eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏🏻🌺 به مناسبت میلاد حضرت رقیه (س) دردانه ............ دردانه هست و می رود دلها برایش بابا به قربانش شود، عمه فدایش! وقتی علی اکبر بغل می گیرد او را حس می کند هفت آسمان را زیر پایش عباس می اندازدش بالا و پایین در دشت می پیچد صدای خنده هایش خواهر برایش قصه می گوید ولی او مادام می پرسد سوال از هر کجایش تا مکه حالش خوب بود اما پس از آن انگار که ابری شده حال و هوایش افتاده از خورد و خوراک... او چند روزی ست! ای وای از شام غریبان و بلایش ده روز در کرب و بلا بی تاب بود و آن بغض، یک لحظه نکرد اما رهایش تا اینکه روز جنگ آمد پشت خیمه سجاد، پنهان کرد او را در عبایش اما جهنم در بهشتِ خیمه گل کرد آتش گرفت آیات والشمس و الضُّحایش از کربلا تا شام را آمد... ولی سخت از شام را تا کربلا... عمه به جایش شاعر چرا باید بگوید معجر افتاد وقتی که راوی گفته از حجب و حیایش! بغض رقیه در خرابه تا که ترکید کر کرد گوش آسمان ها را صدایش او رازِ هستی بود، زهراها چنینند رازی که خواهد کرد دنیا برملایش او چیزی از باب الحوائج کم ندارد بالاتر از عرش است فرش ربنایش موکب به موکب، اربعین... مال رقیه ست برپا شده در هر ستون، مهمانسرایش
در حال و هوای روزهای آخر شعبان و دلتنگی های شب چهارشنبه جمکران 😭🙏🏻 خالی .................... دنیا بدون عشق تو، ویرانه ای خالی ست دنیا بدون چشم تو، میخانه ای خالی ست اما چرا من از کمال عشق، ترسیدم!؟ بذری که تاریکی نبیند دانه ای خالی ست! در سایه ی خود می نشینم، عاشق خویشم در این درخت کهنه، قلبم: لانه ای خالی ست! پرواز را باور نکردم سوختم چون شمع در پیله ی تنهایی ام، پروانه ای خالی ست دریای من! سر بر کدامین کوه بگذارم!؟ ابری پر از بغضم که از هر شانه ای، خالی ست
🙏🏻 در ستایش امور خیریه خدمت ............ تا می توانی خدمت خلق خدا کن دردی دوا کن ۳ گاهی گره از کار این و آن، تو وا کن دردی دوا کن ۳ بخل و حسد را سر بزن هوهوی یا حیدر بزن مثل علی از کوچه دنیا گذر کن شب را کنار کودکان، گاهی سحر کن خود را نظر کن ۳ «تا می توانی خدمت خلق خدا کن دردی دوا کن ۳ گاهی گره از کار این و آن، تو وا کن دردی دوا کن ۳» ********** آزادی و آزادگی یعنی پریدن از خود بریدن ۳ دل را به دریایش زدن تا او رسیدن از خود بریدن ۳ هر دم دم از سقا بزن از باده ی مولا بزن با سایه های خسته از خود، همزبان باش دست یتیمان را بگیر و پشتشان باش «تا می توانی خدمت خلق خدا کن دردی دوا کن ۳ گاهی گره از کار این و آن، تو وا کن دردی دوا کن ۳»
🔰به مناسبت هشتم فروردین ۱۴۰۳ و چهارشنبه های امام رضایی🤗 🙏🌷 برای عباس بن علی (ع) پیوند خورشید خراسان و ماه کربلا دریا ............. از آب سقاخانه، خاکم گشت دریا از پیش چشمم ناگهان بگذشت دریا نام تو آمد بر لبم ای ماه کامل چشمان من مَدّ کرد و ساحل گشت دریا کوبنده تر از موج، زد بر قلب صخره هر بار اما خسته تر برگشت دریا آمد برادر بر سر بالین سقا از اشکِ دامنگیرِ او شد دشت دریا او بی خبر بود از خودش در مجلس شام دیدند جا شد در دل یک تشت، دریا با روضه اش از کربلا تا مشهد آمد دریا به دریا، چشم من... تا هشت دریا
🤦🏻😭 این صحنه رو که دیدم یاد اول محرم افتادم و تعویض پرچم و نور حرم امام حسین (ع) و این شعر که اتفاقا در اون به شب قدر اشاره ای داشتم👇🏻 برای محرم و امام حسین (ع) تعویض پرچم ........................ در اول دفتر نوشتم باز: «یا محبوب» تا دردهایم را کنم این بار هم مکتوب نامحرمان در کوچه و بازار می چرخند آمد محرّم، حال شهرم شد به لطفش خوب دل بود قبل از روضه هایش یک سرابِ خشک او آمد و شد گونه های شهرمان مرطوب رفتم حرم تا با غروبِ غم، شوم آرام تعویض پرچم را که دیدم، شد دلم آشوب تن می کنم مشکی... که باشم روسپید این ماه می ریزم اشکی تا کنم خود را به او منسوب غیر از شب قدرِ علی، دارم محرّم را این ماه، آمد تا که شیطان را کند سرکوب یادی کنیم از لوطیانی که به عشق او ده شب نمی رفتند دورِ کافه و مشروب طیِ طریقت می کنم با پرچم سرخش طالب ندارد جز حقیقت، راه بر مطلوب با واژگانم می روم در جنگلِ معنا باید بسازم نخلی و گهواره ای از چوب بر شانه خواهم برد نورِ چشم هایش را تا جزء یارانش کند این سایه را محسوب گفتم که چشمش را کنم تصویر، دیدم که پلکی به هم زد، رعد و برقی شد، شدم مجذوب صد لشکرِ خونریزِ تا دندان مسلح هم پیش نگاهِ مهربانش می شود مغلوب بر بومِ ابر و باد رفت از عرش، بالاتر در شام آخر دیدم او را بر خدا مصلوب
👌 در تقدیم به مادران و و همراهانش مادرم .................... دلخوشم تنها به لبخند و دعای مادرم هرچه دارم، دارم از شبْ گریه های مادرم فاطمیه آمده، کوچه... دلش تنگِ عزاست ابریِ ابری شده، حال و هوای مادرم من هم ای ارباب، حساسم به نام فاطمه فاطمه، شام است و کوفه! کربلای مادرم! کوچه کوچه گشتم این شهرِ بدون عشق را مادرت را دیدم آخر در صدای مادرم از قنوتش زندگی می گیرم، او هم فاطمه ست! گاه می ترسم ولی از ربّنای مادرم مرگ می خواهد میان روضه های مادرت کوچه ها پُر می شود از وای وای مادرم ما نمک گیرِ شماییم و سرِ این سفره ایم ریخته زهرا نمک ها... در غذای مادرم با مُحرم رنگ و بوی دیگری دارد دلم دسته ها می آید و من هم عصای مادرم کربلا آتش به جانم می زند، نی می شوم نوحه می خوانم برایت - همنوای مادرم کربلا را باید از مشهد گرفت، اما چطور!؟ گفته سلطان جهان: من خاک پای مادرم می روم تا پنجره فولاد، امضایم کند قبل از آن اما رضایم با رضای مادرم از حرم سوغات باید برد، سوغاتم دل است دل که باشد جایگاه و جانفدای مادرم در مُحرم، دیدنِ هر چیز در من روضه است می روم بازار و درگیر حنای مادرم یاد جسم تو می افتم زیر سُمّ اسب ها زعفران وقتی که می گیرم برای مادرم تربتت، قرصی ست که زیر زبان باید گذاشت چیست غیر از این دوای من، شفای مادرم مادرم می ترسد و می لرزد از بازار شام می روم امسال سوریه به جای مادرم
🤦🏻👌🏻🌹 به پیشگاه شهید زاهدی یار قدیمی سلیمانی و کاظمی و تهرانی مقدم قدر ........ این قدَر دور و بر خویش که دشمن داریم قدر و اندازه تو غصه میهن داریم!؟ قدر دانستی و دادند تو را قدر به قدر بهتر از رزق شهادت مگر اصلاً داریم!؟
