السلام و عليك
السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان
بوسه ها بر دودست تو زده ام
مانده ام بین لشگری حیران
طاقت پا شدن ندارم من
این تن قطعه قطعه جان من است
درد من را کسی نمی فهمد
داغ تو بی گمان کمر شکن است
از دم خیمه تا کنار تنت
با خودم اشک و آه آوردم
پاشو از جا برادرم عشقم
به تو اینجا پناه آوردم
چه به روز سر تو آوردند
سر نمانده برای سردارم
پر شد از نیزه ها تمام تنت
پیکرت را چگونه بردارم
کودکان تشنه ی نگاه تواند
کسی آب از عمو نمیخواهد
تو خدای وفائی و احساس
فضل تو گفتگو نمیخواهد
خاک و خون را گرفتم از چشمت
تا ببینی به رخ ندارم رنگ
بخدا تکیه گاه من هستی
عرصه بی تو شود برایم تنگ
مادرم آمده به بالینت
اینچنین دم گرفته مادرجان
السلام و علیک یا ساقی
السلام و علیک یا عطشان...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
نگاهِ دلنشینت
کوه می سازد نگاهِ دلنشینت کاه را
یوسفِ گمگشته کرده با تو پیدا راه را
عشق در ذاتِ تو معنا می کند الله را
ماهِ هفتادو دو تن! شرمنده کردی ماه را
ای دلاور! خوب عهدی با برادر داشتی
جای دست از تیر دستان روی پیکر داشتی
جذبه ی ماهیِ و چشمِ آسمان طنّازِ توست
طایرِ قدسیّ و دل جولانگهِ پروازِ توست
از ولادت تا شهادت زینبت دمسازِ توست
واژه ی باب الحوائج در لقب اعجازِ توست
جایگاهت بس رفیع است و مقامت محترم
می شود در کربلا نامِ تو سقّای حرم
اسوه ی عشق و ادب هستی و تندیسِ وفا
در مقامِ بندگی آیینه ی روی خدا
آمدی ساقی شوی در خیمه ی آلِ عبا
تا بریزد خونِ پاکت در زمینِ کربلا
در لقب سقّا وُ صدّیق، عبدصالح، مستجار
خشمِ سختِ ابروانت مثلِ تیغِ ذوالفقار
هر که کوبیده درِ تو دستِ خالی بر نگشت
در تمامِ عمرِ خود بیچاره و مضطر نگشت
عجز و درمانده هر آنکه سائلِ این در نگشت
هر که از عشقت چشید و عاشقِ دیگر نگشت
نیست روزی که صدایت نشکفد در جانِ ما
ماهِ ما گنجینه ی عشق است در ایمانِ ما
دوست و دشمن نهند انگشتِ حیرت بر دهن
هم علمدار حسین و هم وفادارِ حسن
کربلا همپای ارباب و شهیدِ بی کفن
او که دارد زخم از اهلِ شقاوت بر بدن
در بلا جان داد و امّا بنده ی کافر نشد
تا ابد شرمنده ی روی علی اصغر نشد
عشق در اعماقِ جانش شور و بلوی می کند
چیست در نامش مگر اینگونه غوغا می کند
قفلِ هر چه بسته را با چشمِ دل وا می کند
کورِ مادر زاد را با عشق بینا می کند
بس که نامِ یا ابَاالفضل آفتابِ رحمت است
ماه و خورشید و فلک بر گردِ او در حرکت است
ای خوشا آنکه به لطفِ درگهش امید داشت
در نگاهِ آسمانشِ هم مَه و خورشید داشت
او که از دست حسینش لوحی از تایید داشت
جرعه جرعه عشق را در ساغرِ توحید داشت
تا که تصویرش دلِ آیینه ی آب آمده است
جان او از آهِ طفلان در تب و تاب آمده است!
هستی محرابی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
برخیز
برخیز جان فاطمه اینجا نمان برو
بگذار روی خاک مرا نیمه جان برو
هی آه می کشی و تنم لرزه می کشد
قربان مهربانی ات ای مهربان برو
دستم بریده و کمرت را شکسته اند
برخیز ای شکسته دل قد کمان برو
بیرون مکش یکی و دوتا نیست تیرها
جانم فدات ناله مزن این چنان برو
این هرزه چشم ها به حرم چشم بسته اند
برگرد خیمه زود نمانده زمان برو
خون گریه های چشم ترم نذر زینب است
آقا به جان خواهر تنهایمان برو
برخیز و بی کسی حرم را نظاره کن
زینب کجا و صحبت نامحرمان برو
از من گذشت غربت و در انتظار توست
گودال خون و نیزه و سنگ و سنان برو
من سر به زانوان تو دارم چه ماتم است
الشمرُ جالسٌ...سر تو ناگهان...برو
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
یک عمود آمد
یک عمود آمد و سرِ شر داشت
به عمو خورد و سر تَرک برداشت
قمر افتاد و قلب زینب ریخت
در سماوات دیده اختر داشت
تا که مشگ از دهان زمین افتاد
دشت را نالهء عطش برداشت
قمر افتاد و دشت غوغا شد
دستش افتاده بود ، اگر پر داشت...
... نمی افتاد ماه با صورت
و تمام سه شعبه تا پر داشت...
... داخل چشم او فرو می رفت
البته رفت... چشم پرپر داشت
بین آغوش مادری خسته
پسری که دو دیدهء تر داشت...
... نفسش به شماره افتادو
حال و روزی غریب و مضطر داشت
خیمه خیمه رباب«س» میگردید
به لبش ذکر «وای اصغر» داشت
کودک بی گناه او حالی
بدتر از حال طفل هاجر داشت
آن طرفتر کنار جسم عمو
علقمه عطر و بوی مادر داشت
سروِ او چون نهال کوچک شد
آن یلی که قد صنوبر داشت
دشمنی به خیام خیره نشد
تا زمانی که او به تن سر داشت
بدنش مثل بید می لرزید
هرکه در خیمهگاه زیور داشت
عماد بهرامی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
ســاقی و ســرلشکــر
چشــم هایش جلوه ی روزِ قیامت داشته است
تا خدا هم رفته از بس قدّ و قامت داشته است
آمـده یــک روز بــعـد از روزِ مــــیلادِ حســیـن
ماه بر خورشیدِ خود خیلی ارادت داشته است
این قیاسِ چهره اش با ماه ، بی انصافی است
ماه هم بر چهره ی ماهش حِسادت داشته است
ابروانش ابرِ رحمت ، چشــــم هایش آسمــان
گونه هایی سُرخ از جنسِ نجابت داشته است
” حاتمِ طایی ” گــدایِ خانه زادش بوده است
معدنِ جود و سخا از بس سِخاوت داشته است
خوش به حالِ ” مالکِ اشتـر ” ســعادتمند شد
چون که با عبّاس فرزندش رفاقت داشته است
ســاقی و ســرلشکــر و ســردار و ســالارِ ســپــاه
این پسر خیلی به یاسین هم شباهت داشته است
می توان فهمیــد از جنگــاوری هایــش که او
گاه گاهــی با خودِ حیدر رقابــت داشته است
پهلوانــان و مشــــاهیرِ شـــجاعت گفتــه اند :
در شجاعت حضرتِ عبّاس شُهرت داشته است
صــورِ اســرافیــل دارد نعره هایش در نَبَــرد
آن قَدَر که در رجزهایــش ابُهّــت داشته است
می توان از جایــــگاهِ خیمـه اش فهمیــد که
رویِ نامـوسِ حَرَم بدجور غیـرت داشته است
تشنه ی جـــنگ است امّا کودکــان تشنـه ترند
هرکسی یک جور از عبّاس حاجت داشته است
در میـــانِ التــمـــاسِ مَــشـــک هــا و اشـــک هــا
کودکِ شش ماهه کمتر صبر و طاقت داشته است
رفــت تــا دریــا کُــند دشـــتِ پُر از تشــــویش را
دشت هم از دشتِ لب هایش شکایت داشته است
دل به دریــــا زد ولی هرگـــز به دریـــا رو نَــزَد
ساقی از مَشکِ پُر از خالی خجالت داشته است
آه ... حتّی تــــیرهــا را هم در آغوشــــش گرفت
سرزمینِ سینه اش از بس که وسعت داشته است
دســت اش افــتاده ولی از پـا نیفتــاده هــنوز
مَشک را با سینه اش تحتِ حمایت داشته است
در هیــاهــویِ هُجـــومِ تــــیرهــا و نیزه هــا
تیــرهایِ حرملـه انگـــار سبقــت داشته است
دســت ها را داد امّا دســت با دشـــمن نــداد
دشمنی که دست خطّی از خیانت داشته است
رویِ خاک افتاد امّا هیچکس ســمت اش نرفت
آنقَدَر که ماهِ در خون خفته شوکت داشته است
کــاملا پیــداســت از شــــرمِ نگــاهِ واژه هــا
شــاه بیتِ کربلا شــوقِ شهــادت داشته است
یا بنیّه ... این صدایِ کیست سردارِ غریب ؟
این غریبِ آشنا با تو چه نسبت داشته است
خوش به حالِ چشم هایت در میانِ خون ندید
مادری را که نگاهش بویِ غُربــت داشته است
اشــک هایــت مــــــوج می زد آبــرویِ آب را
اشــک هایت مثلِ مروارید قیمت داشته است
دشــــت ...
#ابراهیم_زمانی_قم #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
سقّایِ حَــرَم
استخاره زده شد آیــه ی بـــــاران آمــد
ناگهان حضرتِ عبّاس به میــــدان آمــد
رُخصتِ جنگ اگر داشت که غوغا می شد
داشت سقّایِ حَــرَم ، عازمِ دریــــا می شد
داشت با صوتِ جلی پورِ ولی می آمــد
همه دیدند که عبّــاسِ علــــی می آمــد
مَشک بر دوش و رجزخوان شده ساقی سرمست
” پیرهَن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست `
جنگ با حضرتِ ســـردار جگر می خواهد
چشم در چشمِ علمدار ... جگر می خواهد
اینچنین بود که بر فکرِ کمیــن افتادند
نعره زد چند تن از ترس زمیـن افتادند
چهره ی مـاه بر آیینه ی دریــــا افتــاد
آب زانـو زد و بر زانــویِ سقّـــا افتــاد
دست بر آب زد و آب به دستش بی تاب
آب بر آب زد و آب شــد از خجــلت آب
مَشک پُر کرد ولی تیر و سنان در راه است
بارشِ تیــر ز دامــــانِ کمـــان در راه است
آنطرف در پسِ هر نخل کمین خواهد بود
دست هایی قلم افتاده زمیــن خواهد بود
آخر این مَشک از او قوّتِ جان می گیرد
حرملــه باز نشسته و نشــــان می گیرد
تیر بر چشمِ علمــدار نشیند ای کــاش
مَشک را پاره و بی آب نبیند ای کــاش
کاش ای کاش ولی حیف که او پرپر شد
علقمــه شــاهدِ شقّ القمری دیگـــــر شد
اشک از گوشه ی چشمانِ گُلِ یاس افتاد
مادر آغوش گشوده است که عبّاس افتاد
دستش افتاده ولی باز علمــــدار است او
شیرِ زخمی شده در گلّه ی کفتار است او
از نفس هـای دَمِ آخـــــرِ او می ترســند
روی نِی رفته ولی از سرِ او می ترســند
بعد از او غربتِ این قوم رقم خواهد خورد
تازیانــه به تــنِ اهـــلِ حَــرَم خواهد خورد
بعد از او قافله را زود به غــارت بردند
وای نامــوسِ خدا را به اســارت بردند
چشم در چشمِ علمدار... جگر می خواهد
جنگ با حضرتِ ســـردار جگر می خواهد
نعره زد چند تن از ترس زمین افتادند
اینچنین بود که بر فکرِ کمین افتادند ...
ابراهیم زمانی قم
#ابراهیم_زمانی_قم #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
زیر علمت
در هیأت دل نقش تو چون روز عیان است
`زیر علمت امن ترین جای جهان است”
در کالبد عاشق ما مهر ابالفضل
مانند نفس لازم و مثل ضربان است
ای حضرت معصوم ستایشگر فضلت
تعریف سجایای تو مافوق بیان است
تقدیر تو مأنوس به سجاده و شمشیر
در جان تو روح علوی در جریان است
سوگند به کعبه که به هنگام بلایا
یا رب به ابالفضل فقط ورد زبان است
هر جا که دل آشوب شدیم از غم دنیا
رؤیای دل انگیز حرم راحت جان است
حسن کردی
#حسن_کردی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
╭════•🍁•════╮
🇮🇷ایتا
https://eitaa.com/maddahanesf
سروش
http://sapp.ir/maddahanesf
تلگرام
https://t.me/madahanesfahan
بله
https://ble.im/maddahanesf
گپ
https://gap.im/maddahanesf
اینستاگرام
Www.instagram.com/maddahanesf
✉مقدمتان گرامی
╰════•🍁•════╯
یا ابوفاضل
یا ابوفاضل که گفتم..بال و پر آمد وسط..
بهرِ گفتن از کمالاتت..هنر آمد وسط...
در فضایی که همه مبهوت هستند ای کریم
دل خودش را زد به دریا و جگر آمد وسط
مانده بودم تا که تشبیهی بگویم آشنا..
در همین اثنا..شباهت از پدر آمد وسط
کامِ من پُر از عسل شد تا گفتم نامِ تو..
دوّمین بار آمدم گویم.. شکرآمد وسط
ماهِ رویت را بنازم ای جمالت قبله گاه..
در مقامِ صورتت دیدم قمر آمد وسط..
مردِ رزمی و نداری یک نفر مانند خود..
واردِ میدان شدی اصلاً خطر آمد وسط
بازوانِ تو یداللّه است در هر بُرهه ای..
تیغ در کف آمدی گویا شرر آمد وسط
تارومارِ کوفیان کاری ندارد بهرِ تو..
هیبتت دیدند و چندین محتضر آمد وسط
امرِ مولایت رسید و جنگ را تعطیل کرد..
مشگِ خالی و شرابِ چشمِ تر آمد وسط
ساقی لب تشنگان!آبی فراهم شد ولی..
یک عمود آهنین و یک تبر آمد وسط
وقتِ افتادن ز مرکب..فاطمه لبیک گفت
از دهانِ مادری لفظِ پسر آمد وسط
محسن راحت حق
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
ای سوره ادب
بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند
جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟
ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش
رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند
رفتند تا بشارت قتل تو را دهند
سر نیزه را به سینه ی تو جا گذاشتند
دست تو را غلاف نزد، تیغشان برید
داغ تو را به سینه ی زهرا گذاشتند
تو پیشمرگ شاه شهیدی و قبل از او
جسم تو را به معرض گرما گذاشتند
می خواستند بر بخورد بر غرور ما
پاشیدن تو را به تماشا گذاشتند
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
عباس من
اینجا رسیدم تا عزایت را بگیرم
از دستِ سرنیزه لوایت را بگیرم
حالا بجای اینکه دستم را بگیری
باید که زیر کتفهایت را بگیرم
زود آمدم از دستِ آن مردِ حرامی
تا بیرقِ کرببلایت را بگیرم
شرمندهام شرمندهای ، آخر رسیدم
شاید جلویِ هایهایت را بگیرم
دیگر عبایی نیست جانی نیست با من
ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم
خیلی خجالت میکشم از بچههایم
ای کاش میمردم که جایت را بگیرم
گفتی برادر ، نیزه اما حنجرت دوخت
زود آمدم اَدرِک اَخایَت را بگیرم
قدر سپاهی غارتت کرند ای وای...
از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم
از قدّ و بالایت چرا اینقدر رفته
حالا چگونه جای جایت را بگیرم
هرجا که دستی میزنم میریزد ایوای
من ماندهام تا که کجایت را بگیرم
چشمان تو بَس بود ناموسم نلرزد
کاش از سهشعبه چشمهایت را بگیرم
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
یا ابوفاضل
آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست
سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور بشود خشک وتر یکی ست
حتی به روی اکبر من تیغ میکشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکی ست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست
آیا کسی نمانده که یاری کند مرا
این جا میان این همه لشگر اگر یکی ست
عباس من برادر من نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر یک نفر وصد نفر یکی ست
چشم انتظار آمدنت از شریعه اند
حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست
شمشیر ها به دور تنت حلقه میزنند
چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست
بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست
از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست
پایین پای مرقد و بالای سر یکی ست
غرق ستاره است تن من ولی هنوز
در آسمان بی کسی من قمر یکی ست
احمد علوی
#احمد_علوی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
از آب هم مضایقه کردند
میرفت روی دست همه بیقرار مشک
خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک
زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک
از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک
شرم از نگاه مشک کند کاش آسمان
برده است از حرم نفس و صبر و تاب آب
در چشم خیمهها شده عین سراب آب
برخاست از دل همه فریاد آب آب
ای کاش زودتر برسد به رباب س آب
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
دنیا میان آه حرم شام تیره شد
موج عطش که بر نفس باغ چیره شد
چشم همه به دست اباالفضل ع خیره شد
حالا زمان رفتن ماه عشیره شد
آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن
سقا به روی دوش علم را گرفت و برد
مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد
از قلب خستهی همه غم را گرفت و برد
بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد
عباس ع بود و علقمه و مشک تشنه جان
می آید از شریعه و دریاست توی دست
می آورد امید حرم را که روی دست
ناگاه تیغ میرسد از رو به روی دست
حالا شده است بردن مشک آرزوی دست
مشک آبروی اوست ولی تیر ناگهان
آمد به سمت حضرت سقا نکردشرم
از تشنه بودن لب دریا نکرد شرم
از آب آب کودک مولا نکرد شرم
افسوس از آه فاطمه س حتی نکرد شرم
شد پاره مشک و سینه ی عباس همزمان
عباس ع روی خاک که درخون تپیده شد
جسمش به دست تیغ بریده بریده شد
پشت و پناه عالم و آدم خمیده شد
بین خیام پای حرامی کشیده شد
حیران شده است زینب کبری س در آن میان
بر روی نیزه رفت سری که منور است
حتی به روی نیزه کنار برادر است
شرمش برای سوختن مو و معجر است
خون جاری از نگاه تمنای خواهر است
بر روی نی که میخورد این سر تکان تکان
عالیه رجبی
امیر اسدی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
ای سوره ادب
بر روی خیمه رفتنت اما گذاشتند
جایی برای بوسه ام آیا گذاشتند ؟
ای سوره ادب ، تو بزرگی کن و ببخش
رویت اگر که بی ادبان پا گذاشتند
رفتند تا بشارت قتل تو را دهند
سر نیزه را به سینه ی تو جا گذاشتند
دست تو را غلاف نزد، تیغشان برید
داغ تو را به سینه ی زهرا گذاشتند
تو پیشمرگ شاه شهیدی و قبل از او
جسم تو را به معرض گرما گذاشتند
می خواستند بر بخورد بر غرور ما
پاشیدن تو را به تماشا گذاشتند
ناصر دودانگه
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
ایعموجان العطش
رفته سقا تا بیارد مشکی آب از علقمه
لحظه به لحظه خبر گیرد رباب از علقمه
مثل اینکه در مسیرش مشکلی پیش آمده
چونکه میآید صدای التهاب از علقمه
حمله میکردند اما قصد جنگیدن نداشت
خواست برگردد به خیمه با شتاب از علقمه
از همان روزی که آمد کاروان در کربلا
عمه سادات دارد اضطراب از علقمه
ماه افتاد و به بالای سرش خورشید رفت
میدرخشیدند ماه و آفتاب از علقمه
هرچه میگویند طفلان «ایعموجان العطش»
بعد از این دیگر نمیآید جواب از علقمه
کوه غم روی سر بنت الحسین آوار شد
تا پدر برگشت با حال خراب از علقمه
دخترش گفت ای پدر زهرا مگر در علقمهاست؟
بر مشامم میرسد بوی گلاب از علقمه
آرش براری
#آرش_براری #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
داغدار مشک
میرفت روی دست همه بیقرار مشک
خشکیده بود مثل لب شوره زار مشک
زخمی است تازه بر جگر داغدار مشک
از تشنگی به چشم همه گشته تار مشک
شرم از نگاه مشک کند کاش آسمان
برده است از حرم نفس و صبر و تاب آب
در چشم خیمهها شده عین سراب آب
برخاست از دل همه فریاد آب آب
ای کاش زودتر برسد به رباب س آب
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
دنیا میان آه حرم شام تیره شد
موج عطش که بر نفس باغ چیره شد
چشم همه به دست اباالفضل ع خیره شد
حالا زمان رفتن ماه عشیره شد
آمد به سمت حضرت جانان و بعد از آن
سقا به روی دوش علم را گرفت و برد
مشک خجل شده ز حرم را گرفت و برد
از قلب خستهی همه غم را گرفت و برد
بر روی دست تیغ دو دم را گرفت و برد
عباس ع بود و علقمه و مشک تشنه جان
می آید از شریعه و دریاست توی دست
می آورد امید حرم را که روی دست
ناگاه تیغ میرسد از رو به روی دست
حالا شده است بردن مشک آرزوی دست
مشک آبروی اوست ولی تیر ناگهان
آمد به سمت حضرت سقا نکردشرم
از تشنه بودن لب دریا نکرد شرم
از آب آب کودک مولا نکرد شرم
افسوس از آه فاطمه س حتی نکرد شرم
شد پاره مشک و سینه ی عباس همزمان
عباس ع روی خاک که درخون تپیده شد
جسمش به دست تیغ بریده بریده شد
پشت و پناه عالم و آدم خمیده شد
بین خیام پای حرامی کشیده شد
حیران شده است زینب کبری س در آن میان
بر روی نیزه رفت سری که منور است
حتی به روی نیزه کنار برادر است
شرمش برای سوختن مو و معجر است
خون جاری از نگاه تمنای خواهر است
بر روی نی که میخورد این سر تکان تکان
عالیه رجبی
امیر اسدی
#۱۴۰۰#امیر_اسدی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
عمو عباس
در حوالی تن تو بوی غم پیچیده
بوی بی کس شدن قافله هم پیچیده
دست تو قطع شد اما دل تو وصل من است
پنج انگشت تو بر چوب علم پیچیده
کعبه قافله بودی و طوافت کردند
تیرهم دور تنت چند قدم پیچیده
علی اکبر بدنش پخش شد اما تن تو
آنقدر نیزه فرو رفته به هم پیچیده
سرت از چند طرف ریخته بر دامن من
گیسوان تو به نیزه چه کنم پیچیده
چادر و مقنعه هارا همه محکم کردند
خبر کشتن تو بین حرم پیچیده
شمر برخیز و بیا کار مرا یکسره کن
نسخه قتل مرا این قد خم پیچیده
سید پوریا هاشمی
#سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
عمو عباس
خواستم مشک به دستت برسانم که نشد
یا که آبی به لبت حیف بجانم که نشد
بِین دندانِ من این مشک دلم را سوزاند
سعی کردم نشود خیس لبانم که نشد
تا نیافتند زمین دخترکانت بی من...
خواستم تا به حرم تَن بکشانم که نشد
پیشِ تو پانشدم آه مرا میبخشی
گفتم از تیر خودم را بتکانم که نشد
سعی کردم بخدا هرچه که تیر است و سنان
جای این مَشک بر این سینه نشانم که نشد
تیر را تا که کشیدم رمقم را هم برد
آمدم بر روی زین باز بمانم که نشد
که عمود آمد و تا بِینِ دو اَبرو واشد
خواستم نشکند اَبروی کمانم که نشد
خواستم تا که به صورت نخورم روی زمین
هرچه کردم نخورد نیزه دهانم که نشد
دست وقتی که نباشد همه اینها بشود
کاش می شد نشوی فاتحه خوانم که نشد
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
رَحِمَ اللّه عَمّی الْعَبَّاس
عشق مدیون مهربان ماه است
هست حتی خدا به او حساس
از زبان امام می گویم
رَحِمَ اللّه عَمّی الْعَبَّاس” از شجاعت همین قدَر گویم اسداللّه می شود پدرش شیر، از چشمه ی ادب خورده مادر ام البنین و او پسرش مدح او را چگونه بنویسم لَنگ مانده کُمیت این کلمات من که باشم؟ حسین فرموده ای اباالفضلجان من به فدات” شیعه و ارمنی ندارد که ما همه بر عطاش مسکینیم یاد شرمندگیش می افتیم هر کجا طفل تشنه می بینیم این طرف خیمه منتظر که عمو زود با مشک آب می آید وای اگر قامتش نظر بخورد چه به روز رباب می آید آن سوی دشت بر جبین عمو از شتاب عمود چین افتاد تیر در چشم دارد و بی دست ماه از آسمان زمین افتاد تا صدا زد اخا مرا دریاب طاقت از زانوی حسین ربود جای
یا سیدی” اخایش خواند شک ندارم که مادر آنجا بود آنکه می رفت هر کجا از دشت چشم می دید قد رعنایش چه شده که حسین می گردد تکه تکه بیابد اعضایش دید بر روی خاک خون آلود دست از تن جدای دلبر را چند گام آن طرف کنار علم غرق خون دید دست دیگر را بوسه بر دست ساقی اش می زد جان آقای خیمه بر لب بود چونکه این دست های افتاده دست های کفیل زینب بود نه عبا مانده نه بنی هاشم نیمه جان جانِ خیمه را چه کند؟ عده ای سمت خیمه ها رفتند شاه با قوم بی حیا چه کند؟ علقمه شاهد است، شاه غریب دست ازجان” کشید و راهی شد من بمیرم که گریه های حسین باعث خنده ی سپاهی شد مشک پاره به خیمه ها نرسید این خجالت برای ساقی ماند روضه ی دست و دشت را خواندم روضه ی رأس و تشت باقی ماند مرضیه نعیم امینی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم *آدرس کانالهای مداحان👇👇:* https://zil.ink/maddahanesf ■ *مقدمتان گرامی* *لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
یا ساقی العطشان
چون که بر دوش گرفته ست علم را با مشک
همه گفتند که طفل است به دستش یا مشک؟
حرمله گفت به لشگر همگی گوش کنید
نقطه ضعف دگری نیست در او الا مشک
کار ما نیست که او را ز نفس اندازیم
مگر آنی که بی افتد به زمین تنها مشک
شد همانی که علمدار از آن می ترسید
دستش افتاد..سرش خرد شد و اما...مشک..
گفت ارباب چه آمد به سرت ماه حرم؟
گفت عباس فدای سرتان...آقا مشک
قول دادم به سکینه بروم برگردم
قول دادم برسانم به حرم خود با مشک
آرمان صائمی
#آرمان_صائمی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
کاشف الکرب الحسین
یا غیاث المستغیثین کاشف الکرب الحسین
با تو دارم عهد دیرین کاشف الکرب الحسین
ای برایم عشق تو دین کاشف الکرب الحسین
زندگی شد با تو شیرین کاشف الکرب الحسین
رحمت ِ الله ، بر شیر حلال مادرم
شکر حق ساعت به ساعت من ابالفضلی ترم
ای مسیحای مسیحا معجزاتت محشر است
هر که بر آقایی ات ایمان ندارد کافر است
بین اصحاب الحسین شان تو چیزی دیگر است
آب دور قبر تو از آب زمزم بهتر است
آب هزار و چهارصد سال است سرگردان توست
غرق دریای وفا و غیرت و ایمان توست
سیدی هستم گدای روز و ماه و سال تو
ماه من یک عمرم کارم گشته استهلال تو
من همان هستم که مستم می کند تمثال تو
گریه بر تو مال من ، من هر چه دارم مال تو
گریه بر تو گریه بر داغ حسین فاطمه است
روضه گودال اصلا ابتدایش علقمه است
این زمانه ناگهان با کوفیان هم دست شد
دست دشمن باز شد تا جسم تو بی دست شد
پای کوبان لشکری ، از حال و روزت مست شد
دوره ات کردند لشکر هر مفر ، بن بست شد
کینه ها از مرتضی داده چه کاری دست تو
آه عجب تیری نشسته بین چشم مست تو
ابن ملجم با عمودی فرق حیدر را شکست
بشکند دستش الهی ، بی هوا سر را شکست
هلهله ها حرمت سردار لشکر را شکست
این زمین خوردن دوباره قلب مادر را شکست
مشک پاره پاره سیرت کرد از این زندگی
بر زمین افتاد علم ، مُردی تو از شرمندگی
یک طرف زهرای اطهر بر سر و سینه زنان
یک طرف آقا نشسته پای جسمت قد کمان
یک طرف آسوده خاطر ، حرمله، شمر و سنان
یک طرف چشم انتظاری رباب نیمه جان
یک طرف از ترس می پیچد به خود صاحب علم
یعنی آقا زنده می ماند که برگردد حرم
از حرم تا علقمه آقا تو را می زد صدا
آه در آن هلهله ، زهرا تو را می زد صدا
با پیمبر از نجف ، مولا تو را می زد صدا
دل پریشان زینب کبری ، تو را می زد صدا
آه سرلشکر بمان ، اوضاع لشکر خوب نیست
حضرت باب الحوائج حال خواهر خوب نیست
ذکر آقا می شود هل من معین بی تو ، نرو
شاهزاده می شود ویران نشین بی تو نرو
سنگ باران می شود ناموس دین بی تو نرو
می خورد در کوچه ها زینب زمین بی تو نرو
تو نباشی بی حیایی ها فراوان می شود
با حرم برخورد مانند کنیزان می شود
محمد حسین رحیمیان
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
داستان عشق
از نور ماهی علقمه باغ ارم شد
ماهی که از داغش قد خورشید خم شد
تا داستان عشق را با خون نگارد
چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد
هر چند از دستش علم افتاد اما
در آسمانها تا ابد نامش علم شد
در خاک هم دارد اثر دست کریمش
حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد
تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب
مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد
میریخت آب مشک و از جان دست میشست
از شرم پیشانی دریا غرق نم شد
تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا
تعداد تیر اما پس از عباس کم شد
تا رفت چشم نافذش در پردهی خون
دلواپس پرده نشینان حرم شد
در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند
این پیشتازی ها سر مشتی درم شد
میر و علمدار حرم دیگر نیامد
ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد
میلاد حسنی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
یا قمرالعشیره
چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ بابالحوائجِ ماشد
به گِرههای کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنیها شد
دم سینه زنی آب آمد
شب خون گریههای زهرا شد
مادرم یاد داده در همه عمر
پایِ این مرد آبرو بگذار
اگر عالم همه جوابت کرد
تو بر این آستانه رو بگذار
چه خیال است از همه دنیا
کارِ خود را فقط به او بگذار
رفت در بینِ آب با مرکب
ایستاده به احترامش آب
دست بر سینه سر به زیر از شرم
میکند با ادب سلامش آب
میزند دست را به دامانش
میزند بوسه زیرِ گامش آب
مرکبش تشنه است تشنه ولی
آب ، سرد و خنک ولی هیهات
مرکبِ حضرت امیر حرم
لب خود را نمیزند به فرات
آب میسوزد از همان لحظه
آب شرمنده است از آن اوقات
دید لبهای خشک او را آب
چقدر بد شده برای فرات
قبل از این ، بعد از این ندیده کسی
اینقدر التماسهای فرات
زیر لب گفت یا علیاصغر
آمد از رود ، های های فرات
ماه عکسش به آب افتادو
دید در آب هایوهوی حرم
مشکِ خود را گرفت بر سینه
آب را بُرد آبروی حرم
آب میگفت جرعه ای اما
رفت تا خیمهها عمویِ حرم
دخترک رفت پیش گهواره
گفت : با مشک آب میآید
چند لحظه فقط تحمل کن
جان خواهر بخواب میآید
صبر کن بوی مُشک بوی عموست
قول داده رباب ، میآید
اهل خیمه امیدوار اما
چشمهای حسین مایوس است
دستهای رُباب روی سر و
در نگاه حسین افسوس است
زیرِ گرمای آفتاب ای وای
جمع هشتاد و چهار ناموس است
همه حیران شدند وقتی که
شیر بینِ مسیر میآمد
جمعِ صدها حرامیِ از همه سو
پشت نخلند و شیر میآمد
از هزاران طرف هزاران بار
نیزه و تیغ و تیر میآمد...
یک نفر دست بر کمر دارد
یک نفر دست روی سر دارد
یک نفر دست بر جگر دارد
یک نفر دست بر تبر دارد
می رود بینِ دست سر دارد
کاش دست از یتیم بردارد
از سرِ زین که با سر افتادو
در دل خیمه دختر اُفتادو
خواهر اُفتاد و مادر اُفتادو
بِینِ گهواره اصغر اُفتادو
وای با نیزه پیکر افتادو
لشکری با تنش درافتادو....
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
یا اخا ادرک اخا
بر حسینت دیده وا کن ای علمدار حرم
آمدم در علقمه تا که تو را خیمه برم
ای برادر چشم خود بگشا ببین تنها شدم
پاشو از جا ای همه پشت و پناه و لشکرم
تا شنیدم《یا اخا ادرک اخا》زود آمدم
با خودم گفتم چه شد دیگر نخواندی سرورم
چشم طفلان حرم بر مشک و بر دستان توست
مشک تو پاره شده دستت کجاست آب آورم
تشنه کام از سوی دریا آمدی ای با وفا
آب آوردم برایت با دو چشمان ترم
تیر بر چشمت زدن کم سو شده چشمان من
تیره و تار آمده ارض و سما در منظرم
بس که بر جسمت کشیدن خنجر و تیغ و سنان
نا منظم تر شد اعضای تنت از اکبرم
ای رشید طایفه مختصر گشتی چرا؟
این تن اندک تو هستی یا علی اصغرم
کشتنت عباس من اما نه با تیر و کمان
با امان نامه سرت ببریده اند آب آورم
این حوالی پر شده از عطر یاس ای ماه من
آمده در علقمه دیدارت آیا مادرم ؟
ای اباالفضل کن تلاوت آیه《امن یجیب》
بعد تو دیگر ندارم راه چاره مضطرم
بعد تو چشم حرامی به حرم وا می شود
می شود روی حرامی وا به روی خواهرم
دخترانم بعد تو آواره ی صحرا شوند
دست آنها بر سر و گویند که وای از معجرم
بعد تو غارت شوند اهل خیام و پیکرم
می برن انگشت من را همره انگشترم
در غمت《مداح》ما زار و پریشان می شود
گوید او مرثیه ها از داغ تو ای محترم
محمد رستمی
#شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
بابالحوائجِ
چه غم از غم از این اینهمه حاجت
شبِ بابالحوائجِ ماشد
به گِرههای کورِ ما بنویس
وقت نذریِ ارمنیها شد
دم سینه زنی آب آمد
شب خون گریههای زهرا شد
مادرم یاد داده در همه عمر
پایِ این مرد آبرو بگذار
اگر عالم همه جوابت کرد
تو بر این آستانه رو بگذار
چه خیال است از همه دنیا
کارِ خود را فقط به او بگذار
رفت در بینِ آب با مرکب
ایستاده به احترامش آب
دست بر سینه سر به زیر از شرم
میکند با ادب سلامش آب
میزند دست را به دامانش
میزند بوسه زیرِ گامش آب
مرکبش تشنه است تشنه ولی
آب ، سرد و خنک ولی هیهات
مرکبِ حضرت امیر حرم
لب خود را نمیزند به فرات
آب میسوزد از همان لحظه
آب شرمنده است از آن اوقات
دید لبهای خشک او را آب
چقدر بد شده برای فرات
قبل از این ، بعد از این ندیده کسی
اینقدر التماسهای فرات
زیر لب گفت یا علیاصغر
آمد از رود ، های های فرات
ماه عکسش به آب افتادو
دید در آب هایوهوی حرم
مشکِ خود را گرفت بر سینه
آب را بُرد آبروی حرم
آب میگفت جرعه ای اما
رفت تا خیمهها عمویِ حرم
دخترک رفت پیش گهواره
گفت : با مشک آب میآید
چند لحظه فقط تحمل کن
جان خواهر بخواب میآید
صبر کن بوی مُشک بوی عموست
قول داده رباب ، میآید
اهل خیمه امیدوار اما
چشمهای حسین مایوس است
دستهای رُباب روی سر و
در نگاه حسین افسوس است
زیرِ گرمای آفتاب ای وای
جمع هشتاد و چهار ناموس است
همه حیران شدند وقتی که
شیر بینِ مسیر میآمد
جمعِ صدها حرامیِ از همه سو
پشت نخلند و شیر میآمد
از هزاران طرف هزاران بار
نیزه و تیغ و تیر میآمد...
یک نفر دست بر کمر دارد
یک نفر دست روی سر دارد
یک نفر دست بر جگر دارد
یک نفر دست بر تبر دارد
می رود بینِ دست سر دارد
کاش دست از یتیم بردارد
از سرِ زین که با سر افتادو
در دل خیمه دختر اُفتادو
خواهر اُفتاد و مادر اُفتادو
بِینِ گهواره اصغر اُفتادو
وای با نیزه پیکر افتادو
لشکری با تنش درافتادو....
حسن لطفی
#حسن_لطفی #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*
سقای حرم
می، کمی داشت ولی داشت سبو برمیگشت
مشک او پاره شد و آب، به جو برمیگشت
شور افتاد دل خواهر او در خیمه
کاش حالا که شده وقت وضو برمیگشت
پهلوان بود ولی خورد زمین با صورت
علم و دست قلم، کاش به رو برمیگشت
این تکان های سرش تند و مُشدّد میشد
تیر در کاسه هر چشم، نگو برمیگشت
تیغ ها نظم تنش را چه بهم ریخته بود
بر تنش نیزه نمیرفت فرو، برمیگشت
خاطرش جمع حرم بود و سرش گرم همه
لشکری دست پُر از پیکر او برمی گشت
مادرش فاطمه آنجا عوض ام بنین
از کنار بدنش مرثیه گو برمیگشت
سر او بند نمیشد سر نی، چون هربار
دختر قافله میگفت عمو برمی گشت
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_شهادت_حضرت_ابوالفضل_العباس #شعر_شهادت_حضرت_سقا #شعر_شهادت_حضرت_قمر_منیر_بنی_هاشم
*آدرس کانالهای مداحان👇👇:*
https://zil.ink/maddahanesf
■ *مقدمتان گرامی*
*لطفااین کانال را به دوستان خودمعرفی نمایید*