eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
725 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
197 ویدیو
47 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
مادران در حال کار و بچه ها در حال بازی و خرابکاری و دعوا 🤯 (قاسم آباد) @madaranemeidan
با شروع جشن مون، همه بچه های کوچیک و بزرگ ، پسرودختر ، با مادر پدراشون اومدن سمت ما ما هم به بچه ها بادکنک ، شکلات و بیسکوئیت و کاربرگ میدادیم ، به بعضیها گیره روسری و انگشترها و تل هایی که خریده بودیم میدادیم... توی این صحبت ها لبخندی میزدیم ، تبریک عید میگفتیم و باهاشون دوست میشدیم @madaranemeidan
بادکنک ها رو به کمک اعضاء باد میکردیم، کار اونجایی قشنگ میشد که دختر و پسر اعضاء محله بادکنک هارو به زحمت خودشون بادمیکردن و مادرها گره میزدند و با دست بچه هامون تقدیم میشد به دوستاشون که توی پارک بازی میکردن.... اینجوری همدلی و کارگروهی رو توی قلب بچه هامون میکاریم... @madaranemeidan
الحمدلله رب العالمین جشن پر شور و پر حرارتی داشتیم😍😍 بعد از سلام به حضرت معصومه با شعر معروف عمه سادات سلام علیک رفتیم سراغ کارگاه قصه گویی (کتاب ابرک و دختر دانا)😍 و سپس مسابقه بادکنک و نوشتن جمله ای دخترونه روی اون و به ۵جمله برتر جایزه دادیم. و بعد...همخوانی سرود پرطرفدار سلام فرمانده❤️ بعدش رفتیم سراغ بیعت با امام زمان نازنین مون با عنوان دست رنگی و بیعت...بچه ها نقش دست رنگی شون رو روی برگه میزدن و عهدشون با اقا رو یکی یکی میگفتن😍😍🌹🌹 در انتها یکی از حاضران گفتن هفته آینده قراره برن پابوس خانوم فاطمه معصومه علیها سلام و گفتیم بچه ها هر کس نامه داره بنویسه و بده که بره برسه به دست بانو جان مون😘 و خلاصه نامه ها یکی یکی سرازیر شدن. این پابوسی از راه دور😍دلیلی ست بر نگاه لطف حضرت معصومه علیها سلام به این جشن کوچیک @madaranemeidan
سمت دخترای کم حجاب و بی حجاب که می‌رفتیم یا معذب میشدن یا آماده میشدن تا گارد بگیرن برای تذکر اما وقتی روزشون رو بهشون تبریک می‌گفتیم و جعبه شیرینی رو می‌گرفتیم جلوشون و بعدم هدیه می‌دادیم شوکه و متعجب میشدن و بعضی هاشون حتی از خوشحالی جیغ جیغ میکردن😊 ع س @madaranemeidan
لحظات آخر روز قبل جشن تصمیم گرفتیم شربت هم بدیم اونم سختش نکنیم و هرکس از خونه خودش هر شربتی دوست داشت یک شیشه یا یک کلمن بیاره باورمون نمیشد آخرش ۴۰۰تا لیوان شربت پذیرایی کردیم 😯♥️ ع س @madaranemeidan
تو خود پارک نشستیم به بسته بندی بعدم که شروع کردیم به سرود پخش کردن و بادکنک باد کردن همه با تعجب نگاهمون میکردن ع س @madaranemeidan
برنامه مون برای دخترا بود🙈 اما پیر و جوون و زن و مرد رو پذیرا بودیم التماس دعا و حاجت روا باشید هم دریافت کردیم از مامان بزرگ ها و بابا بزرگ ها ☺️ ع س @madaranemeidan
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند. تنور خانه‌شان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد. نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند. میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمی‌خواهد، ولی غیرت‌شان را می‌خواهد. جبهه امروز مادرانی می‌خواهد که به بیایند و تنور را داغ کنند. ، و بپزند و ببافند. 🔴 ایده‌هایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کرده‌ایم برای آنان که می‌خواهند باشند. "خودمانی نوشته‌ایم، خودمانی بخوانید." 👇 ✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪 چه قدمی؟🤔 برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا. بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم. و.... ✅ بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. توی این روضه‌ها چکار کنیم؟🤔 🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم. 🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دسته‌جمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم. 👩‍👧‍👦 مداحی و سینه‌زنی مادر و کودک داشته باشیم. 🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم. 🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم. 🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ. 📚 کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌ها بازی کنیم. ✅ بگیریم. توی این میهمانی‌ها چکار کنیم؟ 🤝 اقوام‌ و دوستان و همسایه‌هامون رو دعوت کنیم و ضمن خوش‌و‌بش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم. 🗣گفتگو کنیم. 📚کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌هاشون بازی کنیم. 🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم. دسته جمعی با بچه‌هامون بریم . توی پارک چکار کنیم؟🤔 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎤 میز گفتگو داشته باشیم. 📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم. 👩‍👧‍👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان) 🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جمله‌نوشته داشته باشیم. ✅ دسته‌جمعی با بچه‌هامون بریم . اونجا چکار کنیم؟🤔 🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. 🎤 میز گفتگو بزاریم. 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎁 اشعار و جملات زیبای وحدت‌آفرین و پوسترهای تامل‌برانگیز رو چاپ کنیم و در یک بسته‌بندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم. 📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم. ✅ بریم بچه‌هامون. اونجا چکار کنیم؟🤔 اول چندتا از مادرهای دغدغه‌مند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامه‌های فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچه‌ها. می‌تونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و... میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانش‌آموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و.... ✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشه‌هاشون. یا شیشه تاکسی‌ها. 🌱 هر کدوم از این ایده‌ها رو که خواستین انجام بدین، به آیدی‌های مربوطه پیام‌ بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنمایی‌تون بکنه. 📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامه‌ها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین: @M_borzoyi @madaranemeidan
چهارشنبه شب در یکی از مناطق محروم شهر: شروع با قصه گویی درباره رییسعلی دلواری، بعدش بازی هر کس کمک کنه توپ برسونه به تانکا. و بازی کمک کنید پرچم ایران به زمین نیفته. مجدد قصه درباره امام حسن عسگری (ع) و اندکی درباره نجوم. و بعدش بچه ها رفتن تو حیاط یکی یکی از تو تلسکوپ ماه رو دیدن. جایزه هم قبل بیرون رفتن برای همه. همزمان کارگاه تربیت فرزند مادران هم در حسینیه مجاور تشکیل شد.
تازه اومدیم زاهدان دخترم کلاس دومِ و تازه رسیدن به درس "مسجد محله ی ما" دفترش و اورد تکالیفشو انجام بده. جمله سازی بود نوبت کلمه امام جماعت شد... بعدش با هم درباره جمله که نوشته بود صحبت کردیم. @madaranemeidan
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند. تنور خانه‌شان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد. نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند. میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمی‌خواهد، ولی غیرت‌شان را می‌خواهد. *جبهه امروز مادرانی می‌خواهد که به بیایند و تنور را داغ کنند. ، و بپزند و ببافند.* 🔴 ایده‌هایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کرده‌ایم برای آنان که می‌خواهند باشند. "خودمانی نوشته‌ایم، خودمانی بخوانید." 👇 ✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪 چه قدمی؟🤔 برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا. بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم. و.... ✅ بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. توی این روضه‌ها چکار کنیم؟🤔 🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم. 🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دسته‌جمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم. 👩‍👧‍👦 مداحی و سینه‌زنی مادر و کودک داشته باشیم. 🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم. 🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم. 🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ. 📚 کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌ها بازی کنیم. ✅ بگیریم. توی این میهمانی‌ها چکار کنیم؟ 🤝 اقوام‌ و دوستان و همسایه‌هامون رو دعوت کنیم و ضمن خوش‌و‌بش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم. 🗣گفتگو کنیم. 📚کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌هاشون بازی کنیم. 🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم. دسته جمعی با بچه‌هامون بریم . توی پارک چکار کنیم؟🤔 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎤 میز گفتگو داشته باشیم. 📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم. 👩‍👧‍👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان) 🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جمله‌نوشته داشته باشیم. ✅ دسته‌جمعی با بچه‌هامون بریم . اونجا چکار کنیم؟🤔 🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. 🎤 میز گفتگو بزاریم. 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎁 اشعار و جملات زیبای وحدت‌آفرین و پوسترهای تامل‌برانگیز رو چاپ کنیم و در یک بسته‌بندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم. 📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم. ✅ بریم بچه‌هامون. اونجا چکار کنیم؟🤔 اول چندتا از مادرهای دغدغه‌مند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامه‌های فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچه‌ها. می‌تونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و... میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانش‌آموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و.... ✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشه‌هاشون. یا شیشه تاکسی‌ها. 🔥 اگه تنور دلتون روشن شده برای وارد شدن به میدان جهاد تبیین، وارد این گروه بشین:👇 🌱 هر کدوم از این ایده‌ها رو که خواستین انجام بدین، به آیدی‌های مربوطه پیام‌ بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنمایی‌تون بکنه. 📸🖌 *عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامه‌ها رو به آیدی زیر در پیام رسان ایتا و بله بفرستین:* @M_borzoyi @madaranemeidan
چند وقتیه که خیلی مریض میشیم خانوادگی و خب طبیعتا چند وقت یه بار دکتر میریم و به داروخانه ها سر میزنیم😊 گاهی بعضی از خانمهای کارمند داروخانه بدون حجاب به مردم خدمات میدادن و خیلی ذهنم درگیر بود که آخه چرا اینا؟؟ تا اینکه فیلمی که از خانم دکتر خدادای پخش شد توی جمع اعضای نظام پزشکی مشهد یه جرقه در ذهنم ایجاد کرد... این متن رو نوشتم، کادرش رو هم خودم کشیدم و لوله کردم و با نخ بستمش که هر وقت میرم داروخانه اگر کارمندا حجاب نداشتن بهشون بدم... امشب اولیش تقدیم یکی از دوستان داروخانه ای شد. @madaranemeidan
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند. تنور خانه‌شان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد. نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند. میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمی‌خواهد، ولی غیرت‌شان را می‌خواهد. جبهه امروز مادرانی می‌خواهد که به بیایند و تنور را داغ کنند. ، و بپزند و ببافند. 🔴 ایده‌هایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کرده‌ایم برای آنان که می‌خواهند باشند. "خودمانی نوشته‌ایم، خودمانی بخوانید." 👇 ✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪 چه قدمی؟🤔 برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا. بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم. و.... ✅ بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. توی این روضه‌ها چکار کنیم؟🤔 🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم. 🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دسته‌جمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم. 👩‍👧‍👦 مداحی و سینه‌زنی مادر و کودک داشته باشیم. 🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم. 🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم. 🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ. 📚 کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌ها بازی کنیم. ✅ بگیریم. توی این میهمانی‌ها چکار کنیم؟ 🤝 اقوام‌ و دوستان و همسایه‌هامون رو دعوت کنیم و ضمن خوش‌و‌بش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم. 🗣گفتگو کنیم. 📚کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌هاشون بازی کنیم. 🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم. دسته جمعی با بچه‌هامون بریم . توی پارک چکار کنیم؟🤔 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎤 میز گفتگو داشته باشیم. 📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم. 👩‍👧‍👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان) 🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جمله‌نوشته داشته باشیم. ✅ دسته‌جمعی با بچه‌هامون بریم . اونجا چکار کنیم؟🤔 🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. 🎤 میز گفتگو بزاریم. 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎁 اشعار و جملات زیبای وحدت‌آفرین و پوسترهای تامل‌برانگیز رو چاپ کنیم و در یک بسته‌بندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم. 📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم. ✅ بریم بچه‌هامون. اونجا چکار کنیم؟🤔 اول چندتا از مادرهای دغدغه‌مند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامه‌های فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچه‌ها. می‌تونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و... میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانش‌آموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و.... ✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشه‌هاشون. یا شیشه تاکسی‌ها. 🌱 هر کدوم از این ایده‌ها رو که خواستین انجام بدین، به آیدی‌های مربوطه پیام‌ بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنمایی‌تون بکنه. 📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامه‌ها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین: @M_borzoyi @madaranemeidan
ابتدای سال وقتی دخترم و پسرم را میبردم مدرسه زودتر میرفتم و دیر تر می آمدم و می ایستادم تا حسابی چادرم دیده بشه. مدیر مدرسه دخترم را دیدم چادری هستند و با خودم گفتم بهشون پیام زدم و گفتم کارهای فرهنگی میتونم کمک کنم. و دعوت کردند و یه ذوز رفتم کوتاه باهاشون صحبت کردم. و استقبال کردند و پیشنهاد دادند کاندید انجمن شم و با اینکه اصلا فکرشرو نمی کردم رای آوردم. گذشت تا تشکیل اولین جلسه انجمن ... در این فاصله منم تا جایی که امکان داشتدم در مدرسه می ایستادم و با خانم خدمتگذار مدرسه کلی آشنا شدیم. جلسه اول خیلی دلهره داشتم چطور از دغدغه فرهنگی بگم و از حجاب و... خلاصه بگم از مدیر و معاونین همه از دغدغه این روزها و جنگ نرم گفتند. و من😍😍 انگار دنیا را داده باشند ...نوبتم که شد گفتم میتونم در بحث انتقال مفاهیم قرآنی کاری کنم. استقبال شد و یه روز بهم گفتند فردا بیا سر کلاس ... دیگه منم با استرس که خدایا کمک کن و به خانم حسینی پیام دادم و خیلی دلگرمی دادند. و صبح یس خواندم و ثواب این فعالیت را از سمت امام‌رضا هدیه کردم به امام حسن ... آخه دوشنبه بود. رفتم و گفتند کلاس دختر خودم هست 😁با چادر رفتم در کلاس و چادر را در آوردم و مانتو صورتی و ذوسری صورتی و طوسی و کفش پاشنه دار. با نشاط اول کتابهای قرآنشون را باز کردند. بعد که روخوانی کار کردیم با توجه به آیات همون درس از قد افلح المؤمنون بود گفتم معنی را بخوانند درباره رستگاری پرسیدم نمی دانستند گفتم یعنی مؤمنان خوشبخت شدند. و توضیحات تکمیلی. و از نعمتهای خدا و گفتم چشمهاتون را ببندید و تصور کنید یه‌روز صبح خورشید طلوع نکرده ... یکی از بچه ها گفت خانوم شما آروم صحبت می‌کنید چشمهارا ببندم خوابمون میبره😅😱 گفتم سریع بلند شید. و دستها بالای سر تشویق ورزشکاری با سه ضرب خلاصه خ‌آبشون پرید و زود زنگ خورد و کلی حرفهام موند. زنگ بعد دوباره همون کلاس را گفتند. رفتم و بچه ها خوشحال ولی گفتند الان املا داریم. گفتم باشه املا میگم بعد بریم نماز خونه. یکی پیشنهاد داد میشه در نمازخونه املا بنویسیم. گفتم باشه. رفتیم و حسابی بگو و بخند داشتیم. و بعد رحلهارا چیدیم و قرآن سوره قدر را گفتم یکی از بچه ها خواند و زنگ خورد😅😡 با اینکه نشد تمام آنچه میخواستم بگم ولی از فردا بچه هایم در بهم سلام می‌کردند ...میگفتن خانوم سلام من فکر میکردم با من نیستند. بعد دیدم نه به من نگاه می‌کنند. محبت دو طرفه ای ایجاد شده بود. این جلسه اول بود. و روز شنبه هم دو زنگ کلاس پنجم رفتم. که اونجا بچه ها سوالاتی هم پرسیدند و خواست خدا جوابهای خوبی دادم. یکیشون پرسید خانوم ما که امام زمان را ندیدیم از کجا بدونیم واقعی هستند؟ گفتم در احادیث و روایات... و گفتم دعایی داریم که اللهم انا نشکو الیک من فقد نبینا و .... خودم بغض گلوم را گرفته بود و چشمام پر از اشک. @madaranemeidan
قسمت دوم تا بچه ها نقاشی می کشیدن رفتم تک تک بالاسرشون که به بهانه حضور غیاب باهاشون ارتباط بگیرم آترینا؛ آرتمیس؛ پانیسا؛ راژیا !! خداییش این آخری رو نمیتونستم تلفظ کنم سه تا الینا داشتیم یادم اومد.تومدرسه دخترم پارسال۵تا حلما داشتن!! کلا افتاده بودم رو‌دور مقایسه 🤦‍♀ البته اسامی مذهبی هم بود ولی کمتر دستمو گذاشتم رو تخته و گفتم بچه ها با دستتون نقاشی خلاق بکشید دیدم بعضیا متوجه نشدن با برنامه ریزی قبلی دست رو تبدیل به فیل کردم و استارت ورود به سوره فیل رو زدم😁 هرچند باعث شد بعضیا خلاقیت به خرج ندن و همون فیل رو تکرار کنن ولی خب دنبال راه ورود هنری به قرآن بودم که میسر شد😉 ماجرای اصحاب فیل و قدرت پوشالی و..به خواست خدا سنگریزه ها لشگر فیل رو نابود کردن خداچه قدرتی داره... حالا نوبت بازی بود فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن این شعرا رو دادم بچه ها برای تلفن بازی یعنی اصصلا اینا تو باغ نبودن که این جملات یعنی چی و نمیتونستن تلفظ کنن برای همین یکی ازگروه ها جمله خنده داری درآورد که اصلا ربطی به جمله من نداشت..ولی به همشون جایزه تلاش و مشارکتشون رو دادم؛ چطوری؟ شکلات تو دستم مثل گل یا پوچ میگرفتم خودشون میگفتن کدومه..بماند که بیشترشون اشتباه میگفتن ولی بازم میدادم بهشون ولی کلا کیف کردن.. یکیشون که عشق بازیگری هم بود میگفت میشه به من یکی دیگه هم بدین گفتم چه سوره ای از حفظی؟ یک حمد وقل هوالله برام خوند وشکلاتش رو گرفت گفتم افرین این سوره ها رو تو نماز حتما میخونی هیچی نگفت... رفتم قصه گاو و مورچه رو گفتم تا متوجه بشن فلفل نبین چه ریزه یعنی به ظاهر قضاوت نکنید آفرین! بالاخره یکی متوجه شد بازم خداروشکر😍 داشتم اسامی حاضرین رو وارد میکردم پزسیدم اسم کلاستون چیه ؟ نمیدونستن یکی گفت سوم ۳ یکی رفت بیرون نگاه کرد گفت رستگاران..گفتم میدونین معنیش چیه گفتن نه..گفتم یعنی عاقبت بخیر شدن تو دنیا وآخرت خوشبخت شدن بهشتی شدن( ازهرروزنه ای استفاده میکردم تا یک نکته ای بهشون بگم)بچه ها فطرتشون پاکه و راحتتر می پذیرن . آخرکلاس شد یکی پرسید خانوم شما همیشه معلم ماهستین گفتم انشاله دوست دارین باشم همه گفتن بله.کلی هم خسته نباشید نثارم کردن..زنگ خورد پالتومو باهمون وسواس اولیه جلو دوربینی پوشیدم آترینا پرسید خانوم شما همیشه چادر سرمیکنین یا فقط تومدرسه؟ گفتم همیشه گفت ولی من شال دوست دارم ببخشید گفتم خدا ببخشه(چرا ازمن معذرتخواهی کرد حالا) نازنین زهراهم گفت من طرفدار شال هستم وگاهی هم کلاه میپوشم مامانم هم شال میپوشه..یکی گفت من چادرم مثل شماست ولی دکمه نداره مطهره گفت من مثل شما میرم بیرون چادر میپوشم گفتم حضرت زهرا نگهدارت باشه دوستاش گفتن تو‌کلاس درمیاره گفتم خب تو کلاس که مرد نیست منم درمیارم.. برام چندایه نبا ویس هم‌خونده بود ..تاشکلات بگیره.. متوجه شدم چادر من براشون دغدغه شده که اینقدر روش صحبت میکردن دوباره مقنعه وچادرمو پوشیدم وخداحافظی کردم. @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*کوچک اما اثرگذار* یک سالی هست که من و همسرم دغدغه‌ی کار فرهنگی داخل محیط کوچک روستامون رو داریم، ولی بنا به دلایلی تا امروز شرایطش فراهم نشده و ما دوتا هستیم و عذاب وجدانِ بعد از شنیدن اخبار منفی از اوضاع نوجوان‌های دختر و پسرمون. عصرِ روزی که یک روضه‌ی مقاومت دعوت بودیم، موقع برگشت به منزل، با همسرم در مورد ضرورت کارهای این‌چنینی صحبت می‌کردیم و همسرم از دغدغه‌هاشون می‌گفتند و اینکه چه راهکارهایی می‌تونیم پیاده کنیم تا نتیجه بهتری بگیریم. با همسرم گرم صحبت بودیم که رسیدیم به سر کوچه. وقتی با ماشین پیچیدیم داخل کوچه‌ی خودمون، یک چیزی توجه من رو به خودش جلب کرد و چشم‌هام از تعجب گرد شد. انگار کاغذ نصب کرده بودند روی دیوار. چون کوچه‌ی ما بن بست هست، تعجب کردم و تا وقتی که همسرم درب پارکینگ رو باز کنند و ماشین رو بگذارند داخل، با گوشی دویدم سر کوچه و محو خوندن متن زیبای برگه‌ها شدم. با خودم گفتم: بفرما دختر...! خدا داره میگه اگر زمینه و شرایطش فراهم نیست، دلیل نمیشه بی‌کار بگردید! همین کار خودش یک مدل کار فرهنگی هست دیگه! الان خودت رو ببین چقدر از نوشتار قشنگ این متن لذت بردی! نیازی نیست حتما به فکر کارهای بزرگ باشید. با کارهای کوچک شروع کنید، فقط شروع کنید، من خودم بقیه‌ی کار رو درست می‌کنم. و اینجوری شد که با وجود اندک دلهره‌ای که در مورد برگزاری مهمانی داخل خونه‌م داشتم و بهونه‌هایی که داشتند از ذهنم رد می‌شدند تا من رو منصرف کنند، تصمیم گرفتم یک مهمونی با کمک مادرانه‌ای های مهربان برگزار کنم و افرادی که تا امروز دغدغه‌ی کار فرهنگی براشون داشتم رو هم دعوت کنم و مابقی رو بسپارم دست خدا. @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*سرباز مترو!* گفت ای دلال کنعانی فروش/ ز آرزوی این پسر سر گشته‌ام ده کلاوه ریسمانش رشته‌ام/ این زمن بستان و با من بیع کن دست در دست منش نه بی سخن/ خنده آمد مرد را، گفت ای سلیم نیست درخورد تو این در یتیم/ هست صد گنجش بها در انجمن مه تو و مه ریسمانت ای پیرزن/ پیرزن گفتا که دانستم یقین کین پسر را کس بنفروشد بدین/ لیک اینم بس که چه دشمن چه دوست گوید این زن از خریداران اوست سرم رو بالا گرفتم تا ببینم به کدوم ایستگاه رسیدم. چشمم افتاد به نوشته های حال خراب کن روی در واگن های مترو. از قضا دو تا دختر بی حجاب هم نشسته بودن کف مترو و به در تکیه داده بودن. اگه یکی رو دیوار بیرون ساختمون، بنویسه مرگ بر بابام،خونم به جوش میاد!! با ناخن میرم نوشته ها رو پاک میکنم!!! بنابراین دستم رو بردم توی کیف و چندتا دستمال کاغذی برداشتم. خداروشکر الکل هم به برکت کرونا هنوز توی کیفم بود .پاشدم رفتم سمت در روبرو! الکل رو روی نوشته ها پاشیدم و با دستم که کمی می‌لرزید و اشکی که توی چشمام حلقه زده بود شروع به پاک کردن شعارها کردم. پاک شو ! پاک شو! آخه تو فکر کردی اینا با ماژیک وایت برد میان شعار می‌نویسن, ساده ؟؟! سعی کردم خودمو نبازم و دست از تلاش برنداشتم. نگاهی به زیر پام انداختم , دیدم یکی از دخترها داره بهم می‌خنده. نگاهم رو کمی اون طرف تر بردم.چندتا تا پسر ده یازده ساله کنار هم کف مترو نشسته بودن. رفتم نقشه مترو رو ببینم کجا باید پیاده بشم که چشمم افتاد به دکمه ی قرمز رنگ ارتباط با راننده. دکمه رو زدم و با صدایی بلند و رسا طوری که همه بشنون گفتم : سلام، خسته نباشید! از واگن یک صحبت میکنم، روی درهای مترو شعار نوشتن. لطفاً اعلام کنید پاک کنن. چشمی که راننده گفت دلم کمی آروم گرفت. یهو صدای یکی از پسر بچه ها بلند شد و من رو خطاب قرار داد و گفت خاله! خاله! با خودم فکر کردم الان میخواد باهام بحث کنه و شعار بده! گفتم: جانم! گفت: خاله، بیا ببین رو درهای دیگه هم نوشتن! بهش جواب دادم: اطلاع دادم، الان میان پاک میکنن. یکیشون بلند شد اومد سمتم و گفت : منم می‌خوام کمک کنم و شعارها ر‌و پاک کنم. ناخودآگاه گفتم : قربون تو بشم من!! الکل و دستمال ها رو بهش دادم و شروع کرد با جسه ی کوچیک اما مردونش به پاک کردن ! گفت: خاله پاک نمیشه ! گفتم اشکال نداره کمرنگ هم بشه عالیه عزیزم . ادامه دادم :ازت ممنونم که شجاعانه اومدی پاک کنی تازه جایزه هم داری! یک اسکناسی رو از زیپ کنار کیفم درآوردم و با احترام روی دو دستم بهش تقدیم کردم . پیاده شدم ، پله ها رو به سمت بالا رفتم و رسیدم به اتاق پلیس مترو و گزارش شعار نوشتن رو دادم و پلیس با دستی که روی سینش گذاشت و چشمی که گفت مرهمی بر دل ناخوش و احوالم شد. خوشحال و در عین حال دلشکسته راهروی مترو رو پشت سر گذاشتم . @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*مادران مسلح می شوند!* سومین جلسه از دوره معرفتی _ مهارتی مادران میدان برگزار شد. ساعت حوالی ۱۰ صبح چهارشنبه ۲۵ آبان ماه ۱۴۰۱ اکثر دوستان شرکت کننده در دوره در کلاس حاضرند واستاد پا به ماه ما نیز پر انرژی با لبخند همیشگی اش روبرومان نشسته وآماده برای شروع کلاس هست که یکی از خانم ها بلند میشود ومیگوید: صوت جلسه قبل رو گوش دادم پر از سر وصدا بچه ها بود ، من امروز حاضرم که بچه های شما رو بازی بدم ( تازه از اسباب بازی نوه هاش رو هم با خودش آورده بود)،که انشالله یه صوت تر تمیز و واضح از جلسه ضبط بشه بعد من اون صوت رو گوش میدم. همه مخصوصا ما بچه دارها از این پیشنهاد ذوق زده شدیم، ناخودآگاه ذهنم رفت روی مباحث جلسه قبل کتاب طرح کلی: اونجا که حضرت آقا انفاق رو که‌در قرآن از خصایص متقین هست اینگونه تعریف میکنند: " انفاق آن خرج کردنی را