eitaa logo
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف
2.1هزار دنبال‌کننده
504 عکس
44 ویدیو
48 فایل
مهلت شرکت در پویش کتاب «آخرین فرصت» از ۱ تا ۳۰ بهمن 🏆۱۰ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی به قید قرعه🏆 نذر فرهنگی کتاب: 6104338631010747 به نام زهرا سلیمانی ارتباط با ما: @Z_Soleimani تبلیغات: @xahra_rezaei23
مشاهده در ایتا
دانلود
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف
مامانای عزیز سلام شب خوش 🌙 در ادامه‌ی مطالعه‌ی کتاب‌هایی با موضوع روایت‌های مادرانه، بعد از سه کتاب
📘📘📘 یک چشمم به قابلمهٔ کوچک مسی شیربرنج است که سر نرود و چشم دیگرم به انبوه ظرف‌های نشسته‌ای که در ظرف‌شویی انتظارم را می‌کشند. شیربرنج که آماده می‌شود و خیالم که از صبحانهٔ دخترکم راحت می‌شود، خودم را مهمان اولین چای صبح روز نو می‌کنم، با دو تا شکرپنیر که ماه‌منیر برایم از مشهد سوغات آورده‌. شیرینی شکرپنیرها که به جانم می‌نشیند، فندق توی دلم به تکان تکان می‌افتد. دختر دومی بیدار می‌شود. دست می‌گذارم روی شکم ورآمده‌ام کمی قربان صدقه‌اش می‌روم. تا بیدار شدن اهالی خانه وقت چندانی ندارم. بسم الله را می‌گویم و از آشپزخانه شروع می‌کنم. نمی‌گذارم ظرف‌ها بیش از این منتظر بمانند. شستن ظرف‌ها و تی کف آشپزخانه و پاک کردن اجاق گاز که تمام می‌شود، به سالن و اتاق‌ها می‌روم و آثار جنگ جهانی دیشب را یکی‌یکی جمع می‌کنم: اسباب بازی‌های کوچک توی کشو، بزرگ‌ترها داخل کمد، خرده‌نان‌ها و کاغذپاره‌ها توی پلاستیکی که به دستم آویزان کرده‌ام، دست و پای عروسک‌های تکه‌تکه شده توی سبد اسباب‌بازی‌ها و تکه‌های جورواجور گل‌سرها و کلاه و جوراب خرگوشی هم توی کمد لباس‌ها. جارو را می‌گذارم برای بعد از بیدار شدن حلما و بابا. دست آخر همه جا را تی می‌کشم. این آخری حسابی رمقم را می‌کشد؛ مخصوصا اگر قرار باشد حاصل خلاقیت دختر را در استفاده از پاستیل روی سرامیک پاک کنم. برنج را که برای ناهار ظهر بخیسانم و بستهٔ گوشت را که از فریزر بگذارم بیرون، تمام می‌شود. ولو می‌شوم روی کاناپه. دوروبَرم را برانداز می‌کنم. تمیزی و نظم نسبی خانه (تا زمان بیدار شدن و آغاز شیطنت‌های دخترک) راضی‌ام می‌کند، راضی راضی که نه ... راستش، یک چیزی توی سرم افتاده و مدام وول می‌خورد و نمی‌گذارد طعم این رضایت به دلم بنشیند. دائم غر می‌زند: «که چی؟ که یعنی حالا کدبانو شدی؟ زن زندگی و این‌ها؟ این همه درس خوندی و خودت رو کشتی فوق رو با نمرهٔ عالی گرفتی که حالا سرامیک های خونه‌ت برق بیفته و ته‌دیگ ماهواره طلایی بشه؟ این‌ها تو رو راضی می‌کنه؟ کافیه؟ حالا خودت هیچی، پس فردا که دختران قد کشیدند و رفتند تو جامعه و بقیه رو دیدند، فکر می‌کنی از اینکه مامانی مثل تو داشته باشند، راضی‌ند؟ وقتی هم‌سن‌و‌سال‌ها و دوست‌هات رو دیدند که برای خودشون کسی شدند و سری تو سرها درآوردند و هیچ کس دربارهٔ امثال تو حرفی نمی‌زنه و مثل کسی که زندگی رو باخته، بهت نگاه می‌کنند، فکر می‌کنی می‌تونند بهت افتخار کنند؟» 📚 برشی از کتاب روایت‌هایی از زنان زیر سقف خانه‌ها صفحه ۸۷ و ۸۸ 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف
سلام و درود ☺️ بریم سراغ هدیه‌ی کتاب رایگان #امسال_قبول_می‌شویم 💌 اگر دوست دارین نسخه الکترونیک ک
سلام روز گرم‌تون بخیر 🌞 از بین افرادی که برای کتاب رایگان ثبت‌نام کرده بودن، اسم این ۱۵ نفر در اومده: خانم‌ها: طاهره حاجیان حسین آبادی راضیه زارعی راضیه پروانه مریم محمودی مرضیه برزگر سیدآباد سمیرا صادقی راضیه خانی طاهره مالدار ماهور الوند سعیده ایزانلو سمیه اکبری سحر اولادی هاجر نصر اصفهانی زهرا بوری فاطمه توکلی اگر اسمتون تو لیست بالا هست و همچنان تمایل دارین کتاب رو دریافت کنین و إن شاءالله تا پایان مرداد مطالعه خواهید کرد، تا فردا شب اسم و شماره موبایل‌تون رو به این آیدی بفرستین: 👇🏻 @mamanfaezeh2 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
همچین مخاطبایی داریما 🤩 هنوز هفتهٔ اول ماهه، کتاب رو تموم کردن و دنبال کتاب جدیدن 👌🏻 همخوانی کتاب از فردا شروع میشه. نسخه صوتی این کتاب بصورت رایگان تو اپلیکیشن ایران صدا موجوده. اگر دوست داشتین مطالعه کنین تو این گروه با ما همراه بشین 😉 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1839989610C12ed48eb61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
؟ 😅 ؟ ما تو کانالمون یک سری پست داریم!؟ 🤓📚 همین هشتک رو جستجو کنین تا با کلی کتاب خوب آشنا بشین. خیال تون از بابت کتاب‌ها تخت! کلی می‌گردیم و بررسی می‌کنیم و تمام تلاشمون رو می‌کنیم تا کتاب‌هایی که واقعا ارزش خوندن دارن به شما عزیزان دل معرفی کنیم. ☺️💕 از این معرفی کتاب‌ها باز هم خواهیم داشت. منتظر باشید 😉 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘📘📘 وسط کار یک دفعه می‌دیدم تمام کارکنان رفته‌اند و من مانده‌ام و یک بخش. به حرفم گوش نمی‌کردند. اسم من را هم گذاشته بودند فسقلی. به هرکسی می‌رسیدند می‌گفتند: «یه فسقلی اومده اینجا، راه به راه برای خودش دستور هم می‌ده.» حقیقتش رفتنشان برایم مهم نبود. آن‌قدر لج‌باز بودم و اعتماد به نفس داشتم که اگر خودم تنها هم توی بخش بودم، باز به کارها می‌رسیدم. بعد از چند وقت، دکتر سامی راد نامه زد به بخش اداری که «ما به وجود این خانم احتیاج داریم. هرچه زودتر برای حقوق ایشان اقدام شود.» مسئول کارهای اداری بیمارستان هم من را خواست و گفت: «با این سنی که تو داری نمی‌تونی حقوق بگیری؛ ولی مسئله اینه که تو داری اینجا کار می‌کنی. پس می‌مونه یه راه. اون هم اینکه سِجلّت رو زیاد کنی.» با مادرم رفتیم پیش‌دکتر حجازی که دکتر دادگستری بود. او هم برای دادگستری نامه نوشت و نامهٔ اجازهٔ تغییر سنم را گرفتیم. تاریخ تولدم از سال ۱۳۲۰ تغییر کرد به ۱۳۱۴ و من از دختری سیزده ساله، ناگهان تبدیل شدم به دختری نوزده ساله! 📚 برشی از کتاب زندگی تدوین: آزاده فرزام نیا 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت یک نویسنده از پیاده‌روی اربعین به همراه چهار محافظش! ✍🏻 فائضه غفارحدادی