eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
10.6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍂روضه و توسل ویژۀ وفات اُم المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نفسِ حاج مهدی 🍂 ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ امشب شبِ رحلت خدیجه ی کبری است،مادرِ فاطمه ی زهرا سلام الله علیها،به این بهانه، هم عرض ادب کنیم خدمت خدیجه ی کبری سلام الله علیها و هم عرض ادب کنیم خدمت حبیبه ی خدا،فاطمه ی زهرا سلام الله علیها...بگیم:بی بی جان!بحق مادرت امشب بیا برا ما مادری کن،شب دهم ماه مبارکِ رمضانِ،چشم به هم بزنیم شب های قدر هم میرسه،فاطمه جانم!...با جرأت بگیم: مادر،مادر! بحق مادرت خدیجه ی کبری،که هر چه داشت در راه خدا داد،ثروتش رو بخشید،برایِ یاریِ دینِ خدا،بحق مادرت خدیجه ی کبری،که تا همسر رسول خدا شد،زن های قریش بهش دیگه اعتنا نمیکردن،رهاش کردن.... گذشت تا به فاطمه حامله شد،رسول خدا اومد تویِ خونه،دید خدیجه داره با کسی حرف میزنه...با کی داری صحبت میکنی؟ گفت: فرزندی که در رَحِم دارم،مونسم شده،با من تکلم میکنه...غم مخور مادر که غم خوارت منم؛اگر زن های غریش رهات کردن،بهت اعتنا نمیکنن،غصه نخور تو فاطمه رو داری مادر، همون جا رسول خدا بشارتِ ولادتِ فاطمه رو بهش داد،وقتی که هم میخواست فاطمه اش رو به دنیا بیاره،فرستاد بیان کمکش کنند زن های قریش،گفتند:تو مارو قبول نکردی،همسرِ یتیمِ ابوطالب شدی،ما هم نمی آییم کمکت،.....لیاقت نداشتن،شایستگی نداشتن،یه وقت بی بی دید،چهار زنِ بهشتی اومدن دورش رو گرفتن،کمکش کردن،فاطمه اش رو به دنیا آورد،هستیش رو برای خدا داد،خدا هم گوهری مثل فاطمه بهش عطا کرد.... روزهای آخرِ عمرش گفت:فاطمه جان! برو به بابات بگو لباسی که موقع نزولِ وحی به تن داشت،کفنِ من قرار بدید،همین طور هم شد،اسماء بنت عُمِیس میگه: دیدم لحظات آخر تو بستر داره گریه میکنه،گفتم:بی بی جان! چی شده؟ شمارو که رسولِ خدا وعده ی بهشت داده،چرا گریه می کنید،فرمود:گریه ام برا خودم نیست،برا دخترم فاطمه است،شب زفافِ دخترم نیستم براش مادری کنم...اسماءمیگه،گفتم:اگر من بودم،به جای شما مادری میکنم...بی بی خوشحال شد،دعام کرد،از دنیا رفت... رسول خدا لباسش رو کفنِ خدیجه قرار داد،همین که قبر آماده شد،با دستِ مبارکش بدنِ همسرِ مهربانش رو گرفت،داخلِ قبر خوابانید،کفن رو کنار زد،طرف راست صورتش رو روی خاک ها قرار داد...سیدها! این ماجرا تکرار نشد،تا مدینه،دلِ شب علیِ مرتضی بدن فاطمه اش رو غریبانه غسل داد،حنوط کرد،کفن کرد،با چه دلی برداشت بدنِ فاطمه رو نمی دونم،آماده ی دفن،به دو نفر نیاز داره،یک نفر باید بدن رو سرازیرِ قبر کنه،یک نفر باید بدن رو بگیره داخل قبر بخواباند،فاطمه مَحرمی جز علی نداره،همین که بدنِ فاطمه رو سرازیرِ قبر کرد...* که ناگه از لحد نوری بر آمد نمایان دستی از پیغمبر آمد چو گُل به خاک نشانم نهالِ خسته ی تو علی فدایِ تو و پهلویِ شکسته ی تو به بازوان ورم کرده ات بگریم من و یا به صورتِ نیلی و چشمِ بسته ی تو زهرا جان!.... *ان شاالله این شب ها تذکره هامون رو امضا می کنند میریم مدینه،اونجا از نزدیک عرض ادب می کنیم و ناله می زنیم،اما با این یه جمله هم دلها بره کربلا،بمیرم برای میوه ی دلت،که نازنین بدنش کربلا سه روز و دو شب روی خاک ها ماند،حسین....." مُلْقی ثَلاثا بِلا غُسلٍ وَلا کفَنٍ " حسینی ها! بدون کفن هم نبود..