💖 #اخلاق_شهدایی 💖
پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود .
گفتیم : «بفرمایید»🙂
مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟» 😔
گفتیم : «بله»
گفت : «من ڪسی را ندارم .
من یڪ هفتهای هست ڪه حمام نرفتم ؛
این شهید من را هر هفتہ روزهای جمعه ڪول میڪرد و بہ حمام میبرد و لباسهام را میشست و بدون چشم داشت میرفت .»♥️
#شهید_عباس_بابایی
شادی روحش #صلوات
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
💌 شهدا چه می گفتند :
ما از شما می خواهیم
اگر خداوند متعال مارا پیش
خودش برد راه مارا ادامه
دهید واز این خون های
شهیدان عزیز پاسداری
کنید ،این خونها به خاطر
اسلام ریخته شده است
# این اسلام باید زنده بماند❤️
#سالگرد_شهادت
#شهید_عباس_بابایی
@mabareshohada
°•°•°💜بسم رب الشهدا و الصدیقین💜°•°•°
#کرامات_شهدا
سالي كه به مكه ي مكرمه مشرف شدم در كارواني كه قرار بود سرلشگر خلبان شهيد «عباس بابائي» نيز با آن اعزام شود ، ثبت نام نموده بودم.
در ساعت مقرر در مسجد الحسين (ع) تهران نو جمع شديم تا به سوي فرودگاه مهرآباد حركت كنيم.
شهيد بابائي تا پاي اتوبوس آمد و همسرش را بدرقه كرد و به او قول داد كه به آخرين پرواز مشرف شود.
آن مدت سپري شد ، تا وقتي كه حجاج آماده ي عزيمت به مني و عرفات مي شدند.
همسر شهيد بابائي با ايران تماس گرفت و علت نيامدن ايشان را جويا شد.
شهيد بابائي گفته بود : بودن من در جبهه ثوابش از حج بيشتر است.
همه مطمئن شديم كه ايشان به مكه مشرف نخواهد شد.
در عرفات وقتي روحاني كاروان "برادر رستگاري" مشغول خواندن دعاي حضرت سيدالشهدا (ع) در روز عرفه بود ، در حالي كه تمام حجاج گريه مي كردند ، من يك لحظه نگاهم به گوشه ي سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد، شهيد بابائي را ديدم كه با لباس احرام مشغول گريه كردن مي باشد.
از خودم سؤال كردم ايشان كي تشريف آوردند
كي محرم شدند و خودشان را به مناسك رساندند؟
باز خيال كردم ممكن است اشتباه كرده باشم.
برگشتم تا يك نگاه ديگر ايشان را ببينم، ولي جايشان خالي بود.
اين موضوع را به هيچ كس نگفتم ، چون خيال مي كردم خطاي چشم بوده است.
مناسك در عرفات و مني تمام شد و به مكه ي مكرمه برگشتيم و از شهادت تيمسار #بابائي باخبر شديم .
#شهید_عباس_بابایی
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 http://eitaa.com/joinchat/2660171777C6ca1d6a53e 🌺
🕊
روایتی زیبا
از #ایثار
✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم ، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم...
📚منبع: کتاب خدمت از ماست
🌹 #شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت
⇱ ڪلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
#اخلاق_شهدایی 💖
پنجمین روز شهادت پدرم یڪی اومد در خونہ . یڪ آقای روشن دلی بود .
گفتیم : «بفرمایید»
مرد نابینا گفت : «عباس شهید شده؟»
گفتیم : «بله»
گفت : «من ڪسی را ندارم .
من یڪ هفتهای هست ڪه حمام نرفتم ؛
این شهید من را هر هفتہ روزهای جمعه ڪول میڪرد و بہ حمام میبرد و لباسهام را میشست و بدون چشم داشت میرفت .»
#شهید_عباس_بابایی
#شهداسنگنشانندڪهرهگمنڪنیم
🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔷🔸
✅ڪانال برتر⏬
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🕊
روایتی زیبا
از #ایثار
با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم ، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم...
📚منبع:کتابخدمتاز ماست۸۲، صفحه۱۸۱
🌹 #شهید_عباس_بابایی
#سالروز_شهادت
#شادی_ارواح _طیبه_شهدا __صلوات
🔷🔸ڪانال مَعبَر شُـــــهَــــدا 🔷🔸
✅ڪانال برتر⏬
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
@mabareshohada 🍃
🕊
در این دنیا فقط پاكی،
صداقت، ایمان، محبت به مردم ،
جان دادن در راه وطن وعبادت باقی
می ماند
شهید عباس بابایی
روایتی زیبا
از #ایثار
✍️ با خواندنِ این خاطره به عظمتِ روحیِ شهید بابایی پی خواهید برد
عباس یه روز اومد خونه و گفت: خانوم! باید خونهمون رو عوض کنیم ، میخوام خونهمون رو بدیم به یکی از پرسنلِ نیروی هوایی که با هشت تا بچه توی یه خونۀ دو اتاقه زندگی می کنن، این خونه برای ما بزرگه، میدیم به اونا و خودمون میریم اونجا... اون بنده خدا وقتی فهمید فرماندهاش میخواد اینکار رو کنه قبول نکرد. اما با اصرارِ عباس بالاخره پذیرفت و خونه مون رو باهاشون عوض کردیم...
📚منبع:کتابخدمتاز ماست۸۲، صفحه۱۸۱
🌹 #شهید_عباس_بابایی
#سالروز_ولادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
🌹اینجا معبر شهداست 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🌺
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
@mabareshohada 🍃
🔴عباس بابایی؛ جوان حزباللهی که مخالفان انقلاب را هم جذب میکرد
✍ #رهبر_انقلاب : سال ۶۱ شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجهی این #جوان_حزباللهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم. آنوقت آخرین درجهی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا میتواند؟ اما توانست.
⛔️ وقتی #بنیصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند؛ حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهیی از این قضایا را نقل کرد.
👨🏻✈️ خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم #شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام #ناسازگاری داشت.
☀️ شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و #محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقهی خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود.
🏅 شهید بابایی میگفت دیدم در دعای کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! #دعا_کن_من_شهید_بشوم! این را بابایی پس ازشهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. ۸۳/۱۰/۲۳
🗓 سالگرد شهادت #شهید_عباس_بابایی ۱۵مرداد ۶۶
🥀🌷🥀
#در_محضر_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#عباس_بابائی
نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد ، او بدون اهانت به نگهبان .
برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست .
به بنده حقیر - مسؤل وقت فرودگاه- اطلاع دادند دم درب مهمان داری .
رفتم و با کمال تعجب #شهید_عباس_بابایی را دیدم که راحت روی زمین نشسته .
پس از سلام عرض کردم جناب #بابایی چرا تو این گرما اینجا نشستی .؟
خیلی آرام و متواضع پاسخ داد .
این نگهبان بنده خدا گفت هواپیما روی باند است و شما نمی توانی وارد شوی ، منهم منتظر ماندم ، مانع پرواز نشوم .
در صورتیکه #شهید_بابایی معاونت عملیات فرماندهی وقت نهاجا بودند ، نه به نگهبان اهانت کرد و نه خواستار تنبیه او . بلکه از من خواست که نگهبان را مورد تشویق قرار دهم .
#سالروز_شهادت
🌹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌹
💐الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم💐
@mabareshohada 🍃