eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
159 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
«روضه با دعوت قبلی» مامان چهار فرزند ( ۱۲ساله، ۱۰ساله، ۷ساله، ۴ماهه) ‌بچه هیئتی باشی و دهه فاطمیه شروع بشه و نتونی بری هیئت چندتا کوچه بالاتر، خیلی درد داره😭. همه روزها رو سر کردم، ظهر شهادت برام مثل ظهر عاشورا دل‌گیر شده بود😔. بچه سومی مریض بود و تب داشت، نمی‌تونستم رهاش کنم. یه هفته بود ماشین‌مونو فروخته بودیم، فرزند چهارم ۴ ماهه بود، هواهم خیلی سرد شده بود🥶. یهو غروب دلم گرفت همین‌جوری شروع کردم با بی‌بی حرف زدم و گفتم: خانوم جان قربونت برم، روضه شمارو هم وابسته به مادیات کردم😭. دلم گرفت چرا وقتی ماشین ندارم، نباید برم هیئت؟! حالا چی‌کار کنم با ۴ تا بچه دست تنها، می‌گفتم و گریه می‌کردم و برای دل خودم روضه می‌خوندم😭. فرزند چندماهم یه جفت بیشتر جوراب نداشت، همش دوست داشتم برم بیرون براش بخرم🧦. پاهاش یخ می‌شد به کسی هم نگفتم بچه جوراب می‌خواد. جمعه صبح از خواب بلند شدم بدون برنامه سریع ظرف‌ها رو شستم🍽. بعدم یکم غذا داشتیم با یه تکه نون برداشتم، به بچه‌ها گفتم حاضر شید می‌ریم امام زاده بچه‌ها با تعجب گفتن، چه جوری گفتم با اسنپ😳🚙. با بچه کوچیک و هوای سرد، پیش نیومده بود این‌جوری بریم بیرون🧐. به سرعت برق و باد حاضر شدن. امام‌زاده که رسیدیم یه حال دیگه بودم دخترم می‌گفت مامان داریم می‌ریم مشهد چندروز می‌مونیم🥰؟ دوساعتی توی حال خودمون بودیم، بچه‌هام هم آرومِ آروم... بعدش گفتن دعای استغاثه به امام عصر ( عجل الله تعالی فرجه الشریف) هست، نیم ساعت دیگه هم نشستیم. چه مراسمی بود... دعوت قبلی داشتیم و خودمون خبر نداشتیم. از ما پذیرایی کردن. خادم‌های امام‌زاده پسرم رو به نوبت بغل می‌کردن و راه می‌بردن. اون‌قدر مارو مورد تکریم قرار دادن دلم نمی‌خواست برگردم خونه🥰. به قدری به ما خوش گذشت که تا اذان مغرب موندیم. موقع نماز یکی از زائرها گفت، می‌خوای شما نماز جماعت بخون من بچه رو نگه می‌دارم🤭. من از خوشحالی بال درآوردم کلی دلم نماز جماعت می‌خواست😇. وسط دعا بودیم که یکی از خدّام یه بسته کوچولو برام آورد گفت اینو یکی از زائرین داد به پسرتون😍 باورم نمی‌شد نذری بود یه جفت جوراب کوچولو🧦. یه نوشته روش چسبیده بود که گواهی می‌داد خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها ما مامانای توی خونه رو می‌بینه، حتی اگه به کسی هم چیزی نگیم. روی بسته نوشته بود: السلام علیک یا محسن ابن علی (علیه السلام) 😭😭 خانوم خیلی مهربونه، اینقدر ریز و دقیق به کار ما بچه شیعه‌ها رسیدگی می‌کنه... واقعاً دوباره توی قلبم زنده شد که مادر واقعی ما خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها هستن🥹. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
‼️ رصداخبار | غارت حرم حضرت زینب (س) 🔹کانال تلگرامی صابرین‌نیوز، با انتشار چند ویدئو از یورش شورشیان به حرم حضرت زینب (س) در دمشق و غارت و سرقت اثاثیه این حرم مطهر خبر داد.
مادران شریف ایران زمین
شرایط سخت و پیچیده‌ای پیش رو داریم. حداقل وظیفه ما دعا و تضرع خالصانه به درگاه خداست برای ختم به خیر شدن تحولات سوریه. و توسل به فرمانده حقیقی این میدان، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف 💚 امشب با توجه و حضور قلب دعای توسل و دعای ۱۴ صحیفه سجادیه و سوره فتح رو بخونیم... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
از برکت روضه‌ها بود از بچگی تو روضه‌ خونگی‌های مامانم با امام حسین علیه‌السلام آشنا شدم. مامانم روضه می‌گرفت و همه خانم‌های همسایه و حتی چند تا کوچه اونورتر رو هم دعوت می‌کرد، بابام هم مداحی و روضه رو انجام میدادن. ما هم عشق‌مون این بود که قند رو دنبال چایی پخش کنیم یا وقتی خانم‌ها چادر رو صورتشون کشیدن و گریه می‌کنن، رو سرشون گلاب بپاشیم و یا اینکه کفش‌های مهمون‌هارو جفت کنیم. بعضی اوقات هم مسئولیت خطیر خاموش کردن چراغ‌ها در ابتدای روضه رو داشته باشیم. آب جوش و چایی بردن برای مداح هم که دیگه یک کار ویژه محسوب میشد که به هر کسی نمی‌سپردند. محرم و‌ صفر و فاطمیه خونه ما رنگ‌ و بوی دیگه‌ای داشت. مامانم میگه وقتی تازه نهضت سوادآموزی راه افتاده بود، یکی از اتاق‌های خونه وقف نهضتی‌ها شده بود و هفته‌ای چند روز کلاس برای خانم‌های محل برگزار می‌شد. من میگم شاید از برکت همین روضه‌ها بود که خونه‌ی ما مقر نهضت سوادآموزی شده بود. بعدها که پام به روضه خونگی‌های دوستای حزب الهی تهرانیم باز شد، دیدم خبری از همسایه‌ها نیست. دوست‌های خودمونی هم‌فکر تو روضه‌ها دعوت میشن ... البته که این مدل هم بسیار ارزشمنده و مزایای خودش رو داره ولی من عاشق روضه خونگی به سبک مامانم بودم... از طرفی هم گفتمان خانه‌های مقاومت و اهمیت جهاد تبیین و ولایت بین مومنین هم انگیزه‌م رو بیشتر کرده بود. ◀️ادامه دارد ... 🇮🇷 کانال‌های نهضت مادری : [بله] (ble.ir/join/ZjQwNDcwNW) [ ایتا ] (https://eitaa.com/nehzatemadari)
از برکت روضه‌ها بود - قسمت دوم تصمیم گرفتم همسایه‌ها رو برای اولین بار به خونه‌مون دعوتشون کنم... برای منِ درونگرا اینکه سراغ همسایه‌های با ظاهر متفاوت برم، سخت بود. قبل‌تر با آش نذری و یه کاغذ تبیینی بردن براشون، سعی کرده بودم ارتباط اولیه بگیرم. برای اینکه مجبور شم حتما برم سراغ همسایه‌ها و دقیقه نود نتونم خودمو گول بزنم، دوستای عزیزتر از جانم رو کلا دعوت نکردم :( به دلایل متعدد، روز روضه دیر نهایی شد، مداح شب مراسم پیدا شد و به این ترتیب همه کارها موکول شد به روز روضه... و این بهانه‌ی خوبی بود برای من که دعوت از همسایه‌ها رو به حاج خانوم صاحبخونه که قدیمی محل هست و بقیه رو بهتر می‌شناسه بسپارم :)) به امید این ترفند، خیالِ خودم رو راحت کردم و به کارهای دیگه رسیدم، ظهر در حالیکه سه ساعت تا شروع مجلس بود، رفتم جلوی درِ خونه‌ حاج خانوم تا این مسئولیت خطیر رو بهشون بسپارم! ولی نههه.... - حاج خانوم خونه نیستن و رفتن مسافرتن. فکر اینجاشو نمی‌کردم. انگار خدا خودش میخواد که پای حرفم وایسم و برم دونه دونه درهارو بزنم، توکل کردم بر خدا. و از ساختمان خودمون شروع کردم... خانم همسایه با یه کوچولو سردی گفت قبول باشه :( سراغ درهای بعدی و خونه‌های بعدی رفتم، بعضی‌ها جواب دادن بعضی‌ها نه... بعضی‌ها از جواب دادنشون معلوم بود نمیان :( ولی بعضی‌ها استقبال کردند :) تا خونه‌های وسط‌ کوچه رفتم و راستش دیگه برگشتم ... یکمی هم ناامید شدم‌. فکر نمی‌کردم کسی بیاد. خداروشکر کردم که باز دو سه نفر از خانواده‌م هستند و با یادآوری اون مجلس مورد پسندِ حضرت زهرا (س) به خودم امیدواری دادم... ◀️ادامه دارد ... 🇮🇷 کانال‌های نهضت مادری : [بله] ble.ir/join/ZjQwNDcwNW [ ایتا ] https://eitaa.com/nehzatemadari
