سوم [۲] تبتّل:جدا شدن تعلّقات بصورت تدریجی [۳]هجا: سیلاب، کنایه از حروف الفبا حجی: خرد، هوش، دانش؛ 🔷🔸💠🔸🔷 ✍کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam
وقتِ مِحنَت ، گشته ای الله گو چونکه مِحنت رفت،گویی:راه کو؟! آدمی در وقتی که بلایی به او در زندگی می رسد و از وسایط ماُیوس می شود دست به دعا می شود و بی پردهٔ جهل و با تمام وجود یا الله و یا ربّ می گوید؛ ولی وقتی از آن محنت و بلا به مدد حق خارج شد راه خود را همچنان با غفلت از یاد خدا و در حجاب از حقیقت طی می کند. ریشه و علت این رفتار را جناب ، عدم شناخت و عدم یقین به خدا می داند لذا می گوید هر که در حجابِ گمان خود گرفتار باشد،گاهی سوی خدا می آید و در ابتهال و التجآء به درگاه خداوند گریبان چاک می کند و گاهی هم سرش مثل کبک در برف می کند : این ازآن آمد که حق را بی گمان هر که بشناسد ، بوَد دایم بر آن وآنکه در عقل وگمان هستش حجاب گاه پوشیده ست و گه بدْریده جَیب ________________________________ .مولانا @masnavimolavii 🔷🔸💠🔸🔷 ✍کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam
عالم افسرده ست و نام او جماد؟ جامد افسرده بود، ای اوستاد؟! باش تا خورشیدِ حشر آید عیان تا ببینی جنبشِ جسمِ جهان[۱] •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• در جهان شناسی مولانا همه اجسام و جمادات در سیر و حرکت دائمی اند. جسم جهان و جمادات بنظر ساکن و بی حرکت اند ولی در باطن در حرکت و جنبش اند و این سیر و حرکت در نهایت در روز حشر همه موجودات برای انسان آشکار و عیان خواهد شد. روزی فراخواهد رسید که زمین و جمادات از شوق دیدار محبوب پاره پاره می شوند. آدمی که تا آن موقع آسوده و بی خیال می نمود به خود می آید و چنان حقیقت برایش آشکار می شود که از ترس و وحشت ظهور این آگاهی هولناک بی طاقت می شود و به هر سو بی هدف می گریزد. افسردگی جماد و جهان از انسان ناآگاه است که به رمز و راز آن پی نبرده و چون اهل راز با او شوی رازهایش را با تو آشکار کند و همنوا با نوای عاشقان گردد. مرده زین سو اَند و زآن سو زنده‌اند خامُش اینجا و آن طرف گوینده‌اند چون از آن سوشان فرستد سوی ما آن عصا گردد سوی ما اژدها کوه ها هم لحن داودی کند جوهر آهن به کف مومی بود باد ، حمّالِ سلیمانی شود بحر ،با موسی سخن‌دانی شود ماه، با احمد اشارت‌بین شود نار ،ابراهیم را نسرین شود خاک ،قارون را چو ماری در کشد اُستُنِ حنّانه آید در رَشَد سنگ، بر احمد سلامی می‌کند کوه ،یحیی را پیامی می‌کند _________________________________ 📚[۱] . @masnavimolavii 🔷🔸💠🔸🔷 ✍کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam
گفت : رنجِ احمقی قهرِ خداست رنج وکوری نیست قهر،آن ابتلاست! ابتلا ، رنجی ست کآن رحم آورَد احمقی رنجی ست کآن زخم آورَد •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• بزرگترین موهبت الهی برای انسان فهم است و در مقابل بزرگترین نشانه قهر خدا نفهمی است. فهم با دانستن و علم فرق دارد ممکن است کسی بداند ولی فهم نکند و احمق باشد و نتواند حق و باطل و درست و غلط را تشخیص بدهد و اگر هم تشخیص بدهد راهی دیگر را می رود و طور دیگری عمل می کند چون نمی خواهد تسلیم حقیقت باشد. فهم یعنی اینکه انسان موقعیت خود را بشناسد و هر کاری را روی یک میزان صحیح و سنجیده و از روی روشن بینی انجام دهد نه تحت تأثیر تمایلات و منافع خود و یا در اثر جو و فضای به وجود آمده در جامعه و تبلیغات و رسانه ها و یا افراد مطرح و مشهور در اجتماع. عدم فهم موضوعات و تشخیص راه درست بویژه در بزنگاه های پر پیچ و خم زندگی و در سلوک فردی و اجتماعی می تواند به هلاکت انسان بیانجامد. اصلا عارف یعنی فهیم و هرقدر که قُرب و مجالست با اینها انسان را آرام و مست خدا می کند مصاحبت با احمقان پیامدهای بدی برای انسان دارد و هم دنیا و هم دین و اخلاق او را به خطر خواهد انداخت و همین احمق ها جامعه را هم به مهلکه و بن بست می کشانند. از خدا بخواهیم که به ما فهم و عرفان بدهد که از هر علم و ثروت و نعمتی بالاتر است. ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت صحبتِ احمق بسی خونها که ریخت ______________________________________ @masnavimolavii 🔷🔸💠🔸🔷 ✍کانال «دوره معارفـــــــ اسلام» ┄┄┅═✧❁🕌❁✧═┅┄┄ Join ➣@maarefe_islam