Milad Hazrat Zahra 1402 Taheri [Mohjat_Net] (5).mp3
572.9K
روز_مادر
#⃣ #مولودی_حضرت_زهرا
#⃣ #میلاد_حضرت_زهرا
#⃣ #ولادت_حضرت_فاطمه
#⃣ #روز_زن
حس حضور سرشار از شور و سرور
اومده کوثر و نور گرفته دنیا رو
من زبونم لاله وصف کنم زهرا رو
ریحانة النبی ثمر ام مومنین
تنها اطاعت از تو همین یعنی کل دین
عشق مطهرم اسمت رو میبرم
جان حقیر من به فدای تو مادرم
جلیله جمیله محدثه انیسه
کریمه علیمه مجلله مرضیه
تو امشب حتی خودتم زائری نجف
میگم علی علی خدا ازم راضیه
Milad Hazrat Zahra 1402 Hadadian [Mohjat_Net] (3).mp3
2.05M
#⃣ #مولودی_حضرت_زهرا
#⃣ #میلاد_حضرت_زهرا
#⃣ #ولادت_حضرت_فاطمه
#⃣ #روز_زن
✅ #بند_اول
فدای شکوه قیامت
مادر من کنیزته پدر من غلامت
من از عمق سینم میخوامت
مثه پیغمبرم که ایستاده به احترامت
عشق من اینه وقتی به صورتت گل خنده بشینه
دلگرمی رسول خدا هم همینه
هر روز تو رو ببینه علی رو ببینه
یک یا علی هدیه ی روز تولدت
مادر فقط رزقمو میگیرم از خودت
مادرم یا زهرا
✅ #بند_دوم
بهشت آفرین شد سجودش
به خدا خلقتی نبود اگه زهرا نبودش
نمیشد با یک بیت سرودش
که دوازده قصیده جاری شده از وجودش
خورشید مادر از بس کریمه به همه تابیده مادر
بی منت هرچی داشته رو بخشیده مادر
ارث کرم رو به حسنش میده مادر
یک یا حسن هدیه ی روز تولدت
مادر فقط رزقمو میگیرم از خودت
مادرم یا زهرا
✅ #بند_سوم
حلیمه کریه علیمه
مادرم دلخوشیمه دلگرمی زندگیمه
شده عمر من با تو بیمه
نفسم خرج ذکر یا احسان القدیمه
دل زیر دِینه سایه ی چادرت به سر عالمینه
تاثیر عشق پاکتو دیدم به عینه
شرط رضایت تو رضای حسینه
یک یا حسین هدیه ی روز تولدت
مادر فقط رزقمو میگیرم از خودت
مادرم یا زهرا
گاه و بی گاهه تا باد شاهه
هرکسی نوکر این دم و دستگاهه
این یه قانونه توی این عالم
دل که جای زهرا باشه حرم اللهِ
9.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
˼دلخوشیمان وجود سیدعلیست :)🍃˹
#سوریه
#وعده_صادق
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
سفر پر ماجرا 02.mp3
8.12M
سفر_پرماجرا (( 2))
✍تـــو؛ اهلِ زمیــن نیستی!
خانه ای داری، فراتر از خاک
خانه ای از جنسِ خُــ✨ـدا...
چهار منزل، تا خانه ات، راه باقی ست،
بشناس و عبـــور کن
سفر پر ماجرا 01.mp3
7.63M
سفر_پرماجرا ((1))
✍راهی طولانی درپیــش است...
تا راهِ پیـــشِ رو
و منزلی که قرار است در آن فرود آیی؛ نشــناسی...
چگونه برایش توشه خواهی چید؟
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ کودتای نرم علیه حکمرانی اسلامی/سخنان تاسف بار وزیر علوم پزشکیان
▪️وزیر علوم تحقیقات و فناوری در سخنرانی در همایش بینالمللی فارابی، سخن از «علم آزاد» به زبان آورده و محصول علم آزاد را تجدید نظر در سیاستهای مربوط به فیلترینگ و #حجاب دانسته است!!
▪️سخیف بودن این سخنان برای عموم دانشمندان و دانشجویان آگاه از فلسفه علم در سراسر جهان آشکار است.
▪️اساسا در کجای دنیا در طول تاریخ بشر علوم انسانی بدون اتکا بر جهان شناسی و اپیستمولوژی یا معرفت شناسی تولید شده است که وزیر علوم جمهوری اسلامی آدرس آن را بلد است و آن را برای اصلاح حکمرانی ایرانیان پیشنهاد می کند؟
▪️آیا آقای سیمائی صراف از فرآیند تولید علم در علوم انسانی در جهان بی اطلاع است یا اساسا اعتقادی به مبانی بومی و اسلامی تولید ندارد یا می خواهد عامدانه به تصمیمات پوپولیستی و ضدعلمی و خلاف امنیت ملی دولت در حوزه حجاب و فیلترینگ لباس شبه علمی بپوشاند؟
▪️چرا اینهمه استاد و دانشمند علوم انسانی که توسط بندهای نامرئی استبداد غربگرایان و لیبرالها به زنجیر کشیده شده اند وزیر محترم را به مناظره علمی فرا نمی خوانند؟
آیا بناست دوباره وزارت علوم عرصه تاخت و تاز پیران فرتوت سیاست باز اصلاحات شود؟
▪️اساسا آیا اندیشههای غربگرایان در دویست سال اخیر و از جمله پس از انقلاب به جز فساد و فلاکت و فقر برای ملت چیز دیگری به ارمغان آورده که وزیر علوم این مملکت می خواهد با عبارت زیبای تحقیقات شاهد محور آن را در حلقوم ملت فرو کند؟
❌ نکته مهم
▪️سالهاست رهبر انقلاب مطالبه بومی سازی علوم انسانی را میکنند و متاسفانه مسئولین مربوطه مملکت دقیقا مقابل این مطالبه رهبر انقلاب ایستاده اند و اجازه نمیدهند علوم انسانی کشور اسلامی و بومی شود.
▪️پس از فتنۀ سال ۸۸، رهبر معظم انقلاب، از رواج آموزشِ علوم انسانیِ تجدّدی و غربی در دانشگاه، ابراز نگرانی کردند و گفتند آموزش این علوم در دانشگاهها، به معنی بازتولید تفکّر و فرهنگ غربی در متن جمهوری اسلامی است و این تناقض، بسی مهلک و ویرانگر است. ایشان میدانست که اصحاب فتنه، همان اصحاب علوم انسانیِ تجدّدی غربی هستند و این سنخ از علوم انسانی، موجبات استحالۀ معرفتی آنها را فراهم آورده و آنها را در برابر اصالتهای انقلابی نشانده است.
▪️ سرّ واگراییهای و شروع فتنه ها در دهۀ ۷۰ نیز غلبۀ روایتهای لیبرال از علوم انسانیِ تجدّدی بود که از لایۀ روشنفکری سکولار به دولت راه یافت و سیاستهای رسمی را به طرف لیبرالدموکراسی سوق داد. این سنخ از علوم انسانی، «دیگریِ معرفتیِ انقلاب» بود و هر دو رهبر انقلاب، بهدرستی تشخیص داده بودند که با وجود غلبۀ این نوع از علوم انسانی، انقلاب به آرمانهایش نخواهد رسید.
▪️ انقلاب اسلامی، فرزند تجدّد نبود که بتواند بر علوم انسانیِ تجدّدی غربی تکیه کند و به توصیفها و توصیههای آن گردن نهد. این انقلاب، نظام حقیقتِ دیگری داشت که هرگز، تجدّد و علوم انسانیاش را برنمیتابید و از اساس، این نوع علوم انسانی را علم نمیانگاشت. علوم انسانیِ تجدّدی، برآمده از خودبنیادیِ انسان غربی است که دین را به حاشیۀ زندگی رانده و اعتبار و منزلت معرفتی آن را ساقط کرده است. روشن است که انقلاب اسلامی، با وجود غایات دینی و الهی، نمیتواند تابع و تسلیم این سنخ از علوم انسانی بشود و به احکام و تجویزهای آن گردن بنهد.
10.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلتنگی
این دوری و دوستی...
دارد به درازا میکشد!
این فراق...
دارد سخت میگذرد!
این امروز و فرداها...
دارد زیاد میشود!
این دلتنگی...
امان از این دلتنگی!
اللهم ارزقنا حرم!
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_نهم🎬: حضرت لوط هراسان به سمت همسرش آمد و او را داخل اتاق
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست🎬:
همسر لوط، این زن بدکاره، خود را به تعدادی از مردم که به سمت خانه آنها در حرکت بودند رساند و با ذوقی در کلامش، گفت: وای که لوط عجب باهوش است، دم عصر متوجه آمدن دخترم شدم و احساس کردم که چیزی را از من پنهان می کند، اما دخترم چیزی بروز نداد تا اینکه همزمان با بارش باران متوجه لوط شدم که در حیاط خانه را باز کرد و همراهش چهار جوان بسیار زیبا بود، همسر لوط به اینجای حرفش که رسید با آب و تابی بیشتر تعریف کرد: عجب جوانان خوش سیما و رشیدی، به واقع من در عمرم چنین مردان زیبایی ندیده ام، مردانی با صورتی درخشان که لباس سفید و تمیزی بر تن داشتند که بر زیباییشان می افزود، آنها اینک در خانه ما هستند، البته من به لوط قول دادم این خبر را به شما نرسانم اما مگر میشد چنین طعمه لذیذی را از شما پنهان دارم!
پس سریعتر حرکت کنید و خود را به خانه ما برسانید چون امکان دارد لوط از غیبت من باخبر شود و بفهمد چه در سرم می گذشته و میهمانان را به نحوی فراری دهد.
در این هنگام آرسن که جلوتر از همه بود خنده بلندی کرد و گفت: آنقدر از زیبایی میهمانانت تعریف کردی که آب از لب و لوچه تمام سدومیان به راه افتاده و بعد صدایش را پایین تر آورد و ادامه داد: نکند سیمای زیبای میهمانان باعث شده لوط هم بخواهد چون ما تمتعی از این میهمانان ببرد و با زدن این حرف قهقه اش بلند شد و سپس رو به پشت سرش کرد فریاد زد: یکی برود و به تمام مردان شهر بگوید به سمت خانه لوط بیایند که لقمه چربی در آنجا پنهان است و بعد اشاره به جلو کرد که حرکت کنند.
جمعیت کم کم اضافه شدند و در گروهی انبوه و متراکم به سمت خانه لوط حرکت کردند و از آن طرف، یکی از دختران لوط به پدرش خبر داد که مادرشان غیب شده و لوط دانست آنچه را که می باید بداند و اندوهی عمیق بر قلبش نشست، او باید فکری می کرد تا میهمانانش را نجات دهد، پس هراسان خود را به اتاق میهمان رساند و فرمود: بر خیزید، برخیزید که وقت تنگ است، گویا مردم شهر سدوم از وجود شما با خبر شدند و عنقریب است که خود را به اینجا برسانند و شما را در بند کنند.
چهار فرشته که یکی از آنها حضرت جبرئیل بود از جا بلند شدند و گفتند: باشد برویم، هرکجا که شما امر کنید ما میرویم.
میهمانان به اتفاق لوط نبی روی حیاط آمدند و لوط به سمت در رفت تا آن را باز کند و اوضاع را بررسی نماید تا اگر کسی در دید نبود میهمانانش را فراری دهد، اما هنوز به در حیاط نرسیده بود که صدای مردی که بی شباهت به صدای آرسن نبود از پشت در بلند شد: ای لوط! ما خوب میدانیم که تو در خانه چهار میهمان خوش سیما داری، پس بدون مقاومت آنها را به ما تحویل بده و بدان که از کمند ما نمی توانند بگریزند،چرا که اگر خوب بنگری، می بینی که دور تا دور خانه ات را دو هزار مرد سدومی محاصره کرده اند پس فکر فرار به مخیله ات خطور نکند، در را باز کن و مسافران را به ما تحویل بده.
حضرت لوط از پشت در فریاد زد: به خدایی قسم که جانم در ید قدرت اوست، من هرگز این جوانان را به شما نخواهم داد، آنها میهمان من هستند و من با جانم از انها محافظت می کنم.
در این هنگام آرسن فریاد زد: ای لوط! شنیده ام میهمانانت انچنان زیبا هستند که در عالم نمونه اش را ندیده ایم و شاید این زیبایی حس تو را نیز قلقلک داده و می خواهی انها را برای خود و خوشگذرانی خود نگهداری، پس پیشنهاد می کنم، به زبان خوش یکی از میهمانان را که بیشتر به دلت نشسته برای خود بردار و ان سه میهمان دیگر سهم ماست و به دست ما بسپار...
حضرت لوط با بغضی در گلو فرمود: خدا از شما نگذرد که چنین به من اهانت می کنید و مرا هم داستان خود می خوانید، حرف همان است که گفتم، من با جان خود از میهمانانم محافظت می کنم.
در این هنگام آرسن با لحنی خشن گفت:پس خودت خواستی، و رو به پشت سرش کرد وگفت: ای مردم تنه درختی قطور بیاورید تا درب خانه لوط را بشکنیم و کار خود به سرانجام رسانیم.
حضرت لوط با شنیدن این حرف بغضی شدید بر جانش نشست، او مستاصل شده بود پس فریاد بر اورد: ای کاش در مقابل شما مردم بی حیا قوت و نیرویی داشتم و فریادش بلند شد: این بقیه الله.... و گویی برای لوط پرده ها کنار رفته بود و خانه ای را میدید که نامردمانی ان را محاصره کرده بودند و پشت در باری از هیزم جمع بود تا آتش گیرد و بانویی داغدیده، پشت در از سر اضطرار فرزندش مهدی را به کمک میطلبید.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_یکم🎬:
ضربه های تنه درخت به در خانه می خورد و هر لحظه امکان داشت تا در بشکند و میهمانان به اسارت مردم بی حیای سدوم در آیند در این هنگام که حضرت لوط در اوج استیصال بود فریاد برآورد: صبرکنید! دست نگهدارید...
بزرگ سدومیان تا این سخن را شنید دستش را به علامت توقف بالا آورد و گفت: انگار لوط می خواهد با ما معامله کند، بگو چه می خواهی و با چه شرطی آن میهمانان زیبا را به ما می دهی؟!
در این هنگام لوط فریادش بلند شد و فرمود: ای مردم گنهکار! یادتان است چندی پیش چند نفر از بزرگانتان به خواستگاری دختران من آمدید و از من درخواست نمودید که با ازدواج دخترانم موافقت کنم تا به وسیله این ازدواج شما به خاندان وحی و پیامبر خدا وصل شوید، حالا اگر شما دست از سر میهمانان من بردارید و هم اینک اینجا را ترک نمایید من با این امر موافقت می کنم به شرطی که به راه خداوند باز گردید و دست از کارهای گناه آلود خود بردارید و زندگی شرافتمندانه ای در پیش گیرید.
و این نمونه ای از مظلومیت حضرت لوط بود که در راه حفظ حرمت میهمانان و حرمت خانه و خانواده اش چنین فداکاری عظیمی نمود.
اما مردم سدوم که تا خرخره غرق گناه و عصیان شده بودند و دیگر کارهای نیک به چشمشان نمی آمد، لوط را به سخره گرفتند و گفتند: ما نمی خواهیم با دختران تو ازدواج کنیم، ما اینک فقط و فقط چشم به میهمانان تو داریم، میهمانانت را بدون درگیری به ما بده تا از خرابی خانه ات و جنگی بیهوده جلوگیری کنی چرا که تو هیچ لشکر و نیرویی برای مقابله با ما در اختیار نداری و با زدن این حرف دوباره ضربه های محکم تنه درخت به درب خانه از سر گرفته شد.
حضرت لوط به پشت در خانه رفت و همانطور که روی خود را به آسمان نموده بود فرمود: ای کاش در مقابل شما مردم بی حیا قوت و نیرویی
برای مقابله داشتم یا می توانستم به یک تکیه گاه محکم تکیه کنم.(کجاست آن ذخیره انبیا که وعده داده شده است)
گویا در اینجا حضرت لوط، مهدی زهرا را به یاری میطلبد و این صحنه یاد آور رنج و ظلمی ست که به مادرمان زهرای مرضیه روا داشتند و در روایات است که ایشان هم پشت آن درب نیم سوخته بقیه الله را به امداد طلبیدند.
مردم شهر سدوم آنقدر ضربه به در زدند که در بر روی حضرت لوط شکست و دسته جمعی به سوی میهمانان لوط حمله کردند.
حضرت لوط با دیدن این صحنه هراسان خود را از زیر در شکسته بیرون کشید و به میهمانانش رساند جلوی ملائکه ایستاد، دو دستش را دو طرفش باز کرد و فریاد زد: اگر بخواهید به میهمانان من دست یابید باید از روی جسد من رد شوید.
در این هنگام مردم قهقه ای بلند سر دادند و یکی از ملائکه که جناب جبرئیل بود سرش را نزدیک گوش حضرت لوط آورد و فرمود: برای ما نگران نباش، اینان نمی توانند گزندی به ما برسانند چرا که من جبرئیل فرشته وحی هستم و همراهانم نیز از فرشتگان درگاه خداوند هستند.
در این هنگام جبرئیل خم شد و مشتی از خاک زمین برداشت، ذکری به آن خاک خواند و خاک را به طرف مردمی که به آنها حمله ور شده بودند فوت کرد، دانه های خاک به صورت هر کس که می رسید، آنها را کور می کرد.
همسر لوط که این صحنه را دید و متوجه شد عذابی که لوط وعده داده نزدیک است، پس از جمع گنهکاران جدا شد و کنار لوط و میهمانان ایستاد، اما دیگر سدومیان که دور تا دور خانه را گرفته بودند، همچنان در فکر حمله بودند، انگار هوی و هوس دنیا چشمان حقیقت بین آنها را کور کرده بود.
آنها با فریاد «حمله کنید» به سمت خانه هجوم آوردند در این هنگام جبرئیل به حضرت لوط فرمود...
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_دوم🎬:
جبرئیل رو به حضرت لوط فرمود: باید از میان این قوم بیرون رویم که اینک وقت محقق شدن وعده الهی ست و عذاب بر ایشان نازل می شود.
حضرت لوط نگاهی به جمعیت اطرافش نمود که هر لحظه متراکم تر می شدند و فرمود: با این وجود چگونه خارج شویم؟!
جبرئیل امین با دستش دالانی از نور در مقابلشان ترسیم کرد و فرمود: وارد دالان شوید و مستقیم حرکت کنید، آگاه باشید که مبادا روی برگردانید و پشت سرتان را نگاه کنید که اگر چنین نمایید از گنهکارانید و به عذاب خدا دچار می شوید.
حضرت لوط و دخترانش و مومنین اندکی که مرید لوط بودند به همراه ملائکه وارد دالان نور شدند و حرکت کردند و در این لحظه صداهای وحشتناکی، که شنیدن هر کدامش باعث قبض روح یک انسان می شد از آسمان بلند شد.
همسر لوط که شاهد این گفتگو بود و نمی خواست جز عذاب شدگان باشد، خود را هراسان به دالان نور رساند و چند قدمی جلو رفت، او با اینکه به گوش خود شنیده بود نباید به رویش را عقب برگرداند، یک لحظه به وسوسه شیطان که در جانش افتاده بود،توجه کرد و سرش را به عقب برگردانید تا ببیند چه اتفاقی در حال وقوع است و همین بی اعتنایی کوچک به هشدار فرشته خداوند، باعث خسران او شد و سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم جان، این زن را گرفت.
لوط و همراهانش از دالان نور گذشتند و خود را بر فراز تپه ای مشرف به شهر سدوم یافتند.
آنها عذاب الهی را که بر سر سدومیان فرود می آمد دیدند، عذابی بسیار بزرگ و عجیب، انگار مجموع تمام عذاب هایی که بر سر اقوام متمرد پیشین چون ثمود و عاد و.. آمده بود یک جا بر سر آنان می آمد.
زمین در حال زیرو رو شدن بود گویی زلزله ای سهمگین به پا شده بود و از آسمان باران سنگ های بزرگ که گویی گِل پخته شده بودند بر سر سدومیان می بارید و صیحه های وحشتناک آسمانی هم هراس شدیدی در دلها می انداخت.
بعد از دقایقی نفس گیر، عذاب الهی پایان یافت و از شهر سدوم و مردم و باغ های زیبا و درختان سرسبزش هیچ و هیچ بر جا نماند، جلوی رویشان زمینی ویران بود که آثاری از زندگی در آن نبود، گویی هیچ وقت در آنجا آدمیزادی نبوده است و تنها نشانی آن شهر پر از گناه، جاده ای بین المللی بود که اینک کمی پیچ و تاب خورده بود و از کمی آن طرف تر از شهر سدوم می گذشت.
و چون مردم سدوم گناه را به حد اکثر خود رسانده بودند و در گناهان بزرگ، بسیار گستاخ و بی پروا شده بودند، خداوند هم مجموع تمام عذاب ها را بر سرشان آورد، تا این عذاب درس عبرتی باشد برای آیندگان تا به دنبال چنین گناهانی نروند که عقوبتی سخت خواهند داشت.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