eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
328 دنبال‌کننده
927 عکس
133 ویدیو
7 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Khakriz1357 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
(به نام خدا) (س) در یک روز ابری در امام زاده شعیب دورهم جمع شدیم برای اینکه دیداری تازه کنییم و همچنین برای مباحثه صوتها البته به صرف صبحانه که یکی از اعضا زحمتشو کشیده بودند من همراه دوتاازدوستان به امام زاده رفتیم و زیارت کردیم ومنتظربقیه دوستان شدیم تااینکه دوستان یکی یکی یاچندنفری باهم امدن وبعدازاحوال پرسی چای خوردیم وخانم دلبری جان مباحث روشروع کردوماهم نظردادیم وبعدازاون چون دیگه صدای بچه ها داشت در میومد زود بساط صبحانه🍅🥒🧀 پهن کردیم ویکی ازدوستان دعای سفره رو خوند و صبحانه را دورهم شروع کردیم بعد از صرف صبحانه ، نوبت رسید به درست کردن کاردست های بچه ها 😍 که البته یه خورده به کمک مامانا انجام شد . فرفره هامون رنگ و بوی پرچم فلسطین داشت ودراخریه قصه خیلی قشنگ برای بچه های گل گفتیم قصه ای از دل سرزمین های فلسطین که این روزا خیلی بهشون ظلم میشه بچه ها تحت تاثیر قصه فرفره به دست شعار سر دادند و صدای مرگ بر اسرائلشون در فضا پیچید و بچه هاخوشحال هرکدوم سراغ بازی خودرفتن وماهم درکنارهم نشسته بودیم ونظرخواهی میکردیم که دورهمی هامون کم وکسرنداشته باشه وایده ایی برای خودمیدادیم تابه لطف خدای بزرگ دورهمی مفیدداشته باشیم دراخرهم صدای زیبای اذان به گوشمون رسیدو همگی به سراغ نمازرفتیم ونمازخواندیم وبعد باهم خداحافظی کردیم وبه 🏠 خودبرگشتیم ویه روزخوب رابرای فرزندانمان به یادگذاشتیم😊😍 الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
مادَرانه سَبزِوار
روضه تبیینی جوانه حضرت سمیه جوانه حضرت ام‌البنین #حاج_قاسم #شهدای_کرمان #تکریم_مادران لّلهُـمَّـ
🍀بسم الله الرحمن الرحیم🍀 چند روزی میشد که تصمیم گرفته بودیم با همکاری یکی دیگه از جوانه ها ،یه جشن تر و تمیز و عالی به مناسبت میلاد حضرت زهرا سلام الله بگیریم😍😍 همه ی مقدماتش رو انجام داده بودیم،سفارش کیک،سفارش گل،هماهنگی مکان،تقسیم مسئولیت ها،آماده سازی محتوا و... همه انتظار جشن رو میکشیدیم که درست روز قبل از جشن،حادثه تروریستی کرمان اتفاق افتاد😭😭 و همه مون داغدار شدیم... موندیم با این همه برنامه ریزی چه کنیم؟!به بچه هامونم قول یه روز خوب رو داده بودیم،نمیشد که کنسلش کنیم... گوشی هامونو برداشتیم و خیلی زود از هم مشورت گرفتیم. تصمیم نهایی مون شد:یک روضه ی تبیینی به جای جشن تبیینی! خیلی زود برنامه ها رو تغییرات دادیم تا ببریمش به سمت روضه... شاید این اولین روضه ای بوده باشه که به مناسبت شهادت زائران عزیزمون توی کرمان برگزار میشد... حالا رسیده بودیم به روز مراسم: داستان بازی وحدت ،انجام دادیم،هم بچه ها تخلیه انرژی شدند و هم تبیین! بعد بچه ها نشستن پای منبر روحانی که همراه بازی و قصه بود! و در اخر سینه زنی برای بچه ها. میز خاطره چیدیم برای حاج قاسم و بیاد شهدای کرمان شمع روشن کردیم! مادرها برای دسته گل هاشون سربند بستن و روونه شون کردن سمت حاج قاسم که بگن بچه های ما همیشه تو مسیر شما هستن انشاء الله... بعد سینه زدیم و برای آرامش دل خانواده های شهدای کرمان دعا کردیم! و آخر مراسم هم ،اهدای گل نرگس به مادرها و مراسم دست بوسی رو داشتیم... الحمدلله که خدا توفیق داد و بند اخوتمون تو جوانه ها به برکت این روضه تبیینی بیشتر شد....
قرار بر این شد سه شنبه بعدظهر جشن روز پدر در منزل ما برگزار شود .... برای همین با کمک پسرم محمد خونه رو تزئین کردیم و کیک 😋درست کردیم .. بلاخره ساعت ۵ شد و مهمانها یکی یکی از راه رسیدند و در ابتدا نماز اول وقتمون رو خوندیم بعد چای و دمنوشی نوش جان کردیم بعد رزق های معنوی که فلش کارت های حکمت های نهج البلاغه بود بین دوستان چرخید هر نفر یه حکمت برداشت و آن را برای بقیه دوستان خوند و یه توضیح مختصری داد در ادامه به بچه ها کاغذ و مداد رنگی دادیم تا برای پدرهایشان نقاشی بکشن و آن را شب عید بهشان هدیه بدهند در این میان ما مادران مشغول گفتگو شدیم گفتگو در مورد تداخل شغل خانم و یا درس خوندنش و کارهای منزل و تربیت بچه ها و ......و راحل ها و‌ پیشنهاداتی هم دادیم ..... و در آخر مولودی گذاشتیم و شکلات ریختیم (پاش دادیم🤪) و بچها جمع کردند و یه مسابقه بادکنکی بین بچه ها و مادران هم انجام دادیم.... این بود جشن روز پدر🙂 تا جشنی دیگر بدرود 👋👋👋 لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادریم و سعی می‌کنیم در سمت درست تاریخ بایستیم. صدای گریه و مقاومت غزه را می‌شنویم پس نمی‌توانیم سکوت کنیم هر سکوت مجوز کشتار بعدی است. دور هم جمع شدیم تا کاری کنیم در حد توان‌مان. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
☘بسم الله الرحمن الرحیم ☘ اَکنون، نقشِ من ِمادر چیست؟ این سوالِ خیلی از مادرانِ جوانه هاست، در اتفاقات، مناسبت ها و ایام عام و خاص هر روزه مان! قبلا تنها در مورد آن فکر میکردیم، تکی عمل میکردیم. اما حالا که جوانه ها روییده اند.. فکرها وسعت پیدا کردند، و عمل ها بارورتر شدند.. چون مادرها باهم یک دل شدند در فضای جوانه های مادرانه.. این روزها حالِ مَردُمان، مادران و کودکانِ آن طرف تر از آب و خاکِ ما، خوب نیست.. در سرزمین فلسطین.. هر روز تعدادی شهید و زخمی.. آوارگی.. بی غذایی.. این ها کافی بود تا ما را از روزمرگی هایمان جدا کند و به حرکت درآورد. پس باید کاری میکردیم وقت یک دل شدن بود!! سه جوانه ی ام البنین، حضرت سمیه و نورا باهم گروه هماهنگی مشترک زدیم. ایده ها نظرات پیشنهادات سرازیر شد هرکسی سهم مسئولیت خودش را پیدا کرد، برداشت و رفت دنبال پی گیری اَش.. وعده ی ما امام‌زاده شعیب سبزوار ساعت 16 تیم فضاسازی یک ساعت وقت داشت برای چیده مان غرفه ها بساط و لوازم ها پهن شد و هرکس گوشه ی کاری را گرفت. برنامه شامل دو بخش بود: غرفه ی کودک و غرفه ی گفتگو بعد از پخش صوت، ساعت حدود 17:17 به وقت سبزوار، رسما برنامه آغاز شد. بچه ها به *غرفه ی کودک* و مادران به غرفه ی کناری یعنی *گفتگو با چایی قندپهلو * دعوت میشدن.. همین نوشیدن چایی کافی بود تا مادران را بکشانیم پای میز گفتگو☺️ از واحد تبیین مادرانه برای غرفه گفتگو کمک خواستیم و آنها با روی باز، مارا لبیک گفتند. مباحث مطرح شده با مردم: اشاره به پوسترها یا پرسش از اخبار داغ این روزها و شروع گفتگو.. لزوم کمک به جبهه مقاومت و پاسخ به شبهات رایج که اکثرا مردم میپذیرفتن و ابراز همدردی می‌کردند. در غرفه کودک؛ در ابتدا برگه های رنگ آمیزی بین بچه ها توزیع شد که تصاویر بسیار زیبایی بود از مسجدالاقصی و کودکان فلسطینی. در حین رنگ آمیزی، یکی از مادران، برای بچه ها از فلسطین و اسرائیل گفت و توضیح اینکه، کی ظالمه و کی مظلوم و ما باید به مظلوم کمک کنیم و با ظالم مبارزه کنیم. بعد پرچم اسرائيل رو که روی مقوا کشیده شده بود، به بچه ها نشون دادیم و گفتیم قراره ما پرچم اسرائیل که نمادی از اسرائیلِ زورگو هست رو نابود کنیم. پرچم های کاغذی اسرائیل و فلسطین رو دورن ظرفی قرار داده بودیم و بچه ها با چشمهای بسته از داخل ظرف، پرچم برمی‌داشتند. اگر پرچم فلسطین بود، میچسبوندند روی نقشه اسرائیل که کم کم محو بشه و اگر پرچم اسرائيل بود، پاره میکردند و می انداختند توی سطلِ زباله ایی که روش نوشته بود: زباله دان تاریخ و همزمان بچه ها شعار مرگ بر اسرائيل رو سر میدادند.. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
(س) روز درختکاری پیش رو بود و دوست داشتیم تجربه ای به یاد ماندنی از این روز برای بچه هامون بمونه تو گروه با هم مشورت کردیم از کاشت نهال مثمر،غیرمثمر،سبزی و صیفی جات و .......رسیدم به اینکه تو گلدون بیایم سبزی بکاریم ....بلاخره روز موعد فرا رسید و بچه ها و مامان ها گلدون به دست و با بیلچه و باطری آب وارد پارک می‌شدند و یه گوشه ای حصیر پهن کردیم و نشستیم بچه ها اول که یه دل سیر تو پارک بازی کردند🎢🎢🎡🎡 و ما مامانها هم مشغول گفتگوی تربیتی درمورد فرزندانمون بودیم و از تجربیات همدیگر استفاده کردیم .که صدای اذان رو شنیدیم و پاشدیم و نماز اول وقتمون رو کنار همدیگر خوندیم😍😍 و بعد بچه ها رو صدا زدیم رفتیم یه گوشه ای از پارک تا سبزی بکاریم بچه ها با بیلچه ها شون گلدون ها رو پر از خاک کردند و در این بین سر گلدون و بیلچه و خاک ....کش و مکش می‌کردند 😁و بعد خودشون با هم به توافق میرسیدند بعد هر کدوم یه بذری رو انتخاب کردند بعضی هم ترکیب میکردند😐 و بذر ها تو گلدون میپاشیدند و رو اونا خاک ریختند ت گلدون ها شون آماده شدند و بهش آب دادند ......و بهشون گفتیم که دیگه باید از گلدونتون مراقبت کنیید تا سبزی هاش رشد کنه و از خاک بیرون بیاد..... و بعد چند وقت تو گروه از گلدون ها و تجربه هامون و اینکه چقدر از بذرها اومده از خاک بیرون ما مامانها صحبت کردیم .... و از اون حس شیرین بچه ها وقتی بذر هاشون از دل خاک بیرون زده و چطوری با جون و دل ازشون مراقبت می‌کنند....صحبت کردیم ..... الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
