همچین مخاطبایی داریما 🤩
هنوز هفتهٔ اول ماهه، کتاب رو تموم کردن و دنبال کتاب جدیدن 👌🏻
همخوانی کتاب #معجزه_بنسای از فردا شروع میشه.
نسخه صوتی این کتاب بصورت رایگان تو اپلیکیشن ایران صدا موجوده.
اگر دوست داشتین مطالعه کنین تو این گروه با ما همراه بشین 😉
👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1839989610C12ed48eb61
پویشکتابمادرانشریف
مامانای عزیز سلام شب خوش 🌙 در ادامهی مطالعهی کتابهایی با موضوع روایتهای مادرانه، بعد از سه کتاب
📣📣📣
شروع همخوانی کتاب #معجزه_بنسای از امروز
گروه همخوانی ❗️مختص خانمها❗️
https://eitaa.com/joinchat/1839989610C12ed48eb61
نسخه صوتی کتاب بصورت رایگان موجوده 😍
#آیا_میدانید؟ 😅
#آیا_میدانید؟ ما تو کانالمون یک سری پست #معرفی_کتاب داریم!؟ 🤓📚
همین هشتک #معرفی_کتاب رو جستجو کنین تا با کلی کتاب خوب آشنا بشین.
خیال تون از بابت کتابها تخت! کلی میگردیم و بررسی میکنیم و تمام تلاشمون رو میکنیم تا کتابهایی که واقعا ارزش خوندن دارن به شما عزیزان دل معرفی کنیم. ☺️💕
از این معرفی کتابها باز هم خواهیم داشت. منتظر باشید 😉
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
وسط کار یک دفعه میدیدم تمام کارکنان رفتهاند و من ماندهام و یک بخش. به حرفم گوش نمیکردند. اسم من را هم گذاشته بودند فسقلی. به هرکسی میرسیدند میگفتند: «یه فسقلی اومده اینجا، راه به راه برای خودش دستور هم میده.»
حقیقتش رفتنشان برایم مهم نبود. آنقدر لجباز بودم و اعتماد به نفس داشتم که اگر خودم تنها هم توی بخش بودم، باز به کارها میرسیدم.
بعد از چند وقت، دکتر سامی راد نامه زد به بخش اداری که «ما به وجود این خانم احتیاج داریم. هرچه زودتر برای حقوق ایشان اقدام شود.»
مسئول کارهای اداری بیمارستان هم من را خواست و گفت: «با این سنی که تو داری نمیتونی حقوق بگیری؛ ولی مسئله اینه که تو داری اینجا کار میکنی. پس میمونه یه راه. اون هم اینکه سِجلّت رو زیاد کنی.»
با مادرم رفتیم پیشدکتر حجازی که دکتر دادگستری بود. او هم برای دادگستری نامه نوشت و نامهٔ اجازهٔ تغییر سنم را گرفتیم.
تاریخ تولدم از سال ۱۳۲۰ تغییر کرد به ۱۳۱۴ و من از دختری سیزده ساله، ناگهان تبدیل شدم به دختری نوزده ساله!
📚 برشی از کتاب #امسال_قبول_میشویم
زندگی #عفت_نجیب_ضیا
تدوین: آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#معرفی_کتاب
#سر_بر_خاک_دهکده
روایت یک نویسنده از پیادهروی اربعین به همراه چهار محافظش!
✍🏻 فائضه غفارحدادی
پویشکتابمادرانشریف
#معرفی_کتاب #سر_بر_خاک_دهکده روایت یک نویسنده از پیادهروی اربعین به همراه چهار محافظش! ✍🏻 فائضه غ
سفر اربعین رو تا حالا تجربه کردین؟
جوابتون مثبت ❤️ یا منفی 💔، خوندن این کتاب به دلتون خواهد نشست.
نویسندهای که خاطرات سفرش به اروپا رو تو کتاب «خاک بر سر دهکده» آورده، حالا سفر کرده به دهکدهای که دوست داره سر بر خاکش بذاره ...
قلم روان و روایتهای ساده و صمیمی خانم غفارحدادی باعث میشه در طول مطالعهی کتاب احساس خستگی نکنین و در حالیکه از خوندن بعضی خاطرهها نم اشکی گوشهٔ چشمتون نشسته، لبخندی هم از خاطرهٔ دیگهای به لبتون بیاد.
خانم غفارحدادی از نویسندههای جوان و توانای روزگار ما هستن که کتابهای خوب و ارزشمندی از جمله «خط مقدم»، «إلی ...» و «یک محسن عزیز» رو در کارنامه دارن.
تو این روزهای نزدیک اربعین که خیلیهامون نمیدونیم اذن زیارت داریم یا نه، خوندنش خالی از لطف نیست 🥹
📚📚📚
برشی از کتاب #سر_بر_خاک_دهکده
مگر یک شهر چقدر ظرفیت دارد؟ نکند این سیل جمعیت که لابد از صبح همین شکلی بوده، از اینطرف شهر وارد میشود و به همین حالت از آن طرف شهر خارج میشود؟ شاید هم این چند روز شهر گشاد میشود و جا باز میکند؟ بعید هم نیست! شاید این ایام، امامحسین کربلا را میسپارد به علمدارش.
شهردار که او باشد، دیگر همهچیز ممکن است. شهر اندازۀ یک کشور، کش میآید و بعد که همه را بغل کرد، فشارشان میدهد. آنقدر به هم نزدیکشان میکند که دلهایشان به هم گیر کند. اخبار و احوالشان در هم گره بخورد. از غریبگی مسافتهای دور و دراز دربیایند و مثل مردم یک دهکده به هم نزدیک شوند.
📚📚📚
🛒 خرید نسخه الکترونیک کتاب #سر_بر_خاک_دهکده در فراکتاب:
🔗 http://www.faraketab.ir/b/24609?u=82039
🔴 کد تخفیف ۵۰ درصد: madaran
🛒 خرید نسخه چاپی از کتابرسان:
🔗 https://B2n.ir/sarbarkhak
🔴 کد تخفیف ۲۰ درصد: madaran
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab
#بریده_کتاب
#امسال_قبول_میشویم
#عفت_نجیب_ضیا
📘📘📘
یک روز دکتر سامی راد آمده بود داخل آزمایشگاه و داشت اطراف را نگاه میکرد.
گفت: «شما که اینقدر میکروسکوپ درخواست کردین، روکشش رو هم تهیه کنین. باید برای این میکروسکوپها سفارش بدیم از خارج روکش بیارن.»
با حرف دکتر به فکر رفتم. یک دفعه به ذهنم رسید من که تا حدی خیاطی بلدم. روکش دوختن که کاری ندارد. چرا خودم این کار را نکنم؟ رو کردم به دکتر و گفتم: «برای چی آخه؟ زشته آقای دکتر. میکروسکوپ رو ایران نمیتونه درست کنه، روکشش رو هم نمیتونه درست کنه؟ ما بفرستیم از خارج برای ما روکش بیارن؟ یعنی ما اینقدر بیعرضهایم که روکش میکروسکوپمون رو هم از خارج بیاریم؟ من بمیرم اگه همچین کاری بشه. خودم میدوزم.»
دکتر نگاه سنگینی بهم انداخت و بعد از چند لحظه فکر کردن، حرفم را قبول کرد. میدانست کاری را الکی انجام نمیدهم؛ ولی بچه داشتم و نمیتوانستم در خانه کار کنم. برای همین به دکتر گفتم: «اگه ناراحت نمیشین، من چرخ خیاطیام رو میآرم اینجا. شما هم برام نایلون ضخیم بخرین.»
دکتر قبول کرد و بلافاصله سفارش داد چند توپ نایلون آوردند دانشکده. من هم که فقط دو روز مشغول کار آزمایشگاه بودم، چرخم را بردم آنجا و بقیهٔ روزها وقتم را گذاشتم برای دوختن روکش میکروسکوپ. کار که تمام شد، دکتر سامی راد با دیدن روکشها لبخندی از سر رضایت زد و گفت: «بابا جان، تو اصلاً یه چیز دیگه هستی. من نمیدونم تو چرا اینقدر با آدمهای دیگه فرق داری!»
گفتم: «آقای دکتر، من فرقی با بقیه ندارم. فقط وجدانم اجازه نمیده اینجا بشینم پول بگیرم و هیچ کاری نکنم. باید عوض حقوقم یه کار مثبت بکنم.»
📚 برشی از کتاب #امسال_قبول_میشویم
زندگی #عفت_نجیب_ضیا
تدوین :آزاده فرزام نیا
🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف:
@madaran_sharif_pooyesh_ketab