eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.7هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
160 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
(مامان ۳ دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ ساله، و ۲ پسر ۱۰ و ۷ساله ) مسائل تربیتی بچه‌ها، از ابتدا هم برای من و هم همسرم مهم بود. ممکن بود در بعضی مسائل اختلاف نظری بین ما وجود داشته باشد، اما حفظ احترام و صمیمیت از همه مهم‌تر بود.🥰❤️ مهم بود که بچه‌ها ببینند ما احترام یکدیگر را حفظ می‌کنیم؛ نه اینکه کدام‌یک درست می‌گوییم و کدام نادرست! البته از آن‌جایی که همسرم مباحث تربیتی را دنبال می‌کردند، معمولاً حرف ایشان را درست‌ می‌دانستم.👌🏻 خیلی به خودمان سخت نمی‌گرفتیم که نظریات مختلف تربیتی را بخوانیم و بررسی و انتخاب کنیم! چند اصل کلی را مد نظر داشتیم و سعی می‌کردیم آن‌ها را با دقت اجرا کنیم. مثلاً تا وقتی بچه‌ها زیر ۷ سالشان بود، حواسمان بود که آن‌ها باید سروری کنند!😌 و سعی می‌کردیم بکن نکن و امرونهی بی‌جا نداشته باشیم.🙃 یکی از اقداماتی که در این زمینه انجام دادیم این بود که خانه را برای بچه‌ها مناسب‌سازی کردیم! مادر من خانه‌دار بودند و کدبانو.👩🏻‍🦱 به‌همین دلیل اوایل برای خودم هم نظم خانه اصالت داشت! ولی به مرور پذیرفتم که بهتر است خودم را از این زندان ذهنی رها کنم.😏 تصمیم گرفتیم خانه را طوری طراحی کنیم که مناسب حضور آزادانهٔ بچه‌ها باشد.🏃🏻 وسایل خانه را طوری چیدیم که هم بچه‌ها و هم ما راحت زندگی کنیم! وسایل دکوری و خطرناک نداشتیم. چون خانهٔ ما نمایشگاه نبود! قرار بود در این خانه با تعدادی بچه زندگی کنیم!🥳 با آزادی دادن به بچه‌ها، طبیعتاً خانهٔ ما نسبتاً بی‌نظم می‌شد!!😁 اینکه همه چیز سر جایش باشد، ساعت خواب و بیداری و غذا خوردن مشخص باشد، و همه جا تمیز باشد، خیلی وقت‌ها با سبک زندگی پرمشغلهٔ ما ممکن نبود.🤷🏻‍♀️ من هم ذهنم را از این قوانین خالی کردم💆🏻‍♀️ و اجازه دادم بچه‌ها آزاد باشند. نه اینکه من خیلی متمدّنانه بخواهم آزادی را به فرزندانم هدیه دهم!😁 بلکه این حالت اقتضای سبک زندگی پرمشغلهٔ ما بود. مخصوصاً با بیشتر شدن بچه‌ها، اساسا وقت اینکه بخواهم درگیر امرونهی جزئیات شوم را نداشتم!🙃 همین که بچه‌ها خودشان مشغول کاری می‌شدند که زشت و خطرناک نبود، برای من قابل قبول بود.👌🏻😊 در این مسیر بچه‌ها تجارب ارزشمندی هم به دست می‌آورند که شاید اگر من فراغت بیشتری داشتم، با کنترل‌گری مادرانه، آن‌ها را از کسب این تجربه‌ها محروم می‌کردم.😅 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۳ دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ساله، و ۲ پسر ۱۰ و ۷ساله ) موقع اذان که می‌شد، خیلی وقت‌ها با هم به مسجد محل می‌رفتیم. برایمان مهم بود که بچه‌ها، مفاهیم دینی را هم یاد بگیرند و مسجد رفتن را بهترین راه برای این کار می‌دیدیم. مساجد اطرافمان خدا را شکر، مساجد فعالی بودند و امکانات تفریحی و آموزشی خوبی برای کودکان داشتند.😄 طوری که مسجد رفتن، یکی از تفریحات خانوادگی ما به حساب می‌آمد!😁 بچه‌ها با انس با مسجد، خیلی از مفاهیم دینی را می‌فهمیدند و انجام می‌دادند. و این برای من خیلی دوست‌داشتنی بود💖 درحقیقت، اتصال بچه‌ها به مسجد، نعمت خیلی بزرگی بود.👌🏻 برنامهٔ بعدی ما خواندن قرآن برای بچه‌ها بود. این را وظیفهٔ شرعی خودم می‌دانستم که به آن‌ها قرآن را یاد بدهم. هر چقدر هم که مشغله داشتم، این را کنار نگذاشتم.👌🏻 از فرصت‌های کوتاه با هم بودن استفاده می‌کردیم و قرآن می‌خواندیم. مثلاً اوقاتی که در ماشین با هم بودیم.😃 دخترها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدند. دختر اولم به سنین مدرسه رسید.😍 باید برایش یک مدرسه انتخاب می‌کردم. اصراری نداشتم که همهٔ همکلاسی‌هایش مذهبی باشند، ولی او را جایی ثبت نام کردم که قرآن هم در حاشیه نباشد! و آموزش قرآن را جدی بگیرند.😌 دختر کوچولوی من، حالا بزرگ شده بود.💕😍 دوست داشتم از همان ابتدا، در کارهای درسی‌اش مستقل بار بیاید و بدون نیاز به سرکشی من، بتواند کارهایش را انجام دهد. طبیعتاً چند ماهی کاملاً به من وابسته بود، ولی کم‌کم مستقل شد و توانست از پس کارهای خودش بربیاید.😃 با ۷ ساله شدنش✨، کم‌کم مسئولیت‌های مختلف را بر عهده‌اش گذاشتیم. یکی از مسئولیت‌ها، جمع‌وجور کردن وسایل خودشان و کمک در تمیز کردن خانه بود. بله!😌 در خانهٔ ما، کوچولوها آزاد بودند و بزرگترها خودشان نیروی کمکی محسوب می‌شدند.😄 مخصوصاً با بیشتر شدن بچه‌ها، این نیروی کمکی قابل توجه‌تر می‌شد.😉 از آنجایی که سعی کرده بودیم در سنین خردسالی، احساس آزادی داشته باشد، حالا می‌دیدیم که به لطف خدا، خیلی راحت نظم و قانون را می‌پذیرد و از پس مسئولیت‌هایش برمی‌آید.🥰😙 یکی از قانون‌ها و مسئولیت‌هایی که برایش تعیین کردیم، نماز خواندن بود.☺️ طبق روایات، از ۷ سالگی بچه‌ها از آن‌ها می‌خواستیم نماز بخوانند. چه دختر و چه پسر. اینجا هم مسجد رفتن کمک خیلی خوبی بود. چون نمازشان را در حلقهٔ دوستانشان می‌خواندند و نیازی به تذکر ما نبود.😄 دختر دومی چهار سال را رد کرده بود که من دوباره باردار شدم.😊 حدوداً سال ۱۳۹۰ بود. آن موقع یک ترم بود که هیئت علمی دانشگاه قم شده بودم. پسر کوچولوی من که به دنیا آمد،👶🏻 مرخصی گرفتم. ولی دوران آن خیلی زود گذشت و پسرم ده ماهه که شد باید دوباره برمی‌گشتم سرکلاس! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امام‏ حسين‏ (عليه السلام): دانش، بارور كنندهٔ شناخت است و تجربه‏هاى زياد، افزاينده خرد. العِلمُ لِقاحُ المَعرفةِ، وطُولُ التّجارِبِ زِيادَةٌ في العَقلِ. (أعلام الدين، ۲۹۸) 💛مه منوّر شعبان مه رسول خداست ❤️مه مبارک میلاد سیدالشهداست ولادت حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و روز پاسدار بر خانوادهٔ پاسداران، مبارک باد. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
به مناسبت میلاد پر برکت امام حسین (علیه‌السلام)، قصه‌‌ای شیرین از مجموعه کتاب کودکانهٔ «مژدهٔ گل» به عنوان عیدانه تقدیم حضورتون می‌کنیم تا در این روز عزیز دور هم بخونید👆 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