🙏🌺 در تکریم نماز و نماز جمعه ظرف دل .................. قنوت: ظرف دل است و سکوت: حاجت دل اگرچه هست شلوغی، همیشه عادت دل هزار پنجره وا می شود به روی خدا همینکه پل بزنی از خودت به خلوت دل دلت نمی خواهد هیچگاه برگردی اگر که پا بگذاری به بی نهایت دل قسم به تربت مولا، سعید خواهی شد ۱ قسم به سجده و سجاده و شهادت دل نماز، چشمه ی نور است و آدمی، ظلمت نماز، غسل نجیبانه هست و فرصت دل جماعتی که جماعت به پا کند عشق است! نماز، وحدت دل هاست حین کثرت دل نمازِ جمعه ی خود را عزیز بشمارید نماز، ملت عشق و... خداست دولت دل دلم خوش است به تعقیب و سجده ی شکرم نماز، باب نجات و... دعاست، همت دل خدا کند که نباشد ریا عبادت من خدا کند که نباشد ریا عبادت دل ببخش در شب قَدرت مرا غفورِ رحیم چه توبه ها نشکستم به اسم غفلت دل .................................................... ۱. سعید بن عبدالله حنفی» از بزرگان شیعه در کوفه و یکی از شجاعان عرب بود و فردی ممتاز از نظر عبادت و تهجد و زهد و تقوا به شمار می‌رفت که در نماز ظهر عاشورا بدن خود را سپر تیرهای دشمن کرد تا امام حسین (ع) نمازشان را به پایان برسانند.
😭✊ در حمایت از فلسطین مظلوم و شهدای بمباران بیمارستان المعمدانی غزه یهودا ................. جهان فهمیده پیش از این یهودا را چنان که کشت با کارش مسیحا را مسیحا چیست جز انسانیت، جز عشق یهود، آگاه کرده از خودش ما را همان قومی که با هر بمب و هر موشک میان گور، لرزانده ست موسی را همان قومی که با افکارِ ماسونی به خاک و خون کشیده کل دنیا را عروسک ها نمی دانند این شب ها که می بینند آیا صبح فردا را...! چه ساراها که زیر خاک خوابیدند که این کودک کُشِ جانی شود دارا تویی آنکه خیانت کرد و رسوا شد دریده... جامه ی یوسف، زلیخا را! از این نامردمی ها، هتک حرمت ها بزن عیسی، بزن زنگ کلیسا را مسلمانان لب ساحل نشستید و نمی گیرید در آغوش، دریا را!؟ شنیدم آب را بستند بر غزه بخوانم روضه ی جانسوز سقا را... همان آب آوری که تشنه بود و رفت همانکه محو خود کرده تماشا را همان ساقی که با مشک پر از سوراخ - وُ اشک چشم... داده آب، صحرا را کجایی ای علمدار... ای ابومهدی که پرچم را برافرازی و حیفا را... دلم از شعله ها آتش گرفت آتش میان دود دیدم باز زهرا را حسن می گفت مادر پاشو... می میرم یکی فریاد زد از ترس، مولا را سری از تن جدا افتاده بود ای وای دوباره کربلا شد...! عصر عاشورا حسین است و حسین است و حسین اینجا ببین که می گذاری بر کجا پا را! حسینی که یکی شد با خدا، با خویش ولی با کثرتش پر کرد هرجا را به دل «هیهات من الذله» می گفتند دواتِ خون او جان داد نی ها را همان نی ها که شد موشک، فرود آمد به هم زد خوابِ لاد و یِبنه، عکّا را ستاره نیست اینها...! برقِ امّید است ببیند آسمان، طوفانُ الاقصی را نمی شد باورم حمله به زخمی ها یکی انگار کشته تک تکِ ما را به دوش دولت و شهرک نشینان است نمی فهمیم این دیوار حاشا را...! چرا نطق و بیانیه!؟ یکی باید بخواباند غبار جنگ و دعوا را خدا صبرش دهد هر کس که زخمی شد یکی باید کند آرام، صبرا را هنوز اما فلسطین روی پایش هست هنوز اسلام دارد دستِ بالا را بیا ای اصل و فرع دین، که می خواهم ببینم ذوالفقارِ در تبرّی را زمین، حالش خراب است و پر از ابهام بیا مهدی، بیا و این معما را...!
🖤😭 در جسارت و تعرض به حقوق زنان در غزه یهوداترین ............ بزن ای کلیسا از این غم به ناقوس! بزن باز نقّاره، گلدسته ی طوس! مگر هست بالاتر از این مصیبت تجاوز به خاک و تجاوز به ناموس جهان، جنگلی وحشی و بی تعصب که جمعند خوکان در اطراف طاووس کجایند شیران غیرت که آهو زده دست و پا زیر چشمان کابوس زنی مثل باران، زنی مثل دریا زنی مثل قایق، زنی مثل فانوس گرفتار امواج طوفانیِ شب زنی بی قرار و از آینده مأیوس کویری ترک خورده، شد زن به غزه من و تو ولی راهیِ جادهْ چالوس از آتش نترسیم اما بترسید که آتش به پا می کند آه ققنوس خدایا کجایند آنها که گفتند دل ماست با قبله و کعبه، مأنوس همان حاجیانِ به ظاهر دروغین که گشتند عمری به دور تو معکوس چه شمشیرها خورده بر هم به رقص و زده بر گلوی حسین زمان، بوس سیاستمداران بزدل کجایید!؟ چه دارید در چنته جز آه و افسوس خماران افیونِ جنگید و پشتِ رژیم تجاوزگر مست و منحوس چه باید ببینید تا دم برآرید!؟ تصاویر، گویاست... گویا و ملموس! خدایا بکَن ریشه ی ظالمان را یهوداترین را در این لحظه... مخصوص!
🤦🏻🙏 به ساحت امیرالمومنین علی علیه السلام در سوم شهادت ایشان🖤🤦🏻 😭بیت آخر به یاد زنان غزه آسمان خاکی ....................... آسمان است و شده با خاکیان همسایه، او فرق دارد با جهان ما ولی دنیای او او به دنبال یکی مثل خودش در خلق بود جز محمد را ندیدم همدل و همتای او آن محمد که به خم، مست از کمالش بود و گفت هر که من مولای اویم، اوست... او مولای او قصه ی شیرینِ فرهاد است و خسرو، شعر من این یکی مجنون او شد، آن یکی لیلای او این یکی نهج البلاغه، آن یکی قرآن به دست دم زدند از آیه های محکم و والای «او» در شب معراج، نور آسمان تقسیم شد احمد و حیدر شدند آیینه های روبرو فطرت ما را به نام مصطفی آمیختند قلب ما را حیدری کردند و هم آوای او ما اضافاتِ گِل او بوده ایم و جان گرفت خاکِ ما دلدادگان از عطرِ روح افزای او سالکان در عین او گشتند سرگردان و مات عارفانِ صورتی ماندند در معنای او عده ای از منبر آوردند رو بر تخت و تاج بود اما بر سر دینِ خدا، دعوای او هرگز از روی غرض ورزی، نداده حکمی و بوده بر مبنای دستورات دین، فتوای او او خودش بود و خدا و مصطفی و فاطمه صد جهان می شد اداره با همین شورای او درک او از عقلِ دنیا خارج است و ما که ایم!؟ اُشترانی خسته و سرگشته در صحرای او در نماز خویش کاری کرده که محراب و مُهر یا علی گفتند از بخشیدن زیبای او خوب اگر دقت کنی از کوفه دارد می رسد صوت قرآن و اذان چاه با نجوای او تاک و نخل، این دو درخت، از دست او خوردند آب مستم از انگور و خرما، مستم از گرمای او عالَمی را تشنه ی یک جرعه... باران کرده است ساقی است و بُرده از ما دل، یلِ سقای او ساحلِ امن است این دریا و «من» را می کُِشد زندگی یعنی بمیری در دل دریای او موج دلتنگی، تو را این سو و آنسو می بَرد غرق مولا می شوی، غرق قد و بالای او از فشار جمعیت، پهلوی من آزرده شد کوچه را دیدم... که می شورید بر زهرای او تا بفهمی که چه آمد بر سر مولای ما ساعتی بگذار ای سنی خودت را جای او - فکر کن آن دومی، دارد زنت را می زند فکر کن که پشت در، افتاده زیر پای او
طوفانی از جنس طبس، افتاده در صحرایشان امروزشان این بود اگر، ای وای بر فردایشان!
این جمعه، چشمان همه در غزه می گردد این روزها آقا به ما بسیار نزدیک است!
بخشی از یک قصیده👇🏻 💥🔥💥🔥💥🔥💥🔥💥🔥💥🔥 💣🪦🧨🚀💣🪦🧨🚀💣🪦🧨🚀 ای یهودی های افراطی کجا هستید!؟ موش ها...! رفتید در سوراخ و مخفیگاه!؟ انگلستان است وقتی که پدرخوانده می شود فرزند او از بیخ و بن، گمراه گربه ی ایران شده شیری تنومند و... پوزه ات را می کِشد بر خاک، ای روباه دست از دیوانگی بردار اسرائیل می شوی لِه زیر پای قدس و حزب الله! تا سقوطت آنچنان چیزی نمانده ست و صاحب ما می رسد با ذوالفقار از راه می رسد با ذوالفقار و با تو خواهد کرد آنچه که با هند، روزی کرد نادرشاه
✊🏻🤍 به زودی پاک خواهد شد غبار جنگ از غزه زمین، با پرچم صلحش به جنگ ظلم خواهد رفت!
🖤 هشتم شوال؛ سالروز 😭 👌🌷 تقدیم به مولا علی (ع) و کتاب ارزشمندش نهج البلاغه ............... خوشم هر بار با نهج البلاغه! که قرآن ریشه هست و اوست ساقه نشسته در دل هر برگ سبزش مهماتِ کلامش، زاغه زاغه علی وقتی سخن می گفت از حق فرو می رفت در گِل، پای ناقه همان که با سکوتش فتح کرده هرات و بلخ و ری را تا مراغه خدا را دیده در هفت آسمانش خدا گفته... اگر گفته، به واقع در او، شور و شعور و شعر جاری ست به هر دلداده ای کرده افاقه از این دریای نور و عشق بردار - برای خود به قدر یک ملاقه برادرجان! ولایت، حرف حق است ندارد ارتباطی با علاقه سینه ات را... ماه، باید! به یاد آن مزارِ بی چراغِ ...
🖤 هشتم شوال؛ سالروز 😭 😭🖤 قصیده ای چهل بیتی نثار قلب داغدار سیدالساجدین (ع) او بود... .......... «پرده اول» او بود امامی که به بازار رسید او بود غلامی که کس او را نخرید او بود یتیمی که پر از مقتل بود مَن ماتَ علیٰ حبّ علی، ماتَ شهید ای وای از آن زمان که افتاد زمین با هروله اما سوی گودال دوید گودال، قصیده را غزل کرد و غزل از وزن نشد خارج و شد شعر سپید بر خاک کشید جسم بی جانش را دریا امواجِ پریشان شد باید ببرد بر سر دوشش خود را تا شام یک قافله در او غرق ساحل، که سرابی بود گم کرد نگاهی را طوفانِ شب از راه آمد فانوس، زمین افتاد از دستِ کمین خورده ی ماه در مقتلِ عشق با دستِ سپید زد رو به سیاهی ها آه... آن دست بلندی که کمی بالا رفت مست از مِی سیب شد ولی سیب نچید بی تاب ترین ماه زمین بود علی آن روز که از نیزه برآمد خورشید بنویس چه آمد به سر برکه ی سبز بنویس چه آمد به سر قوی سفید بنویس چه آمد به سر نیلوفر بنویس چه آمد به سر سرو رشید! از کوچ پرستو بنویس، از آن تیر از خون اناری که رسید و نرسید بنویس: چرا شمر به گودال رسید!؟ بنویس: چرا حرمله تکبیر کشید!؟ بنویس چگونه آب شد قلب علی بنویس چه چیز را شنید و نشنید!؟ مظلوم تر از او چه کسی بود!؟ آنکه در تشت طلا زد به لبش چوب...! یزید در غربت یک مدینه ی غرقِ نفاق مثل حسن از عطش، به خود می پیچید «پرده دوم» سجاده اش آسمان شد و مُهرش ماه هر کس که تو را به قدر وسعش فهمید من، آن شتری که با تو ده ها حج رفت اما به جز عشق و معرفت از تو ندید ۱ من، شاپرکی که بر سر شانه نشست اما به هوای «دیگری»، از تو... پرید باید به تو برگردم و عاشق باشم ای وعده ی آشکار، الوعده وعید من در رمضان تو گرفتار شدم ای ماه ترین ماه من، ای عید سعید اعجازِ مناجاتِ شما راهگشاست از گنجِ صحیفه ات بده شاهْ کلید شد شبنم اشک در قنوتِ صدفت تسبیحِ نجات بخشی، از مروارید در ساحت آن پنجره که رو به شماست باید که مفید بود یا شیخ مفید امثال ابوحمزه و انصاری ها از حنجره ی سبز تو گشتند پدید بذر کلمات تو به بار آورده علامه و مرعشی، خمینی و وحید آرامشِ پنهان شده در هر سخنت از معرفت توست به قرآن مجید بگذار سلامی بدهم قبرت را بگذار زیارت کنمت، عبدِ عبید «پرده سوم» می سوزم از آن گنبد و گلدسته که نیست در ذهن من است طرح یک صحن جدید باید که تو گلستان بشود نابودی این حرامیان نیست بعید زیباست چراغ سبز در صحن حسن در صحن تو سجاده ای از سنگ سفید خیبرشکن از راه می آید یک روز تا گردنِ کفر بشکند بی تردید ما منتظران، شوق رسیدن داریم پیش قدمش...آه، مرا سر بزنید! خالی ست اگرچه دستمان مولاجان داریم به ذوالفقارِ دستت... امّید «پرده چهارم» تو خاطره ی خونِ حسینی، سجاد تو... آنکه تمام روضه را درد کشید مداح از آن رو که تو غش می کردی از خواندن روضه، پیش تو می ترسید هر بار که گفت از قتیل العبرات از شدت اشکت، آسمان هم بارید دیدند که بارشِ شهابی دارد چشمان تو زیرِ تیربارانِ شدید کشتند خدا را و نمی دانستند او بوده و هست «اَقربُ مِن حبل ورید» دستی که به او سنگ زد این بار ولی بیرون شد از آستینِ آن روح پلید مرگ آمد و پنجه بر حقیقت انداخت انگار قیامت شد و در صور دمید پایان تو را نوشت با جامِ سراب دستی که عطش را به گلویت پاشید جامی که به لب رسید با دست ولید جانی که به لب رسید با دست ولید ۲ ...................... ۱. زین العابدین (ع) شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود. وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود. خبر به امام باقر (ع) رسید. امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:«آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.» شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد. امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: «او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.» سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت. بحارالانوار، ‌ج ۴۶، ص۱۴۷ و ۱۴۸، حدیث ۲ و۳ و۴ به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج ۱، ص ۴۶۷، حدیث ۲و۳و۴ ۲. مورخین درباره قاتل امام ‌با‌ ‌هم‌ اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام ‌به‌ دست ولید مسموم شد ‌و‌ برخی دیگر معتقدند ‌به‌ دست هشام ‌بن‌ عبدالملک که برادر خلیفه بود؛ اما ‌به‌ ‌هر‌ حال، ‌او‌ نیز نمی‌توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. برگرفته از: بحارالانوار، ج ۴۶، ص۱۵۲، حدیث ۱۲ ‌و‌ ص ۱۵۳ و‌ ۱۵۴
