🔅حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می کرد، ماشینی دید که خراب شده، نزدیک رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش که وضع حملش هم نزدیکه داخل ماشین هستند، چراغ انداخت چهره مرد رو که دید هر دو همدیگر رو شناختند!
🔹او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را که فرمانده ی یک بخش عظیمی از داعش بود شناخت!. سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه... و خود سردار هم دنبال کار خودش رفت!
چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند!
🔹وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست که به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من کمک کردی... ۶۰۰۰ هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم!
🎙 نقل خاطره توسط سردار رفیعی
🔅
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
💥👈تلاش کنید مردم دیندار بشن اونم دیندار عمیق و بر اساس تقوا این تنها راه جامعه ما برای رسیدن به سعا
این آرزوی تمام پیامبران و ائمه معصومین بوده که چنین جامعه ای رو بسازند....
و قطعا هیچ کاری به اندازه گسترش تقوا، امام زمان علیه السلام رو خوشحال نمیکنه.
🔶❇️ اگه کانال یا گروهی دارید، اگه کلاس و مسجد و هیاتی دارید سعی کنید گفتگوی روزانتون در مورد روش های مبارزه با نفس باشه. انقدر نور و برکت میاره توی زندگی که خدا میدونه...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم "میلاد حیدری" در حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها
🔹 شهید حیدری، بامداد روز جمعه در حمله متجاوزانه رژیم صهیونیستی به حومه دمشق به فیض شهادت نائل آمد.
heydar-heydar.mp3
5.37M
می ری مسجد امشب بابا حیدر
بی قرار زینب بابا حیدر
امشب خیلی چشمات غربت داره
آسمونم داره خون می باره
حیدر حیدر حیدر حیدر حیدر
آروم آروم میری بابا حیدر
از دنیا دلگیری بابا حیدر
میری تا راحت شی از این مردم
از زمونه سیری بابا حیدر
حیدر حیدر حیدر حیدر حیدر
دل زینب به شور افتاده بابا
چرا خوندی تو زیر لب یا زهراء
هوای خونمون سرد و دلگیره
بدون تو بدون زینب میمیره
حیدر حیدر حیدر حیدر حیدر
ایوون طلاتو عشقه؛ حیدر حیدر.....
پایین پاتو عشقه، حیدر حیدر.....
عشقِ تو؛ تو خونمه حیدر حیدر…
دوا و درمونمه حیدر حیدر…
مظلوم دنیایی حیدر حیدر....
آقایی و مولایی حیدر حیدر....
ای عشق پیغمبر؛ حیدر حیدر
تو جان زهرایی حیدر حیدر
حیدر حیدر حیدر حیدر حیدر
#امام_علی #ضربت_خوردن
#حضرت_خدیجه سلاماللهعلیها
#مدح_و_منقبت
#علی_سلیمیان
شعر را باید دوصد دیوان و دفتر داشتن
تا از آن بانو مگر یک واژه در بر داشتن
من به فهم ناقص خود اینقدَر دانستهام
میتوان در وصف او یک عمر منبر داشتن
دست رد بر سینهٔ جاه و مقام خود زدن
خواستگاری از یتیم مکه در سر داشتن
طعنهٔ اغیار را با جان خریدن، در عوض
جایگاه ویژه در قلب پیمبر داشتن
روزگاری که در آن فرزند دختر ننگ بود
سربلند و مفتخر بودن به کوثر داشتن
پاسداری کردن از دین با تمام مال خود
همترازی اینچنین با تیغ حیدر داشتن
مادری کردن برای مادر آیینهها
شأنی از آسیه و مریم فراتر داشتن
"من به جای کل این عالم مسلمان توام"
با همین جمله غم از دوش نبی برداشتن
سال اندوه پیمبر بود سال رفتنش
آن که لبخندش بری بود از برابر داشتن
هیچکس مانند او شایستهٔ این نام نیست
مومنین را میسزد اینگونه مادر داشتن
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
.
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آقایون چطور به خانمهای بی حجاب نهی از منکر کنند که مفسده نداشته باشد؟
چطور باهتاکان درگیر نشویم؟
آیا مناسب هست با محبت با زنان کشف #حجاب صحبت کنیم؟
.
#مناجات_با_خدا
#دهم_ماه_مبارک_رمضان
شکر خدا با اینکه غرقِ در گناهم
ده شب در این میخانه آقا داد راهم
آغوش خود وا کرد من را هم بغل کرد
اصلا نپرسید از خطا و اشتباهم
با اینکه آلوده ترین مهمان اویم
حرفی نزد از زشتی و روی سیاهم
یک عمر غفلت کردم و یک عمر بخشید
یک عمر در وقت گنه کرده نگاهم
ای کاش از عصیان جدا گردم ببینم
در سایهی رحمت خدا داده پناهم
بال و پرم زخمی شده نایی ندارم
از اینکه بی بال و پر هستم عذرخواهم
دیگر دعاهایم خدایا کارگر نیست
زیرا صفایی نیست در این سوز و آهم
باید یکی دست مرا گیرد، و گرنه
تا در گنه افتادهام در قعر چاهم
ذکر حسین این روزها باب نجات است
تا با حسین هستم همیشه سر به راهم
امشب دلم یاد غم عصر دهم کرد
یاد امام بی کفن در قتلهگاهم
عصر دهم آقای ما را سر بریدند
جسم عزیزش را به خاک و خون کشیدند
#کربلایی_رضا_باقریان✍
.
.
#ماه_مبارک_رمضان
#مناجات_روضه
دست سائل در این خانه اگر پر نشود
سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود
سالها هست که دستم به در خانه توست
روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست
من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی
سنگِ دل آینه کردی و جلایم دادی
من فقط اشک بصر خون جگر میخواهم
حال روضه دم افطار و سحر میخواهم
دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم
اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم
از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند
در حسینیه ی دل خیمه ی بسیار زدند
من به جز روضه نرفتم به سرای دگری
گوش من نیست بدهکار صدای دگری
همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است
گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است
دستم از مرثیه ها جام بلا میگیرد
روضه ی یازدهم جان مرا میگیرد
.
جای دارد که برون آید از پیکر جان
محملی نیست که زینب بنشیند بر آن
دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت
چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت
هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید
قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید
اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید
زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید
دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد
محض آسودگی خاطر خواهر برگرد
با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد
قبل از این در ملا عام نبودم برگرد
ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد
وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد
#محمد_علی_بقایی ✍
شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲
.............................................................
.
.
#زمینه
#مرثیه
#حضرت_خدیجه
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
شایسته وصف زبان کردگاری
نه درخور توصیف های اینچنینی
ده روز آغاز مرا حسن ختامی
یعنی دعای هر شبم را آمینی
حسن تو محض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی
انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی
طرد تو از سمت قریشی های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی
نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراه ختم المرسلینی
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداق ام المومنینی
حالا ببین نسل تو دنیا را گرفته
با این حساب اول شما ام البنینی
این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصه تازه قرینی
رخساره ی تو رنگ رفتن را گرفته
احساس تلخ لحظه های واپسینی
در چشم هایت اشک حرف درد دارد
انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی
دلواپس ایام تلخ روزگار
بعداز فراق رحمت للعالمینی
دلواپس یک سینه بی تاب هستی
دلواپس یک میخ داغ و آتشینی
رفتی که زهرا دخترت را در هجوم
چل مرد نامرد و فشار در نبینی
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی
از همسرت جای کفن پیراهنش را
میخواستی... اما چرا با شرمگینی
ای وای از آن پیکری که بی کفن ماند
وقتی که می کردند با نی لاله چینی
#وفات_حضرت_خدیجه سلام_الله_علیها
#محمدعلي_بياباني✍
.👇
1401012306.mp3
12.42M
📌بالاتر از بالایی و بالا نشینی
🎙️کربلایی #حسین_طاهری
#حضرت_خدیجه
.
|⇦•بالاتر از بالایی و بالا...
#روضه و توسل به #حضرت_خدیجه کبری سلام الله علیها اجرا شده #شب_دهم_رمضان ۱۴۰۰ به نفس حاج مهدی سلحشور
●━━━━━━───────
بالاتر از بالایی و بالانشینی
هر چند با ما خاکیان روی زمینی
شایسته ی وصف زبان کردگاری
نه درخورِ توصیف های اینچنینی
حُسنِ تو مَحض با پیمبر بودنت نیست
قبل از مسلمان بودنت هم بهترینی
انگشتر پیروزی دین خدا را
تو با بهای جان و اموالت نگینی
طرد تو از سمت قریشی های مکه
باعث نشد یک لحظه هم از پابشینی
نام تو از لب های پیغمبر نیفتاد
در هر کجا همراهِ ختم المرسلینی
مثل فدک نام تو را هم غصب کردند
تو بهترین مصداقِ اُمُّ المُومِنینی
این روزهای آخر عمر خودت را
هر روز با یک غصه ی تازه قرینی
رخساره ی تو رنگِ رفتن را گرفته
احساسِ تلخِ لحظه های واپسینی
در چشم هایت اشک حرفِ درد دارد
انگار از یک قصّه ی دیگر غمینی
دلواپسِ غم های بی پایانِ زهرا
بعد از فراقِ رحمتُ للِّعالمینی
دلواپس یک سینه ی بی تاب هستی
دلواپس یک میخ داغ و آتشینی
رفتی که زهرا دخترت را در هجومِ
چل مرد نامرد و فشار در نبینی
ای کاش بودی تا در آغوشش بگیری
وقتی که آنجا گفت یا فضّه خذینی
از همسرت جای کفن پیراهنش را
میخواستی… اما چرا با شرمگینی
#شاعر محمدعلی بیابانی
*حضرت خدیجه سلام الله علیها، فرمود: فاطمه جان! من روم نمیشه به پیغمبر بگم، من از مرگ، از قبر می ترسم، میشه پیغمبر اون پیراهنی که باهاش معراج رفته بود رو به تنم کنه؟ بعد پیغمبر رو خواست، عرضه داشت: یارسول الله! من رو حلالم کن، من نتونستم در حق شما سنگِ تمام بذارم، بعد سفارشِ فاطمه اش رو کرد، نکنه کسی به فاطمه ام سیلی بزنه، نکنه کسی به فاطمه ام جسارت کنه، چشماش رو که باز کرد، پیغمبر رو بالایِ سَرِ خودش دید، چقدر دلش آرام گرفت، عرضه داشت: یارسول الله! شما بالا سَرِ من نشستید من راحت جان میدم...
دخترش فاطمه هم چشماش رو باز کرد دید علی بالا سَرش نشسته، گفت: علی جان! شما بالا سر من هستید من آرام جان میدم، یه خورده برام قرآن بخوان... حسن چشماش رو باز کرد زینب و حسین رو بالا سَرِ خودش دید، گفت: داداش! بالا سرم هستی راحت جان میدم، اما حسین تویِ گودالِ قتلگاه، یه وقت زینب ببینه:" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" یه وقت ببینه زینب داره از بالایِ تلِ زینبیه بر سر و سینه زنان به سمت گودال قتلگاه میآد، هی صدا میزنه: "وامحمداه، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ وَ بَناتُكَ سَبايا"... حسین...*
ــــــــــــــــــ
#حاج_مهدی_سلحشور
#ماه_مبارک_رمضان
#روضه_حضرت_خدیجه_کبری_سلام_الله
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.