اندازه بودجه ام نذری گرفتم و به تعداد اعضای ساختمانمون بسته بندی کردم، نوشتم برای تعجیل در فرج صاحب الزمان صلوات و ی ورقه هم نوشتم « لبخند بزنیم»☺️
تو این ایام، اول برای دل به دست آوردن باید سوگیری رو نشون نداد، چیزیه که هم تو کانال های جهاد تبیین خوندم و هم پیاده کردم. همراهی بیشتر دیدم. جواب همسایه ها هم یک لبخند جذابی بود که تحویلم دادن با هر اعتقاد و جهت گیری ای!
با همسرم قرار گذاشتیم ماهانه این کار رو به شکل های دیگه تکرار کنیم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
افتتاحیه دوره معرفتی_مهارتی مادران میدان تبیین
حوالی ساعت ۱۵ است و کم کم خواهران از راه میرسند.
مراسم با پخش چند آیه از کلام الله مجید شروع و همان اول کار گوش جان میسپاریم به فرمانِ فرماندهی عزیزمون رهبر معظم انقلاب، تا راه برامون روشنتر بشه.
روند برگزاری دوره مختصرا توضیح داده شد.
هدف از برگزاری این دوره تجهیز مادران برای ورود به میدان جهاد تبیین هست.
به موضوعاتی که قراره توی این دوره ارائه بشه، اشاره شد:
🌱 چیستی، چرایی و چگونگی جهاد تبیین؟
🌱 طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
🌱 زن
🌱 زندگی
🌱 آزادی
🌱 نصرت الهی
🌱 تجربیات تبیینی
بعد یک کلیپ زیبا از حاج مهدی رسولی دربارهی دهه هشتادی ها پخش شد که اشک رو میهمان چشمان حضار کرد.
خواهر عزیزمون بحثشون با موضوع "چیستی، چرایی و چگونگی جهاد تبیین" رو در حالتهای متفاوتِ
بدون بچه،
بچه به بغل،
بچه اون کنارا با خالهها بازی کنه
و در نهایت بچه در بغل مادر آروم گرفته و خوابیده
ادامه دادند.
برنامه با بلند شدن صدای دلنشین اذان مغرب پایان گرفت.
پایانی برای یک آغاز....
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادرانه_سبزوار
#مادران_میدان
#مادران_میدان_تبیین
#مادران_میدان_خودسازی_خانوادهسازی_جامعه_سازی
@madaranemeidan
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم جهاد تبیین درجمع گروه دختران زهرایی روستای راه چمن ، انشالله به زودی شاهد جلسات بیشتر با تعداد بیشترو جهادی تر و با برنامه هایی که قرار شده به فعالیت هامون اضافه بشه خواهید بود.
امروز به یاد شهدای امنیت و شهدای شاه چراغ زیارت عاشورا هم خونده شد.
الحمدلله جمع باصفایی بود و کلی صحبت رد و بدل شد که خدا رو شکر بسیار روی بچه ها تاثیر داشت و کمی از شبهاتشون برطرف شد.
بسیار خوشحالم که بچه ها از این جلسه راضی بودن ودرخواست جلسات بيشتر هم در مدرسه شون و هم در مسجد رو داشتن.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan
سلام سلام
من در یک عملیات انتحاری و بدون برنامه قبلی برای هفتهی کتاب برای خودم یک کار در مدرسه دست و پا کردم.
مدرسه دبستان دخترم که خودم هم پارسال و پیارسال اونجا معلم بودم و دیگه نیستم، هر سال نمایشگاه کتاب برگزار می کنه و از چند تا ناشر کتاب امانت می گیره و سفارش می گیره از دانش آموزها و ...
سالهای قبل به صورت مجازی بود و در حد انتخاب کتاب از یک فایل پی دی اف.
ولی امسال دیگه دوباره به روال قبل برگشته و حضوری شده و من یک هو فهمیدم که می تونم یه کاری کنم.
این شد که با کتابدار مدرسه که دیگه آشنا بودم تماس گرفتم و نشرهایی که ازشون کتاب تهیه کردند رو پرسیدم. دیدم همه نشرهای خوبی هستند ولی هیچ کدام از کتابهای مذهبی را ندارند. کتابهایی با مفاهیم قرآنی یا تاریخ اسلام یا حجاب و دین و ... باشند.
خواهش کردم که من هم بیام و از چند نشر دیگه کتاب بیارم. در شرایط حساس کنونی خیلی دوست داشتم کاری کنم. با مدیر هم صحبت کردم. مدیر خیلی استقبال کرد چون خیلی دغدغهی دین دارند.
قبول کردند.
البته گفتند دیره. چه طور از ناشر کتابها رو می گیرید.
گفتم من کتاب زیاد دارم چون کتاب زیاد می خرم😁
خلاصه اینکه کتابهای کتابخانهی خودم رو برداشتم و آوردم مدرسه و دو تا میز گرفتم و کتابها رو چیدم.
گفتم شده حتی دو نفر هم با کتابی دربارهی حجاب یا ... آشنا بشن برام کفایت می کنه.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#هفته_کتاب_و_کتابخوانی
#ما_همانیم_که_میخوانیم
@madaranemeidan
تصمیم گرفتیم برای یادبود شهدای شاهچراغ و دادن حال خوب به هموطنانموم کاری انجام بدیم.☺️
ایده ها مطرح شد✅
متن های پیشنهادی داده شد. 📝
دور هم جمع شدیم، بچه ها مشغول بازی شدن و مامانهادرحالی که مداحی گوش میکردن مشغول تهیه هدایا شدن🎁
درپایان برای شهدای شاهچراغ شمع روشن شد🕯
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_مشهد
#مادرانه_محله_طبرسی
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله نوجوان
چند وقتی هست که ذهنم درگیر یک مسئله ای است.
نوجوان، بله مسئله نوجوان، راستش این آشوب و اغتشاشات اخیر نشان داد که چقدر از نوجوان و جوان دهه ۸۰ و ۹۰ غافل هستیم و اصلا بلد نیستیم باهاشان ارتباط درست و حسابی بگیریم.
مدام دغدغه ام این بود که دختر و پسر من هم تا ده ، پانزده سال دیگر به این سن می رسند، منِ مادر چطور رفتار کنم؟ چطور برخورد کنم؟
دوران نوجوانی خودم را زیر رو کردم، خب من در خانواده پرجمعیتی بزرگ شده ام، همین بالا بودن تعداد خواهر و برادر خودش یک مصونیتی برایم ایجاد کرده بود، ولی چیزی که خیلی پر رنگ بود، مسجد بود، بله در خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستانم، حضورم در مسجد خیلی برایم تاثیر گذار بود اصلا مسجد برایم یک فضای آجری و سنگی خالی نبود، بلکه برعکس انگار مسجد برایم یک موجود زنده بود که اگر نمی رفتم احساس می کردم برایم دلتنگ می شود.
برای همین تصمیم جدی گرفتم که حتما دست دختر پنج ساله ام را بگیرم و پسر یک ساله ام را بگیرم و برای نمازهای یومیه به مسجد بروم و البته که رفتم ولی هنوز بازهم ذهنم مشغول بود، باز هم دلواپس بودم، یک شب با همسرم درباره همین مسئله گفتگو کردیم، خیلی جدی و دقیق ، خیلی مباحثه خوبی بود و نتیجه بحثمان این شد که هرچه نظام و چهارچوب خانواده قرص و محکم تر باشد احتمال به خطا رفتن بچه ها هم کمتر می شود و اینکه پدر و مادر باید همیشه گوشی برای شنیدن داشته باشند و در آخر هم همسرم با تاکید فراوان گفت مادر باید با محبت باشد با بچه ها رفیق باشد.
خب تقریبا بعد ازین گفتگو قلبم آرام گرفت.
ولی ته قلبم هنوز این دغدغه، ذهنم را قلقلک می داد، تا اینکه سخنرانی رهبر را برای بزرگداشت شهدای ۱۳ آبان با دانش آموزان را شنیدم، رهبر چقدر آرام و زیبا با دانش آموزان حرف می زنند، محبت از کلماتشان سرازیر بود. انقدر این سخنرانی پر نکته بود که نکاتش را برای خودم گوشه کتاب یادداشت کردم. مثلا ایشان برای اینکه مفهوم چراییِ مرگ بر آمریکا را جا بیندازند، از شروع دشمنی ایران و امریکا گفتند و تاریخ معاصر را با بیانی روان و شیوا بازگو کردند ، یک به یک نقطه های تاریخی این دشمنی ها را برای نوجوانان گفتند تا به شهادت سردار سلیمانی رسیدند و حوادث اغتشاشات اخیر و شهدای شاهچراغ و شهید آرمان علی وردی، درست در همین جا ، نوجوان این دشمنی امریکا را درک می کرد و می فهمید.
بعد ایشان چقدر زیبا شخصیت نوجوان دهه هشتادی را تکریم کردند و با نوجوانی خودشان مقایسه کردند، چقدر بچه ها احساس صمیمیت و نزدیکی کردند با رهبر، و در انتها ایشان از مسئله نظم نوین جهانی گفتند و مطالباتی راهم از نوجوانان کردند.
آنقدر این سخنرانی برایم جذاب و اقناع کننده بود که واقعا قلبم آرام گرفت.
حالا فهمیده ام که تمام این راه ها را باید در کنار هم و موازی باهم طی کنیم تا بتوانیم فرزندانمان را از این خطرات حفظ کنیم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#روایت_های_مادرانه
#سبک_زندگی_سالم
#مسئله_نوجوان
@madaranemeidan
🌱🌱🌱🌱
آدرس کانال #مادران_میدان در پیام رسان های داخلی
https://ble.ir/madaranemeidan
eitaa.com/madaranemeidan
https://rubika.ir/madaranemeidan
#پویش
#مادران_میدان_تبیین
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند.
تنور خانهشان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد.
نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند.
میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمیخواهد، ولی غیرتشان را میخواهد.
جبهه امروز مادرانی میخواهد که به #میدان بیایند و تنور #جهاد_تبیین را داغ کنند.
#مربای_شیرین_امید، #کلوچه_خوشمزه_بصیرت و #نان_پربرکت_عزت بپزند و #دستکشِ_گرمِ_اتحاد ببافند.
🔴 ایدههایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کردهایم برای آنان که میخواهند #مادر_میدان باشند.
"خودمانی نوشتهایم، خودمانی بخوانید." 👇
✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪
چه قدمی؟🤔
برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا.
بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم.
و....
✅ #روضه_مقاومت بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت.
توی این روضهها چکار کنیم؟🤔
🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم.
🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دستهجمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم.
👩👧👦 مداحی و سینهزنی مادر و کودک داشته باشیم.
🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم.
🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم.
🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ.
📚 کتاب معرفی کنیم.
🎾با بچهها بازی کنیم.
✅ #میهمانی_تبیینی بگیریم.
توی این میهمانیها چکار کنیم؟
🤝 اقوام و دوستان و همسایههامون رو دعوت کنیم و ضمن خوشوبش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم.
🗣گفتگو کنیم.
📚کتاب معرفی کنیم.
🎾با بچههاشون بازی کنیم.
🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم.
دسته جمعی با بچههامون بریم #پارک.
توی پارک چکار کنیم؟🤔
🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی.
👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...)
🎤 میز گفتگو داشته باشیم.
📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم.
👩👧👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان)
🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جملهنوشته داشته باشیم.
✅ دستهجمعی با بچههامون بریم #امامزاده.
اونجا چکار کنیم؟🤔
🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت.
🎤 میز گفتگو بزاریم.
🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم.
👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...)
🎁 اشعار و جملات زیبای وحدتآفرین و پوسترهای تاملبرانگیز رو چاپ کنیم و در یک بستهبندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم.
📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم.
✅ بریم #مدارس بچههامون.
اونجا چکار کنیم؟🤔
اول چندتا از مادرهای دغدغهمند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامههای فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچهها. میتونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و...
میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانشآموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و....
✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشههاشون. یا شیشه تاکسیها.
🌱 هر کدوم از این ایدهها رو که خواستین انجام بدین، به آیدیهای مربوطه پیام بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنماییتون بکنه.
📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامهها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین:
@M_borzoyi
#یَدِ_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مدار_مادران_انقلابی
@madaranemeidan
ابتدای سال وقتی دخترم و پسرم را میبردم مدرسه زودتر میرفتم و دیر تر می آمدم و می ایستادم تا حسابی چادرم دیده بشه. مدیر مدرسه دخترم را دیدم چادری هستند و با خودم گفتم بهشون پیام زدم و گفتم کارهای فرهنگی میتونم کمک کنم. و دعوت کردند و یه ذوز رفتم کوتاه باهاشون صحبت کردم. و استقبال کردند و پیشنهاد دادند کاندید انجمن شم و با اینکه اصلا فکرشرو نمی کردم رای آوردم.
گذشت تا تشکیل اولین جلسه انجمن ... در این فاصله منم تا جایی که امکان داشتدم در مدرسه می ایستادم و با خانم خدمتگذار مدرسه کلی آشنا شدیم.
جلسه اول خیلی دلهره داشتم چطور از دغدغه فرهنگی بگم و از حجاب و...
خلاصه بگم از مدیر و معاونین همه از دغدغه این روزها و جنگ نرم گفتند. و من😍😍
انگار دنیا را داده باشند ...نوبتم که شد گفتم میتونم در بحث انتقال مفاهیم قرآنی کاری کنم.
استقبال شد و یه روز بهم گفتند فردا بیا سر کلاس ... دیگه منم با استرس که خدایا کمک کن
و به خانم حسینی پیام دادم و خیلی دلگرمی دادند. و صبح یس خواندم و ثواب این فعالیت را از سمت امامرضا هدیه کردم به امام حسن ... آخه دوشنبه بود.
رفتم و گفتند کلاس دختر خودم هست 😁با چادر رفتم در کلاس و چادر را در آوردم و مانتو صورتی و ذوسری صورتی و طوسی و کفش پاشنه دار.
با نشاط اول کتابهای قرآنشون را باز کردند. بعد که روخوانی کار کردیم با توجه به آیات همون درس از قد افلح المؤمنون بود گفتم معنی را بخوانند درباره رستگاری پرسیدم نمی دانستند گفتم یعنی مؤمنان خوشبخت شدند. و توضیحات تکمیلی. و از نعمتهای خدا و گفتم چشمهاتون را ببندید و تصور کنید یهروز صبح خورشید طلوع نکرده ... یکی از بچه ها گفت خانوم شما آروم صحبت میکنید چشمهارا ببندم خوابمون میبره😅😱
گفتم سریع بلند شید. و دستها بالای سر تشویق ورزشکاری با سه ضرب
خلاصه خآبشون پرید و زود زنگ خورد و کلی حرفهام موند. زنگ بعد دوباره همون کلاس را گفتند. رفتم و بچه ها خوشحال
ولی گفتند الان املا داریم. گفتم باشه املا میگم بعد بریم نماز خونه. یکی پیشنهاد داد میشه در نمازخونه املا بنویسیم. گفتم باشه.
رفتیم و حسابی بگو و بخند داشتیم. و بعد رحلهارا چیدیم و قرآن سوره قدر را گفتم یکی از بچه ها خواند و زنگ خورد😅😡
با اینکه نشد تمام آنچه میخواستم بگم ولی از فردا بچه هایم در بهم سلام میکردند ...میگفتن خانوم سلام
من فکر میکردم با من نیستند. بعد دیدم نه به من نگاه میکنند. محبت دو طرفه ای ایجاد شده بود.
این جلسه اول بود.
و روز شنبه هم دو زنگ کلاس پنجم رفتم. که اونجا بچه ها سوالاتی هم پرسیدند و خواست خدا جوابهای خوبی دادم.
یکیشون پرسید خانوم ما که امام زمان را ندیدیم از کجا بدونیم واقعی هستند؟
گفتم در احادیث و روایات... و گفتم دعایی داریم که اللهم انا نشکو الیک من فقد نبینا و ....
خودم بغض گلوم را گرفته بود و چشمام پر از اشک.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادر_میدان
#مادرانه_مشهد
@madaranemeidan
قسمت اول
اولین روزی بود که بعد از دوماه که کلاس هنرشون معلم نداشت و هر روز یکی دوتا ازمادرا می رفتن سرکلاس من بعنوان معلم وارد کلاس شدم پایه سوم بودن
تو این چندسالی که تدریس داشتم جز دبیرستان سما ؛ همه بچه ها یک دست از خانواده های مذهبی بودن و کار باهاشون خیلی راحت بود
اما بعد مدتها وارد فضایی می شدم که بچه ها از هر مدل خانواده و با تفکرات متفاوت بودن
به همین خاطر قبلش برخلاف همیشه ته دلم نگران بودم و استرس ریزی داشتم😉 آخه می ترسیدم سوالاتی بکنن و فضایی ایجاد بشه که قابل کنترل نباشه..آخرش که همه فکر و خیالاتم رو گذاشتم کنار و کار رو به خدا و اهل بیت مخصوصا امام زمان
سپردم آرامش گرفتم و با قدرت وارد شدم
برخلاف انتظارم فضا زلال تر از چیزی بود که فکر می کردم بچه هایی شاد و خونگرم و با نشاط
چادرم رو عمدا جلوی بچه ها درآوردم بهترین چادرم رو که طرح دار و یک پاپیون خوشگل روی مچش داشت پوشیده بودم ،می دونستم که دخترا خیلی به ظاهر آدم دقت می کنن برای همین یک جوری رفتار می کردم که انگار دارم جلوی دوربینی که روی من زوم کرده بازی می کنم😎
مقنعه مشکیم رو درآوردم و روسری صورتی گل گلیمو پوشیدم مانتومم زرشکی براق با طرح های سنتی ایرانی بود و کفش های اسپرت صورتی
یک دخترصورتی کامل😜😁 شده بودم ..کم کم داشتم هم سن و سال خودشون دیده میشدم آخه مقنعه دختراهم صورتی بود☺️
بی مقدمه گوشه تخته نوشتم به نام خالق زیبایی ها..(چندتا ازبچه ها هم گوشه دفترشون نوشته بودن)
بچه ها گفتن چقدر خوش خط نوشتین(اینم خیلی برام مهم بود ودقت داشتم درحالیکه توکلاسای قبلی کمتر توجه میکردم)
بعد یک ترازو کشیدم و به بچه ها گفتم هرخطی کشیدم بلند بشمرید..یک-دو-سه تا شصت ونه
تو یک کفه هم یک
بچه ها رو به چالش کشیدم که این یعنی چی
متاسفانه یا خوشبختانه اصلا متوجه نشدن یادمه تو کلاسای قبلی همیشه حداقل دو سه نفری بود که حدسشون درست بود ولی اینجا اصلا نشنیده بودن
حدیث امام علی رو بزرگ روی تخته نوشتم که سلام کردن هفتاد تا ثواب داره الی آخر
مسابقه سلام دادن و شور وهیجان کلاس😁
گفتم رفتین خونه سریع به ماماناتون سلام بدین و ثواب جمع کنید
ترازو رو هم تو دفتراتون بکشید و حدیث روهم بنویسید
میخواستم زیرپوستی وارد بشم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
#مادرانه_مشهد
@madaranemeidan
قسمت دوم
تا بچه ها نقاشی می کشیدن رفتم تک تک بالاسرشون که به بهانه حضور غیاب باهاشون ارتباط بگیرم آترینا؛ آرتمیس؛ پانیسا؛ راژیا !! خداییش این آخری رو نمیتونستم تلفظ کنم
سه تا الینا داشتیم یادم اومد.تومدرسه دخترم پارسال۵تا حلما داشتن!!
کلا افتاده بودم رودور مقایسه 🤦♀ البته اسامی مذهبی هم بود ولی کمتر
دستمو گذاشتم رو تخته و گفتم بچه ها با دستتون نقاشی خلاق بکشید
دیدم بعضیا متوجه نشدن با برنامه ریزی قبلی دست رو تبدیل به فیل کردم و استارت ورود به سوره فیل رو زدم😁
هرچند باعث شد بعضیا خلاقیت به خرج ندن و همون فیل رو تکرار کنن ولی خب دنبال راه ورود هنری به قرآن بودم که میسر شد😉
ماجرای اصحاب فیل و
قدرت پوشالی و..به خواست خدا سنگریزه ها لشگر فیل رو نابود کردن خداچه قدرتی داره...
حالا نوبت بازی بود
فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه
با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن
این شعرا رو دادم بچه ها برای تلفن بازی
یعنی اصصلا اینا تو باغ نبودن که این جملات یعنی چی و نمیتونستن تلفظ کنن برای همین یکی ازگروه ها جمله خنده داری درآورد که اصلا ربطی به جمله من نداشت..ولی به همشون جایزه تلاش و مشارکتشون رو دادم؛ چطوری؟
شکلات تو دستم مثل گل یا پوچ میگرفتم خودشون میگفتن کدومه..بماند که بیشترشون اشتباه میگفتن ولی بازم میدادم بهشون ولی کلا کیف کردن..
یکیشون که عشق بازیگری هم بود میگفت میشه به من یکی دیگه هم بدین گفتم چه سوره ای از حفظی؟ یک حمد وقل هوالله برام خوند وشکلاتش رو گرفت گفتم افرین این سوره ها رو تو نماز حتما میخونی هیچی نگفت...
رفتم قصه گاو و مورچه رو گفتم تا متوجه بشن فلفل نبین چه ریزه یعنی به ظاهر قضاوت نکنید
آفرین! بالاخره یکی متوجه شد بازم خداروشکر😍
داشتم اسامی حاضرین رو وارد میکردم پزسیدم اسم کلاستون چیه ؟ نمیدونستن یکی گفت سوم ۳ یکی رفت بیرون نگاه کرد گفت رستگاران..گفتم میدونین معنیش چیه گفتن نه..گفتم یعنی عاقبت بخیر شدن تو دنیا وآخرت خوشبخت شدن بهشتی شدن( ازهرروزنه ای استفاده میکردم تا یک نکته ای بهشون بگم)بچه ها فطرتشون پاکه و راحتتر می پذیرن
.
آخرکلاس شد یکی پرسید خانوم شما همیشه معلم ماهستین گفتم انشاله دوست دارین باشم همه گفتن بله.کلی هم خسته نباشید نثارم کردن..زنگ خورد پالتومو باهمون وسواس اولیه جلو دوربینی پوشیدم
آترینا پرسید خانوم شما همیشه چادر سرمیکنین یا فقط تومدرسه؟ گفتم همیشه
گفت ولی من شال دوست دارم ببخشید گفتم خدا ببخشه(چرا ازمن معذرتخواهی کرد حالا) نازنین زهراهم گفت من طرفدار شال هستم وگاهی هم کلاه میپوشم مامانم هم شال میپوشه..یکی گفت من چادرم مثل شماست ولی دکمه نداره
مطهره گفت من مثل شما میرم بیرون چادر میپوشم گفتم حضرت زهرا نگهدارت باشه
دوستاش گفتن توکلاس درمیاره گفتم خب تو کلاس که مرد نیست منم درمیارم.. برام چندایه نبا ویس همخونده بود ..تاشکلات بگیره..
متوجه شدم چادر من براشون دغدغه شده که اینقدر روش صحبت میکردن
دوباره مقنعه وچادرمو پوشیدم وخداحافظی کردم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادر_میدان
#مادرانه_مشهد
@madaranemeidan