امـام سـجاد (علیه السلام): برای عباس نزد پروردگار مقام و منزلتی است که روز قیامت همهٔ شهدا به آن مقام و منزلت غــبطه می‌خورند. إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ (بحارالانـوار، ج ۲۲، ص ۲۷۴) قربان عاشقی که شهیدان کوی عشق در روز حشر رتبهٔ او آرزو کنند عباس نامدار که خوبان روزگار از خاک کوی او طلب آبرو کنند بی دست ماند و داد خدا دست خود به او آنان که منکرند بگو روبه‌رو کنند گر دست او نه دست خدایی است پس چرا باب الحوائجش همه جا گفتگو کنند ای اهل حرم! میر و علمدار خوش آمد...✨ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
📗رساله حقوق امام سجاد (علیه السلام) 👨‍👩‍👧‍👦حق فرزند بر والدین: حق فرزند این است که بدانى او پاره‌اى از وجود توست و در دنیا با خوب و بدش به تو منسوب است. تو در تربیت نیکو و راهنمایى او به خدا و کمک به او در پیروى از خود، و ایجاد روح فرمان‌بردارى در او مسئولى و در این باره پاداش نیک یا بد دارى؛ پس با وى چنان رفتار کن که در دنیا آثار نیک داشته و زیب و زینت تو باشد، و بر اثر حُسن انجام وظیفه نسبت به او، در پیشگاه خدا معذور باشى. ولا قوة الاّ باللّه. و أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ فَتَعْلَمُ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وُلِّيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ وَ الْمَعُونَةِ لَهُ عَلَى طَاعَتِهِ فِيكَ وَ فِي نَفْسِهِ فَمُثَابٌ عَلَى ذَلِكَ وَ مُعَاقَبٌ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ الْمُتَزَيِّنِ بِحُسْنِ أَثَرِهِ عَلَيْهِ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا الْمُعَذِّرِ إِلَى رَبِّهِ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ بِحُسْنِ الْقِيَامِ عَلَيْهِ وَ الْأَخْذِ لَهُ مِنْهُ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ☘☘☘☘☘☘☘☘ خدا امشب ولی‌اش را، ولی داد جمالی منجلی، نوری جلی داد حسین بن علی، چشم تو روشن که امشب بر تو ذات حق، علی داد 💐 میلاد امام المؤمنین، سیّد الساجدین (علیه السلام) شاد باد. 💐 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۳ دختر ۱۷، ۱۵ و ۴ساله، و ۲ پسر ۱۰ و ۷ساله ) بعد از ده ماهگی پسرم، دوباره به دانشگاه برگشتم. راستش روزهای سختی بود... برای منی که همیشه با عشق و حال درس می‌خواندم، و اصلاً خودم را در چهارچوب‌های سخت نمی‌گذاشتم، فضای صلب هیئت علمی شدن، آن هم با سه تا بچه خیلی پرمشقت بود.🤕 فضای کاری منظم و سنگین، با بچه‌داری که نیاز به انعطاف زیاد دارد، مرا به شدت آشفته و سردرگم کرده بود!😟 همیشه خسته بودم و کمبود خواب داشتم. از همه بدتر اینکه فکر می‌کردم که چون دارم سومین تجربه مادری‌ام را طی می‌کنم، باید خودم بتوانم به تنهایی از پس کارها بربیایم! و زشت است اگر از دیگران کمک بخواهم!!