فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین علیه السلام خواستنی است....
#استاد_صفایی ره
| @Ba_rasm_shahadat |
▪️▪️▪️▪️▪️
صَلَی اللهُ عَلَیْکَ یٰا اَبٰا عَبْدِالله
▪️سلام بر پرچم و علم
▪️سلام بر شعر محتشم
▪️سلام بر #محرم
#اللٰهُمَّعَجِّلْلِوَلیِکَالْفَرَج
╭────๛- - 🚩 - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
نکته ها و ناگفته هایی از زندگی علامه مصباح.pdf
208.3K
💭 نکتهها و ناگفتههایی از زندگانی شخصی و کارنامه سیاسی #علامه_مصباح_یزدی ره
💢 گفتگوی اختصاصی بنیاد تاریخپژوهی با حجتالاسلام و المسلمین دکتر علی مصباح
🔹 نکاتی تاریخی از روابط گرم خانوادگی مرحوم آیتالله مصباح
🔸 همکاری آیتالله مصباح در کارهای منزل
📿 تقیّد آیتالله #مصباح ره به اذکار دینی و تهجد
🔸 ماجرای انتخاب نام خانوادگی «مصباح»
🔹 حفظ احترام و ارتباط متقابل با #شهید_بهشتی، پس از اختلافات مدرسه حقانی
🔸 روایت آیتالله مصباح از دقت نظر مقام معظم رهبری در مصرف #بیتالمال
🔸 اصل #ولایتفقیه؛ یکی از نقاط افتراق اصلی میان مرحوم آیتالله مصباح و هاشمی رفسنجانی
🔹 مرحوم آیتالله مصباح حتی یکبار هم به انجمن حجتیه روی خوش نشان نداد.
🔸 مرحوم آیتالله مصباح، آقای منتظری را خیلی جدی نمیگرفت و سادگی او را پیشبینی میکردند.
🔹 ماجرای عدم شرکت آیتالله مصباح در جلسه با منتظری
نهج البلاغه | #نامه_ها
✉️ #نامه 6 - نامه به معاويه (علیه اللعنة)
________________________
✉️ [و من كتاب له عليهالسلام إلى معاوية]
📃 إِنَّهُ بَايَعَنِي اَلْقَوْمُ اَلَّذِينَ بَايَعُوا أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ
همانا كسانى با من بيعت كردهاند كه با ابا بكر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت كردند؛ پس آن كه در بيعت حضور داشت نمىتواند خليفهاى ديگر انتخاب كند، و آن كَس كه غايب بود نمىتواند بيعت مردم را نپذيرد
وَ إِنَّمَا اَلشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا
همانا شوراى مسلمين از آن مهاجرين و انصار است؛ پس اگر بر امامت كسى گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است.
فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اِتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ وَلاَّهُ اَللَّهُ مَا تَوَلَّى
حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى باز مىگردانند، اگر سرباز زد با او پيكار مىكنند؛ زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده، خدا هم او را در گمراهىاش رها مىكند.
وَ لَعَمْرِي يَا مُعَاوِيَةُ لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ اَلنَّاسِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلاَّ أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ وَ اَلسَّلاَمُ
به جانم سوگند! اى معاويه اگر دور از هواى نفس، به ديدۀ عقل بنگرى، خواهى ديد كه من نسبت به خون عثمان پاكترين افرادم، و مىدانى كه من از آن ماجرا دور بودهام، جز اينكه از راه #خيانت مرا متّهم كنى و حق آشكارى را بپوشانى؛ با درود.
ترجمه فیض الإسلام
📜 از نامههاى آن حضرت عليه السَّلام است به معاويه (كه آنرا بوسيلۀ جرير ابن عبد اللّٰه بجلىّ بشام فرستاده و در آن صحّت و درستى خلافت خود را اثبات و بيزاريش را از كشتن عثمان اظهار فرموده):
(۱) كسانيكه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند (آنها را بخلافت گماشتند) بهمان طريق با من بيعت كرده عهد و پيمان بستند (زمام امور را بدست من دادند) پس (به عقيدۀ شما كه خلافت از جانب خدا و رسول تعيين نشده بلكه به اجماع امّت برقرار مىگردد و مردم اجماع كرده ابوبكر و عمر و عثمان را خليفه قرار دادند، همان اشخاص مرا براى خلافت تعيين نمودند، بنا بر اين) آنرا كه حاضر بوده (مانند طلحه و زبير) نمىرسد كه (جز او را) اختيار كند و آنرا كه حاضر نبوده (مانند تو) نمىرسد كه (آنرا) نپذيرد.
(۲) و مشورت (در امر خلافت به عقيدۀ شما) حقّ مهاجرين (كسانيكه از مكّه به مدينه آمده و به پيغمبر اكرم صلی الله علیه وآله پيوستند) و انصار (آنانكه در مدينه به آن حضرت ايمان آورده ياريش نمودند) مىباشد، و چون ايشان گرد آمده مردى را خليفه و پيشوا ناميدند رضاء و خوشنودى خدا در اين كار است
(۳) و اگر كسى بسبب عيب جوئى (از خليفه مانند نسبت دادن معاويه كشتن عثمان را باو) يا بر اثر بدعتى (وارد ساختن آنچه در دين روا نيست مانند نقض عهد و پيمان شكنى طلحه و زبير و پيروانشان) از فرمان ايشان (كارى كه آنان انجام دادهاند) سر پيچيد او را به اطاعت وادار نمايند، و اگر (پند و اندرز سودى نبخشيد، و) فرمان آنها را نپذيرفت (به عقيدۀ شما) با او مىجنگند بجهت آنكه غير راه مؤمنين را پيروى نموده، و خداوند او را واگذارد بآنچه كه بآن رو آورده است.
(۴) و بجان خودم سوگند؛ اى معاويه! اگر بعقل خود بنگرى (تأمّل و انديشه نمائى) و از خواهش نفس چشم بپوشى (بيجا سخن نگفته نخواهى كشتن عثمان را بهانۀ پيمان نبستنت با من قرار دهى) مىيابى مرا كه از خون عثمان (كشته شدن او) بيزارترين مردم بودم و ميدانى كه من از آن دورى كرده گوشه گيرى اختيار نمودم؛ مگر آنكه (پيروى هواى نفس نموده) بهتان زده كشته شدن او را بمن نسبت دهى و پنهان كنى آنچه را كه بر تو آشكار مىباشد، و درود بر آنكه شايسته درود است.
آنچه را مرحوم سيد رضى در اينجا آورده، بخشى از يك نامۀ مفصلتر است كه امام عليه السلام بعد از واقعۀ جمل به همراه جرير بن عبداللّٰه بجلى كه از مشاهير صحابه بود براى معاويه فرستاد.
در آغاز اين نامه كه مرحوم سيد رضى نقل نكرده ولى در كتاب تمام نهجالبلاغه تحت شمارۀ نامۀ 29 آمده است، چنين مىخوانيم كه امام عليه السلام بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: «بيعتى كه مردم در مدينه با من كردند براى تو كه در شام بودى الزامآور است»؛ سپس مىافزايد: «همان كسانى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند با همان شرايط با من بيعت نمودند؛ بنابراين نه حاضران اختيار فسخ يا مخالفت با آن را دارند و نه كسى كه غايب بوده حق رد كردن آن را دارد»؛ (إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ عَلَىٰ مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ).
قابل توجه اينكه امام عليه السلام در اينجا، نه به مسألۀ #غدير اشاره مىكند، نه به وصيّت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و روايات بسيارى كه سند روشنى بر امامت اوست؛ زيرا معاويه مىتوانست با اين كار از كنار آن بگذرد. ولى مسألۀ خلافت خلفاى پيشين چيزى نبود كه بتواند آن را انكار كند. در واقع استدلال امام عليه السلام يك استدلال به اصطلاح جدلى است كه مسلّمات طرف مقابل را مىگيرد و با آن بر ضد وى استدلال مىكند و در اينجا معاويه كه خود را از طرفداران حكومت خلفاى پيشين (ابوبكر عمر، عثمان) مىدانست، نمىتوانست چگونگى گزينش آنها را براى خلافت انكار كند و اين در حالى بود كه اين گزينش به صورت بسيار كاملترى در مورد حكومت على عليه السلام واقع شده بود. عموم مهاجران و انصار در مدينه با آن حضرت بيعت كرده بودند و حتى طلحه و زبير كه بعدا به مخالفت برخاستند نيز جزء بيعت كنندگان بودند.
از اين رو امام عليه السلام در ادامۀ اين سخن مىافزايد: «شورى تنها از آن مهاجران و انصار است هر گاه همگى كسى را برگزيدند و امامش ناميدند، خداوند از آن راضى و خوشنود است»؛ (وَ إِنَّمَا الشُّورَىٰ لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَىٰ رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَٰلِكَ للّٰهِِ رِضًا)
آن گاه چنين نتيجه گيرى مىفرمايد: «بنابراين اگر كسى از فرمان آنها با بدگويى يا بدعتى خارج گردد، مسلمانان او را به جاى خود باز مىگردانند و اگر امتناع ورزيد، با او پيكار مىكنند؛ زيرا از غير مسير مؤمنان تبعيت كرده و خدا او را در بيراهه رها مىسازد»؛ (فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَىٰ مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَىٰ قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَلَّاهُ اللّٰهُ مَا تَوَلَّىٰ).
هرگز نبايد از اين استدلال كه در بالا گفتيم جنبۀ جدلى و استفاده از مسلمات طرف مقابل دارد، چنين استنباط كرد كه امام عليه السلام مسألۀ امامت منصوص را رها فرموده و امامت را يك مسألۀ انتخابى مىداند نه انتصاب از سوى خدا، آن گونه كه بعضى از شارحان نهجالبلاغه از اهل سنّت تصور كردهاند؛ بلكه در برابر امثال معاويه راهى جز اين گونه استدلال وجود نداشت و نظير اين گونه استدلالها در قرآن مجيد نيز در برابر مشركان ديده مىشود.