(س) به نام خدا وسط شلوغی آخر سال و بدو‌ بدو‌های اسفند بودیم، اما نمیتوانستیم وسط آن همه ازدحام، صدای مظلومیت مردم عزیز غزه را ناشنیده بگیریم و زندگی معمولی‌مان را بکنیم.... توی گروه مجازی از دلنگرانی‌های مادرانه‌مان برای مردم فلسطین گفتیم و از دلتنگی عمیقمان برای سید عزیز، سید حسن نصرالله، که تازه به آغوش خاک سپرده شده بود. گفتیم باید هر جور شده توی ازدحام اسفند، دور هم جمع شویم و به رسم همیشگی یادبودی برای شهید عزیزمان بگیریم... مجلس ساده و صمیمی ما، توی خانه‌ی یکی از اعضای جوانه‌‌مان برگزار شد. نمازمان را کنار همدیگر خواندیم و بعد بغل به بغلِ هم نشستیم ‌و یاسین خواندیم و روانه کردیم سمت سید حسن نصرالله عزیزمان و بقیه‌ی شهدای مقاومت... و بعد باهم یه کلیپ از سید حسن دیدیم ...کلیپی از دردل های سید حسن با رهبرمون بود ....و با دیدن از کلیپ دلمون عمیقا برا سید حسن تنگ شد😭🥺🥺 و بعد کمی درد دل، از روزهای سخت مقاومت گفتیم و در مورد اینکه چطور میشود از مظلوم دفاع کرد و وظیفه‌ی مادری‌مان چیست، صحبت کردیم و اینکه جبهه حق همیشه پیروزه و قول دادیم فلسطین عزیز را در هیچ لحظه‌ای فراموش نکنیم... و بچه ها در اتاق مشغول بازی شدند .. آخر مجلس صمیمی‌مان، صاحب خانه عکس سید حسن نصرالله عزیز را به مادرها هدیه کرد. قرار شد عکس را بگذاریم جایی که هر دم چشممان بیفتد و یادمان نرود که مقاومت هزینه دارد... الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
فرقش میدونی به چیه اینکه بجای اینکه دغدغه داشته باشی این‌مهمونی حالا چی بپوشم ،همه فکروذکرت اینه که چکار کنم مفید باشم همینم متمایز و مفیدش می‌کنه و رغبت آدمو برای شرکت درش بیشتر خب بسم الله این دفعه چی بگیم 🤔 نه اصل مطلب که معلومه😉 این دفعه‌چه‌جوری عنوانش کنیم🤔 غربت ما که در دوری از آقاجانمون هنوز پا بر جاست😔ظلم که پابرجاست ولی بهتره شیوه ارائه مطلبو عوض کنیم اصلا چه خوبه به تاریخ خودمون هم گرهش بزنیم تا یک تیر و چند نشون زده باشیم 😎 پس پیش به سوی عملیات جدید😃 تقویم چی میگه🤓 جمعه که پنجم اردیبهشته، میشه سالروز واقعه طوفان طبس مغزهای متفکر رو‌ریختیم رو هم🤪 و یک داستان بازی چالشی جذاب 😎(ان شاء الله که بوده باشه) برای بچه ها طراحی کردیم.(که البته اصل کارو با دوستان همیشه پای کار واحد مادر مدرسه انجام داده بودیم😉 ) سرتونو درد نیارم چند نفری این ور کارو گرفتیم و وسایل داستان بازی رو آماده کردیم،چند نفرم تدارک یه‌نون ماست سبزی نذری دبشو دیدن که نگم براتون چقققد چسبید😋 در مقر گردهم آیی 😎 که پیرحاجات بود ،دور هم جمع شدیم و یکی پس از دیگری فرش گستراندیم (چرا یهو رفتم به چهارصد سال پیش😂) از اونجایی که دوتا جوانه بودیم جمعیتمون ماشاءالله زیاد شد.جوانه های سمیه 😎و ام البنین 🥰 بعد زمزمه دعای توسل به نیت فرج آقا و نابودی استکبار جهانی خصوصا اسراییل و امریکا زودی پسرا رو جمع کردیم و با چالش های فراوان🤪 داستان بازی مونو عملی کردیم. خلاصه بگم براتون از طوفان شن طبس شروع و بازی کردیم و از زور گویی زور گوی دیرین گفتیم و رسیدیم به ظلم آشکار فعلی دنیای‌ لجام گسیخته😭 آخرشم با دعا برای ظهور منجی بشریت با بچه ها و یه بازی دیگه در جهت فروپاشی نمادین رژیم جعلی دست از سر بچه ها برداشتیم 🤪که خودشون برن پی فوتبال و کشتی و... الحمدلله مثل اینکه هم به بچه ها خوش گذشته بود هم مامانا و اما در پایان با همون نون ماست سبزی که عرض کردم خدمتتون از خودمون پذیرایی کردیم و حظ رو به مرتبه اعلی رسوندیم. حالا احتمالا بعد خوندن این گزارش تقاضا برای پیوستن به جوانه سمیه و ام البنین خیلی زیاد باشه😁 ولی خب باید با بانو بنجخی مدیران محترم دو جوانه هماهنگ کنید بعد قدمتون روی چشم🤪🤪🤪🥰😘💞 بعد زمزمه دعای توسل به نیت فرج آقا و نابودی استکبار جهانی خصوصا اسراییل و امریکا زودی پسرا رو جمع کردیم و با چالش های فراوان🤪 داستان بازی مونو عملی کردیم. خلاصه بگم براتون از طوفان شن طبس شروع و بازی کردیم و از زور گویی زور گوی دیرین گفتیم و رسیدیم به ظلم آشکار فعلی دنیای‌ لجام گسیخته😭 آخرشم با دعا برای ظهور منجی بشریت با بچه ها و یه بازی دیگه در جهت فروپاشی نمادین رژیم جعلی دست از سر بچه ها برداشتیم 🤪که خودشون برن پی فوتبال و کشتی و... الحمدلله مثل اینکه هم به بچه ها خوش گذشته بود هم مامانا و اما در پایان با همون نون ماست سبزی که عرض کردم خدمتتون از خودمون پذیرایی کردیم و حظ رو به مرتبه اعلی رسوندیم. حالا احتمالا بعد خوندن این گزارش تقاضا برای پیوستن به جوانه سمیه و ام البنین خیلی زیاد باشه😁 ولی خب باید با بانو بنجخی مدیران محترم دو جوانه هماهنگ کنید بعد قدمتون روی چشم🤪🤪🤪🥰😘💞 الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
🕊بسم الله الرحمن الرحیم 🕊 به نام خدا سلام☺️ بعد مدتها دوری از جوانه، دوباره درخواست عضویت کردیم و مدیرمقتدر و مهربانمون، با شرط فعال بودن در جوانه دوباره بنده رو به غلامی(ببخشید به عضویت😅) پذیرفتن... وارد گروه شدم دیدم به به چه برنامه های خوبی چیده شده و چقدر جوانمون رشد کرده ماشاالله... تو این مدت حس کردم خودم باید برای رشد بچه هام قدمی بردارم و دوستان خوبی بهشون معرفی کنم و چه دوستانی بهتر و درجه یک تر از بچه های جوانه.... خلاصه قرار شد برنامه ی رفتن به پیر حاجات داشته باشیم به همراهی یکی دیگه از جوانه های دوست داشتنی مادرانه یعنی جوانه حضرت سمیه... مسئولیت ها تبیین و تقسیم شد وقرار شد روز چهارشنبه ساعت4تا6بریم پیر حاجات... فضایی دلباز و معنوی... دوستی که تو جوانمون هست و بنظرم دلی داره به وسعت دریا، اومد دنبالمون... اونجا تعداد زیادی از مادران اومده بودن و درحال گوش دادن به دعای توسل به نیت ظهور امام زمان و پیروزی مردم فلسطین بودن چشام قلبی شد از این خوش فکری و رنگ و بوی معنوی که به برنامه داده بودن😍 خداحفظشون کنه، کلی آقا پسر سرحال و پرانرژی جمع شده بودن... دور هم چایی خوردیم و بعد شروع شد یکی یکی برنامه های جذاب... اول یه دیس پر از شن و چند تا هواپیما رو گذاشتیم روبروی بچه ها و اون طرف هم دوستان فضاسازی می‌کردند.. برنامه ی قشنگی براشون تدارک دیده شده بود... مدیر عزیزمون هم با حوصله و مهربانی فراوان شروع کردن به صحبت بچه ها دورشون حلقه زدن و با ذوق و شوق گوش می دادن... صحبت درمورد واقعه ی طبس بود که مرتبط با اون هواپیما و دیس پراز شن بود.. بعد یکی از دوستان دیگه مون از جوانه حضرت سمیه با پرسش و پاسخ در ادامه راجع به غزه صحبت کردن بعد برگه هایی رو که دوستان تهیه کرده بودن بین بچه ها پخش شد و برگه هایی که بچه ها رو دعوت میکرد به دعا برای مردم غزه... آخر سر از بچه هاخواستن که اون تار عنکبوت هایی که تدارک دیده شده و نماد اسرائیل غاصب هست رو از بین ببرن که بچه ها هم با خشم ونفرت فراوان در چشم به هم زدنی نیست و نابودش کردن😁 بچه ها رفتن پی بازی و فوتبال.. و مادران نشستن به گفتگو.. سپس سفره انداختیم و نون وماست و سبزی نوش جان کردیم، کاملا باخیال راااحت و فارغ از پسرای ماهمون که در حال فوتبال بازی کردن بودن😅 اینجاس که شاعر میگه (رفیق بی کلک، مادر😜😉) بعد که سیر شدیم و بچه ها هم خسته و سر کیف از فوتبال، صداشون زدیم و با دستان شسته و تمیز و شکمی گرسنه نون ماستشون رو خوردن و خدارو شکر کردند و الحمدلله رب العالمین صلوات بفرست نویسنده. میم، سین☺️ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
مادَرانه سَبزِوار
قرار گذاشتیم که تو پارک دورهم جمع بشیم و برنامه ریزی کنییم برا برنامه شهدای خدمت ..... ساعت تقربیا ۶ بود که خانم ها همراه با بچه هاشون از راه رسیدند و بعد از اینکه شربت خاکشیر که یکی از دوستان تهیه کرده بودند نوش جان کردیم درد دل های مادرانه هامون شروع شد از فرزند آوری و فاصله سنی بچه ها و سختی های ویار بارداری و خوشمزجات دورهمی مون 😉😋😋 ......گفتیم تا اینکه یکی از بچه ها یه کتابی از کیف اش در آورد 🧐🧐و گفت یه کتاب ناب میخام بهتون معرفی کنم😍😍 به نام((((((( تندتر از عقربه ها حرکت کن ))))))و چند جا از نکته های تربیتی اش رو از رو کتاب خوند و از شخصیت آقای نجات بخش گفت و از پدرشون گفت ......و بعد در مورد صوت اول غیبت جلسات رحیل با هم گفتگو کردیم ...و از غیبت و تعریف غیبت. انواع غیبت گفتیم و به این نتیجه رسیدم کم گوی و گزیده گوی ....بهترین راه مراقبت از زبان مون هست👌 ........ و بعد وسط گفتگو یه چایی نوش جان کردیم و رفتیم سر اصل مطلب، برنامه ریزی برا برنامه شهدای خدمت ...که چقدر این روزا جاشون خالیه و چقدر دلتنگشون 😢هستیم ..... زمان و مکان مشخص کردیم یه سری ایده دادیم برای پذیرایی و تبیین و واحد کودک ولی به این نتیجه رسیدیم که با این تعداد کم از جوانه خودمون سخته اجرای این برنامه تصمیم گرفتیم با یه جوانه ای دیگه برنامه رو پیش ببریم و همونجا تماس گرفته شد با مدیر جوانه دیگه و قرار شد یه گروه مجازی بزنیم و ادامه برنامه ریزی رو از آنجا پیگیری کنییم ... صدای اذان تو پارک پیچید و دوستان نماز اول وقتشون رو خوندند و جمع بندی کردیم و کم کم به پایان دورهمی نزدیک می شدیم و یکی یکی خداحافظی کردیم و رفتیم به امید اینکه یه برنامه ی خوبی برا شهید رئیسی عزیز برگزار کنیم. الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
مادَرانه سَبزِوار
هر چقدر به سالگرد شهدای خدمت نزدیکتر میشدیم قلبم مچاله میشد 🖤 شب خیلی سختی بود، تا خود صبح دعا میکردیم شاید خبر خوبی بشنویم اما... متوجه شدیم که شهید حتی موقع رفتنش هم به فکر مردم بود...باعث شده بود دلامون روونه ی حرم امام رضا علیه السلام بشه،به ائمه توسل کنیم و به خدا نزدیک تر بشیم توی فکر بودم که برای سالگردشون نباید بیکار بشینیم،دوست داشتم مراسم بگیریم و به همه بگیم که چه کسی رو از دست دادیم...تاریخ نباید خدماتشون رو فراموش کنه... گوشیم زنگ خورد، یکی از دوستان پشت خط بود و پیشنهاد داد که با همکاری اعضای دو جوانه مراسم سالگرد برای شهدای خدمت بگیریم. احساس کردم شهدا واقعا صدای قلب منو شنیدن! بی درنگ قبول کردم و با اعضای جوانه مون در میون گذاشتم.اعضای جوانه همیشه پای کار و فعال هم موافقت شونو اعلام کردند. تقسیم وظایف کردیم. واحد تبیین،مسئول خرید،واحد کودک،مسئول فضاسازی و... خانوما با وجود بارداری و بچه های کوچیک،بی چشم داشت هر کاری از دستشون برمیومد انجام میدادن که بتونیم یه برنامه جامع و کامل داشته باشیم... وسایل لازم، روز قبل خریداری شد. صبح روز موعد دور هم جمع شدیم گلدونهایی که قرار بود توی مراسم بعد از تبیین به مراجعه کنندگان تقدیم بشه رو تزیین کردیم. بعدازظهر به پارک بانوان رفتیم و فضاسازی رو شروع کردیم. کارمون که تموم شد کم کم پارک شلوغ شده بود. با روشن کردن دستگاه صوت رسما برنامه مون شروع شد. بچه ها روی حصیر نشسته بودن و کاربرگ های مربوط به شهدای خدمت رو رنگ آمیزی میکردن،یه تعداد از بچه ها هم براشون مسابقه ای طراحی کرده بودیم انجام میدادن و جایزه میگرفتن 😍🎁 واحد تبیین کارشونو شروع کردن، چهار نفر داخل جمعیت میرفتن،از مردم اجازه میگرفتن چند دقیقه ای کنارشون مینشستن و در مورد شهید جمهور باهاشون صحبت میکردن در نهایت به موکب شهید رئیسی و صرف پذیرایی دعوتشون میکرد و یه هدیه کوچک بعنوان یادگاری تقدیمشون میکردن. کنار موکب یکی از بچه های تبیین هدفون و گوشی به دست ایستاده بود و از مراجعه کننده ها میخواست چند لحظه ای هدفون رو روی گوششون بذارن و احساسشونو بعد از شنیدن صوت شهید رئیسی بگن.. و اونطرف تر تابلوی درد و دل با رئیس جمهور داشتیم که هر کدوم از نوشته ها قلب و روح آدم رو ذوب میکرد 🥺 در این بین،مسئولان پذیرایی هم مخلصانه و با روی باز با چایی و بيسکوئيت از مراجعه کنندگان پذیرایی میکردن... برنامه تا بعد از اذان طول کشید بازخورد ها خوب بود و خدارو شکر برای پاسخ به شبهات، دستمون پر بود. بازخورد منفی هم داشتیم اما همین که فرصتی پیش اومد یه تلنگری بزنیم باز هم شُکر...شاید بعدها به حرفامون فکر کنن 🥺 الحمدلله برنامه خوبی بود اما باز هم سنگینی روی قلبم برداشته نشد..داغ دلم سرد نشد.. دلم برای حضرت آقا که چقدر تنها شدن گرفت🥺 ان شاءالله سایه شون تا ابد روی سر ملت ایران باشه ❤️ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99
مادَرانه سَبزِوار
حرکت جمعی همیشه بهتر جواب میده همینجوری که ما سبزواری ها میگیم بگردوم دست بسیار هم در کاسه و هم در کار 😉 پس دورهم جمع شدیم که علاوه بر تازه کردن دیدار، حضوری برای سالگرد شهدای خدمت برنامه ریزی درست و حسابی کنیم. خلاصه کنم در دیدار حضوری تصمیم بر آن شد که از یه سری دیگه از دوستان دغدغه مند و باتجربه تو جوانه بغلی هم‌کمک بگیریم و بلافاصله بعد از هماهنگی با مدیر جوانه ایشون با روی باز قبول کردن که دست در دست هم دهیم به مهر ،کارها رو کنیم استاد... تقسیم کار شد و هر کس هرکاری ازش برمیومد دریغ نمی‌کرد. با یه واحد کودک پر قدرت و همفکری برای واحد تبیین و در نهایت رسیدن به دو چالش آگاهی بخش و تاثیرگذار استارت اولیه زده شد. میخوام دقیق بگم که یادمون بمونه .سی اردیبهشت ساعت ۵،۵ونیم در محل پارک بانوان جمع شدیم . خوش سلیقه های خوش قولمون زودتر جمع شده بودن و یه دکور با زمینه مشکی با عکس‌های مربوط به خدمات شهید جمهور اماده کرده بودن که کنارش هم تخته ای بود که باید با درد دل های مخاطبین کامل میشد . میز جلو دکور با عکس های شهدای خدمت و تعدادی گل و سینی های پذیرایی مزین شد. کی باورش میشد...😔🥀 گروه تبیین دورهم جمع شدن تا هماهنگی های نهایی انجام بشه ،با توسل با آقا صاحب الزمان و ازشون خواستن که به حرکت کوچکشون ضریب بدن و موثرواقع بشه که درهمین حین صدای مداحی های اشکهارو بی هوا سرازیر کرد.😭 الحمدلله رب العالمین هم غرفه کودک با نقاشی و مسابقات جالب و مرتبط و جایزه های جورواجور حسابی داغ بود هم کار تبیین گرا خوب پیش می‌رفت. خوب پیش می‌رفت به این معنی نیست که همه هم نظر و هم سلیقه بودن ،نه هیچ وقت نظرات کاملا مشابه نیست اما یک تبیین گر می‌دونه اصل اول نیت خالص برای انجام وظیفه س اون هم بدون توقع برای متقاعد کردن مخاطب... مسئولین‌پذیرایی با دقت و حوصله هم به سرعت خودشونو به خواهرانی که مخاطب تبیین گرا بودن میرسوندن و با روی خوش ازشون پذیرایی میکردن .مسئولین رسانه هم با حواس جمع در حال ثبت وقایع بودن. در نهایت با اهدای یک عکس از یا یک گل به این نیت که من بعد با دیدن این یادگاری کاری رو بصورت مداوم به نیت انجام بدن ازشون خداحافظی میشد‌. ان شاء الله که حرکت کوچک ما به کرم مادر تأثیر گذار باشه و دستگیر آخرت مون. یاحق ✋ الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99