اتکای به خدا و اعتماد به وعده‌ی الهی، از هرکسی بر نمیاد... 📚 برشی از کتاب آداب روزه‌داری احوال روزه‌داران 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab

عیدتون خیلی خیلی مبارک 🌹🍀🌹🍀 از جوایز پویش این ماه که خبر دارین!؟ 😎

حیات طیبه یعنی دنیا و آخرت و ماده و معنا رو با هم داشتن. 😇 📚 برشی از کتاب آداب روزه‌داری احوال روزه‌داران 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab

سلام سلام صبح سرد زمستونی‌تون بخیر ❄️ ما امروز تو گروه همخوانی، مطالعه‌ٔ کتاب #آخرین_فرصت رو تموم می‌کنیم 🥳 شما وضعیت‌تون چطوره؟ تموم کردین یا دارین خودتون رو می‌رسونین؟! 😋 منتظر شنیدن نظرات‌تون دربارهٔ کتاب هستیم 📩 👇🏻 @Z_Soleimani

اگه کاری رو به خاطر جلب توجه دیگران انجام بدیم، بدتر از اینه که اصلا اون کار خیر رو انجام ندیم... 📚 برشی از کتاب آداب روزه‌داری احوال روزه‌داران 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab

#بریده_کتاب #آخرین_فرصت 📘📘📘 یک ساعت بعدش سوار ماشین شدم تا برای انجام کاری برم بیرون پادگان. اومد کنار ماشین ایستاد و همان‌طور که سرش پایین بود گفت، حاج آقا اجازه بدین من برم. این آخرین فرصت من هست. ان‌شاالله حتماً شهید می‌شم و به جدت قسم بدون شما به بهشت نمی‌رم. این رو گفت و اشکش جاری شد. صدای گریهٔ حاج آقا فاطمی فضای مسجد را پُر کرد و بقیه هم مثل اینکه جوازِ اشک ریختن گرفته باشند، شانه‌هایشان به لرزه درآمد. با صدای بغض کرده صحبتش را ادامه داد. - خیلی تحت‌تأثیرِ حالتش قرار گرفتم. ماشین در حال حرکت بود که سرم را برگرداندم و بهش گفتم برو به سلامت. تا این رو گفتم از شیشه خم شد توی ماشین و دست و صورتم را بوسید و گفت من رو حلال کن. بهش گفتم حلالِ زندگانی. برو ان‌شاالله به سلامتی برمی‌گردی. با خیال راحت گفت نه، من دیگه ان‌شاالله برنمی‌گردم. بغضش دوباره شکست و صدای سوزناکِ گریه‌اش به خورد بلندگوها رفت. برشی از کتاب #آخرین_فرصت ✍🏻 سمیرا اکبری انتشارات به‌نشر 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab5

تقوا رو نمیشه حتی یک لحظه رها کنیم، وگرنه توی جاده لغزنده زندگی، به عمق دره سقوط می‌کنیم... 📚 برشی از کتاب آداب روزه‌داری احوال روزه‌داران 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab

سلام دوستان صبح‌تون بخیر و سلامتی 💜 یه خبر خوب بدیم؟! 😎🥰