می‌گویند که با آن یک خلئی پر شود یک نیاز راستینی برآورده شود، انفاق کار مردمان باهوش است که نیاز ها وخلاءها رو میفهمند." و واقعا در این صحنه خواهر بزرگوارم رو مصداق این صحبت دیدم ، خوشا به حالش،بهش ته دلم خیلی غبطه خوردم. واما بعد: از استاد درباره نبوت شنیدیم و ولایت. این که پیامبر کارخانه انسان سازی راه اندازی می‌کند وقواره جامعه را توحیدی می‌کند وموانع رشد وکمال افراد را می‌زداید تا در این محیط انسانها به رشد وکمال مطلوب خود برسند. واینکه آن پیامبرانی فرجام نبوتشان خوش بوده که پیروانشان دو ویژگی داشته اند: ایمان وصبر واین تعریف نو ودلنشین از ولایت : ولایت به هم پیوستگی وهم جبهگی واتصال شدید بین انسان های هم هدف،هم مسیر وهمراه که خطشان را از سایر گروه ها جدا کرده اند ،وپیروی از یک نقطه مرکزی به نام ولی دارند. طی این دوجلسه از طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن شنیدیم ونسیم معرفت بخش این کتاب دوباره جان تازه‌ای در وجودمان که به دنبال انجام وظیفه در میدان جهاد تبيين هستیم دمید. @madaranemeidan
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند. تنور خانه‌شان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد. نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند. میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمی‌خواهد، ولی غیرت‌شان را می‌خواهد. جبهه امروز مادرانی می‌خواهد که به بیایند و تنور را داغ کنند. ، و بپزند و ببافند. 🔴 ایده‌هایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کرده‌ایم برای آنان که می‌خواهند باشند. "خودمانی نوشته‌ایم، خودمانی بخوانید." 👇 ✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪 چه قدمی؟🤔 برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا. بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم. و.... ✅ بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. توی این روضه‌ها چکار کنیم؟🤔 🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم. 🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دسته‌جمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم. 👩‍👧‍👦 مداحی و سینه‌زنی مادر و کودک داشته باشیم. 🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم. 🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم. 🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ. 📚 کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌ها بازی کنیم. ✅ بگیریم. توی این میهمانی‌ها چکار کنیم؟ 🤝 اقوام‌ و دوستان و همسایه‌هامون رو دعوت کنیم و ضمن خوش‌و‌بش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم. 🗣گفتگو کنیم. 📚کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌هاشون بازی کنیم. 🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم. دسته جمعی با بچه‌هامون بریم . توی پارک چکار کنیم؟🤔 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎤 میز گفتگو داشته باشیم. 📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم. 👩‍👧‍👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان) 🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جمله‌نوشته داشته باشیم. ✅ دسته‌جمعی با بچه‌هامون بریم . اونجا چکار کنیم؟🤔 🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. 🎤 میز گفتگو بزاریم. 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎁 اشعار و جملات زیبای وحدت‌آفرین و پوسترهای تامل‌برانگیز رو چاپ کنیم و در یک بسته‌بندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم. 📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم. ✅ بریم بچه‌هامون. اونجا چکار کنیم؟🤔 اول چندتا از مادرهای دغدغه‌مند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامه‌های فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچه‌ها. می‌تونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و... میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانش‌آموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و.... ✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشه‌هاشون. یا شیشه تاکسی‌ها. 🌱 هر کدوم از این ایده‌ها رو که خواستین انجام بدین، به آیدی‌های مربوطه پیام‌ بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنمایی‌تون بکنه. 📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامه‌ها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین: @M_borzoyi @madaranemeidan
بسم الله النور🌱 دعوت بودیم منزل یکی دیگر از دوستان مادرانه ای، به صرف دیدار و گفتگو با روی ماه دوستان وارد خانه ی نرگس جان که شدیم عطر و بوی چای لبریز می آمد، هیچ فکر نمی کردم جمعیت اینقدر پربرکت باشد، دست مریزاد به نرگس جان که با وجود دو جوجه ی بازیگوش ، تدارک این گپ و دورهمی، و باب آشنایی ارزشمند را دیده بود. همسایه ها از کوچه ی بالاتر و پایین تر، خود را رسانده بودند، از مادر هجده ساله ی بارداری که ظاهرش اشتراکی با جمع نداشت تا بانوی فعال فرهنگی که فعلا مشغول به شغل شریف مادری بود و بیان شیوایش دل می برد. بانو عباسی برایمان از ضرورت اتحاد و اشتراک گفت، از وطن و ایمان به خاکمان، از دسیسه های دشمنان قسم خورده ی ایران اسلامی مان شنیدیم و سوال های پیش آمده مان را پرسیدیم، شله زرد طلایی و باب دندان نرگس بانو را به جان مزه کردیم و دلهایمان پر کشبد در این آشنایی های تازه. راستی... اگر برایتان جای سوال است که این همه مادر همراه با وروجک های آزاد و پرانرژی چطور می توانستند دل به گفته های سخنران بدهند بدانید و آگاه باشید که... مادران کاربلد و خلاق "واحد کودک دردانه ی مادرانه" این بار داستان جوجه ها و مشارکتشان در برابر روباه مکار را زندگی کردند و دوستانِ در تله افتاده شان را نجات دادند،برای متنبه شدن متجاوز راهکار دادند و با فارغ شدن گفتگوی مادران با دل خوش به آغوش گرم آنها برگشتند، با هدیه هایی از جنس تاج جوجه ای به یادگار این جهاد دامه دارد... @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
هم میخونن: قطار انقلاب، با همیم و شاداب هوهو چی‌چی هوهو‌ چی‌چی صدای اذان بلند شد و در پایان برنامه به رسیدیم.... قسمت خوشمزه ماجرا که پذیرایی با شکلات و شیرینی 🍬🍭🍪🍩 هست در جلوی در و هنگام خروجِ مادرانِ خندان و راضی به لطف خدا و تلاش دوستان انجام میگیره لازم به ذکره که در حین برنامه فروش بلیط انیمیشن لوپتو رو داشتیم که با استقبال خوبی مواجه شد و همچنین تقاضای مهمانان عزیز برای عضویت در گروه مادرانه سبزوار. و پایان یه روز خوب کنار دوستای جدید با کلی خاطره و حال خوب. @madaranemeidan
آزادی! پنجمین جلسه جهاد تبیین مادرانه سبزوار دوستان برای دوره ی تبیین مادرانه،بهم پیشنهاد میدن که مبحث آزادی رو ارایه بدم. در شرایطی که اوضاع و احوال جسمانیم اصلا ردیف نیست. بارداری ،استراحت مطلق،ویارهای شدید،ضعف جسمانی... اونقدر موضوع و دوره برام مهمه که نمیتونم نه بگم. کتابی رو با همین موضوع از داخل کتابخونه برمیدارم اما اونقدر حالم بده که رمق خواندنش رو ندارم.کتاب از روی تشک می‌ره زیر تشک،باز پیداش میکنم میزارمش کنار دستم دوباره صبح از زیر بالش میارمش بیرون. فقط از این طرف ب اون طرف میفته و منی که کم کم ب اسم و جلد و ظاهر کتاب ویار میگیرم.کتاب رو از جلو چشمم برمیدارم‌ تا نگاهم بهش نیفته خدایااا کمکم کن... میرم دکتر طب سنتی دارو میگیرم تا کمی سر پا بشم. شوهرم روزه نذر می‌کنه تا خالم بهتر بشه. و نصف شبی که از شدت حال بد از خواب بیدار میشم و با همه وجود حضرت زهرا س رو صدا میزنم.... یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی😭 یکی دو روز بعد کمی حالم بهتر میشه.اما فقط یکی دو روز خوبم...و دوباره کتاب آزادی معنوی شهید مطهری رو میخرم بعلاوه چند کتاب از استاد علی صفایی. و چند صوت از اساتید صاحب نظر. زمان هایی ک حالم بهتره شروع میکنم ب مطالعه کتاب ها و نت برداری از صوتها. مباحث رو جمع بندی میکنم.ارایه آزمایشی پیش خانم عباسی انجام میدم. و روز موعود میرسه... کلیپ و گلدون زندانی شده رو میارم کمک کارم‌.. بحث رو شروع میکنم. از مفهوم آزادی ... چند دقیقه انسان شناسی میگم. و میرسیم ب انواع آزادی.و شکست غرب در اجرای آزادی و تعبیر غلطشون از آزادی.و می بینیم غرب مثل همیشه در مقابل اسلام هیییچ حرفی برای گفتن نداره حتی در مفهومی ک خودش رو داره براش تکه پاره می‌کنه. ب اذان مغرب می رسیم .جلسه بحمدالله پویاست و گذر زمان رو حس نمی‌کنیم. بحمد الله خدا مثل همیشه دستم رو میگیره و حرفها رو ب زبان الکن م جاری می‌کنه. @madaranemeidan