#روضه حضرت#زینب سلام الله علیها🥀▪️🥀▪️🥀▪️
《السَلَامُ عَلَی قَلبِ زَینَبِ الصَّبُور》🔷🔹
✅کاروان امام حسین(ع) بعد از مسافت راه سخت و طولانی به سرزمین کربلا رسید.
امام(ع) تا وارد سرزمین کربلا شد، غم عجیبی در قلب خویش احساس کرد.
《وَقَفَ جَوادُ الحُسَينِ(ع) ، وَكُلَّمَا حَثَّه عَلَى المَسيرِ لَم يَنبَعِثَ مِن تَحتِه خَطوَةَ وَاحِدَةَ》
♦️مرکب امام(ع) از حرکت ایستاد و قدم از قدم بر نداشت.(۱)
امام از این حرکت به شگفت آمد و فرمود :
《مَا يُقالُ لِهذِهِ الأَرضِ؟
فَقَالُوا : كَربَلاءُ
فَبَكى، وقالَ : كَربٌ وبَلاءٌ!》
♦️نام این سرزمین چیست؟
پاسخ دادند : کربلا!
پس گریه کرد و فرمود :
دشت اندوه و بلا!
《وَ قَبَضَ الْحُسَيْنُ(ع) قَبْضَةً مِنْها فَشَمَّها، وَ قالَ : هذِهِ وَاللهِ!
هِيَ الأَْرْضُ الَّتي أخْبَرَ بِها جَبْرَئيلُ رَسُولَ اللهِ(ص) أَنَّني أُقْتَلُ فيهَا》
♦️آن گاه كه به امام حسين(ع) مُشتى از خاك آن جا را برگرفت و بوييد و فرمود :
به خدا سوگند اين همان سرزمينى است كه جبرئيل به پيامبر خدا(ص) خبر داده که من در آن كشته مى شوم.(۲)
حضرت(ع) فرمود :
《قِفُوا وَ لا تَرْحَلُوا مِنْها!
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ》
♦️همین جا توقّف کنید و از آن کوچ نکنید.
پروردگارا! پناه می برم به تو از دشت اندوه و بلا!
سپس فرمود :
《هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ!
انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللهِ(ص)》
♦️منزلگه مقصود ما همین جاست!
همين جا، جاى پياده شدن ما و محل ريختن خون ما و محل قبرهاى ماست. جدّم رسول خدا(ص) به من چنين خبر داده است.(۳)
لذا امام حسین(ع) دستور داد بارها را بگشایند و خیمه ها را برپا کنند.
🏴عصر عاشوراء فرا رسید.
از منظره های جانسوز کربلا، لحظه وداع اهل بیت(علیه السلام) با بدن های پاره پاره است.
وقتی اسرای کربلا را از کربلا راهی کوفه می کردند، اسراء را از کنار کشتگان و شهیدان کربلا گذر دادند.
اهل حرم در کنار همسفرانی، چون حسین(ع) و سایر شهیدان بنی هاشم و غیر بنی هاشم پا به سرزمین کربلا گذاشتند و اکنون به صورت اسیر به سوی کوفه می روند و پیکرهای همسفران خود را روی خاک گرم کربلا می گذارند و می گذرند.
زینب کبری(س) و به دنبال ایشان سایر زنان حرم، خود را به بدن های شهداء رساندند و زینب کبری(س) خود را بر سر جنازه ی مطهر امام حسین(ع) رساند و بالای جسد امام حسین(ع) ایستاد و سنگها و نیزه ها و شمشیرها را کنار زد و جسد مقدس را با دو دست بلند برد و بدن پاره پاره ی برادر را در آغوش گرفت و فرمود :
《اللَّهُمَّ تَقبَّل مِنَّا هَذا القُربَانَ》
♦️پروردگارا! این قربانی را از ما بپذیر!(۴)
و بر اثر ندبه زینب کبری(س)، در مقاتل این تعبیر دیده می شود که ؛
《حَتَّی رَأیَنا دُمُوعَ الخَیلِ یَنحَدِرُ عَلَی حَوافِرِهَا》
♦️اسبان نیز طاقت شنیدن ناله های او را نداشتند، تا جایی که قطرات اشكهاى اسبهاى مخالفان، بر روى سم هايشان مى ريخت.(۵)
از طرفی نیز دشمن، آن ها را مجبور به حرکت می کرد و برای آنان چاره ای جز جدایی نبود.
یکی از ظالمان سنگدل به نام زجر بن قیس تازیانه به دست کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت(ع) فریاد کشید که زود سوار شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید؛ ولی اهل بیت(ع) از کنار پیکرها، بلند نمی شدند.
《فَاخَذَ یَضرِبُهُنَّ بِالسَوطِ وَاجتَمَعَ عَلَیهُنَّ النَاسُ حَتَّی ارکَبُوُهُنَّ عَلَی الجَمَالِ》
️پس زجر بن قیس با تازیانه آن ها را در حالی که در محاصره دشمن بودند، می زد تا سوار بر شترها کرد.(۶)
📝شعر :
ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!
آیا تویی برادر من؟ نیست باورم!
عمر منی که از کف من رفته ای و من،
بی تو، گمان بودن خود را نمی بَرم،
با کعب نی کنند جدا از توام و لیک،
از جان خویش بگذرم و از تو نگذرم!
👤رجب زاده
📚منابع :
۱)ينابيع المودّة قُندوزی، ص۴۰۶
۲)تذكرة الخواصّ سبط بن جوزی، ص۲۵۰
۳)اللهوف ابن طاووس، ص۸۰
۴)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۹۵۸
۵)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۹
۶)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۰۹
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت#زینب سلام الله علیها🍂▪️🍂▪️🍂▪️
《اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلیِّ اللهِ الأَعظَمِ، اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا بِنتَ وَلیِّ اللهِ المُعَظَّمِ،
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا عَمَّةَ وَلیِّ اللهِ المُکَرَّمِ،
اَلسَّلامُ عَلَیکِ یَا اُمَّ المَصَائِبِ یَا زَینَبُ(س) وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔷🔹
✅کاروان اهل بیت(ع) در روز ششم ربیع الاول وارد مدینه شدند که بشیر بن حذلم مى گوید :
هنگامى که به مدینه نزدیک شدیم، على بن الحسین(ع) دستور داد که کاروانیان از شترها فرود آیند، خیمه ها را برپا کرده و در آن جاى گیرند.
آن گاه فرمود :
اى بشیر! خدا پدرت را رحمت کند، آیا تو نیز مى توانى شعر بگویى؟
گفتم : آرى، اى پسر رسول خدا(ص)، من نیز شاعرم.
فرمود : وارد مدینه شو و خبر شهادت ابى عبدالله(ع) و ورود ما را به مردم ابلاغ کن!
بشیر مى گوید :
بر اسبم سوار و با شتاب وارد مدینه شدم.
هنگامى که به مسجد النبى(ص) رسیدم صدایم را به گریه بلند کردم و آنگاه چنین سرودم :
📜《یا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ بِها،
قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَاَدْمُعی مِدْرار،ُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ،
وَالرَّاسُ مِنْهُ عَلَى الْقَناهِ یُدارُ》
♦️اى مردم مدینه، دیگر مدینه جاى ماندن شما نیست، زیرا حسین(ع)کشته شد که اشک من این گونه سرازیر است.
پیکر او در کربلا به خاک و خون غلطیده و سر مقدسش بالاى نیزه، شهر به شهر گردانده شد.
سپس گفت :
این على بن الحسین(ع) است که با عمه ها و خواهرانش در آستانه شهر فرود آمده اند و من فرستاده او هستم تا ماجرا را به اطلاع شما برسانم.
با این سخن، حتّى زنان مدینه از خانه هایشان با موهاى پریشان بیرون ریختند و درحالى که از شدّت مصیبت صورت هاى خود را مى خراشیدند و بر چهره هاى خود لطمه مى زدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند.
بشیر می گوید :
📜《..فَلَمْ ارَ باکِیاً وَلا بَاکِیَهً اَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ الْیَوْمِ، وَلا یَوْماً اَمَرَّ عَلَى الْمُسْلِمینَ مِنْهُ》
♦️هیچ مرد و زنى را گریان تر از آن روز ندیدم و روزى تلخ تر از آن روز بر مسلمانان نگذشت!(۱)
🏴بعد از حضور و استقبال مردم مدینه از کاروان اهل بیت(ع) و ایراد خطبه توسط امام سجاد(ع)، حضرت زینب کبرى(س) خود را به مسجد حضرت رسول اکرم(ص) رساند و در حالى که دو طرفِ درِ مسجد را گرفته بود، خطاب به حضرت رسول خدا(ص) عرضه داشت :
📜《یَا جَدَّاهْ! إِنِّی نَاعِیَةٌ إِلَیْکَ أَخِیَ الْحُسَیْنَ وَ هِیَ مَعَ ذَلِکَ لَا تَجِفُّ لَهَا عَبْرَةٌ وَ لَا تَفْتُرُ مِنَ الْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ وَ کُلَّمَا نَظَرَتْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ تَجَدَّدَ حُزْنُهَا وَ زَادَ وَجْدُهَا》
♦️یا جدّاه! من خبر مرگ برادرم حسین(ع) را براى تو آورده ام.
زینب(س) پیوسته گریه مى کرد و اشک و آهش تمامى نداشت.
و هر بار که به برادر زاده اش على بن الحسین(ع) مى نگریست، اندوهش تازه و غمش افزوده مى شد.(۲)
🏴و نیز حضرت سکینه(س) نیز فریاد می زد :
《اى جَدَّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم.
به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم!
📜《فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ :
کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ(ع)؟!!》
♦️او با چوب دستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت :
ضربه ها چگونه است اى حسین(ع)؟!(۳)
📝شعر :
مدینه! کاروانی سوی تو با شیون آوردم،
ره آوردم بُوَد اشکی که، دامن دامن آوردم،
مدینه! در به رویم وامکن چون یک جهانماتم،
نیاورد ارمغان با خود کسی، تنها من آوردم،
مدینه! یک گلستان گل، اگر در کربلا بردم،
ولی اکنون گلابِ حسرت از آن گلشن آوردم،
اسیرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم،
به پایان خدمت خود را به نحو احسن آوردم،
مدینه یوسف آل علی(ع) را بردم اکنون،
اگر او را نیاوردم از او پیراهن آوردم،
مدینه! گر به سویت زنده برگشتم مکن مَنعَمْ،
که من این نیمه جان را هم به صد جان کندن آوردم،
مدینه! این اسیری ها نشد سدّ رهم بنگر،
چه ها با خطبه های خود به روز دشمن آوردم!
👤غلامرضا سازگار
منابع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۹۸
۲)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۴۷
۳)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۷۶
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت#زینب سلام الله علیها🏴🍀🏴🍀🏴🍀
《ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا عَقِیلَةَ بَنِی هَاشِمِِ، یَا بِنتَ اَمِیرَالمُومِنِینَ(ع)، یَا زَینَبَ الکُبرَی(س)》🔶🔸
✅از ابن عباس نقل شده است كه وقتی در جنگ احد حضرت حمزه سیدالشهداء شهيد شد، وحشی (قاتل حمزه) از طرف هند (مادر معاویه) اجیر شد که حمزه را بعد از کشتن، مُثله کند.
و او نیز سینه حمزه را شکافت.
بعد از پایان جنگ، صفيه (خواهر حمزه) آمد كه وضع نعش برادر خود را ببيند اما خبر نداشت كه برادرش را بعد از شهادت مثله كرده اند.
صفيه به امام على(ع) و زبير (پسر صفیه) برخورد كرد.
امام على(ع) به زبير فرمود :
📜《اُذْكُرْ لِأُمِّكَ!》
♦️مادرت را دریاب!
و به او تذكر و دلدارى بده!
و چون این کار قدری سخت بود، زبیر از آن سرباز زد و متقابلا به امام علی(ع) عرضه داشت :
📜《لَا بَلْ اذْكُرْ أَنْتَ لِعَمَّتِكَ!》
♦️شما به عمّه تان تذكر و دلدارى دهيد.
صفیه تا به علی(ع) و زبیر رسید پرسید :
📜《مَا فَعَلَ حَمْزَةُ؟
فَأَرَيَاهَا أَنَّهُمَا لَا يَدْرِيَانِ!》
♦️حمزه را چه شده است؟
پس صفیه از حال آن دو گمان کرد که آنان خبری ندارند.
پس نزد رسول اکرم(ص) آمد.
حضرت(ص) تا عمه خود را دید، فرمود :
📜《إِنِّي أَخَافُ عَلَى عَقْلِهَا》
♦️من مى ترسم بر عقل صفيه، از شدت ناراحتى بر حمزه، صدمه اى بر او وارد شود.
در این هنگام؛
📜《فَوَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهَا فَدَعَا لَهَا فَاسْتَرْجَعَتْ وَ بَكَت》
♦️حضرت(ص) دست مبارک خود را بر روی سينه ی صفيه گذاشت و براى او دعا فرمود و صفيه نیز گفت :
(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) و سپس گريه كرد.(۱)
🏴یا رسول الله(ص)!
در کربلا وقتی کاروان اسراء را به سمت کوفه حرکت می دادند، حضرت زینب کبری(س) خود را به بدن بی جان امام حسین(ع) که داخل قتلگاه افتاده بود رساند.
وقتی بدن صد پاره ی امام حسین(ع) را دید، با صدایی غم انگیز، ندبه کنان به سمت مدینه، خطاب به حضرت رسول اکرم(ص)، عرضه داشت :
📜《وامُحَمّداه، صَلّيٰ عَلَيْكَ مَليكُ السَّماء، هَذا حَسَينٌ(ع) بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاءِ!》
♦️وامحمّداه! درود فرشتگان آسمان بر تو، اين حسين(ع) است كه عريان بر خاك افتاده و به خون آغشته شده و اعضايش از هم جدا شده است!
📜《وَاثَكْلاه وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا، اِلَي اللهِ الْمُشتَكيٰ وَ اِلي مُحَمَّدٍ الْمُصطَفيٰ(ص) و الي عَلِيٍ المُرتَضَيٰ(ع) و الي فَاطِمةَ الزَّهراء(س) وَ الي حَمزة سَيّدالشُّهداء!》
♦️وامصيبتاه، اين دختران تو هستند كه اسيرند.
شكايت ميبرم به خدا و به محمّد مصطفي(ص) و علي مرتضي(ع) و فاطمه زهرا(س) و به حمزه سيدالشهداء!
📜《وامُحَمَّداه، وَ هَذا حُسينٌ بِالْعَراءِ تَسفي عَليه ريحُ الصَّبَاء، قَتِيل أولادِ البَغَايَا! وَاحُزْنَاه، وَاكرباه عَليك يَا اباعَبدِاللهِ، اَلْيَوم مَاتَ جَدِّي رَسُولُ اللهِ(ص)!
يَا اصحابَ مُحَمّد(ص)، هؤلاء ذُرِيَّةُ المُصطفي(ص) يُسَاقُونَ سُوقَ السَّبايَا!》
♦️وامحمّداه، اين حسين است كه عريان (روي خاك افتاده) و باد صبا خاك بيابان را بر بدنش ميپاشد.
اوست كه به دست زنازادگان كشته شده است.
آه اي اباعبدالله(ع) چه غصهاي و چه مصيبتي در شهادت تو، گويا امروز جدّم رسولخدا از دنيا رفته است.
اي ياران محمّد(ص)، اينان خاندان مصطفي هستند كه همانند اسيران آنان را می برند.(۲)
📝شعر :
ماجرای کربلا شرح بلای زینب است،
عصر عاشورا شروع کربلای زینب است،
شرح صدرش در نمی آید به فهم اهل دل،
صبر زینب آیت صبر خدای زینب است،
رو «اَلَم نَشرَح لَکَ صَدرَکَ» بخوان کاین آیه را،
عشق گفتا بعد پیغمبر، ثنای زینب است،
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد،
بر سرپا باز با صبر و رضای زینب است،
خطبه ی او افتخار ملت اسلام شد،
بانگ «اَلاِسلَامُ یَعلُو»، در ندای زینب است!
👤سید رضا موید
📚منابع :
۱)مسكن الفؤاد شهید ثانی، ص۷۱
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۳۳
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت#زینب سلام الله علیها▪️▪️▪️
یَا زِینَبَ الکُبرَی(س)، وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ》🔸
✅در روز عاشورا، در مقاتل در پنچ موقِف اسم حضرت زینب(ع) آمده است :
1⃣پس از شهادت حضرت علی اکبر(ع) :
در مقاتل آمده است که حضرت زینب(س) بعد از مطلع شدن از شهادت حضرت علی اکبر(ع) از خمیه گاه بیرون آمد و نُدبه کنان خود را به نعش بی جان پسر برادر رساند.
وقتی زینب کبری(س) با بدن قطعه قطعه ی علی اکبر(ع) مواجه شد؛
📜《فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ》
♦️خود را بر روی بدن بی جان علی اکبر(ع) انداخت.
در این حین از آنجایی که امام حسین(ع) توسط دشمنان محاصره شده بودند، و در مقابل نگاه های آنها قرار گرفته بودند.
امام حسین(ع)؛
📜《فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ》
♦️نعش علی اکبر(ع) را رها کرد و دست خواهر را گرفت و به سمت خیمه گاه، نزد زنان خیام برگرداند.(۱)
2⃣هنگام وداع امام حسین(ع) با علی اصغر(ع) :
طبق گزارش مقاتل وقتی امام حسین(ع) در روز عاشورا استنصار میکرد.
📜《فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَيْمَةِ》
♦️نداى استغاثه امام(ع) به اهل خیام رسید، صداى گریه و ناله از بانوان حرم برخاست.
امام حسین(ع) به سمت خیمهها پیش افتاد.
📜《وَ قَالَ لِزَيْنَبَ(س) :
نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ》
♦️و به حضرت زینب(س) فرمود :
خواهرم! فرزند خردسالم را به من بده تا با او وداع کنم.
حضرت زینب(س) طفل شیرخوار را نزد امام حسین(ع) آورد، و به آغوش پدر داد.(۲)
3⃣قبل از شهادت عبدالله بن حسن(ع) :
طبق بیان مقاتل وقتی امام حسین(ع) در قتلگاه افتاده بود، حضرت عبدالله(ع) در کنار زینب کبری(س) بود، ولی وقتی صحنه دلخراش عموی خود را دید؛
📜《فَأَبَى وَ امْتَنَعَ عَلَيْهَا امْتِنَاعاً شَدِيداً وَ قَالَ وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي》
♦️از ماندن نزد عمه امتناع کرد و از دست حضرت زینب(س) فرار کرد و خود را به امام(ع) در گودال قتلگاه رساند، در حالی که می گفت : به خدا قسم از عمویم جدا نخواهم شد.(۳)
4⃣آخرین لحظات حیات امام حسین(ع) در گودال قتلگاه :
طبق گزارشات وقتی عمرسعد به گودال قتلگاه نزدیک شد و حضرت زینب(س) در این لحظه به عمر سعد خطاب کرد :
📜《یَابنَ سَعدِِ! اَیُقتَلُ اَبُوعَبدِاللهِ وَ اَنتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟》
♦️ای فرزند سعد! آیا اباعبدالله کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!(۴)
5⃣هنگام هجوم به خیمهها :
آنچه آمده است اینکه؛ شمر بعد از به شهادت رساندن امام حسین(ع) وارد خیمه شد و وقتی با امام سجاد(ع) رو به رو می شود، قصد کشتن امام سجاد(ع) را کرد، که در این هنگام حضرت زینب(س) خود را روی امام(ع) انداخت و فرمود :
📜《وَاللهِ لَایُقتَلُ حَتَّی اُقتَلُ》
♦️به خدا قسم او کشته نمی شود مگر اینکه من کشته شوم.
که حضرت(س) به این وسیله آن پلید را از قصدش منصرف کرد.(۵)
🏴زینبی که به فرموده امام سجاد(ع) وقتی پدرم ماجرای شهادت خویش و اسارت اهل بیتش را در شب عاشورا به حضرت زینب(س) فرمود :
حضرت زینب(س) از شدت حزن و اندوه و ماتم؛
📜《لَطَمَتْ وَجْهَهَا وَ هَوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِيّاً عَلَيْهَا》
♦️صورت را خراشید و دست به گریبان برد و چاک زد و سپس بی هوش بر زمین افتاد.
امام حسین(ع) برخاست و آب بر روی صورت خواهر پاشید و فرمود :
📜《يَا أُخْتَاهْ! اتَّقِي اللَّهَ وَ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ》
♦️خواهرم! پرهیز کاری پیشه کن و با آن شکیبائی ای که خدا بهره ات سازد، بردباری کن.(۶)
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
سَتر ناموس نبوت چون حجاب زینب است،
مُحتَجَب لفظ حجاب از احتجاب زینب است،
دانش آموز علی و خواهر ناموس دین،
کی دهد معجر ز سر؟ قرآن کتاب زینب است،
از مزارش گر صدای سوز وسازی بشنوی،
آن صدای سوزش قلب کباب زینب است،
جامه ي یاران سیاه و محفل و پرچم سیاه،
آری آری این سیاهی یادگار زینب است،
از میان تربتش بوی حسین آید برون،
کهنه پیراهن گمانم در مزار زینب است!
👤حسينی
📚منابع :
۱)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۴
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۱۶
۳)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۰
۴)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۲
۵)المنتظم ابن جوزی، ج۵، ص۳۴۱
۶)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۴
@rozevanoheayammoharramsoghandi
از من در این مسیر ببین پیکری نماند، کی دارد میگوید؟ آن خانومی که تو اهل بیت شبیه ترین زنها به حضرت خدیجه بوده. رشیدة القامت . از من در این مسیر ببین پیکری نماند ، از تو برای زینب تو جز سری نماند. از من حسین چادر مادر نمانده است ، از تو حسین پیراهن مادری نماند. بخدا همه اش روضه دارد . چادر را کجا بردند ؟
تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود ، اما دگر به شام تو را حنجری نماند. آنقدر سر از نیزه به زمین افتاد .آنهم سری که از قفاء بریده بودند. نیزه به نیزه، دیگر آنقدر این زن و بچه تو ملاء عام تو کوچه و بازارها چرخانده بودنشان دیگر حرفی نمی زدند. سر بریده باز هم این رسالت را خودش به عهده گرفت. سنگ که بهش می زدند بعضی جاها می گفت انا المَظلوم .
داداش این کوچه های شام شبیه مدینه اند ، جز جای دستها به رخ دختری نماند. بعضی ها نوشتند از کربلا تا اینجا نه تا دختر از دنیا رفتند . ما فقط یک دانه اش را برایت میخوانیم . آن هم طاقت نداری بشنوید. میدان شهر پر شده از کینه های بد ، در شهر شام سنگ زن دیگری نماند . بخدا عین تاریخ است ، حتی بچه ها سر بریده را با سنگ میزدند. از بس که سنگ خورد به پیشانیت حسین، دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند. انگشترت به دست سنان برق میزد ، انگشترت به دست سنان برق میزند . دیگر مَپرس از چه معجری ... . سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد ، اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند.
از شهر شام بدم میاد ، از ازدحام بدم میاد
از شهر شام بدم میاد ، از ادحام بدم میاد
به عصمت سکینه از بزم حرام بدم میاد
بابا من از طناب بدم میاد ، از اضطراب بدم میاد
یا صاحب الزمان ؛ من از طناب بدم میاد ، از اضطراب بدم میاد
از اونی که کنیز می خواست ، پیشِ رباب بدم میاد
حالا تو از موی سرم خوشت میاد ؟
حالا تو از زیر چشام خوشت میاد؟ آی حسین
#وروداسرابه# کوفه
🌿▪️🌿▪️🌿▪️
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#ورود کاروان اسراء به کوفه
#استادرفیعی
🏴🌱▪️🏴🌱▪️🏴🌱
ایام سوگواری اباعبدالله است.امشب اولین شب حضور اهل بیت در کوفه است. در کوفه چند تن هستند که آن ها را زندانی کردند. خاندان بزرگوار و با عظمتی که در زندان جای دادند. فکرها و ذهن ها در کربلا روی بدن هایی است که جلوی آفتاب مانده. نه امروز به خاک سپرده می شوند و نه فردا. طبق نقلی سه روز این بدن ها بر روی زمین ماندند و عصر دوازدهم به خاک سپرده شدند.
خیلی بر امام سجاد و زینب کبری و اهل بیت علیهم السلام سخت گذشت، به خصوص در کوفه. زینب زمانی در این شهر درس تفسیر می گفته. بیست سال قبل پدرش امیرالمؤمنین این جا خلیفه بود؛ حاکم بوده، منزل شان در کوفه بوده.با بیست سال یک نسل عوض نمی شود، مردم کوفه هنوز او را می شناسند. بیست سال یک جمعیت منقرض نمی شود بلکه با پنجاه سال، صد سال. کوفی ها با زینب کبری آشنا بودند. مردم کوفه هنوز او را می شناسند. خود امام سجاد در کوفه بدنیا آمده است. این ها با این خانواده آشنا بودند. ام ببینید تبلیغات چه کرده است؟! اما کوفه با شام فرق می کرد. شامی ها شادی می کردند، کوفی ها گریه می کردند. همه ی آن ها به خاطر تمسخر نیامده بودند.
به هر حال عقیله ی بنی هاشم را در ملاء عام وارد شهر کوفه کردند. زینب سلام الله علیها در دروازه ی کوفه خطبه خواند، همه ساکت و آرام بودند. بعضی ها گفتند: این صدای امیرالمؤمنین است که بعد از بیست سال در کوفه شنیده می شود. زینب دید مردم اشک می ریزند، فرمود: می دانید چه جگری از پیغمبر سوزاندید؟! چه پاره تنی از رسول خدا را به شهادت رساندید؟! مردم، شما حق دارید[ ضجه بزنید چون] حسین ما را قطعه قطعه کردید. شما فرزند زهرا را به شهادت رساندید.
خواند و خوانند. قرآن خواند، صحبت کرد.(1) عقیله ی بنی هاشم می خواهد کوفه را علیه ابن زیاد بشوراند. چه کنند که دختر علی را ساکت کنند؟
مرحوم شیخ مفید در ارشاد این جمله را دارد: چگونه دختر علی را ساکت کنند؟ زید ابن ارقم می گوید: من داخل غرفه ای بودم، دیدم صدای قرآن خواندن زیبایی می آید:« ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرّقیم، کانوا من آیاتنا عجبا». این صدای صوت قرآن حسین است که از بالای نی می آمد! اگر زینب صدای حسین را بشنود آرا م می شود. اگر زینب صدای قرآن خواندن حسین را بشنود ساکت می شود. سر بالای نی، مقابل کجاوه ی زینب. یک وقت دیدند لحن سخن عوض شد، رو کرد به سر:
یا هلالا لمّا استم کمالا
غاله خسفه فأبدا غروبا
داداشم، حسینم. خدایا، غروب نیست چرا هلال دمیده؟!
هلال را به وقت ظهر بر سر نی که دیده
دید همه یک نقطه را نشان می دهند، دیگر دختر علی خطبه را قطع کرد. برادرم، هر حادثه ای که کربلا اتفاق افتاد مادرم برایم تعریف کرده بود؛ می دانستم به اسارت می روم. می دانستم شهید می شوی. اما فکر نمی کردم سر بریده ی تو بالای نی:
یا هلالا لمّا استم کمالا
غاله خسفه فأبدا غروبا
ما توهّمت یا شفیق فؤادی
کان هذا مقدّرا مکتوبا
یا اخی فاطم الصّغیرة کلّمها
فقد کاد قلبها ان یذو با(2)
داداش، سفارش کردی صبر کن، من هم صبر کردم. لذا مرحوم شیخ عباس قمی «سر کوبیدن به چوب محمل را نپذیرفته»، می گوید: با صبر زینب درست در نمی آید. تحمل کرد، صبر کرد. داداشم، من صبر می کنم، تحمل می کنم. داداش، دختر کوچک دارد جان می دهد. دارد خیره، خیره به سرت نگاه می کند. یا اخی فاطم الصّغیرة کلّمها؛ داداش تو که قرآن می خوانی چند جمله با دختر کوچکت سخن بگو.
در تلاوت قرآن از دو لعل در افشان سنگ کوفیانش بود مزد خواندن قرآن
پی نوشت:
1- اللهوف،ص198؛ منتهی الآمال، ص563و562؛ سوگنامه آل محمد، ص513و514.
2- بحارالانوار،ج 45، ص115.
منبع: روضه های استاد رفیعی، ص113.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#وروداسرا#به کوفه
#استادعالی
🌾▪️🌾▪️🌾▪️🌾
بعد از شهادتش هم چون سخت می شد برای بچه هایش ، سر بالای نی شروع می کرد به قرآن خواندن. تسلی می داد بهشان .أم حسِبتُم أنَّ اصحاب الکهف والرقیم کانوا من آیاتنا عَجَباً. با قرآن خواندنش تسلی میداد. اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی این سر مقدس نه فقط قرآن خواندنش که همه تان شنیدید معجزه ی سر بود، البته آن صوت زیبای قرآن را معلوم نیست هر گوشی لیاقت شنیدنش را داشت. این معجزه را همه شنیدیم اما مرحوم مرعشی می فرماید یک معجزه ی دیگر هم سر مقدس داشت، و آن اینکه وقتی در مجلس یزید خیلی سخت گذشت بر زن و بچه ی اباعبدلله انجایی که نامرد و نانجیب شرابش را می خورد و نیم خورده ی شرابش را می ریخت در تشتی که سر مقدس توش بود. نیم خورده ی شراب را میخورد و آنوقت به صورت اباعبدلله جسارت میکرد. با چوب گاهی موقع ها جسارت می کرد . بچه های امام حسین چی کشیدند؟
نقلی هم محدث قمی دارد ظاهرا در نفس المهموم رقیه از اینجا مریضی اش شروع شد .این صحنه ها را دید مریضی اش شروع شد. در خرابه دیگر در در واقع تمام کرد ، مریضی ازینجا شروع شد. یکی از بچه های امام حسین وقتی دید اینجوری به لب و دندان اباعبدلله دارد می زند ، پشت عمه اش نشسته بود زینب. عمه جان به این نانجیب بگویید این چوب را بردارد از لب و دندان پدرم. چرا اینجوری می کند ؟ اینجا بود که احتیاج دارد به بچه ها کسی تسلی بدهد. وقتی این سر را گذاشاتند بالای نی ، خدا رحمت کند مرحوم آقای مرعشی نجفی را. ایشان میگفت معجزه ی دیگری دیده شد از سر . البته هر چشمی لیاقات دیدن این معجزه را نداشت. دیدند چشمهای مطهر اباعبدلله باز شد بالای نی، و شروع کرد دور و اطراف یکی یکی بچه هایش را دیدن. بچه های مظلوم و ستم دیده را دیدن. اینو نگاه کرد اونو نگاه کرد .تا به زینب که رسید چشم خیره ماند. اشک از گوشه ی چشمهای اباعبدلله سرازیر شد ، یعنی زینبم ممنونتم . یعنی خواهرم در تمام این راه من با پا نه باسر دنبالتان آمدم دیدم تو چه کردی؟ ممنونتم بیشتر از این شرمنده م نکن.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه#سلام برسرمقدس
#استادعالی
▪️✨▪️✨▪️✨▪️✨
امشب میخواهیم چند سلام بدهیم به سر سیدالشهدا . این سر خیلی چیزها را دید. این سر خیلی حوادث را پشت سرگذاشت
آقا جان، یا اباعبدالله، سلام بر سر مقدست ، آن زمانی که عصر عاشورا سنگ بر پیشانی ات آمد. ایستاده بود لحظه ای نفسی تازه کند امام حسین از صبح خسته شده بود. از همه خسته تر خود اباعبدالله بود از همه تشنه تر خود آقا بود. هرشهیدی که افتاد امام حسین کشید عقب . در این عقب کشیدنها تیر میخورد. امام سجاد میگوید وقتی پدرم می آمد به خیمه نفس میکشید از لای زره اش خون می آمد انقدر تیرخورده بود اباعبدالله.عصر عاشورا فوقف الیستریح ساعة ایستاد نفسی تازه کند سنگ میخورد به پیشانی اش. لباسش را بلند کرد که خون را پاک کند تیر سمی حرمله آنچنان به سینه اش نشست که در همه مقاتل نوشته اند از پشت تیر را کشید. سلام بر آن سر مقدست که اون سنگ بر این پیشانی خورد. یا اباعبدالله سلام بر آن سر مقدست که بر زمین کربلا فرود آمد و آن را گذاشتی روی خاک. همان موقع آقا آن تیر را خورد دیگر نتوانست روی اسب بنشیند . آن اسب باوفاحضرت را آرام به زمین گذاشت. حضرت با ذکر بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله صورتش را روی خاک گذاشت . در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان میگوید صورتش را روی خاک و با گوشه چشمش شروع کرد به خیمه ها نگاه کردن که این خیمه ها ساعتی دیگر مورد حمله قرار میگیرد کسی را هم ندارند
اهانت عبیدالله بن زیاد به سر امام حسین (علیه السلام) در کوفه
منبع: الأمالي للصدوق: ص ٢٢٩ ح ٢٤٢ ، روضة الواعظين: ص ٢١٠ ، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ١٥٤ ح ٣
الأمالي للصدوق عن حاجب عبيد اللّه بن زياد : إنَّهُ لَمّا جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام أمَرَ فَوُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ مِن ذَهَبٍ ، وجَعَلَ يَضرِبُ بِقَضيبٍ في يَدِهِ عَلى ثَناياهُ ، ويَقولُ : لَقَد أسرَعَ الشَّيبُ إلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّه ِ .
فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : مَه ! فَإِنّي رَأَيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَلثِمُ حَيثُ تَضَعُ قَضيبَكَ . فَقالَ : يَومٌ بِيَومِ بَدرٍ.
ترجمه: الأمالى، صدوق ـ به نقل از دربان عبيد اللّه بن زياد ـ : هنگامى كه سر حسين آورده شد ، فرمان داد كه آن را جلويش در تشتى از طلا گذاشتند و با چوب دستى اش شروع به زدن بر دندان هاى او كرد و مى گفت : اى ابا عبد اللّه ! زود پير شدى [و محاسنت سفيد گشت]!
مردى از قوم [حاضر در مجلس]گفت : دستْ نگه دار كه من ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله دهان بر جايى مى نهاد كه تو چوب دستى ات را گذاشته اى .
ابن زياد گفت : روزى در برابر روز بَدر !