eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
5.3هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
28 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن ارتباط با ادمین تبادل وتبلیغ @yazaahrah
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃 🍃 🌹 اول صبح بگویید حسین جان رخصت✋ تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد🤲 🌴🌴🌴 السلام علی الحسین 🚩 و علی علی بن الحسین🚩 و علی اولاد الحسین 🚩 و علی اصحاب الحسین🚩 (علیه‌السلام ) 🌹 🍃@madadazshohada 🔴🍃☘🍃🌹🍃☘🍃
💫♥️🍃♥️🍃💫 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 ♥️با توسل به جمیع شهدا و شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️ 🍀قرار هست چهل روز بصورت ویژه با واسطه قراردادن شهدا، بریم در خانه خدا و اهلبیت و مدد بگیریم ازشون..... 🌸شهدای این چله🌸 ۱🌷شهید نوید صفری ۲🌷شهید علی رضا کریمی ۳🌷شهید مصطفی صدرزاده ۴🌷شهید احمد علی نیری ۵🌷شهید عباس ذوالفقاری روز اول👈🏼 ۲۲ اسفند❇️ روز دوم👈🏼 ۲۳ اسفند❇️ روز سوم👈🏼 ۲۴اسفند❇️ روز چهارم👈🏼 ۲۵ اسفند❇️ روز پنجم👈🏼 ۲۶ اسفند❇️ روز ششم👈🏼 ۲۷ اسفند❇️ روز هفتم👈🏼 ۲۸ اسفند✅ روز هشتم👈🏼 ۲۹ اسفند✅ روز نهم👈🏼 ۱ فروردین✅ روز دهم👈🏼 ۲ فروردین✅ روز یازدهم👈🏼 ۳ فروردین✅ روز دوازدهم👈🏼 ۴ فروردین ✅ روز سیزدهم👈🏼 ۵ فروردین ✅ روز چهاردهم👈🏼 ۶ فروردین✅ روز پانزدهم👈🏼 ۷ فروردین✅ روز شانزدهم👈🏼 ۸ فروردین✅ روز هفدهم👈🏼 ۹ فروردین ✅ روز هجدهم👈🏼 ۱۰ فروردین✅ روز نوزدهم👈🏼 ۱۱ فروردین ✅ روز بیستم👈🏼 ۱۲ فروردین✅ روز بیست ویکم👈🏼 ۱۳ فروردین✅ روز بیست دوم👈🏼 ۱۴ فروردین✅ روز بیست وسوم👈🏼 ۱۵ فروردین✅ روز بیست وچهارم👈🏼 ۱۶ فروردین✅ روز بیست وپنجم👈🏼 ۱۷ فروردین✅ روز بیست وششم👈🏼 ۱۸ فروردین✅ روز بیست وهفتم👈🏼 ۱۹ فروردین✅ روز بیست وهشتم👈🏼 ۲۰ فروردین✅ روز بیست ونهم👈🏼 ۲۱ فروردین ✅ روز سی ام👈🏼 ۲۲ فروردین ✅ روز سی ویکم👈🏼 ۲۳ فروردین✅ روز سی دوم👈🏼 ۲۴ فروردین✅ روز سی سوم👈🏼 ۲۵ فروردین✅ روز سی وچهارم👈🏼 ۲۶ فروردین✅ روز سی وپنجم👈🏼 ۲۷ فروردین✅ روز سی وششم👈🏼 ۲۸ فروردین✅ روز سی وهفتم👈🏼 ۲۹ فروردین ✅ روز سی وهشتم👈🏼 ۳۰ فروردین ✅ روز سی ونهم👈🏼 ۳۱ فروردین ✅ روز چهلم👈🏼 ۱ اریبهشت ✅ 🌼روزتون شهدایی🌼 ❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید) 🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼 🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم به آقا رسول الله صلی الله علیه وآله وخانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🌷 ❤️حاجت روا ان شالله❤️ 🌷التماس دعا🌷 @madadazshohada 💫♥️🍃♥️🍃💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 🌸صبح یعنی ... 💫تپشِ قلبِ زمان ، 🌸درهوسِ دیدنِ تــو، 💫کہ بیایی و زمین، 🌸گلشنِ اسرار شود... 🌸سلام آرزویِ زمین و زمان 🌸 اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج @madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸هر سپیده دم☀️ لبخند روشن خداوند است به روی زندگی💓 🍃🌸لبخند خدا بدرقه زندگیتون @madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏝برای فردی که مادر زادی نابیناست شما هرچقدر زیبایی رنگها را توضیح دهید بازهم حقیقتش را نخواهد فهمید... ‼️ما هنوز  نمی‌دانیم چه چیزی را از دست داده ایم!!!!؟ ▫️◽️◻️⬜️ جای جای این کره‌ی زمین ظلم و ستم، قحطی، گرفتاری، غارت و آدمکشی است. این غدّه‌ها، این مرض‌ها بشر را یک کالبد بی‌جان کرده. بوی تعفّن، گناه و ظلم از بشریّت برپا خاسته. چرا؟ چون آن روح حیات‌بخش، امام زمانمان را از خودمان بیرون کردیم. مگر کم امام زمانِ ما پیغام داده که «أَکثِرُوا الدُّعاءَ بِتَعْجیلِ الْفَرَجِ»؛ بیایید برای فرج من دعا کنید. من می‌خواهم شما را از این فسادی که درگیر آن شده‌اید، از رنج‌ها و فشارها نجات بدهم. اما ما ندایش را اجابت نکردیم؛ همان‌طوری که امام زمانشان را در سال ۶١ هجری تنها گذاشتند و اجابت نکردند. فقط آنها را شماتت نکنیم. ما با امام زمان خودمان چه کردیم؟ 🔹استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده حفظه الله تعالی به کانال الماسها بپیوندید 🌹👇 https://eitaa.com/almasederakhshan
سلام جا داره تشکر کنم از دوستان عزیزی که در ختم ها شرکت می کنند واقعا وجود دوستانی چون شما مایه مباهات است. در کمتر از چند ساعت ختم ها الحمدالله انجام میشه نیت خیر شما عزیزان که باعث میشود این ختم ها به سرانجام برسه واقعا ستودنی است. ان شاالله دعای خیر اقا امام زمان شامل حالتان🌹🌹 خودتون وعزیزانتون همیشه در پناه آقا امام زمان (عج) باشید❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک بار که از کنار عکس شهید ابراهیم هادی میگذشتیم... - مهدی سلام کرد!! با تعجب گفتم مهدی جان حمدی بخون ، صلواتی بفرست چرا سلام میکنی؟! در جوابم گفت : به چشماش نگاه کن ابراهیم زنده است داره ما رو میبینه 🌹 🌹 @madadazshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برشی از خاطرات 📜 از بدی دل بستن به مال دنیا میگفت. اما قبل از همه خودش به آن عمل می کرد میگفت: خداوند در قرآن فرموده: مومنین از آنچه خداوند روزی داده انفاق کنند. اینکه اضافه مال را بدهی می شود صدقه اما باید از آنچه به آن علاقه داری بگذری. برای شادی روح شهیدعلیرضامصطفوی صلوات🕊🌹
🔹مواظب باش دل به دنیا نبندی که دنیا محل گذر است. حال هر چقدر که خود را به آن وابسته کنی بیشتر گرفتار میشوی. پس تا میتوانی به دنبال معنویات باش تا مادیات 🌹 محل شهادت: سوریه حلب ✍️ یادداشت شهید مدافع حرم @madadazshohada
❤️میخایم ۱۴۰۰۰ صلوات کادو بدیم به آقا ابراهیم گل😊 به مناسبت روز تولدش💝 هر کس دوست داره شریک بشه وارد این گروه بشه👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3532783829C1350c5e044 گروه ذکر هدیه به شهدا عجب خوش روزیه این جوون😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 شهید والامقام مدافع حرم عباس آبیاری متولد هشت دی‌ماه هزار و سیصد و هفتاد بود و در منطقه عباس‌آباد شهریار از توابع استان تهران زندگی می‌کرد. او در بیست و یک دی ماه نود و چهار در منطقه عملیاتی خان طومان در حوالی شهر حلب،‌ در سن بیست و چهار سالگی به شهادت رسید. 🥀🍂 پیکر او حدود پنج ماه بعد در هفتم تیرماه ۱۳۹۵ از طریق آزمایش DNA شناسایی شد و به دست خانواده رسید. ✨💌✨💌✨💌✨💌 مطالبی از زبان مادر شهید: تعریف می‌کردن که عباس خانومی رو خواب دیده که می‌گه عباس جان! پسرم. از اونجایی که عباس همیشه سر به زیر بوده و سرش پایین بوده جواب نمی‌ده. دوباره صدا می‌زنه عباس! باز هم جواب نمی‌ده. بار سوم صدا می‌زنه عباس جان! سرت رو بگیر بالا. عباس می‌گه با منید؟ آخه این جا عباس دیگه‌ای هم هست. می‌گه با تو ام! سرت رو بگیر بالا. بعدش ۱۳ شهید خان‌طومان رو صدا می‌زنه و توی نور ناپدید می‌شن. دوباره خواب می‌بینه و با قسم حضرت زینب، عباس که تو خواب گریه می‌کرده رو بلند می‌کنن و قسمش می‌دن که تعریف کنه خوابش رو. فرمانده‌ش پشت در بوده، می‌بینه که دارن قسم می‌دن، می‌گه بذار وایسم ببینم چه خبره. عباس می‌گفته که از بیستم تا بیست و یکم حمله عقب می‌فته. ساعت حمله ۳ بار عقب می‌فته. از این ساعت به این ساعت عقب می‌فته. کیا شهید می‌شن؛ کیا قبل از عملیات شهید می‌شن؛ کیا چه جوری شهید می‌شن و عباس خودش آخرین شهید اون منطقه هست که به شهادت می‌رسه. همون جا آقایی روحانی بوده به فرمانده می‌گه اون جوانه و می خواد خودش رو مطرح کنه و بگه که مثلا من خیلی پاکم که ائمه رو دیدم و این حرفا رو زده. این جوانه می‌خواد بگه من خیلی با ایمانم. اگه اطلاعات دادند قبول نکن؛ من ۳۰ ساله مجتهدم ولی همچین خوابی ندیدم. بیستم زنگ می‌زنن که عملیات عقب افتاده. دوباره زنگ می‌زنن از این ساعت به این ساعت عقب افتاده؛ دوباره زنگ می‌زنن افتاده به بیست ویکم از این ساعت به این ساعت. فرمانده‌ش می‌گه حاجی! بازم این اتفاق داره می‌افته. حاجی می‌گه باور نکن! تا چند تا از بچه ها شهید می‌شن و فرمانده‌ش می‌گه حاجی! همون طور که گفت داره می‌شه. روحانیه می‌گه حالا صبر کن تا این که سید فرشید زخمی می‌شه و میگن چند نفر می خوایم برن جلو اونا تپه بالای خان طومان رو در اختیار می‌گیرن، همون طور که عباس دیده بود. بچه های زینبیون و فاطمیون حتی بچه های خودمون هم عقب نشینی می‌کنن بالای تپه، رحیم نوروزی و چهرغانی بودند که قشنگ می‌دیدند داعشی‌ها رو، عباس می‌گه شما ها برید. میگن نه. عباس بیسیم داشته، می خواد بیسیم رو بده که از پشت از سمت قلبش تیر می خوره و می افته رو زمین. عباس رو بلند می‌کنن و می‌گن عباس! تو ورزشکاری؛ چه جوری ملّق خوردی و افتادی زمین؟ برش می‌گردونن می‌بینن داره ازش خون می‌ره. عباس می‌گه مهمات رو ببرید و یک نارنجک بدید، من اینجا می‌مونم. شما برید. بیسیم می‌زنن و می‌گن که عباس داره این طوری می‌گه. عباس می‌خواد راه رو ببنده. بهش می‌گن اسلحه بگیر، می‌گه نمی خوام. فرمانده‌شون می‌گه هرچی عباس می‌گه گوش کنید. تمام مهمات و همه چیز رو می‌آرند و سینه‌خیز برمی‌گردن و یه نارنجک می‌دن به عباس. عباس روی زانوهاش می‌ایسته و می‌بینه ۵ تا از احرار الشام دارن میان سمتش که نارنجک رو پرت می‌کنه و به درک واصل می‌شن. عباس سجده شکر می‌کنه و اون لحظه روح مطهر میاد و عباس رو با خودش می‌بره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🍂 نحوه جاویدالاثر شدن شهید عباس آبیاری: بعد از اون احرار الشام و داعش میان تو صورت عباس یه تغییراتی ایجاد می‌کنن. یه سمت ریش رو می‌زنن و یه سمت ریش رو نگه می‌دارن و سیبیل رو می‌زنن و یه سمتش رو نگه می‌دارن. یک کاری می‌کنن که زشت نما بشه؛ چون توی دوران آموزشی و سوریه از لحاظ زیبایی ظاهر و زیبایی باطنی و ایمانش به عباس می‌گفتند یوسف مدافعان حرم.تا ظهر بعدش اینافکر می‌کنن که عباس یک فرمانده قدر هست چون نمی‌نشسته تیراندازی کنه؛ می‌ایستاده و تیراندازی می‌کرده. ظهر اعلام می‌کنن که این جوان، چه زنده و چه مرده رو باید بیاریدش. هرکی این رو سرش یا دست و پاش رو بیاره به اندازه وزنش طلا می‌گیره. تا بعد از ظهر می‌شه که قسمش می‌دن که بشین و تیراندازی کن، جون بابات بشین. می‌شینه تیر می‌زنه و تیر می‌خوره به گلوش. داد می‌زنه و می‌گه وقتی من می تونم با یک تیر به هلاکت برسونم چرا باید بشینم و تیر بزنم؟ ( عباس تو آموزشی خیلی دقیق تیر می‌زد در تیراندازی از ۱۰۰، نمره کامل رو می‌گرفت.) می‌گه بابام می‌گفت تیری که قسمتت نباشه بهت نمی‌خوره. می‌ره اون ور و این ور. کسانی که میان برام تعریف می‌کنن، می‌گن که واقعا حرف عباس راسته. تیر نمی‌خورد؛ می رفت این ور و اون ور تا زمانش برسه و شهید بشه. عکس سلفی هاشون رو با عباس می گیرن داعشی‌ها، دستاش رو از مچ می‌برن و پاهاش رو از مچ می‌برن و سرش رو می‌برن و می‌کنن توی گونی. داعشی ها برای کشورهای دیگه فیلمی که گرفته بودند رو پخش کردند. شادی می کردند که به خیال خودشون ما بزرگ اینها رو کشتیم. خلاصه فرداش میان دست‌های عباس رو به تویوتا می‌بندن. بر اثر حرکت مخالف، دست و پا از هم جدا می‌شه و تیکه های بزرگ رو با قمه‌های بزرگ از هم جدا می‌کنند و مثل گوشت قربونی تیکه تیکه می کنن و پخش می کنند. می‌گن که هر ایرانی که به خواد با ما بجنگه این بلا رو سرش می‌آریم. فحش می‌دادن و ناسزا می گفتند.....😭😭😭😔 شهدا شرمنده ایم @madadazshohada 💖
💚 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃🌸🍃 🌷شهید والامقام جاویدالاثر 💚 مدافع حرم 💚 🌷 💠 لبیک حق : ۲۴ سالگی 💠مزار یادبود : گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها✨ 🌹قـطعـه :۵۰ 🌹ردیـف :۱۱۷ 🌹شـماره :۲۴ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 «»
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴 *خب دوستان* *امشب* *مهمان 💕شهیدآبیاری💕بودیم *هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام* *در هیاهوی محشر* *فراموشمون نکنید* * برادر شهید*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#مدافع_عشق #قسمت_دهم 🌹 @madadazshohada صدای بوق آزاد در گوشم میپیچد شماره را عوض میڪنم #خاموش! ڪلاف
@madadazshohada 🌹 مادرم تماس گرفت: 👈حال پدربزرگت بد شده...ما مجبور شدیم بیایم اینجا (منظور یڪے از روستاهای اطراف تبریز است)... چند روز دیگه معطلے داریم... برو خونه عمت!...👉 اینها خلاصه جملاتے بود ڪه گفت و تماس قطع شد 💞 چادر رنگـے فاطمه را روی سرم مرتب میڪنم و به حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب است و چیزی به اذان مغرب نمانده. علی اکبر لبہ‌ی حوض نشسته بود، آستین هایش را بالا زده و وضو میگرفت . پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪے و شلوار شیش جیب! میدانستم دوستش ندارم❣ فقط...احساسم بہ او، احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود❣ "اما چرا حس فوضولے اینقد برام شیرینه😐 مگه میشه ڪسے اینقدر خوب باشه؟" مےایستد، دستش را بالا مےآورد تا مسح بڪشد ڪه نگاهش بمن مےافتد. بسرعت رو برمیگرداند و استغفرالله میگویـد.... اصلاً یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!...زهرا خانوم گفتن بهتون بگم، مسجد رفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه آستین هایش را پایین میڪشد جواب میدهد: بگید چشم! سمت در میرود ڪه من دوباره میگویم: _ گفتن اون مسئله هم از حاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـد: _ بله...یاعلــے! 💞 زهرا خانوم ظرف را پر از خورشت قرمه سبزی میڪند و دستم میدهد _ بیا دخترم...ببر بزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!... بیشتر از این مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازو ام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره! نخیرشما هیچ جا نمیری!دیر وقته... _ فاطمه راست میگه...حالا فعلا ببرید غذاها رو یخ ڪرد.. هردو از آشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم. همه چیز تقریباً حاضر است. صدای مردانه ڪسے نظرم را جلب میڪند. پسری با پیرهن ساده مشڪے، شلوار گرم ڪن، قدی بلند و چهره ای بینهایت شبیه او! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پشت سرش او داخل می آید و علےاصغر چسبیده به پاهایش کشان کشان خودش را به سفره میرساند❣ 💞 خنده ام میگیرد! چقدر این بچه بہ او وابسته است💗 نکند یکروز هم من مانند این بچه بہ او... @madadazshohada ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »
@madadazshohada ❣❤️❣❤️❣❤️❣ پتو را ڪنار میزنم، چشمهایم را ریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم... زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت... بہ خود میپیچم... دستشویـے درحیاط و من از تاریڪـے میترسم! تصورعبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـے به تنم میندازد. بلند میشوم ،شالم راروی سرم میندازم و با قدمهای آهسته از اتاق فاطمه خارج میشوم. در اتاقش بسته است. حتماً آرام خوابیده است! یڪ دست را روی دیوار و با احتیاط پله ها را پشت سر میگذارم. آقا سجاد بعداز شام برای انجام باقـے مانده ڪارهای فرهنگے پیش دوستانش به مسجد رفت. علی اکبر و علےاصغر در یڪ اتاق خوابیداند و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه، ڪوتاه و بلنداطرافم تڪان میخورند. قدمهایم را تندتر میڪنم و وارد حیاط میشوم. /چند مترفاصلس یا چند کیلومتره؟؟😨😰/ زیر لب ناله میڪنم:ای خدا چقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم را میبندم و میدوم سمت دستشویـے ڪه صدایـے سرجا میخڪوبم میڪند!😐 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!!😲" از ترس به دیوار میچسبم و سعے میڪنم اطرافم را در آن گنگـے و سیاهـےرصد ڪنم! اما هیچ چیز نیست جز سایه حوض ،درخت و تخت چوبـے!!😮 زمزمه قطع میشود و پشت سرش صدایـے دیگر... گویـے ڪسے دارد پا روی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند، گیج ازخودم میپرسم:صدا از چیـــه!!!! سرم را بـے اختیار بالا میگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!! بـے اختیار با یڪ حرکت سریع از دیوار ڪنده میشوم و سمت در میدوم!! صدای خفه درگلویم را رها میڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه و ترس باهم ادغام میشوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود و او سراسیمه بیرون مـےآیـد!!! شوڪه نگاهش رابه چهره ام میدوزد!! سمتش می روم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه و علـےاصغر هر دو با چشمهای نگران از اتاقشان بیرون مـے آیند.. و او با سرعت از پله ها پایین میدود... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ @madadazshohada ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال مدداز شهدا 💖 @madadazshohada ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ « »