هدایت شده از نجات
❌ اگه پول تراکت ندارید و نمیتونید پوستر چاپ کنید، بروبچ "گرا" مشکلو حل کردن!
🔰 مجموعهپوسترهای "رای دادیم چیشد؟" که احتمالا توی فضای مجازی مشاهده کردید، در ابعاد تراکت و پوستر چاپ شده و رایگان در اختیارتون قرار میگیره!!
📌 تحویل فقط تهران
📱+989116996469 تماس بگیرید @geraa_admin
✅ اگه با این پوستر حال نکردید یا تهران نیستید، دو تا ایده جذاب و ویژه دیگه براتون داریم!!
1⃣ ایده "روزنامه فردای انتخاب" که کار طلبههای مدرسه علمیه ملاصادق قم هست و تبعات مشارکت پایین رو برای فردای انتخابات ترسیم کرده و ایدههای طنز و جذاب هم داره
⬇️ مشاهده فایل باکیفیت جهت پرینت
2⃣ مجموعه نمایشگاهی "برأی ما" که با طراحیهای جذاب و به کمک هوش مصنوعی، توسط نهاد رهبری در دانشگاه تهران طراحی شده و اقدامات مثبت مجلس رو روایت کرده.
⬇️ مشاهده فایل با کیفیت جهت پرینت
⏳ از ثانیههای پایانی استفاده کنیم..
[نجات ؛ نهضت جوانان انقلابِ تمدنساز]
@nejaatt_ir
https://eitaa.com/joinchat/3189309560C7e7ca20fab
هدایت شده از نقش من (بانک ایدههای کنشگری)
تماس با نزدیکان.pdf
192.1K
🔼 نکات و ملاحظات تماس با نزدیکان
🔷 آیدی ارسال ایده:
@art_admiin
🗳️ بانک ایدههای انتخابات و نقش من
https://eitaa.com/joinchat/163775050C8607f39f2f
هدایت شده از نقش من (بانک ایدههای کنشگری)
چهل سوال.pdf
18.8M
🔼 پاسخ 40 سوال از عملکرد مجلس
✅ برای معیشت مردم چه کردهاید؟
✅ برای گرانی خودرو چه اقدامی کردهاید؟
✅ برای تامین مسکن کاری انجام دادهاید؟
✅ و 37 سوال دیگر...
🔷 آیدی دریافت ایده:
@art_admiin
🗳️ بانک ایدههای انتخابات و نقش من
https://eitaa.com/joinchat/163775050C8607f39f2f
تو رای نده
منم رای نمیدم..
عمروعاص زمانهات را بشناس....
مجموعه عکسنوشته آیا میدانید..؟!
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
#عکس_نوشته
@madaranemeidan
چرا من نمیتونم کاری بکنم؟!
داریم به انتخابات مجلس نزدیک میشیم.
من دوره های قبل توی فضای مجازی خیلی فعالیت سیاسی داشتم و سعی میکردم هرچیزی که بلدم رو به بقیه هم بگم. امسال هم کم و بیش فعالیت مجازی دارم اما هنوزم احساس رضایت نمیکنم.
کتاب مادران میدان جمهوری رو دارم میخونم. ایده های خیلی نو و جذابی داره برای صحبت با مردم. اما من ساکن تهرانم و دست تنهام.
مادران سبزواری همگی با هم وسط میدان روشنگری هستند.
راستش از اینکه تنهایی برم بیرون و حضوری با مردم غریبه از سیاست حرف بزنم واهمه دارم.
هر روز کانال و گروه مادرانه سبزوار رو چک میکنم و روایت هاشون رو برای بالابردن مشارکت انتخابات میخونم و فقط غبطه میخورم به حالشون. عذاب وجدان دارم که چرا من نیستم کنارشون؟!چرا من نمیتونم کاری بکنم؟!
کتاب تموم شد و من از همه بخش های کتاب فقط یه ایده نذری انتخاباتی به ذهنم رسید که شرایط انجام دادنش رو دارم.
چند تا از بروشور های انتخاباتی رو که تو گروه مادران میدان به عنوان ایده گذاشتن رو انتخاب کردم که پرینت بگیرم و شب نیمه شعبان با شکلات بین مردم پخش کنم.
رفتم کافی نت که بروشور ها رو پرینت بگیرم اما هزینه اش زیاد میشد و پولم برای خرید شکلات کم می اومد.
دوباره نا امید شدم و دست خالی برگشتم خونه.
همون روز تو گروه مادرانه دیدم که یکی از مادرا 1000 تا برگه رو خودش نوشته تا بین مردم پخش کنه.
با خودم گفتم خب منم مینویسم.
هر جا میرفتم برگه و خودکار همراهم بود تا بنویسم.
بچه ها مدام سوال میپرسیدن که اینا چیه؟ چرا مینویسی؟ با چند تا مثال از انتخاب مبصر کلاس و رای دادن بچه ها به مبصر مورد نظرشون تونستم مفهوم انتخابات رو به دوتا بچه 4 و 7 ساله برسونم. امیدوار شدم به خودم.
مامانم وقتی میدید دارم واسه انتخابات مینویسم میگفت پاشو به فکر بچه هات باش، کسی از تو انتظار نداره از این کارا بکنی!!
گفتم :مامان جان هر کسی باید به اندازه توان خودش قدمی برداره، نمیشه که دست رو دست بزاریم، اتفاقا چون به فکر بچه هام و آینده کشورم هستم این کارو میکنم.
بالاخره با کمک بچه ها، برگه ها آماده شدن و با روبان خوشگلشون کردیم.
به بچه ها گفتم اینا دعوتنامه است. میخوایم هم شهری هامون رو دعوت کنیم برای شرکت در انتخابات.
شب موعود فرارسید و بچه ها مدام بحث میکردن که کدومشون شکلات پخش کنه، کدو دعوتنامه ها رو.
نزدیکترین خیابون به خونمون ایستگاه صلواتی زدن و مردم جمع شدن.
نمیدونستم واکنش مردم چیه، مدام تو ذهنم فکرای منفی می چرخید.
از امام زمان خواستم که خودش هوامو داشته باشه.
به اولین نفر که رسیدیم پسرم یه شکلات و دخترم یه دعوت نامه بهش داد و منم پشت سرشون گفتم عیدتون مبارک. تشکر کرد و رفت.
همینطوری رفتیم جلو، تا اینکه یه دفعه یه خانم گفت: ببخشید این برگه ها چیه؟ باید صلوات بفرستم؟ گفتم نه عزیزم، دعوتنامه است. گفت : مولودیه؟ کجا؟ کِی؟
گفتم : نه عزیزم، انشاءالله روز جمعه پای صندوق های رای.
جا خورد.
گفت: چه جالب، حالا به کی رای بدم؟ گفتم: به هر کسی که از بقیه بهتره. تحقیق کنید و به بهترین نفر رای بدین. به کسی که وعده آسفالت کوچه و خیابون نده، بدونه نماینده مجلس وظیفه اش چیه و برای حل مشکلات کشور برنامه و راه حل داشته باشه. از من و بچه ها تشکر کرد و گفت: الهی که ایندفعه مردم درست انتخاب کنند.
همزمان چند تا خانم دیگه که اون طرف تر داشتن از دست پسرم شکلات میگرفتن صدامو شنیدن و گفتن خانم خدا خیرت بده، خیلی کار خوبی میکنی، یه چند تا دعوتنامه بده به ما ببریم برای دوستامون و همسرمون، همش میگن رای نمیدیم، شاید شما بتونی نظرشونو عوض کنی. ما هم با روی باز تقدیمشون کردیم.
رفتیم کوچه بعدی.
من سرگرم تماشای مغازه ها شده بودم و همچنان پسر و دخترم در حال پخش نذری ها بودن. صدای چند تا خانم رو شنیدم که از دخترم پرسیدن : خانم کوچولو تو برگه ها چی نوشته؟ دخترم گفت : نمیدونم ولی مامانم میگه برین رای بدین.
خانما خندیدن و گفتن: به مامانت بگو خیالت راحت ما رای میدیم ، این برگه ها رو ببر بده به یه نفری که رای نمیده، خدا قبول کنه ازتون.
یک ساعتی گذشت و نذری ها تموم شدن.
تا برسم به خونه برنامه ریزی میکردم که باز هم بشینم و بنویسم. هنوز تا روز انتخابات وقت هست. دیگه از واکنش مردم نمی ترسیدم.
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan