☘ انشاالله قصد داریم در این ایام تعطیلات، یه سری چیزهای خوب برای مامانها و بچههاشون معرفی کنیم. 🙂
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
سال ۷۶ در لرستان به دنیا اومدم.😁
ابتدایی و راهنمایی رو گذروندم و رسیدم به دبیرستان؛ و البته انتخاب رشته👌🏻
دنبال رشتهای بودم که هم به درد الآنم بخوره، هم به درد آینده.
آیندهی رشتههای ریاضی و تجربی برام جالب نبود (گرایشهای مهندسی👷🏻♀ و پزشکی?)
رشتهی انسانی رو هم دوست نداشتم.🙄
همینطور حیرون بودم که با رشتهی #معارف_اسلامی آشنا شدم.
درسهاش به دلم نشست.😌
احساس کردم همونیه که دنبالشم👌🏻
درسهاشو خیلی دوست داشتم و همیشه شاگرد اول تا سوم بودم.😚
البته گاهیم سر کلاس درس حوصلم سر میرفت و همیشه یکی دو تا کتاب متفرقه تو کیفم داشتم.📕📗 😅
موضوع کتابام چی بود؟
معلومه دیگه حتما خداشناسی و توحید 🕋، نبوت و امامت...
نه بابا!🙈
رمانهای تخیلی (دنیاهای موازی، موجودات عجیب غریب 💀👹👻🧛♀🧝🏻♀🧞♂، جادو💫 ،سحر)
بیشتر از درس خوندن عاشق فعالیتهای متفرقه بودم؛
بسیج، انجمن اسلامی، تئاتر و...
مسابقات تفسیر قرآن کشوری رو هر سال شرکت میکردم و دوبار هم مقام آوردم.🏆
درس خوندنم بیشتر شب امتحانی بود.😴 ولی شب امتحان تا صبح این شکلی بودم.😶
سال سوم دبیرستان تصمیم گرفتم برای قویتر شدن پایههای دینی و اعتقادیم، در جامعهالزهرا ادامه تحصیل بدم.🤓
خوبیش این بود که تو درس خوندن، خیلی سفت و سخت بودن.
همزمان با امتحانات نهایی، برای آزمون ورودی #جامعه_الزهرا هم درس خوندم.📚
با نمرهی خوبی آزمون و مصاحبه رو قبول شدم ولی به دلایلی نتونستم برم.
وقتی اونجا منتفی شد دنبال دانشگاهی میگشتم که هم #درس_خوندن 👩🏻🏫 توش جدی باشه، هم اهداف ذهنی من رو جواب بده.
(به تحولی در حوزهی علوم انسانی میاندیشیدم😅)
#کنکور دادم و با رتبهی خوبی دانشگاه قبول شدم.
🔶فقه و حقوق امام صادق🔶👌🏻
درس خوندن تو دانشگاه امام صادق، جدیتر از اونی بود که دنبالش بودم.😁
(فقط بگم که دقیقهی حضور در کلاس هم، در دفتر مخصوص📒 ثبت میشد😖)
دختر شیطونی نبودم.😅
ولی برای کم کردن فشار تحصیلی دانشگاه، شیطونی ضروری بود.😈
یه شیطنتایی داشتم،
مثل از درخت🌳 بالا رفتن،
یا گاهی از پنجره توی کلاس اومدن😅
(دانشگاهمون تک جنسیتی بود🤪)
گاهی با دوستان میرفتیم بهشت زهرا سراغ شهدا🌷
گاهیم میرفتیم انقلاب گردی،
خیابون انقلاب پر از کتاب فروشی بود و...😍💗
من عاشق کتاب...
نمایشگاه کتاب تهران، جز آرزوهام بود.
سال ۹۵، شبیه این ندید بدیدا🙈 سه روز پشت سر هم رفتم نمایشگاه کتاب.📚🤣
ترم اولم به نیمه رسیده بود، که یک نفر از هفت خوان رستم پدرم رد شد.😉
#ز_م
#فقه_حقوق_امام_صادق
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ز_م
#قسمت_دوم
آدم ازدواجی ای بودم🙋🏻♀
معتقد بودم زندگی بعد از #ازدواج خیلی جدیتر از زندگی مجردیه.
یه جورایی انگار بیشتر با زندگی دست و پنجه نرم میکنی.
و یه مرحلهی مهم رو جلو میافتی.📉
تو مشهد خیلی دعا کرده بودم. (بعدا فهمیدم همسرم هم خدمت حضرت معصومه دعا کرده بودند.🤲🏻
واقعا ما زندگیمونو از این خواهر و برادر داریم.💑)
همسرم دانشجوی دکترای #دانشگاه_امیرکبیر بودن👨🏻🔧 و پاره وقت هم کار میکردن و اهل کرمانشاه بودن.
منم که اهل لرستان بودم،
معرف ما اهل قم؛ و در تبریز با همسرم آشنا شده بودن.😁
در نهایت ما در تهران به هم معرفی شدیم.😅😂
خلاصه، همهی ایران زمین، دست در دست هم دادن، تا این وصلت سر بگیره.😂
با اینکه از شهر، فرهنگ و زبان متفاوت بودیم، ولی حرف دل همو خوب میفهمیدیم💗💑
آخرین سوالی که جلسهی اول خواستگاری پرسیدم:
چندتا بچه👶🏻👶🏻👶🏻👶🏻 دوست دارید داشته باشید؟!😂
نه اینکه خیلی بچه دوست باشما...!
نه...!
کتاب #ایران_جوان_بمان رو خونده بودم و در مورد #پیری_جمعیت👵🏻👴🏻 تحقیق کرده بودم.
میخواستم ببینم چقدر خط فکریمون هم جهته.
تو جلسات #خواستگاری حرف فرصت مطالعاتی رفتن همسرم هم بود.
از به اصطلاح خارج رفتن ✈خوشم نمیاومد ولی گفتم نهایتش شش ماه یا یک ساله دیگه.
کل خرید عقد یه کفش👠 و حلقه طلا💍برای من و حلقهی نقره برای جناب همسر بود.
برای خرید عروسی👰🏻هم فقط لوازم آرایش رو گرفتم. کفش هم همون کفش عقدم که نو بود.😉
سعی کردم تو همه چیز ساده باشم.
بعضیهاشونم اصلا سعی نکردما، کلا خبر نداشتم.🙈
هنوز که هنوزه دقیق نمیدونم بله برون، شیرینیخورون، حنابندون، جهازبرون و... یعنی چی؟😅
🎉🎊هفت ماه بعد عقد هم رفتیم سرخونه زندگی خودمون با یه #جهیزیهی نسبتا ساده ولی #ایرانی 🇮🇷🛋🖥
زندگی ما توی خوابگاه متاهلی دانشگاه با درس و تحقیق و #پایان_نامه آقای همسر😱 شروع شد.
با اصرار ما خوابگاه رو قبل از آماده شدن بهمون تحویل دادن (فقط یه اتاقش موکت شده بود و حتی سینک 🚰ظرفشویی هم نداشت)
و آغاز زندگی ما در یک اتاق با حداقل امکانات بود. (هنوز جهیزیه هم نخریده بودیم)😑
گاهی به شوخی میگم وقتی بچههام بزرگ بشن بهشون میگم توقع زیادی نداشته باشین، چرا که ما زندگیمونو توی یه اتاق و با دو تا کاسه و بشقاب🍽🥣 شروع کردیم.😜
پ.ن۱: خانوادههامون روی سنتها سختگیر نبودن.
از دوتا شهر و فرهنگ متفاوت هم بودیم، در نتیجه خیلی به خودمون سخت نگرفتیم.🤪
#ز_م
#فقه_حقوق_امام_صادق
#تجربیات_مخاطبین
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دوم
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif