eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
701 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
217 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
تصمیم گرفتیم برای یادبود شهدای شاهچراغ و دادن حال خوب به هموطنانموم کاری انجام بدیم.☺️ ایده ها مطرح شد✅ متن های پیشنهادی داده شد. 📝 دور هم جمع شدیم، بچه ها مشغول بازی شدن و مامانهادرحالی که مداحی گوش میکردن مشغول تهیه هدایا شدن🎁 درپایان برای شهدای شاهچراغ شمع روشن شد🕯 @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم مسئله نوجوان چند وقتی هست که ذهنم درگیر یک مسئله ای است. نوجوان، بله مسئله نوجوان، راستش این آشوب و اغتشاشات اخیر نشان داد که چقدر از نوجوان و جوان دهه ۸۰ و ۹۰ غافل هستیم و اصلا بلد نیستیم باهاشان ارتباط درست و حسابی بگیریم. مدام دغدغه ام این بود که دختر و پسر من هم تا ده ، پانزده سال دیگر به این سن می رسند، منِ مادر چطور رفتار کنم؟ چطور برخورد کنم؟ دوران نوجوانی خودم را زیر رو کردم، خب من در خانواده پرجمعیتی بزرگ شده ام، همین بالا بودن تعداد خواهر و برادر خودش یک مصونیتی برایم ایجاد کرده بود، ولی چیزی که خیلی پر رنگ بود، مسجد بود، بله در خاطرات دوران راهنمایی و دبیرستانم، حضورم در مسجد خیلی برایم تاثیر گذار بود اصلا مسجد برایم یک فضای آجری و سنگی خالی نبود، بلکه برعکس انگار مسجد برایم یک موجود زنده بود که اگر نمی رفتم احساس می کردم برایم دلتنگ می شود. برای همین تصمیم جدی گرفتم که حتما دست دختر پنج ساله ام را بگیرم و پسر یک ساله ام را بگیرم و برای نمازهای یومیه به مسجد بروم و البته که رفتم ولی هنوز بازهم ذهنم مشغول بود، باز هم دلواپس بودم، یک شب با همسرم درباره همین مسئله گفتگو کردیم، خیلی جدی و دقیق ، خیلی مباحثه خوبی بود و نتیجه بحثمان این شد که هرچه نظام و چهارچوب خانواده قرص و محکم تر باشد احتمال به خطا رفتن بچه ها هم کمتر می شود و اینکه پدر و مادر باید همیشه گوشی برای شنیدن داشته باشند و در آخر هم همسرم با تاکید فراوان گفت مادر باید با محبت باشد با بچه ها رفیق باشد. خب تقریبا بعد ازین گفتگو قلبم آرام گرفت. ولی ته قلبم هنوز این دغدغه، ذهنم را قلقلک می داد، تا اینکه سخنرانی رهبر را برای بزرگداشت شهدای ۱۳ آبان با دانش آموزان را شنیدم، رهبر چقدر آرام و زیبا با دانش آموزان حرف می زنند، محبت از کلماتشان سرازیر بود. انقدر این سخنرانی پر نکته بود که نکاتش را برای خودم گوشه کتاب یادداشت کردم. مثلا ایشان برای اینکه مفهوم چراییِ مرگ بر آمریکا را جا بیندازند، از شروع دشمنی ایران و امریکا گفتند و تاریخ معاصر را با بیانی روان و شیوا بازگو کردند ، یک به یک نقطه های تاریخی این دشمنی ها را برای نوجوانان گفتند تا به شهادت سردار سلیمانی رسیدند و حوادث اغتشاشات اخیر و شهدای شاهچراغ و شهید آرمان علی وردی، درست در همین جا ، نوجوان این دشمنی امریکا را درک می کرد و می فهمید. بعد ایشان چقدر زیبا شخصیت نوجوان دهه هشتادی را تکریم کردند و با نوجوانی خودشان مقایسه کردند، چقدر بچه ها احساس صمیمیت و نزدیکی کردند با رهبر، و در انتها ایشان از مسئله نظم نوین جهانی گفتند و مطالباتی راهم از نوجوانان کردند. آنقدر این سخنرانی برایم جذاب و اقناع کننده بود که واقعا قلبم آرام گرفت. حالا فهمیده ام که تمام این راه ها را باید در کنار هم و موازی باهم طی کنیم تا بتوانیم فرزندانمان را از این خطرات حفظ کنیم. @madaranemeidan
