23.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 ایران و لبنان لا یمکن الفراق 🇱🇧
واکنش بانوان لبنانی نسبت به ابراز همدردی و محبت بانوان ایرانی با اهدای طلاهای خود، با دیدن کلیپ امضای طومار از مجموعهی مادرانه و نهضت مادری.
#قدرت_درونی_جهان_اسلام
#نهضت_مردمی_حمایت_از_جبهه_جهانی_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
-493019389_-1132848985.m4a
4.6M
بایستی خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد؛ اینها نسبت به ایران دچار خطای محاسباتیاند؛ اینها ایران را نمیشناسند، جوانان ایران را نمیشناسند، ملّت ایران را نمیشناسند، قدرت و توانایی و ابتکار و ارادهی ملّت ایران را هنوز نتوانستهاند درست بفهمند؛ این را ما باید به اینها بفهمانیم.
امام خامنهای ۱۴۰۳/۸/۶
✓ قدرت اصلی جمهوری اسلامی، قدرت داخلی مردم و امتسازی در منطقه است...
🎵 صوت تحلیلی کوتاه، از جلسه امامخوانی
«بیانات در دیدار خانواده شهدای امنیت»
#نوزدهمین_جلسه_امامخوانی
#بیانات_در_دیدار_خانوادههای_شهدای_امنیت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#بحث_گروهی
#ناباروری_ثانویه
#ناباروری
یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح
تا سهشنبه ۱۵ آبان ساعت ۱۰ صبح
تا حالا زوجهایی را دیدهاید که با وجود داشتن حداقل یک یا دو فرزند، علی رغم اقدام به بارداری، بچه دار نمیشوند؟ به پزشک که مراجعه میکنند با مفهوم جدیدی به نام ناباروری ثانویه روبرو میشوند و به آنها گفته میشود با وجود بارداری موفقیتآمیز قبلیتان دیگر قادر به بارداری نیستید.
در بحث گروهی امروز میخواهیم درباره چالشها و درمان ناباروری ثانویه صحبت کنیم.
✓ اگر تجربه ناباروری ثانویه دارید برای درمان چه اقداماتی انجام دادهاید و به چه مراکزی مراجعه کردهاید؟
✓ دولت در زمینه درمان، چه کمکها و خدماتی ارائه میدهد؟ هزینه درمان چقدر شد؟
✓ دلایل ناباروری ثانویه چیست؟ اگر علت ناباروری ثانویه مشکلات مربوط به همسر بوده، برای درمان با چه چالشهای روبرو شدهاید؟
✓ نقش، سهم و دخالت اطرافیان به ویژه خانواده ها در کمک به درمان چه اندازه اثرگزار است؟
✓ طول درمان چقدر است؟
اگر به هر دلیلی تمایل ندارید تجربه خود را در گروه مطرح کنید، میتوانید برای یکی از مدیران گروه ارسال کنید تا به طور ناشناس در گروه فرستاده شود.
بحثهای گروهی، در کانال گفتگوهای مادرانه آرشیو میشوند.
@goftoguye_madarane
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @mkhandan پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
خانهی امید
آن زمان که توی شرکت نشسته بودم، مدیریت مالی معدن را انجام میدادم و حساب و کتابهای واردات و صادرات را مُهر میزدم، ذرهای هم فکرش را نمیکردم که روزی، ترشی درست کردن به نفع فلسطین، بتواند لذّت بخشترین قسمت زندگیام باشد.
پنجشنبه شده بود. مثل همیشه، توی موسسه، بیرون کلاس قرآن دخترها نشسته بودیم و با بقیه مادرها گپ میزدیم. صحبت به درست کردن ترشی و فروختنش به نفع لبنان و فلسطین کشید. اولش رفته بودند دیدار امام جمعه و از فردای همان روز به پویش ترشی فروشی به نفع جبهه مقاومت پیوسته بودند. خانم شیرعلیبیگی رو به من کرد و گفت: «شما که حسابداری خوندی، بیا و حساب کتاب کارها را انجام بده».
دفعه قبل که برای مراسم سوم شهید نصرالله رفته بودم و کنارشان لقمه آماده کرده بودیم، انگار که خانواده خودم کنارم بودند. حالا هم که دنبال جایی بودم تا تنهاییام را توی ساعات مدرسه رفتن دخترک پر کنم، بلافاصله قبول کردم.
روز بعد زودتر از همیشه بیدار شدم. تخت را مرتب کردم، لقمه در دهان دخترک گذاشتم، روپوش مدرسه را تنش کردم و بی توجه به ویار صبحگاهی، راهی شدیم.
جلوی مدرسه صورت خنکش را با لبهایم داغ کردم و او رفت. و من با تمام اشتیاق، به طرف خانه فرشته خانم راه افتادم. خانه کوچک خوشبختی که کارهای بزرگ درونش رقم میخورد.
از در که وارد شدم، تعدادی زودتر از من رسیده بودند و مشغول بودند. به جز اتاق خواب که واقعا جایی برای کار کردن نداشت، تمام نقاط خانه پر از ابزار و مواد ترشی بود. اتاق بچهها برای خرد کردن و آماده کردن وسایل ترشی و انباری برای وزنکشی بود.
آشپزخانه تا دم دهانش پر بود، حتی روی هواپز و سرخ کن برای کباب کردن بادمجانها. توی هال هم برای پاک کردن سبزی و کارهای دیگر.
فقط ما ده نفر نبودیم که کار میکردیم. چند نفر دیگر بخاطر کوچک بودن فضا، مواد اولیه را به خانههایشان میبردند و بعد از آماده کردن، برایمان میآوردند.
نشستم و به دیوار تکیه دادم. حال و هوای آنجا برایم پر از اکسیژن بود. درست مانند گندمزاری در سحرگاه خنکِ سنندج. حساب کتاب معدن و صادرات با حساب کتاب ترشیفروشی زمین تا آسمان فرق داشت. با این حال، راهِ سود و دخل و خرج را یادشان دادم و بعد، سینی را از فرشته خانم گرفتم، گذاشتم جلویم و شروع کردم به خُرد کردن گلکلمها. نه حواسم به بوی زُهمش بود و نه حالت تهوعی که ممکن بود باز سراغم بیاید. به پسرک چهارماهه توی دلم هم سپردم که خودش را لوس نکند تا من کار کنم.
فرشته خانم عین یک مدیر بحران باکفایت این ور و آن ور میدوید. از اتاقِ سبزی خشکها میرفت توی انبار تا کرفس وزن کند، از آنجا با قربان صدقه صدا میزد که «خواهر بِپا بادمجونها نسوزن»، از طرف دیگر، مشق دخترِ کلاس اولیاش را هدایت میکرد و پوشک پسرکش را عوض میکرد. سر ظهر هم، خانمهای جهادی و بچههاشان را با اُملتِ فوریاش سیر میکرد. توی این مدت، ندیدم عصبانی شود، غُر بزند و مِنَّت سَر بچّههایش بگذارد.
سه چهار روز بعد، پسرک خودش را لوس کرده بود و من با ویار شدید بین حال و دستشویی خانهمان در آمد و رفت بودم. جانم توان رفتن نداشت و قلبم توان ماندن. همینجور روی مبل وارفته بودم که همسر تلفن کرد. حالم را که پرسید و احساسم را فهمید با اشتیاق گفت: «پس چرا معطلی؟ بلند شو برو. برو و به کارت ادامه بده».
این روزها، هرشب با ذوق اینکه فردا آدم موثری برای دنیا خواهم بود، حالم خوب است. به همسر گفتهام اگر انتقالی تهران گرفت، من همین جا توی شهریار میمانم. مادرانهی شهریار مرا از گوشهی دنج خانهام بیرون کشیده. من روشن شدهام، جریان پیدا کردهام.
الان سنندج و شهریار و تهران برایم کوچکند. جهانِ در من، درحال رشد است و من، با امکانی که دارم، فلسطین را به صاحبانش برخواهم گرداند.
دخترم از خواب بیدار میشود: «مامان! خواهش میکنم امروز منو ببر آشپزخونه مقاومت».
به روایت: خسرویزاده
به قلم: فریده طهماسبی
#مادرانه_شهریار
#آشپزخانه_دائمی_مقاومت
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
#نشست_مجازی
ما امروز فاقد امّت اسلامی هستیم. کشورهای اسلامی زیادند، نزدیک دو میلیارد مسلمان در دنیا زندگی میکنند امّا عنوان «امّت» را نمیتوان بر این مجموعه گذاشت؛ چون هماهنگ نیستند، چون یکجهت نیستند. امّت یعنی مجموعهی انسانهایی که در یک جهت، به سوی یک هدف، با یک انگیزه دارند حرکت میکنند؛ ما اینجور نیستیم، ما متفرّقیم.
امام خامنهای
مدار مادران انقلابی، برگزار میکند.
چهارمین جلسه از سلسله نشستهای تمدن سازی،
با موضوع:
✓ از قلب لبنان
«نسبت ما و مردم لبنان.»
سخنران: خواهر الهام شاکری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح
در نرمافزار قرار:
https://gharar.ir/r/2ebeab9f
منتظر شما عزیزان هستیم.
#سلسله_نشست_تمدن_سازی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
371662594_1974766370.m4a
34.22M
#صوت
ما امروز فاقد امّت اسلامی هستیم. کشورهای اسلامی زیادند، نزدیک دو میلیارد مسلمان در دنیا زندگی میکنند امّا عنوان «امّت» را نمیتوان بر این مجموعه گذاشت؛ چون هماهنگ نیستند، چون یکجهت نیستند. امّت یعنی مجموعهی انسانهایی که در یک جهت، به سوی یک هدف، با یک انگیزه دارند حرکت میکنند؛ ما اینجور نیستیم، ما متفرّقیم.
امام خامنهای
چهارمین جلسه از سلسله نشستهای تمدن سازی،
با موضوع:
از قلب لبنان
«نسبت ما و مردم لبنان.»
سخنران: خواهر الهام شاکری
چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۴۰۳ - ساعت ۱۰ صبح
#نشست_مجازی
#سلسله_نشست_تمدن_سازی
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
-1989009662_-975897012.m4a
4.42M
رسانهی امام باشیم ...
«امروز شما نعمتهای بزرگی را از خدا دریافت کردهاید؛ نعمت وجود یک نظام و تشکیلاتی که همّتش مبارزهی با ظلم، با استکبار، با زورگویی و با جنایت باندهای بینالمللی است؛ این بزرگترین نعمت است...
جوانهای ما با همتایان خودشان در کشورهای دیگر تماس داشته باشند... میتوانید ارتباط برقرار کنید؛ حقایق را برای آنها روشن کنید؛ آنچه را وظیفهی همهی جوانان دنیا است، همهی جوانان کشورها است، به آنها یادآوری کنید تا یک حرکت عمومی و عظیمی در دنیا علیه استکبار به وجود بیاید.»
🎵 تحلیلی بر بیانات رهبری
در دیدار با دانشجویان و دانشآموزان
۱۲ آبان ۱۴۰۳
#شکر_نعمت_انقلاب
#بیستمین_جلسه_امامخوانی
#شکر_نعمت_استکبارستیز_بودن
#بیانات_در_دیدار_با_دانشجویان_و_دانش_آموزان
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
«نیتت رو دوست دارم»
قلک به دست از اتاقش بیرون آمد، هنوز چشمهایش خوابآلود بود و موهایش نامنظم. قلک را سمتم گرفت و گفت: «مامان! میخوام اینو هدیه بدم برا کمک به بچههای غزه.»
قوری چای را روی کتری گذاشتم و دو کنده نشستم روبرویش و همینطور که بلوز سبز یشمیاش را مرتب میکردم گفتم: «اینو که تازه از برنامهی همدلی گرفتی. فوقش صدتومن پول توش جمع شده.»
موهایش را با دست مرتب کرد و گفت: «نه مامان، همهی پولهای عیدی و توجیبی که جمع کرده بودم رو ریختم توش، دوس دارم بدم برا بچههای غزه.»
بغضم را جمع و جور کردم و بغلش کردم. روی موهایش دست کشیدم و پیشانیاش را بوسیدم. گفتم: «آفرین پسرم چه کار خوبی کردی.»
قلک را توی دستم گذاشت و گفت: «آخه شما هم برای بازارچه همدلی الویه درست کردی، منم دوست داشتم برا بچههای غزه کاری بکنم.»
دیروز که برای خرید لوازم سالاد الویه به همراه آقا رسول رفتهبودیم بازار، بچهها هم همراهم بودند. با قدمهای دو ساله و شش سالهی رضا و حسین، پابه پای هم در بازار چرخیدیم و یکییکی لوازم سالاد الویه را خریدیم.
رضا که کیسهی بزرگ نان باگت را در دستم دید پرسید: «مامان این همه نون باگت برا چی خریدی؟»
کیسه را دست به دست کردم و گفتم: «میخوام الویه درست کنم و مثل هفته پیش ببرم بازارچه مقاومت تا بفروشیم برای کمک به بچههای لبنان و غزه.»
حسین گفت: «الویه به چه دردشون میخوره؟»
چادرم را کمی جلوتر کشیدم و گفتم: «خب سودش میره برا کمک به اونها.»
دستهایشان را توی جیب کاپشن آبی و سبزشان فرو کرده بودند و در فکر بودند. گفتم: «یک کم تند راه بیاین، بابا خیلی وقته رفته توی ماشین، منتظره.»
وقتی نشستیم توی ماشین منتظر بودم تا آقا رسول خدا قوت جانانهای بگوید و خستگی را از تنم بیرون کند اما کاسهی آب سرد را روی سرم ول کرد و گفت: «خانوم! آخه این چه کاریه؟ بهتر نبود هزینهی خریدها رو مستقیم واریز میکردی دفتر رهبری و این همه دردسر برا خودت درست نمیکردی؟» کیسههای باگت را جلوی پایم جا به جا کردم و سکوتم را با خشخش کیسهها پرکردم.
⬇️ ادامه در مطلب بعدی:
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
«نیتت رو دوست دارم» قلک به دست از اتاقش بیرون آمد، هنوز چشمهایش خوابآلود بود و موهایش نامنظم. قلک
شب وقتی مواد الویه آماده شد و بچهها خوابیدند، دست آقا رسول را گرفتم و تا وسط آشپزخانه کشیدمش. سفره را دستش دادم و گفتم: «بیا! بیا تو هم تو ثواب کمک به مقاومت شریک شو.»
آقا رسول نان باگت را قاچ کرد و من داخلش را از الویه پر کردم. دوباره گفت: «آخه این چه کاریه که شماها انجام میدین؟»
لبخند زدم و لقمه را محکم گرفتم و داخل نایلون گذاشتم. گفتم: «الان بحث پای کار بودن زنهاس، اونم با بچههای قد و نیمقد. اگه من بخوام مثل خیلی از خانوما توی خونهم بشینم و بگم حرف رهبرمو قبول دارم، اما براش هیچ تلاشی نکنم، مثل داستان اون کسی میشه که دید یه نفر نشسته کنار دیوار و داره گریه میکنه، ازش پرسید چرا گریه میکنی؟ گفت گشنمه، پولم ندارم، مریض هم هستم نمیتونم کار کنم. آقائه نشست کنارش و شروع کرد گریه کردن!»
لبخند محوی روی صورت آقا رسول نشست. دست دراز کرد نان بعدی را بردارد. خوشحال بودم که فرصتی برای به زبان آوردن حرفهایم پیدا کردهام.
- آخه میشه من صحنههای غزه رو ببینم و فقط گریه کنم؟ میشه رهبر امر جهاد بِدن من حرکتی نکنم؟ خوب اینجا اگه کاری ازم میاد باید خودی نشون بدم. مگه زمان جنگ همسرا و مادرا نبودن که پشت صحنه جنگ یاریگر و تاثیرگذار بودن؟ من که بساط الویه راه بندازم، دو نفر دیگه هم قوت قلب میگیرن، اونا هم کار دیگهای میکنن.»
آقا رسول سرش را تکان داد و حرفهایم را تایید کرد. اما باز هم گفت: «به نظرت این جمعیت چار پنج نفرهی شما خانوما توی یه شهرک کوچیک و گوشهی تهران چه قدر میتونه تاثیر گذار باشه؟ من که میگم هیچی، فقط دارید خودتون و بچههاتونو اذیت میکنید که تو سرما می برینشون این طرف اونطرف خرید و بعدشم بازارچه.»
گفتم: «حتی اگه برای یه نفر هم تلنگر باشه تا یاد مظلومیت مردم و بچههای غزه بیفته و وجدانش بیدار بشه برای من یکی کافیه.»
چند لحظه بینمان سکوت شد. فقط دستهایمان مشغول کار بود. قاشق را گذاشتم توی کاسه الویهها و دستم را توی دستهای مردانه آقا رسول جا دادم.
- رسول جان! من خودمم قبول دارم که مقاومت به این صد تومن دویست تومن ما نیازی نداره، اما ما نیاز داریم به مقاومت کمک کنیم، به خاطر خودمون، به خاطر بچههامون.
چند نان باگت بیشتر نمانده بود. آقا رسول سرش را بالا آورد و نگاهش را در نگاهم گره زد و گفت: «نیتت رو دوست دارم. ان شاءالله فردا موفق باشید.»
دلم قرص شد. حال خوشی درونم موج زد، راضی از رضایت، همراهی و تاییدش بودم.
امروز صبح که پسرم تمام پسانداز چند ماههاش را درون قلکش ریخت تا زودتر روانهی جبههها کند، انگار رسالتم به سرانجام رسید و من وسعت جغرافیایی دلها را دیدم.
به راویت محدثه عشوریمقدم
🖊 به قلم صفورا ساسانینژاد
#مادرانه_شمالشرق
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary
27.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازارچهی مقاومت
سود ۳۰ میلیون تومانی از فروش غذا، محصولات خانگی طبیعی، اقلام فرهنگی و هنری و... دستساز مادران مادرانه اصفهان به نفع جبهه مقاومت.
همراه با:
✓ بازی و برنامههای متنوع مادر و کودک.
✓ فضاسازی تحریم کالاهای اسرائیلی و سخنرانی.
✓ جمع آوری داروهای اضافی و قابل مصرف منازل برای مصرف جهادی.
پنجشنبه ۳ آبان ۱۴۰۳
به همت مجموعه مادرانه اصفهان و همکاری اداره بانوان و خانواده شهرداری اصفهان.
#مادرانه_اصفهان
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
www.madaremadari.ir
ble.ir/madaremadary
eitaa.ir/madaremadary