#جوانه_حضرت_سمیه_علیه_السلام
مادریم و پر از آرزو 😃
میخواستیم مادرهای بهتری باشیم.🤱
میخواستیم روی بچه هایمان تاثیر گذارباشیم.👩❤️👨👩❤️👩
حاجت مهمی داشتیم.🤲
میخواستیم تغییری در حد توان در جامعه کوچک اطراف خود داشته باشیم.🧕
و...
مگر نه این است که تغییر بایستی از خود فرد آغاز شود؟!🤔
پس چرا از خود شروع نکنیم؟!😉😃
اراده هایمان را وسط گذاشتیم تا چهل شب تمرین کنیم و به حساب نفسمان رسیدگی نماییم پیش از آنکه مورد مواخذه قرارگیریم و ندانیم کی و چگونه مرتکب چونان خطاهایی شده ایم.
یاعلی گفتیم و به پیشنهاد یکی از دوستان و با توافق سایرین چله استغفار را شروع کردیم.
در ابتدا گهگداری دچار غفلت میشدیم ،اما روز بعد حواس جمع تر بسم الله میگفتیم و از نو آغاز می نمودیم.💪
گاهی قصور صورت گرفته قلبمان را میفشرد😓 اما ناامید نمیشدیم و به اتکای بخشندگی ذات مقدسش ، بذکر الله، تطمئن القلوب میشدیم.😌
جای یک چیزخالی بود.نکند در گیرو دار زندگی تسبیح دست بگیریم و تا به خود آییم به دانه آخر برسیم🙄 اما هیچ چیز از بار گناهان خواسته و ناخواسته آن روز کم نکرده باشیم!😣
بنابراین برای آنکه استغفارهایمان عمیق تر باشد ،شب ها قبل از خواب و بعد از یک روز پر از مادری و همسری و البته بندگی، لیست محاسبه نفس مان را که شامل بخش های مختلف اعمال روزمره میشد📝 ،بررسی میکردیم تا قبل از آنکه به حساب اعمالمان برسند ،خود آنها را وارسی کرده باشیم🔎.
این کار باعث میشد بیشتر به خود رجوع کنیم.🕵️
صبح را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکردیم و سلام به حضرت حجت.🤚
غذا ها با آداب طبخ و میل میشد.🥘
نیت قربة الی الله ابتدای اعمال معمول روزمره ،همه را به ثواب بدل میکرد.🌱
گاهی یادآوری محاسبه نفس پایان روز موجب فروخوردن خشم😤 ناشی از خستگی ها در برابر میوه های زندگی میشد☺️ .گاهی در میان خانه داری و گذشتن از روبروی آینه مکثی میکردیم و چند ثانیه هر چند کوتاه قربان صدقه شخص روبرو میشدیم🤗. بیشتر مراقب حرف هایمان بودیم🫢 که نکند خدای نکرده غیبتی از بندگان خدا در آن بگنجد 😱یا حتی حواسمان باشد که جلوی غیبت دیگران را هم بگیریم.
و دیگر مواردی که شمارشان به بیست میرسید.
گذشت و گذشت و به روزهای آخر رسیدیم .
در تمام این روزها تلاشمان آن بود که نیت هارا خالص کرده و صرفا برای جلب رضایت رحمن رحیممان زمین خورده و مجدد بپاخیزیم.
حال خوب اینچله همچنان با ماست تاجایی که تمایلی به پایان در خود نمیبینیم.☺️
🌱🌱 آری تازه جوانه زده ایم ،رشد میکنیم و به بار نمی نشینیم و میوه های دلمان را نذر لبخند مادر میکنیم.🌱🌱
باشد که گوشه چشمی باشد به ساحت مقدس آقا صاحب الزمان عجل الله 🤲
#جوانه_حضرت_سمیه_علیه_السلام
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♡| @madaraneh_sbz99 |♡
ایام فاطمیه شروع شد و دلمان هوای روضه های خانگی کرد💚،چند روزی بود که از این ایام میگذشت و اتفاقی افتاد که باعث شد نذری کنم مناسب این ایام وچه بهتر از دورهمی و حدیث کساء واستجابت دعای بعداز آن،به گفته ی اهل بیت ع: (على ع گفت: در اين صورت به خدا سوگند كه ما رستگار شديم و شيعيان ما نيز رستگار شدند به خداى كعبه سوگند. پدرم بار دوم فرمود: اى على، سوگند به خدايى كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخته و براى رسالت همراز خود ساخته، اين خبر ما در هيچ محفلى از محافل اهل زمين كه جمعى از شيعيان و دوستان ما در آن باشند ياد نمى شود جز آنكه اگر اندوهگينى در ميان آنان باشد خداوند اندوهش را برطرف مى سازد، و اگر غم زده اى باشد خداوند غمش را مى زدايد، و اگر حاجتمندى باشد خداوند حاجتش را برمى آورد.)🙏
یکی از دوستان در گروه خواسته ی دلی اش را بیان کرد❤️ : بیایید خودمان هم روضه ای برگزار کنیم، من هم موقعیت رو مناسب دیدم و اعلام آمادگی کردم که پذیرای حضور گرمتان هستم.🙏🌸🌸
روز روضه فرا رسید ، درتکاپوی فراهم کردن وسایل پذیرایی بودم ، خدا خدا میکردم بچه ها همراهی کنند تا کارهایم به موقع انجام شود ، خداروشکر همین هم شد🙏
البته دوستان هم کمک کردند ویکی از دوستان زحمت پخت حلوا و... راکشید🥰
زمان داشت نزدیک به آمدن دوستان میشد ، کم کم همگی آمدند🚶♀🚶♀ و چندی بعد شروع به خواندن حدیث کساء کردیم📖 ، دراین بین روضه خوان هم آمدند ، بعد از دعا یکی از دوستان شروع به صحبت درمورد حضرت زهرا س و چله ی مراقبه ای که بین دوستان انجام شده بود کردند، از اتاق صدای بچه ها می آمد که مشغول درست کردن کاردستی بودند، نی های پلاستیکی تبدیل شده بودند به مهره های تسبیح و بچه ها با ذوق کامواها را از دل نی ها رد میکردند و روی مقوایی که جانمازشان بود میچسباندند، داستانی هم درمورد تسبیح حضرت زهرا برایشان گفته شد و همگی باشوق کاردستیهایشان را نشان میدادند😊، بچه ها مشغول خوردن خوراکی بودند، درهمین حین مادرها را با دستان گرمی که بر سینه میکوبیدند در روضه همراهی میکردند.☘
مجلس با دعای روضه خوان و فاتحه و صلوات به پایان رسید اما دلهای ما همانند دانه های تسبیح به هم متصل شده بود و گرمای وجود دوستان دلم را گرم کرده بود که در این شهر با وجود دوری از خانواده اما تنها نیستم ...❤️
#جوانه_حضرت_سمیه_علیه_السلام
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♡| @madaraneh_sbz99 |♡
#جوانه_حضرت_سمیه_علیه_السلام
#دی_۱۴۰۳
به مناسبت روز مادر قرا شد دورهم جمع بشیم .اون هفته مادرانه خودش جشن داشت..تصمیم بر این شد هفته بعد دورهمی رو بگیریم
روز دوشنبه فرا رسید که
زحمت دورهمی را یکی از دوستان کشیده بودند
و در یک مکان که مهد بود و بسیار بزرگ و جذاب برا بچه ها بود امکاناتش رو فراهم کرده بودند (فقط یکم راهش دور بود😉😉)
کم کم. مادران با بچه ها از راه رسیدند و اول دوستانی که نماز نخوانده بودند نماز اول وقتشان را خواندن و در این بین ماهم از لباس های یکی از دوستان که تازه کانال زده بودند استقبال کردیم و خرید کردیم
و کم کم بچه ها به اتاق جداگانه رفتند و در آنجا کاربرگ های زیبایی را رنگ آمیزی کردند و بعد لول کردند و با ربان گره زدند
و دورهم خوراکی خوشمزه خوردند 😋😋
و در آخر خانوم مربی به اونها گلدون های شیشه ای داد و گفت میخاییم با کمک هم برا مامان ها گل بکاریم و تو گلدون ها آب ریختند و قلمه های گل رو توش گذاشتند💐💐💐 و هر کدوم با یک شور و شعف خاصی گلدون ها و نقاشی هاشون رو تو دستشون گرفته بودند که به مامان هاشون بدهند.......
در این میام مامان هم نشستند پای گفتگو یکی از مادرها که در مورد حضرت زهرا( سلام الله علیها )صحبت کردند
و همراه آن چایی و شیرینی نوش جان کردند☕️🍰
و کم کم بچه ها به صف شدند و یکی وارد اتاق شدند و گل ها و نقاشی هاشون رو تقدیم مامان هاشون کردند و همدیگر رو بغل کردند🥺😍😍😍
و روز مادر رو بهشون تبریک گفتند .....
میزبان محترم زحمت کشیده بودند برا اونهایی که نامشان فاطمه یا زهرا یا یکی از القاب حضرت زهرا بود هدیه ای تهیه کردند و تقدیمشون کردند بماند به یادگاری از این دورهمی مادرانه 😍😍
و در آخر همگی نشستیم پای سفره و با خوندن دعای سفره توسط یه کوچولو خوش زبون شروع به خوردن عصرانه خوشمزه😋😋کردیم و دیگر خیلی دیر وقت شده بود بازی و مادر کودک را انجام ندادیم و همه جا مرتب کردیم و از همه دیگر خداحافظی کردیم......
#جوانه_حضرت_سمیه_علیه_السلام
#دی_۱۴۰۳
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♡| @madaraneh_sbz99 |♡