eitaa logo
پویش‌کتاب‌‌مادران‌شریف
2.1هزار دنبال‌کننده
504 عکس
44 ویدیو
48 فایل
مهلت شرکت در پویش کتاب «آخرین فرصت» از ۱ تا ۳۰ بهمن 🏆۱۰ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی به قید قرعه🏆 نذر فرهنگی کتاب: 6104338631010747 به نام زهرا سلیمانی ارتباط با ما: @Z_Soleimani تبلیغات: @xahra_rezaei23
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📘📘📘 ساعت دو نیمه‌شب، سُرُم فرج‌الله که تمام شد، بچه را بغل گرفتم و از بیمارستان بیرون رفتم. فاصله بیمارستان تا خانه‌مان از این سر شهر تا آن سر شهر بود. در آن نیمه‌شب سرد، تاکسی هم نبود. توان بغل گرفتن فرج‌الله را نداشتم؛ از طرفی هم کفش به پا نداشت و تازه از زیر سُرُم درآمده بود. بچه‌ را روی لبه دیوار کوتاه بیمارستان که نرده‌هایی سبز داشت، نشاندم و شانه‌هایم را سمت او گرفتم و گفتم: «دست‌هایت را بینداز دور گردنم.» فرج‌الله را کول گرفتم و با لبه چادر او را روی پشت محکم بستم. بعد هم آرام‌آرام از میان برفی که نرم و آهسته می‌بارید، پیش رفتم. هر قدمی که برمی‌داشتم صدای خِرچ‌خرِچ برف‌ را زیر کفش‌هایم می‌شنیدم. سردی هوا صورتم را سوزن‌سوزن می‌کرد. هُرم گرمای وجودم در تاریکی شب بخار می‌شد و محو. احساس می‌کردم یک نفر پشت سرم می‌آید. چند مرتبه ایستادم و به راهی که آمده‌ بودم، نگاه کردم؛ اما هیچ‌ کس نبود! تنها رد پاهایم در برف مانده بود که توی تاریکی گم می‌شد.دور میدان ایران که رسیدم ناگهان ژیان آبی رنگی جلوی پایم ترمز زد. راننده، مرد میانسالی بود با موهایی فر، که پیراهنی سفید و کت چهارخانه بر تن داشت. شیشه ماشین را پایین کشید و بلند پرسید: -از کجا می‌آیید؟ -از بیمارستان. مرد به صندلی عقب اشاره کرد و گفت: «بشینید تا برسونمتون.» کمی ترسیده بودم، گفتم: «خونه‌ ما همین نزدیکی‌هاست، خودم می‌رم.» راننده دوباره گفت: «هوا سرده، بیاید سوار شید.» مردد ماندم که او کیست؟! آن وقت شب، توی تاریکی و خیابان‌های پربرف چه می‌کند؟! گفتم: «شما بروید.» انگار مرد از حالت چهره‌ام فهمید که برای سوار شدن تردید دارم؛ برای همین، با تأکید بیشتری ادامه داد: «نگران نباشید، هر شب کارم همین است. میان خیابان‌ها گشت می‌زنم تا اگر کسی به کمک احتیاج داشت، برسانمش.» 📚 برشی از کتاب زندگی به روایت همسر شهید به قلم مریم عرفانیان 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و رحمت بر عزاداران حسینی 🖤 تیر ماه گرم 🌞 و پر فراز و نشیب هم داره تموم میشه 😇 ما این ماه دو تا کتاب رو با هم خوندیم. هر کدوم از اونها رو که کامل مطالعه کردین توی فرم مربوطه اسم‌تون رو ثبت کنین. إن شاءالله برای کتاب ۶ جایزه و برای کتاب هم ۴ جایزه ۱۰۰ هزار تومانی خواهیم داشت. 🎁 💠 شرکت در قرعه‌کشی کتاب : 🔗 https://digiform.ir/c0fc22e32c 💠 شرکت در قرعه‌کشی کتاب : 🔗 https://digiform.ir/c33ae7b785 ⏳ تا ساعت ۱۲ شب ۳۱ تیر ماه برای مطالعهٔ کامل کتاب‌ها فرصت دارین. ⚠️ دقت کنین که این زمان تمدید نخواهد شد. 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
📘📘📘 نورعلی همیشه‌ می‌گفت خیلی‌ها در زمان جنگ هست و نیست‌شان را حراج کردند تا به معنویت برسند؛ ولی بعد از جنگ آن معنویت را از دست دادند... گاهی وصیتی‌ را که در جلسه‌ای کاری گفته بود، زیر لب مرور می‌کنم: «دیروز از هرچه بود، گذشتیم؛ امروز از هرچه بودیم گذشتیم. آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود. جبهه بوی ایمان می‌داد و اینجا ایمانمان بو می‌دهد. آنجا بر درب اتاقمان می‌نوشتیم: یا حسین فرماندهی از آن توست؛ الان می‌نویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید. الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم. آزادمان کن تا اسیر نگردیم.» 📚 برشی از کتاب زندگی به روایت همسر شهید به قلم مریم عرفانیان 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
سلام و درود 🌷 به لطف خدا پویش کتاب تیر ماه هم به پایان رسید. 😌 ۲۸ نفر از شما عزیزان کتاب رو کامل مطالعه کردین. ۲۵ نفر نسخه الکترونیک و ۳ نفر هم نسخه چاپی این هم ۶ برنده‌ی خوش‌شانس پویش کتاب : ❣ خانم‌ها: فاطمه شاهسون حدیثه صادقی فاطمه جوزی نسرین ایوبی فاطمه سجادیان سیده سمیه تقی‌زاده کتاب رو هم ۲۸ نفر کامل مطالعه کردن: ۷ نفر نسخه صوتی ۲۰ نفر نسخه الکترونیک و یک نفر هم کتاب چاپی این هم اسامی ۴ برنده‌ی این کتاب: ❣ خانم‌ها: صدیقه سادات فلسفیان کوثر خوبان بی‌بی‌معصومه موسوی زینب محمدی فرشمی مبارک همه‌ی عزیزان باشه 🧡 إن شاءالله به زودی جوایز تقدیم‌شون میشه. 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: @madaran_sharif_pooyesh_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا