🍃🌹🕊
#گذرے_بر_سیره_شهید
✦⇠سجاد همیشه #باوضو بود. خیلی از #غیبت کردن بدش میآمد. یکی از بارزترین ویژگیهایش #حیا و سر به زیری بود. از حقوقی که داشت برای انجام کارهای خیر #هزینه میکرد. در انجام مسئولیت بالاترین دقت عمل را داشت. با بچهها مانند خودشان بود.✨
✦⇠زبان آنها را خوب متوجه میشد. وقتی از سر کار میآمد پسرمان حامد را با خودش بیرون میبرد و میگفت از #صبح با شما بود حالا #وظیفه من است که او را سرگرم کنم.
✦⇠یکی از دلایلی که سجاد خودش را به جمع #شهدای حرم بیبی رساند، #اخلاص و پاکیاش بود. بسیار با خلوص نیت کار میکرد.
✦⇠بارها به خودم میگفتم خدایا شکرت که بندهای به این خوبی آفریدی. همسرم بسیار شیفته اهل بیت بود. #ارادت ویژهای به #حضرت_زهرا(سلام الله علیها) داشت
در نهایت هم مثل او به شهادت رسید.✨
راوے :همسرشهید
#مدافع_حرم
#شهید_سجاد_دهقان 🌷
#سالروز_ولادت
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍃🌺🍃🌺
روزی که به #جمال شمــا
#چشمم بشود باز ....
ای جان دلمـ♥️
#صبــح من آن روز بخیر است😍
#شهید_ابومهدی_المهندس
#سلام_صبحتون_شهدایی✋
@mabareshohada
هر #صبح
انگار از شما
عشق تلاوت میشود✨
و روزگار زندگی را
با لبخند بہ نگاهماڹ میچسباند😍
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#سلام_صبحتون_شهدایی
@mabareshohada
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
هر #صبح سلامت می کنم
و این قلب💔 پاره پاره
با شمیم حیات بخش پاسُخَت
#آرام می شود و جان می گیرد.
دردهاے بی شمارم
جز دم مسیحایی #تو درمانی ندارد❌
تو باز #خواهی_آمد
و از رنج و بیمارے
افسانہ اے😇 بیش نخواهد ماند...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
مولایم.........
بیا که بی تـ♥️ـو
نه سحـر را طاقتی است
و نه #صبــح را صداقتی ..
که سحـر به شبنم🌱 لطف تــو
بیــدار می شود
و صبـ☀️ـح، به سلام #تــو
از جا بر می خیزد ..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🍂🍂
اے شــــهید...!
#صبح و طلوع هر چه
ڪه خوبے براے #ٺــو
ما را هميڹ بس اسٺ
ڪه #دݪ بسته ٺـوئیم ...
#سلام🤚
#صبحتون_شهدایی🍃
@mabareshohada
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
مولایم.........
بیا که بی تـ♥️ـو
نه سحـر را طاقتی است
و نه #صبــح را صداقتی ..
که سحـر به شبنم🌱 لطف تــو
بیــدار می شود
و صبـ☀️ـح، به سلام #تــو
از جا بر می خیزد ..
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
و تو...
همان اکسیر #آرامبخش زمینی🌍
که سالهاست، آنرا بر مدارش، آرام نگه داشته ای!
میدانی؛
زمین شیفته نگاه توست😍
که هر #صبح و شام،
دور سرت💫 می گردد!
#یاایهاالعزیز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️
#صبح یعنی ...
تپشِ قلبِ زمان💗
درهوسِ دیدنِ تـ😍ـو
کہ #بیایی و زمین،
گلشنِ اسرار شود🌺
سلام آرزویِ زمین و زمان
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی♥️
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
↶【به ما بپیوندید 】↷
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃
13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ✨
هر#صبح که از خواب بیدار شدی
با همون زبون خودمونی ،
یه سلام به امام زمانت بده و حال دلتو خوب کن🌹
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
🇮🇷 معبر شهدا 🇮🇷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_ودوم 📖مد
❣﷽❣
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
3⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وسوم
📖قرآن آخر شب شروع شده بود و تا #صبح ادامه داشت، خمیازه کشیدم «خوابی؟» با همان چشم های بسته جواب داد: نه. دارم گوش میدهم.
- خسته نمیشوی هر شب تا صبح #قرآن گوش میدهی ⁉️
📖لبخند زد
+نمی دانی شهلا چقدر آرامم می کند😌
هدی دستش را روی شانه ام گذاشت. از جا پریدم تو هم که بیداری.
- خوابم نمیبرد . من پیش بابا می مانم.
تو برو بخواب.
شیفت مان را عوض کردیم. آن طرف اتاق دراز کشیدم و پدرودختر را نگاه کردم تا چشم هایم گرم شد.
📖ایوب به بازوی هدی تکیه داد تا نیفتد. هدی لیوان خالی کنار دست ایوب را پر از چای کرد...
📖ایوب صبح به صبح بچه ها را نوازش میکرد ، آنقدر برایشان شعر میخواند تا برای نماز📿 صبح بیدار شوند. بعضی شب ها محمدحسین بیدار میماند تا صبح با هم حرف میزدند . ایوب از خاطراتش میگفت ، از اینکه بالاخره رفتنی است.
📖محمدحسین هیچ وقت نمیگذاشت ایوب جمله اش را تمام کند داد میکشید : بابا اگر از این حرف ها بزنی خودم را میکشم ها. ایوب میخندید 😄
_همه ما رفتنی هستیم، یکی دیر یکی زود، من دیگر خیالم از تو راحت شده، قول میدهم برایت زن هم بگیرم😉 اگر تو قول بدهی مراقب مادر و خواهر و برادرت باشی.
📖محمدحسین مرد شده بود. وقتی کوچک بود از موج گرفتگی ایوب می ترسید😰 فکر میکرد وقتی ایوب مگس را هواپیمای دشمن ببیند، شاید مارا هم عراقی ببیند و بلایی سرمان بیاورد. حالا توی چشم به هم زدنی ایوب را میانداخت روی کولش و از پله های بیمارستان بالا و پایین میبرد و کمکم میکرد برای ایوب لگن بگذارم.
🖋 #ادامه_دارد...
📝 #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