* کفنی داشت زخاک و کفنی داشت زخون تا نگویند حسین بن علی بی کفن است استخوانی اگر از سینۀ او ماند بجا آن هم از ضرب سُمّ اسب، شکن در شکن است *حسین.....خدایا به اشک چشم گریه کن های ابی عبدالله،فرج امام زمانمون برسان.... ۱
. زمینه ویژۀ وفات اُم المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نفسِ کربلایی ابوذر بیوکافی ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ بانویِ دنیا و دین ، یا حضرتِ خدیجه هستی اُمّ‌ المؤمنین ، یا حضرتِ خدیجه ای یاورِ پیغمبر ، غم‌ پرور پیغمبر هم‌ سنگر پیغمبر ، یا حضرتِ خدیجه « یا حضرت خدیجه ... » ای از قدر و شرافت ، بر تو سلامِ داور دامان پرخیر تو ، می‌باشد زهراپرور تو مادر زهرایی ، بی‌مثل و بی‌همتایی دلگرمی طاهایی ، یا حضرت خدیجه « یا حضرت خدیجه ... » از ماتمت غوغا شد ، در شعب ابوطالب عزای تو برپا شد ، در شعب ابوطالب بر تو کفن رسیده ، گریان باشد دو دیده بر شاه سر بریده ، بر شاه سر بریده «مظلوم حسین حسین جان» شاعر : ________ .
. 🎼نظم را نام تو لبریز از .. |⇦• و توسل ویژۀ شهادت ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها به نفس حاج محمد طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نظم را نام تو لبریز از فصاحت می کند شعر زیر سایه ات کسب سعادت می کند از خدا بر تو سلام آورد جبرئیل امین بر درت پیک خدا عرض ارادت می کند مادر صدیقه و صدیقه امت تویی طاهری و دین زِ تو کسب طهارت می کند در هجوم وحشی زخم زبان ابتران دامن پاک تو کوثر را روایت می کند در بهشت از قصر مروارید داری خانه ای خاک راهت سرمه در چشمان جنت می کند قافله در قافله سرمایه دادی عاقبت کاروانِ تو محبت را تجارت می کند چله ای خرما رساندی در حرا اما رسول در عوض سیبِ بهشتی با تو قسمت می کند پیش تر از دیگران دین تو کامل گشته بود تا که قلبت با غدیر نور بیعت می کند بر سر سجادۀ اسلام تو اول زنی که نمازی آسمانی را اقامت می کند شمع سان لب بسته می سوزد ز داغ غربتت قبر ویران تو را هر کس زیارت می کند در رثایت شعر می گوید امیرالمومنین اشک پیغمبر ز داغ تو حکایت می کند مجلس ختم تو را ای برترین امهات با دلی محزون به پا ختم رسالت می کند داغ تو مرگ ابوطالب شده غم روی غم چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت می کند رفتی و دیگر ندیدی دشمن پیمان شکن حمله با آتش به سوی بیت عصمت می کند رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در دخترت خود را مهیای شهادت می کند رفتی و دیگر ندیدی کربلا بر نیزه ها سوره فجر شما قرآن تلاوت می کند رفتی و دیگر ندیدی زیر باران عطش کودکِ شش ماهه ای اتمام حجت می کند رفتی و دیگر ندیدی خیمه هایِ تشنه را سیلی و کعب نی و بیداد ، غارت میکند رفتی و دیگر ندیدی دست هایِ بسته ای با عزیزان تو صحبت از اسارت می کند رفتی و یک روز می آیی و خواهی دید که طالب حق شما بر پا قیامت می کند شاعر: میثم مومنی ___ .
. 🎼یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده.. |⇦• مناجات و ویژۀ ایام ماه مبارک رمضان به نفس حاج حسن ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده جامی زِشهدِ عشقِ خود امشب به ما بده یا رب بیا و مهر زِ لب هایِ ما بگیر اذنِ سخن عطا کن و حالِ دعا بده کارِ من از انابه و توبه گذشته است راهی نمانده یک سفرِ کربلا بده .. *آمد خدمتِ امام صادق عرض کرد یابن رسول الله اگه ماهِ رجبُ و شعبان از کسی بگذره و خدا ازش نگذره ، چه کنه ؟.. فرمود ماه رمضان شبهایِ قدر رو دریابه . آقا ؛ اگه شبهایِ قدر ازش گذشتُ خدا ازش نگذشت چه کنه ؟.. فرمود شبِ عرفه عرفات . عرضه داشت اگر رفت و نشد؟.. فرمود دیگه این راهی نداره .. باید فوری بره کربلا ...* درمانِ من زیارتِ آقایِ کربلاست لطفاً به این مریضِ محبت دوا بده .. @emame3vom *رحمتِ خدا به این اشک ها ، شماها دلتون کربلاست ، منم دلم دنبالِ دلِ شما راه افتاده ، فقط یه جمله صدا زد خدیجه جان :* یک دم زِ جای خیزُ به زهرا نگاه کن از گریه نیمه جان شده ... *این فاطمه ای که این روزا از غم از دست دادنِ مادرش از شدت گریه نیمه جان شده ، قدرتِ ولایت داره ، دلیلِ خلقتِ باباست ، دلیلِ خلقتِ علیِ .. اما در غم مادرش (مادرشم خوابیده ، بدنش سالم بود و جان داد ..) آی قربونِ مستمع حواس جمع .. اما کربلا .. یه جوری شد نازدانه دامنِ عمه رو گرفت گفت این کیه داری اینجور براش گریه میکنی ؟.. این بدنِ بی سرِ پاره پاره ؟.. حاج علی آقایِ انسانی پیرِ روضه ست ؛ ایشون میفرمودند تا سوال کرد عمه این بدنِ کیه؟ فوری جواب داد این بدنِ باباتِ .. (حاج علی انسانی) سوال کرد بی بی جان از قدیم و ندیم بزرگان ، پدرِ شما ، جد شما فرمودند خبرِ بد رو ناگهانی ندید .. آرام آرام خبر بدید ، آماده کنید .. چی شد تا این نازدانه پرسید شما فوری جواب دادید؟ بعد خودشون (حاج علی انسانی) جواب می دادن شاید علتش این بوده : آخه ترسیدم شاید دیگه فرصت پیدا نکنه ، این بی ادبا برسن .. دیگه نتونه با باباش دو کلمه حرف بزنه ... یه جمله و فیض مهیاست .. حالا مهلت داره نازدانه حرف بزنه .. بگو باباجان ، هرچی میخوای بگی بگو ..* بعدِ تو ناز برایِ که کنم؟ جا به دامانِ وفایِ که کنم؟ *ماشالله به این ناله ها .. ماهِ رمضانِ یا شبِ عاشوراست ؟.. بلند داد بزن بگو برا ما هر شب ، شبِ عاشوراست ..* حسین ... .
. 🎼یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده.. |⇦• مناجات و ویژۀ ایام ماه مبارک رمضان به نفس حاج حسن ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یا رب جوابِ ما به حقِ اولیا بده جامی زِشهدِ عشقِ خود امشب به ما بده یا رب بیا و مهر زِ لب هایِ ما بگیر اذنِ سخن عطا کن و حالِ دعا بده کارِ من از انابه و توبه گذشته است راهی نمانده یک سفرِ کربلا بده .. *آمد خدمتِ امام صادق عرض کرد یابن رسول الله اگه ماهِ رجبُ و شعبان از کسی بگذره و خدا ازش نگذره ، چه کنه ؟.. فرمود ماه رمضان شبهایِ قدر رو دریابه . آقا ؛ اگه شبهایِ قدر ازش گذشتُ خدا ازش نگذشت چه کنه ؟.. فرمود شبِ عرفه عرفات . عرضه داشت اگر رفت و نشد؟.. فرمود دیگه این راهی نداره .. باید فوری بره کربلا ...* درمانِ من زیارتِ آقایِ کربلاست لطفاً به این مریضِ محبت دوا بده .. @emame3vom *رحمتِ خدا به این اشک ها ، شماها دلتون کربلاست ، منم دلم دنبالِ دلِ شما راه افتاده ، فقط یه جمله صدا زد خدیجه جان :* یک دم زِ جای خیزُ به زهرا نگاه کن از گریه نیمه جان شده ... *این فاطمه ای که این روزا از غم از دست دادنِ مادرش از شدت گریه نیمه جان شده ، قدرتِ ولایت داره ، دلیلِ خلقتِ باباست ، دلیلِ خلقتِ علیِ .. اما در غم مادرش (مادرشم خوابیده ، بدنش سالم بود و جان داد ..) آی قربونِ مستمع حواس جمع .. اما کربلا .. یه جوری شد نازدانه دامنِ عمه رو گرفت گفت این کیه داری اینجور براش گریه میکنی ؟.. این بدنِ بی سرِ پاره پاره ؟.. حاج علی آقایِ انسانی پیرِ روضه ست ؛ ایشون میفرمودند تا سوال کرد عمه این بدنِ کیه؟ فوری جواب داد این بدنِ باباتِ .. (حاج علی انسانی) سوال کرد بی بی جان از قدیم و ندیم بزرگان ، پدرِ شما ، جد شما فرمودند خبرِ بد رو ناگهانی ندید .. آرام آرام خبر بدید ، آماده کنید .. چی شد تا این نازدانه پرسید شما فوری جواب دادید؟ بعد خودشون (حاج علی انسانی) جواب می دادن شاید علتش این بوده : آخه ترسیدم شاید دیگه فرصت پیدا نکنه ، این بی ادبا برسن .. دیگه نتونه با باباش دو کلمه حرف بزنه ... یه جمله و فیض مهیاست .. حالا مهلت داره نازدانه حرف بزنه .. بگو باباجان ، هرچی میخوای بگی بگو ..* بعدِ تو ناز برایِ که کنم؟ جا به دامانِ وفایِ که کنم؟ *ماشالله به این ناله ها .. ماهِ رمضانِ یا شبِ عاشوراست ؟.. بلند داد بزن بگو برا ما هر شب ، شبِ عاشوراست ..* حسین ... .
『کتاب اُمُّ الْمُؤْمِنين』 ✓ متون عليها برای اجرای مداحان اهلبیت علیهم السلام در ماه مبارك رمضان◈ ✓ شامل و اجرا شده توسط مداحان مشهور کشور ◈
. |⇦•هرچند غیر ناله... و توسل به سلام الله علیه اجراشده سال ۱۴۰۱به نفس حاج حنیف طاهری ●━━━━━━─────── دیروز یا امروز تو بستر بیماری مادر حرفاش رو با دختر میزنه، از رفتار فاطمه با پیغمبر معلومه سفارش پیغمبر رو به فاطمه کرد. حواست به بابات باشه، بابات غریبه... لذا بعضی موقع ها که پیغمبر از جنگ برمیگشت پرستارِ پیغمبر فاطمه بود. سر و صورت پیغمبر رو می شست... امیرالمؤمنین در جنگ اُحد نود زخم کاری بر داشت... پیغمبر بعد از جنگ اُحد یه پرستار برای امیرالمؤمنین در نظر گرفت که زخم‌های امیرالمؤمنین رو التیام ببخشه و مولا در یک خانه ای ساکن شد... پرستار پرسید چرا نمیری خونه ات؟ مولا گفت: فاطمه من‌ رو با این‌حال ببینه اذیت میشه... تو همین ماه رمضان، چند روز دیگه فرق اميرالمؤمنين شکافته میشه لذا شاید به امام حسن علیه السلام وصیت کرد که : ببند آن گونه فرقم را که در قبر نببیند فاطمه زخمِ سرم را *وصیت کرد خدیجه اون دم آخر به فاطمه اش که حواست به بابات باشه... روزای آخر هم فاطمه تو بستر بیماری زینب روصدا زد، دخترم!..* هر چند غیر ناله به بستر نداشتم دردی به غیرِ غربتِ حیدر نداشتم زینب! دیگر برای ماندن مادر دعا مکن من هم عروس گشتم و مادر نداشتم مادر نداشتم که زدم فضّه را صدا نزدیک تر از او به پَسِ در نداشتم *اما...* اكنون دو سرو قد، دو برادر كنار توست من پشتوانه ای ز برادر نداشتم "صَل اللهُ عَلیک یا ابا عَبدالله" این برادرا کجا بودن صبح یازدهم؟ دستاش رو زد زیر بغلش...* چون چاره نیست میروم و میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
‍ . |⇦•بالاتر از بالایی و بالا... و توسل به کبری سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی سلحشور ●━━━━━━─────── بالاتر از بالایی و بالانشینی هر چند با ما خاکیان روی زمینی شایسته ی وصف زبان کردگاری نه درخورِ توصیف های اینچنینی حُسنِ تو مَحض با پیمبر بودنت نیست قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی انگشتر پیروزی دین خدا را تو با بهای جان و اموالت نگینی طرد تو از سمت قریشی های مکه باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد در هر کجا همراهِ ختم المرسلینی مثل فدک نام تو را هم غصب کردند تو بهترین مصداقِ اُمُّ المُومِنینی این روزهای آخر عمر خودت را هر روز با یک غصه ی تازه قرینی رخساره ی تو رنگِ رفتن را گرفته احساسِ تلخِ لحظه های واپسینی در چشم هایت اشک حرفِ درد دارد انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی دلواپسِ غم های بی پایانِ زهرا بعد از فراقِ رحمتُ للِّعالمینی دلواپس یک سینه ی بی تاب هستی دلواپس یک میخ داغ و آتشینی رفتی که زهرا دخترت را در هجومِ چل مرد نامرد و فشار در نبینی ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی از همسرت جای کفن پیراهنش را میخواستی… اما چرا با شرمگینی محمدعلی بیابانی *حضرت خدیجه سلام الله علیها، فرمود: فاطمه جان! من روم نمیشه به پیغمبر بگم، من از مرگ، از قبر می ترسم، میشه پیغمبر اون پیراهنی که باهاش معراج رفته بود رو به تنم کنه؟ بعد پیغمبر رو خواست، عرضه داشت: یارسول الله! من رو حلالم کن، من نتونستم در حق شما سنگِ تمام بذارم، بعد سفارشِ فاطمه اش رو کرد، نکنه کسی به فاطمه ام سیلی بزنه، نکنه کسی به فاطمه ام جسارت کنه، چشماش رو که باز کرد، پیغمبر رو بالایِ سَرِ خودش دید، چقدر دلش آرام گرفت، عرضه داشت: یارسول الله! شما بالا سَرِ من نشستید من راحت جان میدم... دخترش فاطمه هم چشماش رو باز کرد دید علی بالا سَرش نشسته، گفت: علی جان! شما بالا سر من هستید من آرام جان میدم، یه خورده برام قرآن بخوان... حسن چشماش رو باز کرد زینب و حسین رو بالا سَرِ خودش دید، گفت: داداش! بالا سرم هستی راحت جان میدم، اما حسین تویِ گودالِ قتلگاه، یه وقت زینب ببینه:" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" یه وقت ببینه زینب داره از بالایِ تلِ زینبیه بر سر و سینه زنان به سمت گودال قتلگاه میآد، هی صدا میزنه: "وامحمداه، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ وَ بَناتُكَ سَبايا"... حسین...* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .