eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
10.7هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
اللهم عجل لولیک الفرج به درد هجر بسازيد چاره جز اين نيست اگر فراق نباشد وصال شيرين نيست قسم به شور جوان اين كلام پير من است كه هر كه را نبود عشق و عاشقي دين نيست بيا كه بي گل رويت بهار پاييز است بيا كه بي تو به بستان و باغ آزين نيست كدام سينه زشمع محبت تو نسوخت كدام ديده زاشك فراق خونين نيست به جز خيال تو و اشك چشم و سوز درون مرا به بستر غم هم دمي به بالين نيست هزار بار بگو تهمتم زنند به كفر مرا به غير محبت مرام و آيين نيست غني ترم زهمه با همه تهي دستي هر آنكه دولت عشق تو داشت مسكين نيست بهشت عشق بدانيد نخل «ميثم» را كه ميوه اش به جز از مدح آل ياسين نيست
عمریست در هوای خودت گریه می کنی عمریست با نوای خودت گریه می کنی گاهی کنار تربت مخفی مـادرت بر خاک آشنای خودت گریه می کنی یک شب کنار پنجره فولاد می روی با حاجت و دعای خودت گریه می کنی شبهای جمعه زائر شش گوشه می شوی با یاد کــربلای خودت گریه می کنی با خواندن زیارت ناحیه تا سحر با سوز روضه های خودت گریه می کنی لایق نبوده ایم انیس غمت شویم با درد و غصه های خودت گریه می کنی ما که اهمیت به غیابت نمی دهیم از غربتت برای خودت گریه می کنی هر هفته نامه های مرا مـیـزنی ورق بر حال این گدای خودت گریه می کنی کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود تنها تو پا به پای خودت گریه می کنی :
🌷‍ وقتی حضرت مهدی (عج) بیاید🌷‍ روايتي از امام صادق(ع) است كه مرحوم مجلسي در جلد ۵۲ بحار آورده است. «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (بحارالانوار/ج۵۲/ص۳۳۶) وقتي مهدي ما مي‌آيد دستش را بر سر عباد مي‌كشد، «وَضَعَ يَدَهُ» بعضي گفتند: يا خداوند متعال آن دست رحمتش را بر سر بندگان مي‌گذارد. با هم هيچ منافاتي ندارد. دست حضرت همان يد الله است. دستش را بر سر بندگان خدا مي‌كشد و آن سايه رحمتش را بر آنها قرار مي‌دهد. عقل‌ها از پراكندگي درمي‌آيد، و كامل مي‌شود. «وَ أَكْمَلَ بِهِ أَخْلَاقَهُم‏» اخلاق را كامل مي‌كند. اخلاق وقتي رشد پيدا مي‌كند، خلق و خو هم كامل مي‌شود. آن صفات زشت را دور مي‌ريزد. امام باقر در روايتي فرمود: وقتي مهدي ما بيايد، كينه از دلها مي‌رود. كينه كه يك خصلت غير انساني است از دلها مي‌رود و صفا و صميميت كه صفت اهل بهشت است. خدا فرمود: «وَ نَزَعْنا ما في‏ صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلينَ» (حجر/47) اينها را از دلها مي‌گيريم، بهشتي‌ها برادرانه روبروي هم مي‌نشينند و مي‌گويند و مي‌خندند. اين تجلي از آنجا در واقع اينجا هست. در يك روايت ديگري از حضرت امير هست كه فرمود: خدا فرجي را به واسطه مهدي درست مي‌كند. دلها را پر از عبادت و بندگي مي‌كند. عدلش آنچنان وسعت و فراگير خواهد شد، فراگيري پيدا خواهد كرد كه دروغ ريشه‌كن مي‌شود. يك كجي اخلاقي است، يك كجي رفتاري ريشه‌كن مي‌شود. آن زمانه درنده خويي برداشته مي‌شود. گرگ صفتي، از هم كندن، نسبت به همديگر دشمني داشتن، اين حالت درنده خويي و حيواني است، در دوران انسانيت خبري از آن نيست. 〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗 ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/maddahanesf سروش http://sapp.ir/maddahanesf تلگرام https://t.me/madahanesfahan بله https://ble.im/maddahanesf گپ https://gap.im/maddahanesf اینستاگرام Www.instagram.com/maddahanesf ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯
. وقتی شبیه فاطمه لبخند میزنی بر چینی شکسته ی دل بند میزنی من غرق خوابم و تو برای ظهور خویش هر صبح جمعه رو به خداوند میزنی کِی پرچم مقدس دارالخلافه را  بر قله ی رفیع دمـاوند میزنی در دولت کریم شما حرف فقر نیست آقا تو حرفهای خوشایند میزنی بعد از زیارت نجف و توس و کربلا حتما سری به فکه و اروند میزنی با اشک دیده آب به قبر مطهر آنان که کشتگان فراقند میزنی : مرا میان قنوت سحر مَبر از یاد که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم صلي الله عليڪ يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، آدینتون معطر بنام ۹۹ .
. 🌸 بهـار رفت و گلستـان  شده خزان بی تو کشیده دست و دل از کار، باغبان بی تو گرفته ظلـم و سیـاهی زمین دنیا را نمانده رنگ به رخسار آسمان بی تو احـاطـه کرده سـوالات بی جـواب مـرا چقدر سخت شده فصل امتحان بی تو بدون تـو چـه کنـم ای نگـار بی همتـا نخواه زنده بمانم، که همچنان بی تو ببین کـه عــشـق چـه دنـیـای مبهمی دارد ببین که مضحکه‌ام دست این و آن بی تو دلیــل گـرمی محـراب ، نــور عـالـمـتــاب بیا که سرد و غریب است جمکران بی تو .
. آخرین جمعه سال است بیا آقاجان حالمان رو به زوال است بیا آقاجان من غزلهای به یاد تو فراوان دارم که پر از درد و ملال است بیا آقاجان .......................... . آخرین جمعه ی سال است کجایی آقا سوختیم از غم هجران و جدایی آقا ذکر ما لحظه تحویل همین است فقط چه شود جمعه ی امسال بیایی آقا ✍ ............ . ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟ شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین… بی تو چه زود میگذرد هفته های ما... .
چشم انتظارم من تو را مهدی بیا مهدی بیا هر صبح و هر شام و سحر جانان من از در درآ چشمم که تا وا میکنم از حق تمنا میکنم کارم شده این هر زمان ای جان جانان رخ نما هر روز هفته جمعه ها هر ثانیه در لحظه ها دارم امید دیدنت این پرده از رویت گشا چشمم بدوزم من به در تا کی بیایی از سفر غیبت دگر کن مختصر خارج شو از محنت سرا ای یوسف کنعان من روشن بکن چشمان من کن تازه روح و جان من آور دگر صلح و صفا دارم تو را من آرزو با من دگر حرفی بگو با دیدنت بر قلب من آور دگر نور و ضیا درمان درد من بیا آرام جان من بیا روح و روان من بیا بر جسم من آور شفا چشمم به راه تو شده مست نگاه تو شده من منتظر هستم همه تا کی بیایی بی هوا "عجّل علی " روی لبم ذکر لب روز و شبم بر آن ظهور و دیدنت هر لحظه کردم من دعا ای قبله گاه عاشقان ای مهدی صاحب زمان جانم بقربانت بیا ای نور چشم انبیا همنام احمد مصطفی ای زاده خیرالنسا ای از تبار اولیا ای آخرین نور خدا
نمازی قسمتم آیا شود در مسجد الاقصی امام ما تو باشی و من آن مأموم تو آقا چقدر من دوست میدارم که باشم در کنار تو کنم من اقتدا بر تو‌ صف اول مگر آنجا چه شیرین بوده آن لحظه که باشم در حضور تو تو خطبه خوانده من محو جمال روی تو مولا به همراه مسیح و جمله یاران و محبانت چه حالی می‌دهد آقا سراسر نور و بی همتا شود آیا نصیب من چنین دوران زیبایی که بینم من جمال تو در آن دوران پر معنا کریمه دولتت بینم شوم غرق نگاه تو و دست مهربان تو به روی این سرم هرجا خدایا آرزویم را برآورده بکن آخر دگر تعجیل فرما در ظهور حضرت مولا
. دعای توست سریع الاجابة یا مهدی بیا که تکیه دهد بر تو کعبه یا مهدی به یاد کوچه و روز دوشنبه یا مهدی بخوان تو روضه میان خطابه یا مهدی بخوان تو روضه، دگر اشک ریختن با ما تو شمع روضه بیافروز، سوختن با ما به ابرها نظرِ انتظار کافی نیست؟ وصال، بهتر از این حال و شعر بافی نیست؟ ندیدن رخ تو بیش از این اضافی نیست؟ بگو چه چاره کنم که مرا کلافی نیست بیا که نیست مرا گر بضاعتی مُزجاه به سرمه دان دلم هست، صدهزاران آه بیا که در پی گنج نهانِ اسراریم تولدت است، ولی قطره قطره می باریم به موج سیل بلاهایمان گرفتاریم برای ما تو دعا کن که که دردها داریم فدای لطف و دعاهای مستجاب شما تصدقی، عَلَم و پرچم هدایت ما به شیعیان پدری دافع البلایایی به غیر سایه ی مهرت نمی روم جایی به غیر آمدنت کی کنم تمنایی تویی که حجت حقّ خدا به دنیایی بیا که آمدنت بر زمان دهد سامان امانِ اهل زمین ، الامان امام زمان اگر ز دوری دلدار،  خون دل نوشیم به وعده های ظهورت در انتظار، خوشیم وگر ز دست زمانه بلا و زجر کشیم "وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم" که با ظهور شما می شود تقیه تمام و خواب بر همه طاغوتهای ظلم حرام کجاست وعده ی دیدارمان نمی دانم خبر رسیده که ای ماه ملک کنعانم دلیل دوری مان می شود گناهانم اگر ملاحظه کردی به حال عصیانم خدا کند که دلت نشکند به خاطر ما امام غایب در پشت پرده ناظر  ما امام عصر  که الطاف مستمر دارید شما که علم، به احوال هر بشر دارید شما که چشمِ ز داغ حسین تر دارید زحال شیعه ی مغمومتان خبر دارید؟ دعایتان سبب رزق بندگان خداست دعا کنید که چشمانمان به دست شماست اگرچه نیمه شعبان شده است غمگینم که خلق را همه دیدم  تو را نمی بینم 'تویی که نقطه ی عطفی به رسم و آیینم" چقدر تنگدلِ  خاتم الوصیینم به دست خالی ما ایها العزیز  ببخش به روز نیمه ی مه از کرم بریز ببخش برای آنکه شوم لایق محبتتان اگر کمی بشود موجب رضایتتان کمی اگر بشوم من شبیه حضرتتان ز دوست یاد کنم من به اذن و رخصتتان بهانه ای است که یادی از آن نگار کنم بغیر روضه ی عباستان چکار کنم کنار پیکر خود نشست حسین فغان که بند دلش از غمش گسست حسین چو دید پیکر او را بدون دست حسین بمیرم از غم او قامتش شکست حسین ندیده دور زمان گوهری به مقیاسش دگر زمانه نیارد شبیه عباسش  ✍ 1402/12/06 ..................... . شاید شبی که می هراسد دشت از طوفان شاید پس از سیلی که شهرم را کند ویران شاید یکی از روزهای زرد پاییز است شاید زمستان می رسد یا ظهر تابستان شاید همین فردا ، دو روز بعد ، سال بعد بعد از نماز صبح یا قبل از سحرگاهان از کوفه می آید ؟ نمی دانم ولی جایی است شاید خیابان ولیعصر همین تهران شاید یمن این روزها دارد اشاراتی مثل خراسانی که برمی خیزد از ایران من که نمی دانم کجای صفحه ی تاریخ فریاد مردی گم شده در چاه نخلستان اما همین اندازه می دانم که فرزندش از یوسفستان رخت بر بسته است تا کنعان اما همین اندازه می دانم مسیحایی می آید و عیساست همراهش علی گویان می آید و آن طور که موسی به دریا زد پیش عصای او فروکش می کند طغیان می آید و می دانم این دنیا نمی داند می آید از سلّول هایش بوی الرّحمان دنیا به کوری می زند خود را ، نمی بیند اشک فلسطین می چکد از دیده ی لبنان دنیا نمیخواهد ببیند مکه وا کرده است آغوش خود را روی حوثی های با ایمان دنیا نمی خواهد بفهمد ، راهی گور است آل سعود خفته در آغوش بوسفیان چشم انتظاری های زهرا رو به پایان است فردا به نخلی بسته خواهد شد تن شیطان فردا موذن می شود کعبه ولی اینبار نام علی را می برد بر بام و بر ایوان ما با اذان کعبه فردا صبح می خوانیم پشت سر مهدی نمازی تشنه ی باران ✍ .
تو کجایی یوسف من در نجف یا کربلا در یمن یا سوریه یا در حریم نینوا من نمی‌دانم کجایی هر کجا شاید روی در مدینه یا بقیع و کاظمین و سامرا رفته ای بیت المقدس یا که در بیت الحرام در طواف کعبه ای یا معتکف در آن منا همره خضر نبی یا در صفا ومروه ای در بیابان مانده ای تنها و بی کس با خدا هرکجا هستی خدا یار و نگهدارت شود جمکرانی یا که قم یا مشهد و صحن رضا شاید اصلا رفته ای در مصر و در ملک کهن کم کن از این هجر و دیگر جانب کنعان بیا غیبت خود را دگر پایان بده محض خدا یوسف گمگشته ام بازآ دگر نزدیک ما
بهار آمده  اما   بهار  من  تو  کجایی؟ نمانده  لطف و صفایی  به سال نو چو  نیایی تمام  آرزوی من  خلاصه   شد  به  دعایی پُر از  صفا  شود عالم  اگر  که  جمعه بیایی بیا که خُرم  و خوبی فقط ز سوی  تو باشد بیا که صوت ملیحم  به عشق  روی تو باشد بیا  که  با  قدم  تو  شود  دلِ  همه  راحت به یُمن  بردن نامت  به دل  نشسته حلاوت بیا و یک  قدمی زن  به روی چشم حقیرم نشسته ام  سر  راهت  عنایتی  که  فقیرم به لب رسیده دل و جان از این جدایی و دوری بگو چه چاره کنم  من  از  این فراق و صبوری ؟