📢 شیپور جنگ که نواخته شد، خیرالنساءها لباس رزم پوشیدند. تنور خانه‌شان را روشن کردند تا مگر تنور دلشان آرام بگیرد. نان و کلوچه و مربایشان، قوت قلب و قدرت بازوی رزمندگانی شد که تا رفع فتنه در جهان، عزمِ جنگیدن داشتند. میدان جهاد امروز اما، نان خیرالنساءها را نمی‌خواهد، ولی غیرت‌شان را می‌خواهد. جبهه امروز مادرانی می‌خواهد که به بیایند و تنور را داغ کنند. ، و بپزند و ببافند. 🔴 ایده‌هایی را نوشته و میدانهایی را تعریف کرده‌ایم برای آنان که می‌خواهند باشند. "خودمانی نوشته‌ایم، خودمانی بخوانید." 👇 ✅ اول از همه برای قوی شدن نگرشی و روشی خودمون قدمی👣 برداریم. 💪 چه قدمی؟🤔 برای دنیا دیده شدن لازم نیست حتما دور دنیا بچرخیم. کافیه دورِ کتاب بچرخیم. دل بدیم به تلویزیون و چهارتا مستند تبیینی ببینیم. مثلا مستندهای عمار و ثریا. بساط گفتگو با رفقامون پهن کنیم. بگیم و بشنویم. و.... ✅ بگیریم به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. توی این روضه‌ها چکار کنیم؟🤔 🎤سخنرانی متخصص و متعهد دعوت کنیم. 🏴 ذکر مصیبت اهل بیت(ع) و دعای دسته‌جمعی و ذکر و توسل به اهل بیت (ع) داشته باشیم. 👩‍👧‍👦 مداحی و سینه‌زنی مادر و کودک داشته باشیم. 🚩 فضاسازی روضه رو با عکس شهدای شاهچراغ و پوسترهای تبیینی رو انجام بدیم. 🗣 یه گفتگوی مادرانه شکل بدیم. 🍛 نذری بدیم به نیت شهدای شاهچراغ. 📚 کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌ها بازی کنیم. ✅ بگیریم. توی این میهمانی‌ها چکار کنیم؟ 🤝 اقوام‌ و دوستان و همسایه‌هامون رو دعوت کنیم و ضمن خوش‌و‌بش دوستانه، براشون مستند پخش کنیم. 🗣گفتگو کنیم. 📚کتاب معرفی کنیم. 🎾با بچه‌هاشون بازی کنیم. 🍱 یه صبحانه یا عصرانه مَشتی بخوریم و قرار میهمونی تبیینی بعدی رو با همدیگه بزاریم. دسته جمعی با بچه‌هامون بریم . توی پارک چکار کنیم؟🤔 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم به یاد شهدای شاهچراغ یا مناسبتهای دینی و ملی. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم. (نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎤 میز گفتگو داشته باشیم. 📚 میز معرفی و فروش کتاب داشته باشیم. 👩‍👧‍👦حلقه بازی مادر و کودک داشته باشیم. (البته توی پارک بانوان) 🖼 نمایشگاه عکس و پوستر و جمله‌نوشته داشته باشیم. ✅ دسته‌جمعی با بچه‌هامون بریم . اونجا چکار کنیم؟🤔 🍛 نذری بدیم (با یه یادداشت زیبا کنارش) به یاد شهدای شاهچراغ و شهدای امنیت. 🎤 میز گفتگو بزاریم. 🇮🇷 ایستگاه صلواتی بزنیم. 👦🧒ایستگاه کودک بزنیم.(نقاشی، کاردستی، قصه، بازی و...) 🎁 اشعار و جملات زیبای وحدت‌آفرین و پوسترهای تامل‌برانگیز رو چاپ کنیم و در یک بسته‌بندی شکیل توی امامزاده توزیع کنیم. 📋 یه لیست معرفی کتاب و مستندهای خوب چاپ و توزیع کنیم. ✅ بریم بچه‌هامون. اونجا چکار کنیم؟🤔 اول چندتا از مادرهای دغدغه‌مند دیگه رو با خودمون همراه کنیم. بعد مطالباتی داشته باشیم از کادر مدرسه برای برنامه‌های فرهنگی تربیتی جذاب و هدفمند و مبنایی برای بچه‌ها. می‌تونیم خودمون هم چندتا پیشنهاد بدیم. مسابقه، بازی، تئاتر، گفتگو، کتابخوانی و... میتونیم پیشنهاداتی بدیم برای جلسات انجمن اولیاء در مدارس مثل چی؟ مثلا برای والدین دانش‌آموزا مستند پخش بشه، کتاب معرفی بشه، گفتگو انجام بشه و.... ✅ اگه آشنایی داریم که مغازه یا تاکسی داره پوسترهای هدفمند مناسب این روزها رو چاپ کنیم بدیم بزنن روی شیشه‌هاشون. یا شیشه تاکسی‌ها. 🌱 هر کدوم از این ایده‌ها رو که خواستین انجام بدین، به آیدی‌های مربوطه پیام‌ بدین تا مادران میدان در حد توان، راهنمایی‌تون بکنه. 📸🖌 عکس و گزارش و روایت هر کدوم از این برنامه‌ها رو به آیدی زیر در پیام رسان اینا و بله بفرستین: @M_borzoyi @madaranemeidan
ابتدای سال وقتی دخترم و پسرم را میبردم مدرسه زودتر میرفتم و دیر تر می آمدم و می ایستادم تا حسابی چادرم دیده بشه. مدیر مدرسه دخترم را دیدم چادری هستند و با خودم گفتم بهشون پیام زدم و گفتم کارهای فرهنگی میتونم کمک کنم. و دعوت کردند و یه ذوز رفتم کوتاه باهاشون صحبت کردم. و استقبال کردند و پیشنهاد دادند کاندید انجمن شم و با اینکه اصلا فکرشرو نمی کردم رای آوردم. گذشت تا تشکیل اولین جلسه انجمن ... در این فاصله منم تا جایی که امکان داشتدم در مدرسه می ایستادم و با خانم خدمتگذار مدرسه کلی آشنا شدیم. جلسه اول خیلی دلهره داشتم چطور از دغدغه فرهنگی بگم و از حجاب و... خلاصه بگم از مدیر و معاونین همه از دغدغه این روزها و جنگ نرم گفتند. و من😍😍 انگار دنیا را داده باشند ...نوبتم که شد گفتم میتونم در بحث انتقال مفاهیم قرآنی کاری کنم. استقبال شد و یه روز بهم گفتند فردا بیا سر کلاس ... دیگه منم با استرس که خدایا کمک کن و به خانم حسینی پیام دادم و خیلی دلگرمی دادند. و صبح یس خواندم و ثواب این فعالیت را از سمت امام‌رضا هدیه کردم به امام حسن ... آخه دوشنبه بود. رفتم و گفتند کلاس دختر خودم هست 😁با چادر رفتم در کلاس و چادر را در آوردم و مانتو صورتی و ذوسری صورتی و طوسی و کفش پاشنه دار. با نشاط اول کتابهای قرآنشون را باز کردند. بعد که روخوانی کار کردیم با توجه به آیات همون درس از قد افلح المؤمنون بود گفتم معنی را بخوانند درباره رستگاری پرسیدم نمی دانستند گفتم یعنی مؤمنان خوشبخت شدند. و توضیحات تکمیلی. و از نعمتهای خدا و گفتم چشمهاتون را ببندید و تصور کنید یه‌روز صبح خورشید طلوع نکرده ... یکی از بچه ها گفت خانوم شما آروم صحبت می‌کنید چشمهارا ببندم خوابمون میبره😅😱 گفتم سریع بلند شید. و دستها بالای سر تشویق ورزشکاری با سه ضرب خلاصه خ‌آبشون پرید و زود زنگ خورد و کلی حرفهام موند. زنگ بعد دوباره همون کلاس را گفتند. رفتم و بچه ها خوشحال ولی گفتند الان املا داریم. گفتم باشه املا میگم بعد بریم نماز خونه. یکی پیشنهاد داد میشه در نمازخونه املا بنویسیم. گفتم باشه. رفتیم و حسابی بگو و بخند داشتیم. و بعد رحلهارا چیدیم و قرآن سوره قدر را گفتم یکی از بچه ها خواند و زنگ خورد😅😡 با اینکه نشد تمام آنچه میخواستم بگم ولی از فردا بچه هایم در بهم سلام می‌کردند ...میگفتن خانوم سلام من فکر میکردم با من نیستند. بعد دیدم نه به من نگاه می‌کنند. محبت دو طرفه ای ایجاد شده بود. این جلسه اول بود. و روز شنبه هم دو زنگ کلاس پنجم رفتم. که اونجا بچه ها سوالاتی هم پرسیدند و خواست خدا جوابهای خوبی دادم. یکیشون پرسید خانوم ما که امام زمان را ندیدیم از کجا بدونیم واقعی هستند؟ گفتم در احادیث و روایات... و گفتم دعایی داریم که اللهم انا نشکو الیک من فقد نبینا و .... خودم بغض گلوم را گرفته بود و چشمام پر از اشک. @madaranemeidan
قسمت اول اولین روزی بود که بعد از دوماه که کلاس هنرشون معلم نداشت و هر روز یکی دوتا ازمادرا می رفتن سرکلاس من بعنوان معلم وارد کلاس شدم پایه سوم بودن تو این چندسالی که تدریس داشتم جز دبیرستان سما ؛ همه بچه ها یک دست از خانواده های مذهبی بودن و کار باهاشون خیلی راحت بود اما بعد مدتها وارد فضایی می شدم که بچه ها از هر مدل خانواده و با تفکرات متفاوت بودن به همین خاطر قبلش برخلاف همیشه ته دلم نگران بودم و استرس ریزی داشتم😉 آخه می ترسیدم سوالاتی بکنن و فضایی ایجاد بشه که قابل کنترل نباشه..آخرش که همه فکر و خیالاتم رو گذاشتم کنار و کار رو به خدا و اهل بیت مخصوصا امام زمان سپردم آرامش گرفتم و با قدرت وارد شدم برخلاف انتظارم فضا زلال تر از چیزی بود که فکر می کردم بچه هایی شاد و خونگرم و با نشاط چادرم رو عمدا جلوی بچه ها درآوردم بهترین چادرم رو که طرح دار و یک پاپیون خوشگل روی مچش داشت پوشیده بودم ،می دونستم که دخترا خیلی به ظاهر آدم دقت می کنن برای همین یک جوری رفتار می کردم که انگار دارم جلوی دوربینی که روی من زوم کرده بازی می کنم😎 مقنعه مشکیم رو درآوردم و روسری صورتی گل گلیمو پوشیدم مانتومم زرشکی براق با طرح های سنتی ایرانی بود و کفش های اسپرت صورتی یک دخترصورتی کامل😜😁 شده بودم ..کم کم داشتم هم سن و سال خودشون دیده میشدم آخه مقنعه دختراهم صورتی بود☺️ بی مقدمه گوشه تخته نوشتم به نام خالق زیبایی ها..(چندتا ازبچه ها هم گوشه دفترشون نوشته بودن) بچه ها گفتن چقدر خوش خط نوشتین(اینم خیلی برام مهم بود و‌دقت داشتم درحالیکه تو‌کلاسای قبلی کمتر توجه میکردم) بعد یک ترازو کشیدم و به بچه ها گفتم هرخطی کشیدم بلند بشمرید..یک-دو-سه تا شصت و‌نه تو یک کفه هم یک بچه ها رو به چالش کشیدم که این یعنی چی متاسفانه یا خوشبختانه اصلا متوجه نشدن یادمه تو کلاسای قبلی همیشه حداقل دو سه نفری بود که حدسشون درست بود ولی اینجا اصلا نشنیده بودن حدیث امام علی رو بزرگ روی تخته نوشتم که سلام کردن هفتاد تا ثواب داره الی آخر مسابقه سلام دادن و شور وهیجان کلاس😁 گفتم رفتین خونه سریع به ماماناتون سلام بدین و ثواب جمع کنید ترازو رو هم تو دفتراتون بکشید و حدیث رو‌هم بنویسید میخواستم زیرپوستی وارد بشم. @madaranemeidan
قسمت دوم تا بچه ها نقاشی می کشیدن رفتم تک تک بالاسرشون که به بهانه حضور غیاب باهاشون ارتباط بگیرم آترینا؛ آرتمیس؛ پانیسا؛ راژیا !! خداییش این آخری رو نمیتونستم تلفظ کنم سه تا الینا داشتیم یادم اومد.تومدرسه دخترم پارسال۵تا حلما داشتن!! کلا افتاده بودم رو‌دور مقایسه 🤦‍♀ البته اسامی مذهبی هم بود ولی کمتر دستمو گذاشتم رو تخته و گفتم بچه ها با دستتون نقاشی خلاق بکشید دیدم بعضیا متوجه نشدن با برنامه ریزی قبلی دست رو تبدیل به فیل کردم و استارت ورود به سوره فیل رو زدم😁 هرچند باعث شد بعضیا خلاقیت به خرج ندن و همون فیل رو تکرار کنن ولی خب دنبال راه ورود هنری به قرآن بودم که میسر شد😉 ماجرای اصحاب فیل و قدرت پوشالی و..به خواست خدا سنگریزه ها لشگر فیل رو نابود کردن خداچه قدرتی داره... حالا نوبت بازی بود فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هرچه خواهی کن این شعرا رو دادم بچه ها برای تلفن بازی یعنی اصصلا اینا تو باغ نبودن که این جملات یعنی چی و نمیتونستن تلفظ کنن برای همین یکی ازگروه ها جمله خنده داری درآورد که اصلا ربطی به جمله من نداشت..ولی به همشون جایزه تلاش و مشارکتشون رو دادم؛ چطوری؟ شکلات تو دستم مثل گل یا پوچ میگرفتم خودشون میگفتن کدومه..بماند که بیشترشون اشتباه میگفتن ولی بازم میدادم بهشون ولی کلا کیف کردن.. یکیشون که عشق بازیگری هم بود میگفت میشه به من یکی دیگه هم بدین گفتم چه سوره ای از حفظی؟ یک حمد وقل هوالله برام خوند وشکلاتش رو گرفت گفتم افرین این سوره ها رو تو نماز حتما میخونی هیچی نگفت... رفتم قصه گاو و مورچه رو گفتم تا متوجه بشن فلفل نبین چه ریزه یعنی به ظاهر قضاوت نکنید آفرین! بالاخره یکی متوجه شد بازم خداروشکر😍 داشتم اسامی حاضرین رو وارد میکردم پزسیدم اسم کلاستون چیه ؟ نمیدونستن یکی گفت سوم ۳ یکی رفت بیرون نگاه کرد گفت رستگاران..گفتم میدونین معنیش چیه گفتن نه..گفتم یعنی عاقبت بخیر شدن تو دنیا وآخرت خوشبخت شدن بهشتی شدن( ازهرروزنه ای استفاده میکردم تا یک نکته ای بهشون بگم)بچه ها فطرتشون پاکه و راحتتر می پذیرن . آخرکلاس شد یکی پرسید خانوم شما همیشه معلم ماهستین گفتم انشاله دوست دارین باشم همه گفتن بله.کلی هم خسته نباشید نثارم کردن..زنگ خورد پالتومو باهمون وسواس اولیه جلو دوربینی پوشیدم آترینا پرسید خانوم شما همیشه چادر سرمیکنین یا فقط تومدرسه؟ گفتم همیشه گفت ولی من شال دوست دارم ببخشید گفتم خدا ببخشه(چرا ازمن معذرتخواهی کرد حالا) نازنین زهراهم گفت من طرفدار شال هستم وگاهی هم کلاه میپوشم مامانم هم شال میپوشه..یکی گفت من چادرم مثل شماست ولی دکمه نداره مطهره گفت من مثل شما میرم بیرون چادر میپوشم گفتم حضرت زهرا نگهدارت باشه دوستاش گفتن تو‌کلاس درمیاره گفتم خب تو کلاس که مرد نیست منم درمیارم.. برام چندایه نبا ویس هم‌خونده بود ..تاشکلات بگیره.. متوجه شدم چادر من براشون دغدغه شده که اینقدر روش صحبت میکردن دوباره مقنعه وچادرمو پوشیدم وخداحافظی کردم. @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
"به نام خدا "✍🏻 کم کم داشت ساعت ۳ می شد. قرار بود امروز اولین دیدار جوانه مصباح برگزار شود، بچه های گروه فضاسازی، کارشون رو تموم کرده بودند با پوستر های زیبای📃 شهدای شاهچراغ💔 و روشن کردن شمع هایی🕯 که مناسبت شون هم شهدای شاهچراغ بود و هم وفات حضرت معصومه بود🖤 خانم ها کم کم با فرزندانشون می آمدند... ساعت ۳/۵ برنامه را با تلاوت کلام‌الله مجید، توسط یکی از دختر خانم های حاضر در جلسه شروع کردیم ✋ بعد از تلاوت قرآن از خانم‌ها خواسته شد که یکی یکی خودشون رو معرفی کنند تا بیشتر با اعضای جوانمون آشنا بشیم ☺️ به نآم خدآ نام.... تعدا فرزند.... شغل.... و.... بعد از آشنایی مسئول دورهمی یه توضیح کلی درباره ی مراسمات دادند و اشاره کردند که ان شاء الله ماهی دوبار این دورهمی ها برگذار شود و همچین در باره ی نیازمندی های جلسات دورهمی گفتگو شد....🗣 مسئولین کاردستی در اتاق مشغول درست کردن کاردرستی با کوچولو هامون بودند 👩‍👧‍👦 که مسئول گفتگوی مادر ها صحبت های خودشو شروع کرد... با موضوع "لزوم وحدت شیعه و سنی" بعد از سخنرانی و گفتگو مسئول معرفی کتاب وارد میدان شدند وکتاب مورد نظرشون(نامه ای برای خواهرم) که در زمینه سوال وجواب های مربوط به حجاب بودرو معرفی کردند. بچه ها با کاردستی های زیباشون که قاب شهدای دانش آموز شاهچراغ بود به صحنه آمدندو همه دور هم جمع ‌شدند و آماده شدند برای سینه زنی مادر وکودک مسئول رسانه صوت مداحی که مربوط به وفات حضرت معصومه بودرو آماده کردند ومادران وکودکان سینه زنی کردند. بعداز سینه زنی مسئول دورهمی در باره امنیت با بچه ها گفت وگو کردند وبچه ها هم مشتاقانه نظرمیدادند ودر گفت وگو مشارکت داشتند👥 و بالاخره پذیرایی حلوای خوش مزه ای که یکی از مادران پخته بود انجام شد😋🥧 بوی اسپند همه جارا گرفت. نوبت بازی بچه ها شده بود⚽️ بچه ها با شوق به اتاق بازی رفتند و بازی جالبی که در زمینه وحدت واتحاد بودبازی کردند. بچه‌ها خیلی ذوق داشتن محکم دستاشونو گرفته بودند که مبادا داعشیها اتحادشون رو از بین ببرن ونتونن توپ رو به مرکز حلقه بندازن😍 در این فاصله مادر ها از فرصت استفاده کرده و مشغول خرید لباس و لوازم‌التحریر شدند😉 و مسئول صدقه هم صدقات رو جمع آوری کردند 🙏🏻 صدای اذان به گوش میرسید 🤲🏻🗣بعداز خواندن نماز نوبت عصرانه بود سفره پهن شد 😋مادران به همراه فرزندان سر سفره نشستند جاتون خالی عصرانه دلچسبی بود😋 حیف که نون روغنیهاش کم بود. نوبت خدا حافظی رسید👋🏼 به ما که خیلی خوش گذشت جای همگی خالی. تا دور همی بعدی ان شاء الله التماس دعا. @madaranemeidan
7.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببینید| مادر ایران ما را دور هم جمع کرد ▪️بخشی از تصاویر و گفتگوهای جلسه نقد کتاب مادر ایران در حسینیه هنر سبزوار را ببینید. @madaranemeidan 🆔 @hhonarkh