با حاج خانم سالخورده ای که بزور
باماشین امد پای صندوق، رأی دادیم و
ازمسجد بیرون آمدیم...
گفتم: حاجی شما حاج خانم برسون من پیاده میام.
هوا هم خیلی سرد بود...
ولی تحمل سرما بخاطر اینکه ماشین مون
مسافرانی رو حمل و نقل کنه که آینده کشور رو با رأی شون میسازن می ارزه... من پیاده میتونستم برم...
توی همین فکرها بودم که دیدم دوباره ماشین پر از مسافر شده👌☺️
خیلی خوشحالتر شدم.
ماشین حاج حسین ما، شد آژانس آینده سازان 🤲👏🇮🇷
خدارو شکر که با حاج آقا حاج حسين جانباز خوش اخلاق، امروز تونستیم قدمی دراین راه خدا پسندانه برداریم.
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
اینم تلاش های آخر مون،نوشتن تراکت های تبیینی و توزیع بین مردم...
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
آخرین تلاش ها برای دعوت مردم در انتخابات✌️🇮🇷
تنور انتخابات را داغ کنیم!
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
درخواست خالصانه
روز انتخابات جمعه ۱۱ اسفند بود که یکی از دوستان اومد دنبال من و خواهرم با هم رفتیم توی شهر ببینیم اگر جایی خرید و فروش رأی انجام میشه جلوشون بایستیم هم اینکه یه مقدار شکلات و بروشور و بادکنک آماده کرده بودیم که پخش میکردیم.
موقع اذان ظهر،توی کوچه پس کوچه های چهل متری بودیم...دنبال یه جایی بودیم که بریم هم نماز بخونیم هم اینکه بسته های مشارکت در انتخابات رو آماده میکردیم.
دوست راننده مون گفت اینجا خونه ی یکی از آشنایانمون هستش میتونیم بریم اونجا...از قضا اون خانوم آشنای ما هم بود...
با ایشون تماس گرفتیم و ایشون هم پذیرای ما شدن...
ایشون توی خونه ی ۶۰،۷۰ متری شون، با وجود ۵ تا فرزندش میزبان خواهر باردارشون که حال جسمی خوبی نداشت و دوتا فرزندشون هم بودن...
از ورود ما خیلی خوشحال شدن...
ما نمازمونو خوندیم و مشغول آماده کردن بسته هامون شدیم.
میزبان اومد کمکمون میکرد و میگفت:
تمام این مدت که سما در حال فعالیت مشارکت در انتخابات بودین من داشتم غبطه میخوردم که چرا من نمیتونم کاری بکنم...انقدر درگیر بچه ها و خواهرم بودم که اصلا برای کمک به شما فرصتی نداشتم...فقط دلم پیش شما بود.
خدا دید که من دوست دارم بیام و یه کاری برای انتخابات انجام بدم ولی نمیتونم بیام شما رو آورد اینجا...
برامون خیلی خاطره قشنگی شد.
چقدر درخواست خالصانه ای از خدا کرده بود...
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
روشنگری مفید
صبح دوشنبه بود که دوستم تماس گرفت و گفت ساعت ۴ بعدازظهر برنامه داریم و از من برای روشنگری دعوت کرد.
ساعت ۴ با دوتا از بچه هام آماده شدیم و رفتیم.
وقتی رسیدیم جمعیت زیادی اومده بودن.
بچه های واحد کودک اجرای داستان_بازی پهلوان محله رو داشتن...
بعد از اجرا،خانوم مولودی خوان تشریف اوردن،
بعد نوبت به صحبت کردن من رسید،
در شروع با مهمانها خوش و بش کردیم که یخ رابطه مون باز بشه و بعد چند تا سوال پرسیدم🤔 اینکه چی میشه که توی ایران انتخابات انقدر برای دنیا مهمه؟!
توی کشور های دیگه،با روال عادی انتخابات داره برگزار میشه ولی این اتفاقاتی که توی ایران داره میفته اونجا نمیفته...
مگه جرم ایران چی بوده که آماج تهاجم توی این همه سال قرار گرفته؟!
طبق معمول افرادی گله داشتند...در حد توان شبهه هارو برطرف کردم...
از نتیجه ی انتخابات،رای دادن و رای ندادن گفتم...
اونجا خانم جوانی حضور داشت که میگفت من قبلا نظام انقلاب اسلامی رو اصلا قبول نداشتم اما از یکجایی به بعد،رفتم دنبال سوالات و شبهاتم در مورد نظام و به یکسری نکات رسیدم،الان هم قبول دارم و هم طرفدار نظام هستم...
و اذعان داشت که این برنامه و صحبت ها براش خیلی مفید واقع شده...
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
آخرین اجرا
مسئول واحد تئاتر خیلی دغدغه داشت و میگفت توی روزهای منتهی به انتخابات کاش بتونیم اجراهای بیشتری توی مکان های مختلف داشته باشیم.
چندجا هماهنگ شد اما بخاطر یسری مسائل در نهایت کنسل شد...
توی این رایزنی هایی که داشتن یکی از مسجد های جنوب شهر رو شناسایی کردن و قرار شد توی جشن شون ما بریم اونجا و برای آخرین بار تئاترمون رو اجرا کنیم.
خلاصه ساعت ۳:۳۰ ساعت اجرای تئاتر بود.
با همسرم تماس گرفتم و گفتم از محل کار سریعتر خودتونو برسونین خونه که بچه هارو بسپرم به شما و برم اجرا...
خدارو شکر همسرم همکاری کردن،سریع اومدن نهار خوردیم و من سریع خودمو رسوندم مسجد...
وقتی رسیدم بچه ها زحمت دکور رو کشیده بودن و همه چیز آماده بود.
ما هم کم کم برای اجرا حاضر شدیم،
خدا روشکر بازخورد ها عالی بود...مهمانها انرژی خیلی خوبی داشتن و بقدری بعد از اجرای تئاتر مارو مورد لطف خودشون قرار دادن که واقعا شرمنده شدیم.
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
حرفهایی که از ته دل نبود...
چندروزی بود برای کمک به بچه های واحد تئاتر و جشن های نیمه شعبان زیاد میرفتم بیرون...
به همین خاطر فرصت نمیکردم زیاد گوشی دستم بگیرم...توی همین حین متوجه شده بودم یکی از نزدیکانم امسال تصمیم گرفته رای نده...دنبال یه فرصت بودم که باهاش تماس بگیرم که خودش بهم پیام داد و از احالاتم جویا شد...
بهش گفتم: ما که در حال تشویق مردم به شرکت در انتخابات هستیم...
ایشون گفت : دارین خودتونو اذیت میکنین،اینا از قبل انتخاب شده هستن...
همشون یه چیزی میگن وقتی میرن اون بالا فراموش میکنن...
من گفتم اصلا اینطوری نیست،ما باید با تحقیق با اصلح رأی بدیم...تو تا الان برای شرکت توی انتخابات خودت یه قدم برداشتی که ببینی اصلح کیه و کدوم یکی بد هستش؟!یا صرفا از روی شنیده هات تصمیم میگیری؟
گفت:
اینا همه حرفهای الکیه...همه از قبل انتخاب شده هستن.
گفتم
پس چرا اینهمه دارن تبلیغ میکنن؟!
گفت اینا همه از سیاست شونه...
هر چی من میگفتم اگر رأی ندادن ما بی تاثیر بود چرا دشمن اینهمه میگه نرین رأی بدین؟!
پس رأی دادن ما خیلی مهمه...
از اقتصاد خراب و گرونی میگفت،
از زیاد اومدن قبض برق میگفت...گفتم نباید اسراف کنیم،
توی بقیه کشور ها،هزینه انرژی خیلی بالاست...مثل ما ایرانی ها نمیتونن لامپ های فراوون توی خونه روشن کنند...گاها از یه ساعتی به بعد خاموشی هستش...
اما اون گفت:نه بابا این خبرا نیست...
هر چی من سر ممیوردم اون کلاه میورد...
دیگه دیدم بی فایده س،بحث رو عوض کردم و گفتم:خب برای عید چی خریدی؟
و کلا بحث عوض شد.
در نهایت گفتم:خب گفتی گرونیه اما خرید های عيدت رو کامل انجام دادی...
خندید.
اما قانع نشد.
حس میکنم تمام اعتراضش از گرونی بود و از ته دل نبود...
امیدوارم حرف هام روش یه اثری داشته باشه.
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
رسیدن هزینه ی بلیت تئاتر!!
من دوست داشتم برای تئاتر مادرانه چند نفر رو مهمون کنم...
از همسایه ها شروع کردم...
آمارشونو گرفتم ۱۵ نفر بودند.
آرایشگر سرکوچه مون رو هم دعوت کردم و گفتم اگر کسی رو میشناسید با خودتون بیارید.
زمانی که نیت کردم این کار رو انجام بدم،از لحاظ مالی دستم باز نبود اما این مقدار رو داشتم.
بعد از این تصمیم، باهام تماس گرفتن و گفتن بخاطر یه کار فرهنگی ای که یجایی انجام دادم بهم هدیه دادن...
پول دقیقا همون اندازه ی بلیتهای تئاتر بود!
خیلی برام جالب بود!!!
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
روشنگری موثر
دو شب به انتخابات یکی از آشنایان،اقوامشونو که تمایل به رای دادن نداشتن و گله مند بودن توی خونشون دعوت کردن و از من خواستن که برم صحبت کنم و به سوالاتشون پاسخ بدم.
اون شب خانمی اونجا بود که خیلی گله داشت،خیلی سوال و شبهه داشت
و میگفت رأی نمیدم.
الحمدلله سوالات و شبهاتشو پاسخ دادیم و برطرف کردیم...
گفتگوی خوبی بود و باهم صمیمی شدیم...
تا دو روز بعد،یعنی روز انتخابات اون آشنامون که میزبان بود باهام تماس گرفت و گفت اون خانوم که مخالف بود نه تنها خودش رفت و رأی داد بلکه عده ای رو هم با خودش برای رأی دادن همراه کرد...
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
شب آخر و بدو بدو هامون بخاطر انقلاب...
بحث انتخابات بود و من درگیر تئاتر بودم،کمتر توی روشنگری ها مشارکت داشتم.
تا این اواخر یکی از جوانه ها برنامه داشت توی توحیدشهر و واحد کودک اونجا اجرا داشتن که یکی از بازیگرها نبود،قرار شد من نقش پهلوان رو بازی کنم...اونم بدون تمرین.....
خلاصه بلند شدم رفتم همونموقع یکم تمرین کردیم.
وقتی اون برنامه تموم شد،۵ نفری با ۶ تا بچه توی یه پراید نشستیم و اومدیم داخل شهر...
اونروز من آبگوشت گذاشته بودم،
دوستم که همراهم بود میدونستم نهار نپخته و فرصتی هم برای نهارپختن نداشت...
بهش گفتم بیا بریم خونه ی ما باهم نهار بخوریم...دوستمم قبول کرد.قرار شد بره خونه و وسایلاشو برداره و با شوهرش بیان خونه ی ما...
وقتی رسیدیم خونه دیدم من بجای اینکه یک بسته گوشت آبگوشتی ار فریزر بردارم یه تیکه استخوان برداشتم!
خلاصه یه آبگوشت رژیمی بهم تحویل داد!
با خودم گفتم خدایا چیکار کنم...
یه مقدار جزغاله با رب و ادویه تفت دادم و ریختم توش و یه آبگوشت نسبتا خوبی شد...
واسه بعدازظهر هم قرار بود اول به یک مجلسی بریم و از اونجا بریم گل بخریم.
خلاصه،
بعدازظهر دوتایی رفتیم دنبال دوتا دیگه از دوستان و باهم به مجلس برای روشنگری رفتیم.
چند نفر هم از بچه های گروه مادرانه به اون مجلس اومده بودن...
تعداد مادرانه ای ها از تعداد مهمانان مجلس بیشتر شده بود 😄
از اونجا رفتیم گلفروشی که گل بخریم برای اینکه ببریم جلوی پاتوق کتاب و همراه با بروشور های انتخاباتی و نسکافه و شکلات به مردم هدیه کنیم.
۹۹ شاخه گل داوودی خریدیم،داخل صندوق پر از گل شده بود...
رفتیم داخل مهدکودک نزدیک پاتوق کتاب و تقسیم کار کردیم.
دونفر رفتن برای دادن گلها به مردم...
یک نفر نسکافه آماده میکرد...
چهار نفر هم گل و بروشور و شکلات رو آماده میکردیم.
این حرکت ما از ساعت ۶ بعدازظهر شروع شد و تا شب ساعت ۱۰ ادامه داشت...
نیمی از کار که تموم شد،قرار شد جامونو عوض کنیم و کسایی که گل میدادن دسته گلهارو آماده کنن و اونایی که بسته آماده میکردن برن و گل بدن به مردم...
وقتی نوبت ما شد که بریم و به مردم گل بدیم،یه برف خیلی ملایمی شروع به باریدن کرد،سرود های حماسی هم در حال پخش بود...یه حال و هوای خیلی قشنگ و جذابی بود...
اکثرا بازخوردها خوب بود.
حدود ساعت ۱۰ که رفت و امد کم شده بود،رفتیم کنار خیابون و به ماشین ها نسکافه و گل میدادیم.
دو مورد بود که جالب بود یکی اینکه یه خانومی با ظاهر متفاوت با ما، تا متوجه ما شد به شوهرش اشاره میکرد اون گل صورتی رو بگیر 😄
دومی ش هم دو نفر موتور سوار آقا بودن ما رو که دیدن دور زدن، برگشتن و ایستادن جلوی ما...ما هم بهشون گل و نسکافه دادیم.
گل رو برگردوندن و گفتن ما توجیهیم و میریم رای میدیم...گل رو به یه نفر دیگه بدید.گلها که تموم شدن،
برگشتیم داخل مهدکودکی که بسته هارو آماده کردیم و تا حدود ۱۱شب اونجا تمیز میکردیم...
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
قبل و بعد از ورود به مادرانه
مسئول ندبه های مادری پیام داد و گفت این هفته توی دعای ندبه بعنوان راوی کتاب مادران میدان و نحوه ورودم به مادرانه صحبت کنم.
قبول کردم و مطالبمو برای ارائه جمع وجور کردم.
توی گروه ندبه های مادری هشتگ مسافر زدم،با یکی از دوستانِ راننده هماهنگ شدم و با هم به مراسم دعای ندبه رفتیم.
بعد از خواندن دعای ندبه،دعای فرج و دم پایانی مادرانه نشستیم و گفتگو را شروع کردم و گفتم:
دوستان چند دقیقه ای رو باهم گفتگو کنیم...میخوام از خودم بگم،از قبل و بعد ورودم به مادرانه و نگاهی که در من بواسطه مادرانه ایجاد شد...
از حضار پرسیدم آیا در زندگی شخصی تان در فعالیتهای فوق برنامه شرکت کردین؟!
اکثریت پاسخ مثبت دادن...
ادامه دادم:
از اونجایی که ما آدمها موجودات ذاتا اجتماعی ای هستیم و اثرگذاری روی افراد رو میپسندیم به این فعالیت ها میپردازیم...حالا بسته به درونگرا یا برون گرا بودن مقدار این فعالیتها کم و زیاد میشه...
من خودم توی این فعالیتها خیلی شرکت میکردم.
اون زمان،سنم کمتر بود و تعریف درستی از روابط اجتماعی نداشتم.
فقط به سبب اون اثرگذاری و نتیجه ای که میدیدم به اینکار ترغیب میشدم.
مثل خنده و سروری که بچه ها از دیدن نمایش داشتن،بهم لذت میداد...
یا برگزاری نمایشگاه مهدویت و اون حالت توسل و توجه بچه ها به امام زمان (عج) رو میدیدیم به ادامه دادن اینکار ترغیب میشدم...
این فعالیتها ادامه داشت تا زمانی که ازدواج کردم و بچه دار شدم که اونموقع خودمو فقط مشغول زندگی متاهلی و بچه داری کردم.
حس میکردم وظیفه من فقط رسیدگی خودم و خانوادم هستش و دایره اثرگذاری من خانواده و نهایتا خانواده ام هستش.
به تعریف دقیقی از رشد و تاثیرگذاری اجتماعی نرسیده بودم.
فکر میکردم کسی میتونه اثرگذار باشه که مخاطبی داشته باشه،مثل معلم ها و استادان یا خانومهای جلسه ای و هیئتی که همه مخاطبی دارن...
اما همیشه یه باری روی دوشم احساس میکردم...
تا زمانی که با مادرانه آشنا شدم.
اونجا بود که فهمیدم مسئولیت ما محدود به خانه و خانواده نمیشه...
و اونجا بود که فهمیدم باید برای رشد جامعه تلاش کنم.
من که فکر میکردم فقط وظیفه ی رشد بچه های خودم رو دارم توی مادرانه فهمیدم که نه تنها بچه های ایران بلکه بچه های سراسر جهان بچه های سببی من هستن...
و میتونم در اونها اثر گذار باشم.
زمانی که گروه مادران میدان جمهوری ایجاد شد،این اثرگذاری و در میدان عمل بودن برام ملموس تر شد...
اهداف مادران میدان و تشکیلاتی کار کردنشون،پر کردن خلاء هایی که توی جامعه حس میشد منو بیشتر و بیشتر جذب مادران میدان میکرد.
اما چیزی که مهم بود،اخلاص مادران میدان بود.
گاهی مادران در یک برهه زمانی خاص مثل زمان انتخابات ۱۴۰۰ چون که اولویت داشت و دشمن روش دست گذاشته بود و قصد تفرقه داشت،مادران اونموقع از دو بُعد اول زندگی یعنی خود و خانواده میگذشتند تا به بُعد سوم یعنی جامعه بیشتر بپردازند.
اوایل که میرفتیم فقط مینشستم پای صحبتهای مادران روشنگر با مردم تا یاد بگیریم از نحوه ی ورود و پرسش و پاسخ هایی که بینشون رد و بدل میشد و کم کم با مطالعه و کلاسهای تبیینی که مادرانه برگزار کرد،خودم هم شروع کردم...
اتفاقاتی که توی گفتگو با مردم میفتاد شامل چند بخش بود.
تبیین انقلاب،رفع شبهات و پاسخ به سوالات...
اما یه چیزی که ارزشش کمتر از بقیه نبود،همدلی و همراهی با مردم بود.
براساس تجربه من،روشنگرها با دو گروه مواجه هستن...اول افرادی که همراه با انقلاب بودن اما گله مند بودن،افرادی بودن که حرف انقلاب نصفه نیمه بهشون رسیده بود که با جواب دادن به سوالاتشون قبول میکردن...
اما دسته دوم افرادی بودن که گوش شنوا نبودن و فقط میخواستن با صدای بلند اعتراضشون رو بیان کنن اما همون دسته هم اگر با رفتار درست ما مواجه میشدن،باز هم دلشون نرم میشد...
از اینکه میفهمیدند بدون هیچ نفع مادی و بدون نگاه از بالا به پایین،پای درددلشون نشستیم از ما تشکر میکردن...
و در آخر یک خاطره از روشنگری هایی که انجام داده بودم برای مادران صحبت کردم.
#مادرانهسبزوار
#مادرانمیدانجمهوری
#انتخابات
#منرایمیدهم
#نزدیکقلهایم
#روایت
@madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
💠 ایدههایی برای مادرانی که میخواهند #مادر_میدان_انتخابات باشند. 📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنس
💠 ایدههایی برای مادرانی که میخواهند #مادران_میدان_انتخابات باشند.
#ایده_دوم
👈 نذری سیاسی (اطعام غدیر) + متن دعوت به انتخابات
👇نذری سیاسی چیه❓
الان که به ایام غدیر نزدیک میشیم و اطعام غدیر خیلی سفارش شده، کافیه یه نذری ساده مثل یه کاسه آش، یه ظرف حلیم، یه پیاله شلهزرد، یه بشقاب حلوا، یه بسته نقل، چند تا شکلات و ... تهیه کنین، کنارش یه یادداشت کوتاه، با تزئین زیبا بزارین و ببرین برای دوست و همسایه و آشنا (مخصوصا برای اونایی که بیتفاوت هستن) و به این طریق دعوتشون کنین به مشارکت در انتخابات و انتخاب فرد اصلح.
#غدیر به تعبیر رهبرمون، عید ولایت و دخالت مردم در سیاست هس. توی غدیر، راه دخالت مردم توی سیاست، #بیعت بود و امروز #انتخابات هس.
همین اطعامها و نذریها و دیدارها و گفتگوهای بعدیش، قلب ما رو بهم نزدیک میکنه که آماده بشیم برای قرار گرفتن زیر پرچم #ولایت.
🌺 خب حالا ممکنه بپرسین چه جور جملهای بنویسیم؟
نگران نباشین ما بهتون کمک میکنیم😊
👇جملات پیشنهادی ما برای "نذری سیاسی" شما:
۱. عید ولایت و عید دخالت مردم توی سیاست، مبارکتون باشه.
۲. در غدیر، مردم با فرد اصلح بیعت کردند. بیایید ما هم با انقلابمان دست بیعت بدهیم و فرد اصلح را انتخاب کنیم.
۳. درس غدیر برای ما چیه؟
تکیه به حرف ولی و انتخاب فرد اصلح
۴. ما میتونیم توی غدیر، پیام الگوی حکومت اسلامی رو به گوش دنیا برسونیم. یعنی همون مردمسالاری دینی که الآن توی کشورمونه.
۵. غدیر یعنی؛ "حرف خدا" + "انتخاب مردم"
درست انتخاب کنیم
۶. در غدیر فقط امیرالمومنین، مسئولیت نگرفت، همهی مردم بعنوان نمایندههای خدا روی زمین، افتخار پیدا کردند مسئولیت نصرت امام را بپذیرند و با ولی بیعت کنند.
۷. غدیر یعنی؛ تمرین با هم بودن برای ساختن حکومت مردمی دینی
۸. غدیر یعنی بهم پیوستن قطرهها و دریا شدن و جاری شدن در مدار ولایت. بیایید قطره نمانیم و دریا شویم.
۹. پیام غدیر "پیوند اجتماعی" است. نعمت امامت و ولایت باعث پیوند اجتماعی میشود. قدر این ولایت و قدر این پیوند💞 را بدانیم.
۱۰. غدیر، آموزش یک مدل حکومتداری است نه صرفاً یک واقعه. مدلی که خدا تعیین کند و مردم بپذیرند.
۱۱. غدیر، پیام سیاسی خدا در همه زمانها و همه مکانهاست.
۱۲. کاش همیشه غدیری زندگی کنیم. یعنی کنار هم و پشتِ سرِ ولی.
۱۳. زندگی به سبک غدیر، یعنی با هم متفاوتیم ولی برای رسیدن به حق، دست همو میگیریم.
👇میتوانید جملات را با این هشتکها به پایان ببرید. یا از این عبارتها بعنوان تیتر جملات استفاده کنید.
#غدیراززاویهایدیگر
#غدیررااینگونهببینیم
#امتدادغدیردرروزگارما
#درسغدیربرایما
#مادرانه_سبزوار
"مادران میدان" را دنبال کنید👇
https://eitaa.com/madaranemeidan
هدایت شده از حسینیه هنر سبزوار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 «خطّ تدارکات در جهاد تبیین»
🔸برای دعوت مردم به انتخابات، کتاب «مادران میدان جمهوری» را حتما بخوانید!
🎙️حجتالاسلام #شیخمحمدالهی
🕌 هیئت لبیک؛ حسینیه هنر مشهد
📆 شب شهادت امام کاظم (ع)
#جهادتبیین
#انتخابات
#مادرانمیدانجمهوری
🏷️ خرید کتاب «مادران میدان جمهوری» از غرفهی «باسلام»🔻
http://basalam.com/hoseinieh_honar_sabzevar
🚩 همراه «حسینیه هنر سبزوار» باشید
➕ @hoseinieh_honar_sabzevar
💠معیار های تشخیص درست رهبری...
در این چند روز بارها شنیدم از جزیره ایتا بلند شوید و به کف کوچه و خیابان بروید، بین مردم گفتگو کنید...
دیروز فرصت را مغتنم دیدم و زدم بیرون از خونه...
چند بار چرخیدم،
از کجا شروع کنم؟
چه بگویم!؟
سر صحبت از کجاست؟!
میزِ گرفتن قند خون...
جای بدی نبود!!
سلام حاج خانم عیدتون مبارک.
الحمدلله که فشار خوبه؟
چند بود؟
رای میدین؟ انتخاب کردین؟ به عقب برنگردیم؟
جرقه زده شد...
شروع کردم:
چرخیدم و اگر راهنمایی خواستم کاندید خودم را تبلیغ کنم...
گاه افسوس خوردم...
با تمام این شرایط و امکانات برای آگاهی
زنی را دیدم که فلان کاندید را چون خوشتیپ است انتخاب کرده!!!!😳
دیگری را دیدم که دعوایشان سر کاندیدای جبهه انقلاب است و گیس گیس کشی که فلانی نه فلانی...
و رای اولیها و سر پر سودا
تاثیر توان می خواهد
تاثیر قدم می خواهد
خواستم برداشته باشم
با وسع کم اما امید بسیار
خدا هم رحممان کرد وگرنه همان خانم که بعدا در صف مسجد دیدمش قاتلمان نشد .
#روایت
#انتخابات
@madaranemeidan