eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🎼 با برادر به کربلا رفتُ .. |⇦• روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام رحلت سلام الله علیها به نفسِ کربلایی سید رضا نریمانی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ می‌نویسم برای آن بانو که زند صبر پیش او زانو بانویی که به‌راهِ زینب بود شاهدِ اشک و آه زینب بود بانویی که شکسته شد بالش و نگفتند شرحی از حالش دخترِ فاطمه‌ست این خانوم نام او هست ، حضرتِ کلثوم *امشب دوست دارم برا این خانم بلند بلند گریه کنید .. به خدا غصه هاش کم از زینب نبود ..* مثل زهرا شریف و با عزّت مثل حیدر غیور و با غیرت خلق و خویش به مرتضی رفته غربتش هم به مجتبی رفته با برادر به کربلا رفتُ قاضریه به نینوا رفتُ شد علمدارِ خواهرش زینب سپر و یار خواهرش زینب کربلا پابه‌پایِ زینب بود گریه‌هایش برایِ زینب بود روضه‌هایی عجیب را دیده بدنی را هجا هجا دیده .. بدنِ پاره‌پاره‌ای را دید رویِ نیزه ستاره‌ای را دید شاهد کشتنِ برادر بود شاهد ناله‌هایِ خواهر بود کعبه نی خورده او به‌جایِ همه ضربه هی خورده او به‌جایِ همه چادرش چنگ خورده چندین بار به‌سرش سنگ خورده چندین بار بعد روزِ دهم اسارت رفت زیور آلاتِ او به غارت رفت بر سر و روش بی‌امان میزد دست او بسته و سنان میزد سر بازار بردنش ای وای .. بینِ اغیار بردنش ای وای .. شمر و خولی تمسخرش کردند بس‌که پست و کثیف و نامردند شاعر : *امام باقر علیه السلام فرمودن جدِ غریبِ ما رو با پنج حربه و وسله به شهادت رسوندن .. نیزه دار با نیزه میزد .. شمشیر دار با شمشیر میزد .. بعضی ها با چوب میزدن .. بعضیا از دور با سنگ میزدن .. اما پنجمی بیجاره میکنه بعضیا از دور بی ادبی میکردن .. ناسزا میگفتن ..* حسین ..... •┄┅══༻○༺══┅┄•
): 🏴 اشعار ___________ نمیدونم چرا دلم آشوبه دل نگرون حال بچه هاتم فکر نکنی که زینبت بریده تا آخر دنیا داداش باهاتم یه یاعلی بگو رو پا بلند شو دشتو سره یزیدیا خراب کن اصلا همین شبی بزن به میدون اصلا داداش روی منم حساب کن چادرمو دور کمر میبندم خودم دفاع از حرم میکنم غصه نخور هرکی بیاد این طرف با ذوالفقار پاشو قلم میکنم نمیدونم چرا دلم گرفته بیا با هم یه ذره صحبت کنیم به یاد روزای خوب مدینه با هم دیگه امشب و خلوت کنیم یادمه شرط ازواجم بودی گفتم محاله از حسین جدا شم حتی اگه یه روز بیاد که با او مجبور بشم راهی کربلا شم قرار نبود تنهایی جایی بری قرار نبود که من تنها بمونم تو روی نیزه ها سفر کنی و منم با این نامحرما بمونم اینقده حرف گودال و پیش نکش اینقده روضه توی گوشم نخون یه دل سیر میخوام تو رو ببینم یه شب دیگه کنار زینب بمون از این به بعد خواب به چشم نمیاد از این به بعد با غصه ها مانوسم نیتم اینه امشبو حسین جان زیر گلوتو هی تا صبح ببوسم از نعلای تازه ی مرکباشون باد خزون برام خبر آورده خدا کنه دروغ باشه که گفتن حرمله هم تیر سه پر آورده از تن زیر نیزه ها که گفتی میدونی که با دل من چه کردی؟ چرا داری گوشه کنار خیمه دنبال کهنه پیرهن میگردی؟؟ نفرین به هرچی کوفه و کوفیه از هرچی بی وفائیه دلخورم افتاده به دلم داداش که فردا  شبیه مادرم لگد میخورم دلت میاد فردا کنار گودال حرمله به چشم ترم  بخنده ؟ دلت میاد  ببینی از رو نیزه دستمو خولی با طناب میبنده ؟ 🔸شاعر: 🏴 اشعار _____▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️______ مادرم خورده زمین تا که تو را دیده، چرا؟! قاتلت این همه از قتل تو ترسیده چرا؟ به سر و صورت تو سنگ تراشیده زدند خورده بر وجه خدا سنگ تراشیده چرا؟ بوسه بر زیر گلوی تو فقط حق من است نیزه ای حق مرا خورده و بوسیده چرا مگر این آب روان مهریه زهرا نیست؟ پسر مادر من با لب خشکیده چرا؟ آسمان را لب عطشان تو گریانده و شمر پیش تو آب زمین ریخته خندیده چرا؟ نکند شمر دوباره به تنت سر زده است بند بند تن عریان تو پاشیده چرا؟ همه ی حرف من این است که با خنجر کند گل پرپر شده ی باغ مرا چیده چرا؟! هر چه کردم نشد آخر که بلندت بکنم آه بر روی زمین جسم تو چسبیده چرا؟ آفتاب از تن عریان شده ات شرم نکرد؟ به تن بی سر تو یکسره تابیده چرا؟ به تو وابسته ام و بعد تو دق خواهم کرد به تو احساس مرا کوفه نفهمیده چرا؟! 🔸شاعر:
انگيزه خلقت پروانه شدم قسم به جانت تا جان بدهم در آستانت از روز نخست خاندانم مدیون تواند و خاندانت جز دُرّ و گهر نریخت مولا تا آخر عمر از دهانت‌‌ هر شب به رخت پناه بردیم هر شب به دو ابروی کمانت شرمنده ترم نکن علی جان با این همه لطف بی کرانت ما را به کدام صید کردی ابروت و یا که گیسوانت شاید که دل مرا بدزدند پس میدهمش به تو امانت باید چه گِلی به سر بگیرد آنکس که نخورده آب و نانت اذنی بده تا که در رجب هم یک شب بشویم میهمانت مولای هر آنچه هست مخلوق امشب چه خوشند شیعیانت خواندیم تو را و مست گشتیم اینگونه علی پرست گشتیم همسایه ی کردگار حیدر سرمایه ی روزگار حیدر ما خشک تر از کویر خشکیم تو سبز تر از بهار حیدر گفتیم علی و دُر گرفتیم از خواهر ذوالفقار حیدر ما را همه با تو میشناسند ای مایه ی اعتبار حیدر درگیر تو گشته ایم آقا داریم اگر قرار حیدر سرمایه ی ما محبت توست آیینه ی استوار حیدر غیر از تو و خانواده ات حق دارد به که افتخار حیدر مردیم از این فراق و دوری مولای طلایه دار حیدر در شهر نجف بُکش تو ما را نه گوشه ی این دیار حیدر ما از تو به جز تو را نخواهیم شهزاده ی شهسوار حیدر از هجر تو ما خراب هستیم در پای تو پا رکاب هستیم جان دو جهان جهان فدایت ماهی و ستاره بچه هایت بگذار کمی بها بگیریم ما را نتکانی از عبایت در صبح نمیرویم هرگز یک شب نزنیم اگر صدایت سلطان زمین و آسمانها ماتیم همه ز ماجرایت ما را به شما حواله دادند تا اینکه شویم خاک پایت گفتی که مرا خدا نخوانید جانم به نصیحت بجایت اما چه کنم نمیتوانم ای شاه نگویمت خدایت زهرای بتول مرحمت کرد اینکه شده ام غزل سرایت بستم دل پاره پاره ام را پایین ضریح با صفایت افتاده گره به کار و بارم قربان ید گره گشایت غیر از تو و حلقه های زلفت با هیچ کسی ندارم الفت از عالم و آدمی سری تو از هر چه که هست بهتری تو آنها که تو را عمیق دیدند گفتند رسول دیگری تو بر دوش نبی قدم نهادی معلوم شود که حیدری تو ... ■ *مقدمتان گرامی* *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
. روز را شب می کنم با درد بی بال و پری هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری نیمه ی شب از خیابان ها سراغم را بگیر روزگار عاشقی یعنی همین در به دری گریه هایم را بگیرى زیر گریه میزنم هر چه را دارم بگیر از من بده چشم ترى کربلایم دیر دارد میشود کاری بکن بی کسی ام را نکن با دوری ات یادآوری یا ولی الله، کارم لنگ گوشه چشم توست رب نمی بخشد مرا تا از گناهم نگذری نوجوان بودم شدم دیوانه ی کویت حسین آه از آن ساعتی که... روضه های کوثری... تازه میگردد برایم روضه ی عصر دهم چشم من هر بار می افتد به معجر، روسری پیش چشم مادرت پیش نگاه خواهرت حنجرت را ریش ریشش کرد آخر خنجری نعل تازه ساختند و بر تنِ تو تاختند پشت و رویت را یکی کردند از خیره سری مثل نعلی که کمی از پیکرت را کند و برد برد همراه خودش انگشت را انگشتری بچه هاى فاطمه از قافله جا مانده اند ساربان آهسته تر داری مگر سر مى برى زجرهای زجر این ضرب المثل را باب کرد: صد پسر در خون بغلتد گم نگردد دختری”  گروه یا مظلوم ✍ .