eitaa logo
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
513 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
922 ویدیو
30 فایل
ما اینجا جمع نشده ایم که تعداد اعضای #کانال و یا #بازدید از مطالب به هر نحوی برای ‌مان مهم شود! ما آمده ایم خود را #بسازیم؛ تا #نفس را از نَفَس در بیاوریم. از کانال #معبر_شهدا به کانال #شهدا؛ وصل شویم. ارتباط با خادم کانال @HOSSEIN_14 تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
#ستاره‌های_زینبی 🔹آقاسجاد روز عملیات گشته بود و یک #کاغذ کوچک پیدا کرده بوده و روی آن نامه‌ای نوشته📝 بود و خواسته بود تا #خانم یکی از دوستانش در جمع خانم‌ها بخواند. 🔸نوشته بود که«اگر من رفتم فکر نکنید از سر دوست نداشتن بوده، #اتفاقاً از سر زیادی دوست داشتن💞 است.» بعد خطاب به من گفته بود که اگر کسی گفت #شوهر شما، شما را دوست نداشت که گذاشت و رفت،😐 همه اینها #حرف‌های دنیایی‌ست و من شما را از خودم #جدا نمی‌دانم. 🔹به پسرش 👦هم نوشته بود با اینکه خیلی #دوست داشتم تو را ببینم ولی نشد.❌ من صدای بچه‌های #شیعیان سوریه را می‌شنیدم و نمی‌توانستم بمانم😔 ✍️ به روایت همسربزرگوار شهید #شهید_سجاد_طاهرنیا 🌷 #سالروز_ولادت شادی روحش #صلوات 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🌸 ارادت خاصی به حضرت امام حسین (علیه السلام) داشت و شهادت خود را همواره از ایشان می‌خواست و عاشق شهادت در راه خدا بود و چند روز قبل از شهادتش یکی از دوستانش از او فیلمی می‌گیرد و ابوذر در آن فیلم می‌گوید: 🌸«بنده ابوذر امجدیان... هستم»☺️ آدمی بود که از لحاظ ظاهری خیلی به خود می‌رسید و همیشه خوش‌تیپ بود. جوانان امروزی باید بدانند که ابوذر هم جوان بود، اما جان خود را فدای از حرم آل‌الله کرد.یک بار که از ابوذر درجه او را پرسیدم، گفت "درجه برای من مهم نیست من سرباز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستم". 🌸روز شهید شد، روز جمعه پیکرش برگشت😔 و روز جمعه نیز چهلم او بود و من همواره می‌گویم "ابوذر تو واقعاً امام زمان (عج) بودی که همه مراسم تو در روز برگزار شد". ✍️ به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🔹خیلی زیاد و به طور عجیبی فاطمه را دوست داشت و به همین نسبت فاطمه پدرش را 🔹آقاجواد با توجه به اینکه زیاد ماموریت می‌رفت، کمتر در خانه بود! اما هیچگاه این موضوع از محبتش به فاطمه کم نکرد! همیشه سعی‌اش بر این بود که نبودن‌هایش را جبران کند.... 🔹 از لقمه دهان فاطمه گذاشتن تا بیرون بردن و شب‌ها موقع خواب برایش قصه خواندن... هرطوری که می‌توانست برای او وقت صرف می‌کرد. 🔹پدرش قبل رفتن، اول قصه حضرت رقیه(س) را برایش گفت و بعد در مورد سفرش برای فاطمه توضیح داد. .. 🔹آنقدر فاطمه با این قصه حضرت رقیه(س) انس گرفته بود که برخی اوقات در اوج بی‌تابی‌اش به من می‌گفت: «مامان حضرت رقیه(س) هم مثل من اینقدر گریه می‌کرد؟»... ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
عباس نصفی از حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خیریه می‌کرد. باقی حقوقش را هم بخشی صرف امور روزمره‌اش و بخشی را خرج هیئات و مراسم مذهبی می‌کرد. در طول ماه شاید 20 روزش را روزه می‌گرفت و غذایی که محل کارش به او می‌دادند، به خانواده‌های مستمند می‌داد. یکبار که می‌خواست به مأموریت برود، دو، سه غذا توی خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما برای فلان خانواده ببر. بابا گفت من خجالت می‌کشم دو غذا دستم بگیرم و ببرم. اما عباس اصرار داشت که اگر کم هم باشد باید به مردم کمک کرد و باری از دوش کسی برداشت. 💠فــــرازےازوصیتنـــــامہ امیٖریٖ حُسَینْ وَ نِعْمَ الْاَمیٖرْ 《حسین (علیه السلام) فرمانده من است و او برترین فرماندهان و امیران است》... این عبارت زیباترین و عاشقانه‌ترین جملهٔ زیبا بود برای من، پس حسین جان با نگاهی والا مرا هم همچون زهیر، سرباز و فدایی خود ساز... 🌷 ولادت : ۱۳۶۸/۴/۱۰ تهران شهادت : ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ خانطومان ، سوریه 🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🔰تو شهر حلب دو تاىی سوار موتور میرفتیم. دیدم حسن سرش پایین داره میره مدح امیرالمومنین(على علیه السلام) رو میخوند من ترکش نشسته بودم. 🔰ترسیدم فقط میتونست دو سه متر جلو رو ببینه گفتم داداش مواظب باش تصادف میکنیم. ولى توجه نکرد 🔰همینطور که میخوند. با ناراحتى گفتم، سر تو بیار بالا خیلى خطرناکه. باز هم به حرفم توجه نکرد، داشتم عصبانى میشدم. که با جدیت گفت: 🔰چه کارم دارى نمیخوام سرمو بیارم بالا. یک لحظه توجه کردم به دور و برمون. دیدم اطوافمون پر از زنهاى بى حجاب، میترسید چشمش بیوفته به نامحرم.  🌷 ┄┅┅✿❀ @mabareshohada ❀✿┅┅┄
‼️بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید نفت ریختند و آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن سالم ماند. ‼️مادر شهید میگفت: قبلا هم به خاطر تصادف دچار سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود. 🌷 @mabareshohada