🤯 به خاطر این تصور، فقط وقتی مجبور به حضور در دانشگاه بودم، از پرستار کمک می‌گرفتم. آن روزها همهٔ تلاشم فقط این بود که بتوانم بچه‌داری و تدریس دانشگاه را پیش ببرم! ساعت ۴ صبح بیدار می‌شدم تا کارهای بچه‌ها را رتق و فتق کنم و ساعت ۸ بتوانم سر کلاس حاضر باشم!😐 به اندازهٔ یک مادر خانه‌دار کار کرده بودم که باید در هیئت یک مادر شاغل به دانشگاه می‌رفتم! خودم را فراموش کرده بودم.🙍🏻‍♀️ اساساً وقتی برای بازیابی جسمی و روحی خودم باقی نمی‌ماند! اصلاً فراموش می‌کردم که این زمان را باید برای خودم ایجاد کنم!!😬 همسرم اهل کمک بودند. ولی مشغله‌های خودشان زیاد بود، و من هم درخواست کمک نمی‌کردم... یک بار همایشی در دانشگاه برگزار شد که مخاطبش بانوان شاغل در دانشگاه بودند. من تنها استادی بودم که شرکت کردم.😁 اینجا بود که تازه به خودم آمدم!! فهمیدم اگر می‌خواهم مادر خوبی باشم، اول باید حال خودم خوب باشد. باید جسم و روحم را دریابم. اصلاً بچه‌ها هم مادر سالم و سرحال می‌خواهند!😏 نه مادری که در فرم مشخصات مدرسه با افتخار بنویسند شغل مادر: استاد دانشگاه! ولی ظاهر و باطنش آشفته است و پریشان! بعد از فرزند سومم به این فکر افتادم که باید به خودم هم برسم! یک مادر اگر بعد از زایمان‌هایش به خودش نرسد، حتماً بعد از چند زایمان، بالاخره کم می‌آورد. مخصوصاً اگر زایمان‌هایش سزارین باشند! به پیشنهاد یک دوست به دکتر مراجعه کردم و تغییراتی در رژیم غذایی ایجاد کردم.👌🏻 دکتر به من گفتند یکی دو هفته، هر روز صبح باید حلیم بخورم. ظهرها، یک روز کباب، یک روز آبگوشت، و یک روز متفرقه. در وعده شام هم باید یک عالمه مغزیجات بخورم!! یعنی یک تغذیه خیلی گران! اما خدا را شکر، حال من را خیلی خوب کرد. بعد از این‌ها بود که فهمیدم بخش بزرگی از خستگی و فشاری که از کار دانشگاه تحمل می‌کردم، به خاطر شرایط بد جسمی‌ام بود. بدن من مرکب من است! اگر می‌خواهم کاری کنم که تا پایان عمر از عملکردم رضایت داشته باشم، باید هوای این مرکب را داشته باشم.😊 همینطور، تصمیم گرفتم قهرمان‌بازی هم درنیاورم و از دیگران هم در انجام بعضی کارها کمک بگیرم. برای همین (به جز زمان دانشگاه رفتن)، زمان‌هایی که در خانه بودم هم، از یک پرستار یا کارگر، برای انجام کارهای خانه کمک گرفتم. بعد از آن، همیشه به مادرهای جوان‌تر از خودم توصیه کردم که کاری که می‌توانی به دیگران واگذار کنی، حتماً این کار را بکن.😌 حتی اگر وقت اضافه داری، آن زمان را در کنار بچه‌هایت باش،🥰 یا کمی بخواب و به این مرکب تنت قدری استراحت بده. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان سه دختر ۱۷، ۱۵، ۴ساله، و دو پسر ۱۰ و ۷ساله) از همان ابتدای ازدواج، با همسرم دربارهٔ زیاد بودن تعداد بچه‌ها صحبت می‌کردیم.😁 من می‌گفتم ۶ تا🙋🏻‍♀️ و همسرم ۸تا🙆🏻‍♂️ شوخی یا جدی می‌خواستیم دور و برمان شلوغ باشد.😄 ولی راستش اگر به خواست خودم بود، شاید بچه‌دار شدن را طوری برنامه‌ریزی می‌کردم که تداخل کمتری با شرایط تحصیلی و کاری‌ام داشته باشد.🧐 ولی... آنچه دلت خواست، نه آن می‌شود آنچه خدا خواست، همان می‌شود. گاهی که تصمیم می‌گرفتم جدی و با سرعت کاری را پیش ببرم، سرعت‌گیر بارداری و بچه‌داری سر راهم قرار می‌گرفت. امتحان بود یا خیر و نعمت، هر چه بود لطف خدا بود و من پذیرای تقدیر خدا، و راضی و شاکر💕😌 هر چه بود خدای مهربانم، صلاح و خیر آینده‌ام را بهتر از من می‌دانست‌...❤️ پسرم را از شیر گرفته بودم و برای دو ماه تعطیلات تابستانی دانشگاه، برنامه پژوهشی در دست داشتم تا کمی عقب ماندگی‌های علمی‌ام را جبران کنم.👩🏻‍💻 برای خودم چندین طرح و برنامه ریخته بودم و حسابی سرم را شلوغ کرده بودم.✍🏻 اما عرفت الله بفسخ العزائم... دو ماه تابستان را در بستر بارداری بودم...! مهرماه سر کلاس رفتم ولی ترم بعد به خاطر تولد پسر دومم دوباره مرخصی گرفتم. همان خدایی که آن فسخ‌العزائم کرد، خودش هم از راه دیگر، کارها را جفت و جور کرد. ۳ ۴ ماه بیشتر طول نکشید که دوباره کارهای پژوهشی‌ام را از سر گرفتم. پرستار در انجام کار بچه‌ها کمک حالم بود؛ و همسرم هم بیش از پیش همراهی می‌کردند... دختر بزرگم هم حالا یک نیروی پای کار توانمند شده بود.🤩 آشپزی می‌کرد و از پس کارهای خواهر و برادرهای کوچکش برمی‌آمد. چقدر به او افتخار می‌کردم.🥰 از بچه‌ها مراقبت می‌کرد تا بعد از ظهرها کمی بخوابم! چیزی که سال‌های قبل، برایم مثل یک آرزو بود😁 با فرزند چهارم تا حدی به ثبات رسیدیم.😌 کار تدریسم را ادامه دادم... از طرف دانشگاه متعهد شده بودم که صد ساعت در ماه، ساعت کاری داشته باشم.👌🏻 هر روز صبح تا ظهر، پرستار می‌آمد و من دانشگاه می‌رفتم. و بعدازظهرها برمی‌گشتم و در خانه و پیش بچه‌ها بودم.🥰 بیشتر از این صد ساعت، در دانشگاه نمی‌ماندم و اگر کاری باقی می‌ماند، در خانه انجام می‌دادم.✍🏻👩🏻‍💻 هر چند همچنان مترصد فرصت و فراغتی برای پژوهش‌های جدی‌تر بودم... اول همسرم، و بعد بچه‌هایم برایم اولویت داشتند. همسرم بالاترین اولویتم بود، چون حال خوب ارتباط با همسرم مهم‌ترین دغدغهٔ زندگی‌ام بود.❤️ کارهای تدریس و دانشگاه را در اولویت بعدی قرار داده بودم. همیشه تلاشم را می‌کردم به طور شایسته آن‌ها را انجام دهم. ولی مدام این پس زمینه را داشتم که هر جا این دو با هم جمع نشد، آنچه کنار می‌گذارم درس و شغلم است، نه خانواده و فرزندان. هر چند همیشه بالاخره بعد از تلاطم‌های موقت به آرامش رسیدم و پیش رفتم.😌 با آمدن هریک از بچه‌ها، در تلاطم رنج‌های طبیعی مادر بودن غوطه می‌خوردم و دوباره آرام می‌گرفتم.⛵ شاید بتوانم بگویم مهم‌ترین تلاش زندگی من در طول این سال‌ها همین بوده و هست! جمع مادری و تحصیل!🧐 چالشی که من را حسابی آب‌دیده و توانمند کرده است.💆🏻‍♀️ هیچ وقت نمی‌گویم مادری با سایر فعالیت‌ها در تزاحم نیست! مادری حتی با همسری هم تزاحم دارد!! ولی من در دل این تزاحم‌ها رشد کرده ام. با هر بچه انگار خودم هم دوباره بزرگ شدم، اشتباهاتم را فهمیدم و جبران کردم. این رشد، فقط برای من مادر نبود!! همهٔ ما به برکت حضور بچه‌ها رشد کردیم. مثل دخترم، که توانمند‌تر از هم‌سن و سال‌هایش شده بود.💪🏻😍 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif