Mahmood Karimi _ Delkhontar Az Abro (320).mp3
1.7M
#حاج_محمود_کریمی
دل خون تر از ابر و طوفان؛ غمگین تر از باد و باران
مانده به راه برادر؛ تنهاترین چشم گریان
آهش که بر سینه مانده؛ جانش که بر لب رسیده
نقش دلش شد عزای؛ یک بانوی قد خمیده
رفتی ندیدی که زینب؛ در کوچه ها در به در شد
در موج نامحرمان بود؛ با قاتلت همسفر شد
من زینبم زینبم من؛ از غصه جان بر لبم من
.
@southosein.mp3_۲۰۲۲_۰۱_۰۸_۱۹_۱۰_۲۶_۹۴۵.mp3
10.38M
به در خیره میشم میلرزه وجودم
مثل محسن ای کاش منم سوخته بودم
کربلایی #حسین_طاهری
سوزناک و دلی
#فاطمیه
#زمزمه
(به در خیره میشم
میلرزه وجودم
مثل محسن ای کاش
منم سوخته بودم 2) 2
منم مثل محسن برا مادر ای کاش
توی کوچه سینه سپر کرده بودم
میسوزم از این غم توی کوچه ای کاش
علی غریب خبر کرده بودم 2
(منی که برادر شهیدم
تو هفت سالگی مو سپیدم
همه روضهی مادر و تو کوچه دیدم) 2
نمیگم چطور زد
چطور مادر افتاد
همینو میگم که ز پشت سر افتاد
یه ضربه به من زد یه ضربه به مادر
غرورم ترک خورد که کاری نکردم
میگفتم به مادر پاشو عشق حیدر
میگفت دنبال گوشوارههام میگردم
میدونست عزادر مادر
میدونست که چه حالی داره
میدونست کجا داره نامرد پا میزاره
میگفتم عقب وایسا نامرد
مگه که تو ناموس نداری
چرا اینقدر از مادر ما کینه داری
.
.
#فاطمیه
#بعد_از_شهادت
#غزل
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
آثار آن بی بال و پر را جمع کردی
آن دستمالی که به سر می بست بی بی
تصویرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی
تا که یتیمان یاد مادر کم بیفتند
جز چادرِ او، بیشتر را جمع کردی
بردی به ایوان و تکاندی چادرش را
جا پایِ آن چندین نفر را جمع کردی
دیوار را شستی به تنهایی علی جان
خاکستر مانده زِ در را جمع کردی
با تکه های چوبِ مانده از همان در
نان پختی و اسبابِ شر را جمع کردی
کج کرده ای یک یک سرِ مسمارها را
از خانه اسباب خطر را جمع کردی
#وحید_محمدی
.
#نوحه
#شور
#زمزمه
#فاطمیه
بسبک : یاحسین غریب مادر(مرحوم ذاکر)
و بسبک : هنوزازخاطره های(خلج)
دل من کرده هوای مدینه دوباره امشب
برافاطمیه این دل دیگه بیقراره امشب
یاد فاطمیه هر دم می زنه آتیش به سینه
تو دلم مونده یه آهی کِی میشه برم مدینه
بی بی جون بگو چه هاشدتوی کوچه مدینه
بشکنه دست عدو که سیلی زد ز روی کینه
برا بانوی مدینه ای خدا کاشکی بمیرم
برا رزق فاطمیه از علی مدد بگیرم
ای خدا کاشکی همیشه نوکر زهرا بمونم
تانفس دارم به سینه روضه ی زهرا بخونم
روضه ٔغربت زهراکه زغم موهاش سفیدشد
واسهٔ عشق ولایت پشت در زهرا شهیدشد
فاطمه اُمِ اَبیها مددی تو از کرم کن
دل غمدیده ی ما رو ساکن کوی حرم کن
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
.
#حضرت_ام_البنین
روضه هایی عجیب می خواند
از شب و روز کربلای حسین
با خجالت به زینبش می گفت:
پسرانم همه فدای حسین
*
از خدا خواست که قد من را
ای خدا بیشتر هلالش کن
دست بر دامن سکینه گرفت
پسرم را بیا حلالش کن
*
زیر این آفتاب چون آتش
بدنش ذره ذره آب شده
تشنه لب مانده آن قدر این جا
صورتش سوخته، کباب شده
*
بعد آن مشک پاره? پسرش
شرم دارد از این چرا زنده است
هر کجا شیر خواره می بیند
از نگاه رباب شرمنده است
*
در کنار چهار صورت قبر
آن قدر گریه کرده بی حال است
ظهر امروز باز غش کرده
روضه خوان شهید گودال است:
*
گفت زینب میان مردم شام
فکر رأس برادرت بودی؟
راستی این دفعه جواب بده
راضی از دست نوکرت بودی؟
*
گفته بودم که روز عاشورا
همه دم پیش خواهرش باشد
قبل از آن که کسی شهید شود
پیش مرگ برادرش باشد
*
سر عباس را به نی دیدی
لب او خشک بود یا تر بود؟
خواب دیدم که آب ها را ریخت
نگران لب برادر بود
*
دست او جای دست مادر تو
من شنیدم که زود پرپر شد
سر عباس را به نی بستند
بس که افتاد مثل اصغر شد
#مهدی_نظری✍
#حضرت_ام_البنین
.
🏴 سوگواری #حضرت_ام_البنین (س) برای فرزندان
پس از واقعه کربلا بشیر به فرمان امام سجاد(علیه السلام) وارد مدینه شد تا خبر بازگشت اسرای آل الله(ع) را بدهد، در راه ام البنین(س) به بشیر برخورد فرمود:
ای بشیر از امام حسین(ع) چه خبر داری؟
بشیر گفت: ای ام البنین خدا تو را صبر دهد که عباست کشته شد.
ام البنین(س) فرمود: از حسین مرا خبر ده.
بدین گونه بشیر خبر شهادت یک یک فرزندانش را به او داد اما ام البنین(س) پیاپی از امام حسین(ع) خبر می گرفت و می گفت فرزندان من و آن چه در زیر آسمان است فدای حسینم باد و چون بشیر خبر قتل آن حضرت را به او داد صیحه ای کشید و گفت: ای بشیر رگ قلبم را پاره کردی! و صدا به ناله و شیون بلند کرد...
معاویه بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرده که ام البنین به بقیع می رفت و بر پسران خویش شیون می کرد، ناله ای غم انگیز و جانگداز که مردم بر گرد او جمع می شدند و گوش می دادند و گریه می کردند. حتی مروان هم که از بزرگ ترین دشمنان خاندان رسالت بود می آمد و زاری او را می شنید با آن سنگدلی گریه می کرد.
📚منبع:
اصفهانی؛ مقاتل الطالبیین؛ ص ۸۵
.
.
#حضرت_ام_البنین
مادرِ عباسم و عشقم حسینِ فاطمه است
خوش به حالم نامِ من امّ البنینِ خادمه است
قطره ای بودم ولیکن وصلِ دریا گشته ام
زوجه ی شاه و کنیزِ بیتِ زهرا (ع) گشته ام
هرگز از دامانِ او دستم نمی گردد رها
ذرّه ای از خاک باشم در حریمِ این سرا
آنکه از باغش شود هفتاد و دو گل بهترین
کربلایش محشری بر پا نماید در زمین
سر نَهم بر آستانش با کمالِ افتخار
کز حسن دارم صفا و از حسینش اعتبار
نور می بینم در این دو از چراغِ کیستند
باورم جز آفتابِ یاس و حیدر نیستند
هر دو سعدِ اکبرند و بر خلایق برترند
سیّدِ عالی مقام و هر دو عالم سرورند
شکرِ حق گویم که هستم از محبّانِ بتول
تا طوافِ جان کنم بر گردِ طفلانِ بتول!
#هستی_محرابی✍
.
.
#سیزدهم_جمادی_الثانی
#شهادت_حضرت_ام_البنین_علیهاالسلام
#نوحه_سنتی
من کنیز زینبینم
مادر یار حسینم
بعد زهرا شدم یار حیدر
باغبانی به گلزار حیدر
جواب: جان فدای تو یا امّ العباس
🌸🌸🌸🌸🌸
کشته شد سه اختر من
لاله های اطهر من
بر علی گرچه ام البنینم
بعد کرب وبلا بی بنینم
🌸🌸🌸🌸🌸
شد جفا بر ماه حیدر
شد گلم از کینه پرپر
راه او از سر کینه بستند
بازوی یاس من را شکستند
🌸🌸🌸🌸🌸
مشک آبش گشته پاره
از دل او رفته چاره
با عمودی شکستند سرش را
کرده اند غرق خون پیکرش را
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
#حضرت_ام_البنین
#سبک_ای_مجاهد_شهید_مطهر
👇
.
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع
مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم
سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم
تو که بودی؟ که خدا همسرِ مولایت کرد؟
تو چه کردی؟ که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد؟
مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد
صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد
با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی
این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی
سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی
تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی
زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی
لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی
بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس
چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس
پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی
سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی
مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی
همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی
پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند
همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند
زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید
تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید
وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید
گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید
بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب
قدری آرام بخوان روضه برای ارباب
روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم
رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم
خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم
روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم
رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت
کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت
بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها
سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها
تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها
وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها
ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم
تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم
پوریا باقری✍
.
.
#حضرت_ام_البنین
#حضرت_ام_البنین
تا صدا میرسد از ساحتِ خونبارِ بقیع
مرد و زن اشک بریزند ، به دیوارِ بقیع
یک زن و صورتِ قبری ، به دلِ زارِ بقیع
دلِ ما هم ، بخدا گشته گرفتارِ بقیع
مادرِ حضرتِ عبّاس ، پریشانِ توأیم
سال ها در به درِ سفره ی احسانِ توأیم
تو که بودی؟ که خدا همسرِ مولایت کرد؟
تو چه کردی؟ که چنین غرقِ تَوَلّایت کرد؟
مادرِ چهار گلِ حضرتِ زهرایت کرد
صدفِ گوهرِ نایاب... چو سقّایت کرد
با تواضع ، به درِ خانه ی مولا رفتی
این چنین بود ، که تا عرش تو بالا رفتی
سائل آمد به درِ خانه ، تفضّل کردی
تو به اولادِ نَبی ، خوب توسّل کردی
زحمتِ حاجتِ دنیا ، که تقبّل کردی
لطف کردی و مرا نیز تحمّل کردی
بابِ حاجاتِ همه ، نامِ شما باشد و بس
چشمِ ما نیز به اکرامِ شما باشد و بس
پسرانت همه رفتند ، تو تنها ماندی
سال ها گریه کنِ بچّه ی زهرا ماندی
مرحمِ زخمِ دلِ زینبِ کبریٰ ماندی
همه رفتند به یاریِ حسین... جا ماندی
پسرت نقشِ زمین شد ، به غمش خندیدند
همه بر مشک و دو دستِ قلمش خندیدند
زینبت گفت «حسین» و... جگرت تیر کشید
تا شنیدی که سرش رفت... سرت تیر کشید
وسطِ کوچه نشستی... کمرت تیر کشید
گفت «انگشتر» و... هی بال و پرت تیر کشید
بخدا سوزِ دلت ، کرده دلم را بی تاب
قدری آرام بخوان روضه برای ارباب
روضه ای از سَرِ احساس... دلت ریخت بهم
رنجِ پرپر شدنِ یاس... دلت ریخت بهم
خنده ی دشمنِ خنّاس... دلت ریخت بهم
روضه ی حضرتِ عبّاس... دلت ریخت بهم
رفتنی گشته ای از بس که بزرگ است غمت
کاش میشد که بسازیم به زودی حَرَمت
بعدِ زهرا تو شدی مادرِ ما نوکرها
سایه ات کم نشود از سَرِ ما نوکرها
تو نظر کن به دلِ مضطرِ ما نوکرها
وقفِ عباسِ تو ، چشمِ تَرِ ما نوکرها
ما همه نوکر و درمانده ی فردای توأیم
تو هنوز امِّ بَنینی و پسر های توأیم
پوریا باقری✍
.