🖤 هشتم شوال؛ سالروز 😭 🙏🌷 برای مدینه و امام مجتبی (ع) انگورِ شهادت ........... ای غریب دو جهان! شب شده... با شب بنشین که دلم لک زده لبخند تو را... ماه ترین! غافل از نور تو بودم همه ی سال اما رو زدم تا به تو...! هر آینه دیدم تسکین ما که بودیم!؟ همان قومِ به حج رفته ی خواب آن خوارج که نبودند شبی توّابین در رکاب حسن از جنگ جمل سیر شدیم با معاویه نشستیم سر سفره ی دین بزنم آه گریزی به در خانه ی وحی آن دری که... شد از آغوش خدا عطرآگین آتش آمد که به غارت ببرد باغی را آتشی سخت که پشت تبری کرد کمین به هوا رفت صدای علی از ضربه ی کین مادر افتاد زمین و پسر افتاد زمین بگذریم از دل این کوچه ی بی رحم، حسن روز تشییع تنت را کمی از دور ببین تیرها زوزه کشان سمت تو می آیند... آه زخم هر تیر شده روی رکاب تو، نگین هر که آمد به تو کبوتر شد و گفت که فضای حَرمت بود عمیقاً سنگین کاش این جمعه، ظهور پسرت باشد و کاش از حرم طرح جدیدی بزند روح الامین ۱ شاعران از تو بگویند غزل پشتِ غزل بیت بیتش بشود بر سر ایوان، آذین مستِ انگور شهادت شدی و باید که بر ضریحت بزند فرشچیان نقش، چنین: ۲ «رشته ی تاک چنان بر پر و پایم پیچید که جهان، سبز شد و آدمیان، حورالعین» ما گدایان توایم، از همگان دل کندیم دلخوشیم ای پسر فاطمه... تنها به همین العجل! ذکر، مگر هست از این بالاتر؟ ما دعا کرده و او گفت به جامان آمین ......................... ۱. نقاش معاصر استاد حسن روح الامین ۲. نقاش معاصر استاد محمود فرشچیان
🖤 هشتم شوال؛ سالروز 😭 🤦🏻🙏🏻 به پیشگاه بقیع و امام حسن (ع) سکوت ................ ، فصل شکفتن... ، فصل رسیدن ، مثل کبوتر... ، حس پریدن هنوز گیجم و دارم مرور می کنم ای عشق منِ خراب کجا و خرابه های تو دیدن خرابه گفتم و قلبم دمشق شد! چه بگویم از آن فرشته کوچک، از آن به خاک کشیدن حسن چه حال غریبی ست حال و روز مدینه کجاست کوچه ی سیلی!؟ کجاست آهِ بریدن!؟ خدا کند که بیاید عزیز فاطمه از راه که دلخوشیم به یک انتقام سخت، شدیداً حسن که بود که حُسنش به آسمان باران داد حسن که بود جمالش به خاک، روح دمیدن سکوت کردن او را نشان عجز نبینید که او مربی عباس بوده در جنگیدن کجایی ای همه ی خلق، سرخوش از جریانت کجایی ای نفس صبح در هوای تپیدن شبانه بین روایاتِ کوچه باغِ نگاهت قدم زدیم تو را تا حوالی فهمیدن
🖤 هشتم شوال؛ سالروز 😭 ✋🏻🌷 به پیشگاه ائمه بقیع و امام زمان (عج) مدینه ی ظهور .......................... ای که هستی در پی حیّ علی خیر العمل می رسد روزی که می گیری حرم را در بغل «هر که بامش بیش برفش بیشتر»، نَقلِ دل است می روی تا که محقق گردد این ضرب المثل روبرویت گنبد پیغمبر است و کوچه ای - کوچه ای که از دلش می آید «الغوث»، «العجل» سر که می چرخانی از شوقت می افتی بر زمین هشت گلدسته به پایت ایستاده؛ بی بدل باب علم و فقه، باب باقر است و صادق است باب ایمان، سهم سجاد است از روز ازل ذوالفقاری هست آویزان از ایوان حسن تا نمادی باشد از شیر خدا، شیر جمل فکر کن از «باب قاسم» وارد صحنش شوی آن زیارت می شود شیرین تر از شهد و عسل فکر کن زانو زدی در محضر بابُ الکرَم آن عبادت که عبادت نیست، شعر است و غزل در قنوت خالی ات، پُر می شوی از انتظار دل به دریا می زنی و می شوی در اشک، حل در خودت حس می کنی او را... همانکه می رسد تا جهان خالی شود از قاب های مبتذل سبز خواهد شد تمام کوچه های شهرمان می رسد روزی... چراغان می شود کل محل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😢 دلتنگ زیارت امام رضا (ع) دوباره .............. در راه برگشتم ولی دلتنگ دیدارم دوباره گفتم خداحافظ ولی شوق حرم دارم دوباره ای کاش می شد دردها و خستگی های سفر را قبل از همه، دست امانات تو بسپارم دوباره ای ضامنِ هر چه خدا یکجا به من بخشیده، مولا...! این بار هم بخشیدی و خیلی بدهکارم دوباره انگار الان بود در آغوش تو خوابیده بودم - مابینِ دارالحجه...! خوابم یا که بیدارم دوباره!؟ اصلا نفهمیدم چطوری روز آخر آمد از راه بی تاب قرآن و نماز و شعر و اذکارم دوباره مجبورم آهسته قدم بردارم و در خود ببارم وقتی نمی آید دلم... چشم از تو بردارم دوباره راهم بده حتی همین حالا که دستم از تو دور است بر پنجره فولاد، سر باید که بگذارم دوباره باید که برگردم حرم، مثل کبوترها بگردم در بیکران صحن تو ای آسمان پرستاره
✋🏻❤️😭 به پیشگاه بخشیده ............... نخل خون کاشته، خرمای اثر بخشیده کشته ی اشک شده، دیده ی تر بخشیده چشمِ ایران شده صد چشمه ی شوریده از او باده... بر بادیه، دریای خزر بخشیده ای به قربان که چنین حیدری اَست و خدایی که به او باز پسر بخشیده هر پَرِ قنداقه به عرش آورده او که بر فطرسِ روحِ همه، پر بخشیده ای که دم می زنی از خونِ خدا؛ ... - دینِ حق را به تو با خونِ جگر بخشیده ای جهانی که به دنبال افتادی تا که سر خم نکند پیش تو، سر بخشیده تا کمر راست کند حضرتِ اسلامِ، مَُبین! پیش چشمان ، کمر بخشیده تا که آزاد شود از قفسِ تن، روحش تُنگِ جان را به تنی تنگ نظر بخشیده به هر آنکه به تنش داشته یک ذره امید تیغ و انگشتری و خوُد و سپر بخشیده هیچکس غیر خداوند خبردار نشد پیرهن را به تنِ چند نفر بخشیده تن به محراب و... سرش قاریِ منبر بوده روی نیزه به کر و کور، خبر بخشیده روشنی بخشِ تنوری شده «» تا که بر حامل خود، کیسه ی زر بخشیده ماهِ ویرانه شده، با همهْ شقّ القمری به شبِ هرچه یتیم است سحر بخشیده چه سبکبال به دامان گُلش خوابیده هرچه که داشته در طول سفر بخشیده پرچم موی است که سبز است هنوز سیبی از روی است ثمر بخشیده
🌷💚 به پیشگاه حضرت عبدالعظیم حسنی (س) می ............... بریز ای ساقی از دست حرم، می را بده از باده ات جام پیاپی را ببار و جان ببخش این بار، بر خاکم همانطوری که سبزی داده ای ری را بیا ای نوبهارِ دل که تقویمم نمی خواهد شب طولانی دی را به دل گفتم کجا آرام می گیری!؟ نشانم داد فوراً گنبد وی را همینکه زل زدم بر مرمرِ صحنش به یاد آورد پایم سنگ و لِی لِی را چنین بی سایبان قبر حسن، تا کی!؟ همیشه گریه کردم گریه... این کِی را!؟ شب جمعه ست و تو از کربلا لبریز بخوانم روضه ی گودال یا نی را!؟ ................................................ عبدالعظیم حسنی (۱۷۳-۲۵۲ق) مشهور به شاه عبدالعظیم و سیدالکریم از سادات حسنی و از راویان حدیث. نسب او با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد. 🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری 🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی گرامی می داریم
🤦🏻😷🤦🏻😷🤦🏻😷🤦🏻😷🤦🏻😷 فکر کن تهران بدون حضرت عبدالعظیم در خودش از این همه آلودگی می شد خفه 🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری 🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی گرامی می داریم