eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
542 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
835 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
💕❄️💕❄️💕🔸 🌹شهید دڪتر مصطفے چمران🌹 ✅ ♨️ لطفا با دقت تا انتها بخوانید (!) یه لات بود تو مشهد هم سگ خرید و فروش مےڪرد ، هم دعواهاش حسابـے سگے بود !! یہ روز داشت مےرفت سمت ڪوهسنگے براے دعوا (!) و غذا خوردن ڪہ دید یہ ماشین با آرم ”ستاد جنگهاے نامنظم“ داره تعقیبش مےڪنہ . شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت : ”فڪر ڪردے خیلے مَردے ؟!“ رضا گفت : برو ... بچہ ها ڪہ اینجور میگن ...!!! چمران بهش گفت : اگہ مردے بیا بریم جبهہ !! بہ غیرتش بر خورد ، راضے شد و راه افتاد سمت جبهه ...! 👈 مدتے بعد .... شهید چمران تو اتاق نشستہ بود ڪہ یہ دفعہ دید داره صداے دعوا میاد ..! چند لحظہ بعد با دستبند ، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن : ”این ڪیہ آوردے جبهہ ؟!“ رضا شروع ڪرد بہ دادن اما چمران مشغول نوشتن بود ! وقتے دید چمران توجہ نمےڪنہ ، یہ دفعہ سرش داد زد : ”آهاے کچل با تو ام ...! “ یڪدفعہ شهید با سرش رو بالا آورد و گفت : ”بلہ عزیزم ! چے شده ؟ چیہ آقا رضا ؟ چہ اتفاقے افتاده ؟“ رضا گفت : داشتم مےرفتم بیرون ڪہ سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد !!!! چمران : ”آقا رضا چے میڪشے؟!! برید براش بخرید و بیارید ....!“ 👈چمران و آقا رضا تنها تو سنگر ... رضا به چمران گفت : میشہ یہ دو تا فحش بهم بدے ؟! کِشیده اے ، چیزے؟!! شهید چمران : چرا ؟! رضا : من یہ عمر بہ هر ڪے بدے ڪردم ، بهم بدے ڪرده ....! تا حالا نشده بود بہ ڪسے فحش بدم و اینطورے برخورد ڪنہ .... شهید چمران : اشتباه فڪر مےڪنے ...! یڪے اون بالاست ڪہ هر چے بهش بدے مےڪنم ، نہ تنها نمےڪنہ ، بلڪہ با بهم جواب میده ! هِے آبرو بهم میده ..... تو هم یڪیو داشتے ڪہ هِے بهش بدے مےڪردے ولے اون بهت خوبـے مےکرده..! منم با خودم گفتم بذار یه بار یڪے بهم فحش بده و منم بهش بگم بلہ عزیزم ...! تا یڪمے منم مثل اون (خدا) بشم …! 👈 رضا جا خورد !.... ..... رفت و تو سنگر نشست . آدمے ڪہ مغرور بود و زیر بار ڪسے نمےرفت ، زار زار مےڪرد ! تو گریہ هاش مےگفت : یعنے یڪے بوده ڪہ هر چے بدے ڪردم بهم ڪرده ؟؟؟؟ ✅ اذان شد ... رضا عمرش بود . رفت وضو گرفت . ..... سر نماز ، موقع قنوت صداے گریش بلند شد !!!! وسط نماز ، صدای سوت اومد . پشت سر صداے خمپاره هم صداے زمین افتادن اومد ..... رضا رو خدا واسہ خودش جدا کرد ......! (فقط چند لحظہ بعد از ڪردنش) 😭 یه توبہ و نماز واقعے ... 🔷🔸ڪانال مَـــــعـــــبَـــــر شُـــــهَــــدا 🔸🔷 ✅ڪانال برتــر 👇 http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
🌺💕🍃💕🌺 از دل هزاران شهید عبور کردی؛ در ایستگاه‌های ... اندکی درنگ کردی و برایت کردند و گریستی! به تو گفتند که همچنان جاری است! از عاشورای ۶۱ هجری تا امروز و فردا و... شاید بارها و بارها به هر کدام از قدمگاه‌های شهیدان که می‌رسیدی، با خود می‌گفتی کاش مرا نیز به خیل راهی بود و حسرت می‌خوردی که چرا از قافله جا مانده ای!! آری زمان ما را از قافله دور داشته است اما هنوز می‌توان آن گونه که سید شهیدان اهل قلم خواست، بخواهیم: "کربلا ما را نیز در خیل شهیدان بپذیر" به شهر باز می‌گردی! دلت برای همین بیابان‌ها می‌گیرد... برای خاک... برای نخل... برای خاکریز... برای جاده ای که هنوز رد ها بر آن جا مانده بود... برای هایی که زنگ زده بودند! و برای مردانی که سال‌ها بود در ملکوت گم شده بودند... اولش می خواهی زار بزنی و کنی تازه با رفقایت مانوس شده بودی، تازه را شناخته بودی، تازه فهمیده بودی که هر چه هست، در و در این بیابانهاست... به خود می آیی، سبکبار می شوی اما چیزی را جا گذاشته ای، شاید رد پایت را شاید را... شاید آرزوهای دور و درازت را و شاید را... روزهایی است که تو هم مثل شهیدان پر از نور زیسته ای، روزهایی است که به مرگ خندیده‌ای ، روزهایی است که در سرزمین های زیسته ای... روزهایی است که در زیارت اولیاء الله بوده ای و خیلی چیزها آموخته ای که نباید فراموششان کنی! چنانچه زینب(سلام الله علیها) کربلا را فراموش نکرد... 🌺💕🍃💕🌺 ✅ برتـــرین کانال 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e
▪️🍃 بعد از شهادتش🕊 یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول #محرم شروع شده بود. روز دوم ظاهرا نزدیک مصطفی #خمپاره میزنن💥 و خاک شدیدی بلند میشه؛ راوی در اون حالت گفت: سید ابراهیم #شهید شد. مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: الان وقتم نیس، #تاسوعا وقتمه. #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهید_تاسوعا_التماس_دعا ┄┅┅✿❀ @mabareshohada ❀✿┅┅┄
🍃🌹🕊 🌹در سال ۱۳۶۳ در محله کیانشهر تهران به دنیا آمد. اکبر قاری و مداح هیات پایگاه بود و صوت زیبای قرآنش آغازگر محافل بسیجیان بود. از لحاظ مادی هیچ مشکلی در زندگی اش نداشت، و اگر می خواست در تهران پیش پدرش بماند می توانست غرق در امکانات و رفاه باشد. اما دفاع از حرم عمه سادات را انتخاب کرد و در اول بهمن ۱۳۹۲ در حوالی حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به درجه رفیع شهادت نایل آمد و پیکر مطهرش در قطعه ۲۶ بهشت زهرا آرام گرفت. 🌹مراسم جشن عروسی اکبر به نوع خودش خیلی خاص بود. چون بعضی اطرافیان انتظار داشتند او هم مثل بقیه عروسی بگیرد، اما اکبر برایش فقط این مهم بود که عروسیش مورد عنایت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد. یک عروسی بدون گناه! هنگام نماز هم خودش مثل بقیه کت دامادیش را روی دوشش انداخت و وضو گرفت و برای نماز جماعت به نمازخانه رفت. 🌹آرزویش شهادت در راه اسلام و قرآن بود و در آخرین سفر به کربلا میگفت: من حاجتم را از آقا گرفتم. یک روز قبل از شهادت، یکی از دوستانش به اکبر میگوید: محمودرضا بیضائی شهید شده و چند شب قبل از شهادت در خواب دیده که با تو در باغی بزرگ و سرسبز در حال قدم زدن است. صبح فردای #شهادت محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های #رزم بیضائی را بپوشم. فرمانده گفت: «اگر لباس شهید را بپوشی تو هم #شهید می شوی» گفت: هر چه #خدا بخواهد همان می شود. وقتی کمی از مقر فاصله گرفت یک #خمپاره 60 او را مورد اصابت قرار داد و #پهلویش را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود... #شهید_اکبر_شهریاری #سالروز_شهادت 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