از برکت روضه‌ها بود - قسمت سوم بین دعوت‌ها یکی از همسایه‌ها گفت راستی فلانی (یکی از همسایه‌ها) ناراحت نمیشه روضه بگیرید و سر و صدا کنید؟! یکم تو فکر رفتم و گفتم نه سر و صدایی نداریم... مداح هم خانم هست. راستش اصلا به این موضوع فکر هم نکرده بودم :)‌ ولی وقتی جلوی در همون همسایه مذکور رفته بودم چیزی نگفته بود بهم راجع به اینکه سرو صدا نکنید، حتی با روی باز هم گفت قبول باشه ... خلاصه برگشتم خونه و ادامه کارها. رأس ساعت سه بود که زنگ خونه ما به صدا درومد! تعجب کردم. اصلا فکرش رو نمی‌کردم مهمون‌ها باشند. سخنران هم گفته بودند دیرتر میان. یعنی کی بود؟ ولی بله اولین مهمان ما راس ساعت تشریف آوردند! و پشت سرشون دو نفر دیگه از همسایه‌ها با بچه‌های قشنگ‌شون اومدن. خیلی خوشحال شدم. همون خانم همسایه‌ای که اصلا فکرش رو نمی‌کردم بیان، با یک بسته خرما آمدند. یکی از فامیل هم حلوا درست کرده بودند. بابت ظنی که نسبت به همسایه عزیزم داشتم خیلی از خودم شرمنده شدم :( با خودم فکرکردم چرا انقدر بینمون فاصله افتاده که تصورمون از آدم‌ها غیرواقعی شده. در طول مراسم خانم‌ها خیلی دنبال بچه‌هاشون می‌دویدند و همش معذب بودند که بچه‌ها کاری نکنند، شلوغ نکنند و... حتی عذرخواهی می‌کردند که با بچه آمدند ... منم مدام می‌گفتم نه اشکال نداره، بچه‌ها نور این مجلس هستند... من دوست داشتم با بچه بیایید. راستش شرایط اینکه اتاقی رو در اختیار بچه‌ها قرار بدم نداشتم ولی واقعا هم مزاحم نمی‌دونستمشون... خب ما خودمون هم تو همین اتمسفر بزرگ شدیم که محب اهل بیت شدیم چرا این نعمت رو از بچه هامون دریغ کنیم. مهمون‌ها از این تعریف می‌کردند که چقدر وقتشون صرف بچه‌هاشون میشه و هیچ وقتی برای خودشون ندارن... با خودم فکرکردم اگه این خانم‌ها با گروه نهضت مادری و مفهوم مواسات و ... آشنا بشن، چقدر براشون جذاب خواهد بود. ولی ما این نعمت‌ها رو که نشأت گرفته از معارف‌مون هست، فقط برای خودمون نگهش داشتیم و نشرش ندادیم :( ◀️ادامه دارد ... 🇮🇷 کانال‌های نهضت مادری : [بله] ble.ir/join/ZjQwNDcwNW [ ایتا ] https://eitaa.com/nehzatemadari
از برکت روضه‌ها بود - قسمت آخر خلاصه بعد یکم آشنایی و صحبت، دعای توسل رو به نیت پیروزی جبهه مقاومت دسته جمعی خوندیم و به محض تموم شدن دعا، سخنران عزیزمون از طرح عقیله هم تشریف آوردند. سخنران از شب قبل ازم در مورد مخاطب‌ها پرسیده بودند و با هم تحلیل کرده بودیم که برای این مخاطب از چه زاویه‌ای به سیره حضرت زهرا سلام الله علیها و ارتباطش با مقاومت باید پرداخت که هم قابل فهم باشه و هم تبیین اتفاق بیفته. ایشون خیلی عالی این کار رو انجام دادند. مهمون‌ها هم در بحث مشارکت داشتند. حرفی که دوست داشتیم بزنیم رو از زبان اونها می‌شنیدیم. یک جای صحبت یکی از مهمان‌ها گفت کاش این حرف‌ها به گوش بچه هامون هم برسه و سرش مباحثه بشه ... بنظرم خیلی تشنه صحبت منطقی و عقلانی راجع به دین بودند. به ذهنم رسید کاش بشه یک سری جلسات پیوسته اعتقادی یا قرآنی تو خونه‌مون داشته باشم. انتهای جلسه همون خانم همسایه که فکرنمی‌کردم بیان، شماره سخنران رو گرفتند. بعد روضه با خودم فکرکردم کاش تا ته کوچه رو می‌رفتم و حتی کوچه‌‌های بعدی... شاید کسی منتظر این دعوت بود تا بعد مدت‌ها پای روضه حضرت مادر بشینه.‌ 🇮🇷 کانال‌های نهضت مادری : [بله] ble.ir/join/ZjQwNDcwNW [ ایتا ] https://eitaa.com/nehzatemadari