سلام دوستان 🌻
این ماه قرار هست در کنار هم، کتاب #خانم_مربی رو بخونیم و در مورد نکاتی که بهنظرمون جالب هستن صحبت کنیم.
این کتاب، خاطرات شفاهی خانم سعیده صدیقزاده، مشاور و مربی تربیتی باسابقهی مشهدی هست.
ویژگی ممتاز خاطرات خانم صدیقزاده، حضور مستمرشون بهعنوان مربی تربیتی از روز اول خدمت تا آخرین سالِ کاری شون هست. تنوع و گستردگی فعالیتهای خانم صدیقزاده، خلاقیت شون، تلاش جهادی و درک درست از شرایط مدرسه و دانشآموزان، یک الگوی جذاب از مربی را برای ما ارائه کرده.
این نکته رو هم اشاره کنیم که؛ لابلای صفحات کتاب، تاریخ انقلاب از پنجرهی نگاه راوی و پرداختن به ماجراهای دوران کودکی، مخصوصا قسمتهایی که از فضای زندگی و خاطرات مادرشون نقل میکنن، به شیرینیِِ مطالعه اضافه کرده.
امیدواریم که از خوندن این کتاب، لذت ببرید. 😊
#کتاب_ماه_مادرانه
#خانم_مربی
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
اسباببازیهای ما همهاش وسایل خانه بود.
یک چراغ خوراکپزی فتیلهای یک نفره، یک دیگ مسی کوچک و تعدادی هم ظروف چینی. مادر به ما برنج و گوشت چرخ کرده قلقلی شده میدادند و میگفتند بروید برای خودتان غذا بپزید. به پسرها هم وسایل و ابزار کار میدادند. مادرم خیلی علاقهمند بودند پسرها کارهای فنی را یاد بگیرند.
گوشهی حیاط با خاکهای باغچه گِل تهیه میکردیم. بعد با جعبههای کبریت، آجر میساختیم. توی آفتاب خشکش میکردیم و روی هم میچیدیم و خانه میساختیم. وقتی کار تمام میشد، مادر برای دیدن خانهمان میآمدند و عیب و ایرادهایش را میگفتند. مثلا می گفتند راهرو ندارد، دستشویی ندارد و...
گاهی با همان گِلهایی که داشتیم مُهر میساختیم و رویش می نوشتیم «یاحسین».
مادر این مهرها را از ما میخریدند و خودمان هم با همان مهرها نماز میخواندیم.
مادر به ما یاد داده بودند که چطور برای خودمان دمپایی درست کنیم. دمپایی هایی که کَفَش مقوا بود و دوتا کِش به حالت ضربدری روی مقوا وصل میشد. از صبح تا شب با همین دمپایی راه میرفتیم و خوشحال بودیم. چون ساخته دست خودمان بود. تمام روزِ ما با این کارها گرفته میشد و خیلی هم لذتبخش بود.
#کتاب_ماه
#خانم_مربی
#چند_خط_از_کتاب
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
چون پسرها در سالهای قبل از انقلاب در معرض آسیب بودند، مادرم برای اینکه برادرهایم زیاد از خانه بیرون نروند، همهی امکانات بازی و تفریح را در خانه فراهم کرده بودند. توی حیاط تور والیبال داشتیم و یک تاب که طول طنابش حدود سه متر بود. اسباببازیهای مختلف و حتی شطرنج داشتیم. شطرنج آن موقع شاید از نظر خیلیها حرام بود، ولی یکی از بازیهایی بود که در خانه ما معمول بود. مادر میگفت ما با این شطرنج که قمار نمیکنیم. آسیبی هم به خودمان و دیگران نمیزند. فقط یک جور بازی فکری است. پس اگر پسر من در خانه بنشیند و این بازی را بکند، بهتر است از اینکه برود توی خیابان و پایش کشیده بشود سمت کابارهها و مشروبفروشیهایی که تعدادشان کم هم نبود. این فکر مادرم بود که براساس مطالعاتشان به آن رسیده بودند. وقتی بعد از پیروزی انقلاب، امام خمینی هم اعلام کردند شطرنج حرام نیست، خیلی خوشحال شدند که فکرشان اشتباه نبوده.
#کتاب_ماه
#خانم_مربی
#چند_خط_از_کتاب
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
از همان شروع زندگی مشترک پدر و مادرم، عموها و پدرم تصمیم میگیرند هر روز صبح، خانهی یکیشان مراسم روضهخوانی برگزار شود. روزهای سهشنبه هم نوبت خانهی ما بود.
روضهها یک سخنران داشت و یک مداح. یک طرف مجلس، زنها مینشستند و یک طرف مردها.
روضه را گوش میدادند و سخنرانی را میشنیدند. آخر سر هم صبحانه میخوردند. بعد از اینکه روضههای سهشنبهها تمام میشد همهی مردها میرفتند دنبال کارشان، مادر میگفتند: [ تا حالا شنیدیم، از این به بعد باید عمل کنیم. اهداف امام حسین (ع) را دنبال کنیم و کار مردم را راه بیندازیم. ]
شروع میکردند به حل کردن یک سری مشکلات فامیلی. دو نفری را که باهم قهر بودند، آشتی میدادند. اگر یکی بدهکاری داشت یا یکی میخواست طلاق بگیرد، مادر سعی میکردند هر اندازه که میتوانند و با کمک خانمهایی که اطرافشان بودند مشکلات را حل کنند. کمکم روضههای مادر از جمع فامیل فراتر رفت و محله و دوست و آشنا را هم در بر گرفت. در نتیجه تعداد کسانی هم که برای مشکلاتشان مراجعه میکردند بیشتر شد. به همین علت، بعد از روضه به این مشکلات رسیدگی میشد. از وقتی زیرزمین خانهمان شد حسینیه، همهی این کارها همانجا انجام میشد و همه آنجا جمع میشدند.
کمکهای مالی به نیازمندان، همیشه در ازای انجام دادن کار و فعالیتی در حد توانایی افراد نیازمند بود. همیشه میگفتند: «باید کار کنید.» دوست نداشتند گداپروری کنند.
وقتی مادر از دنیا رفتند، وصیت کرده بودند که ما بچهها روضههای سهشنبه را تا ده سال ادامه بدهیم. ماهم با سهم ارثی مان جای دیگری را برای برپایی حسینیه خریدیم و به وصیت مادر عمل کردیم. ادامهی روضهها یعنی ادامهی همهی آن کارها و ادامهی ارتباط با همهی آن آدمها. الان چند سال است از آن ده سالی که مادر تعیین کرده بودند گذشته است، ولی ما هیچ کدام مان دلمان نمیآید از آن دست بکشیم. مادر خیلی هوشمندانه وصیت کرده بودند.
#کتاب_ماه
#خانم_مربی
#چند_خط_از_کتاب
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
از اداره آموزش و پرورش تماس گرفتند که بیایید برای مصاحبه. آزمونی هم دادیم و بعد وارد آموزش و پرورش شدیم. ما جزء اولین گروههایی بودیم که گزینش شدیم. به ما میگفتند «گروه گزینشی ها». یعنی انتخاب شدهی خودشان بودیم، نه اینکه خودمان داوطلب شده باشیم. ما را فراخوان کردند. بعد هم کلاسهای فشردهای گذاشتند و شروع به کار کردیم. من آن موقع اصلا نمیخواستم وارد کار اداری بشوم و توی این فکرها نبودم. اما چون مسألهی انقلاب بود قبول کردم؛ فقط برای اینکه کاری برای انقلاب کرده باشم. آن موقع همه چیزِ ما شده بود انقلاب؛ خانه، زندگی، شوهر، بچه، چون برای رسیدن به این انقلاب سختی کشیده بودیم. هر روز فکر میکردیم میخواهند آن را از ما بگیرند، پس باید با چنگ و دندان نگهاش میداشتیم و از آن دفاع میکردیم. موقع مصاحبه بهشان گفتم: «حالا که انقلاب نیاز دارد کار میکنم، ولی اگر فردا نیاز نداشت میخواهم بروم سر خانه و زندگیام.»
حتی از آن نیروهای اولیه تعهد میگرفتند که رایگان خدمت کنند و حقوقی نخواهند. ما هم با رضایت کامل این تعهد را دادیم. آن زمان اگر به ما پول میدادند، خیلی بهمان بَرمیخورد. بزرگترین توهین به ما این بود که در ازای کار فرهنگی پول بدهند. این جور هم نبود که کسی لازم نداشته باشد، ولی روحیه، روحیهی دیگری بود. فکر، فکر دیگری بود.
#کتاب_ماه
#خانم_مربی
#چند_خط_از_کتاب
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*