eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز اول وقت و رضا شاه 👌 (پيشنهاد ميكنم بخونيد ، خيلى زيباست) بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!! برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟ و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد... درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!! روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(ع) بشویم... آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم... رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد... گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.! به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!! حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟ گفتم:چه شرطی وبرای چی؟ شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.! متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد... خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.! همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!! منهم ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.! اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.! درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز.. رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!! اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود... نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم : قربان درخدمتگذاری حاضرم شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و... رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟ گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت: مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.! اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.! بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!! ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم.... (خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان) به اندازه ارادت به امام رضا انتشار کن التماس دعا‌
༻﷽༺ ✍🏻روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به همراه عده ای از اصحاب خود از جایی عبور می کردند. ناگهان سگی شروع کرد به پارس کردن.. پیامبر صلی الله علیه و آله ایستاد و به پارس سگ گوش داد.. اصحاب نیز توقف ڪردند. آنگاه رو به یاران خود ڪرد و فرمود: آیا فهمیدید که این سگ چه گفت؟ اصحاب گفتند: خیر. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این حیوان گفت: ای پیامبر خدا! من همیشه خدای مهربان را شکر می کنم که بهره من در این جهان خلقت، این شد که سگ شوم! اگر انسان بی نماز بودم چه می کردم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: ميان مسلمان و كافر فاصله اى جز اين نيست كه نماز واجب را عمداً ترک كند يا آن را سبک شمارد و نخواند! 📚عرفان اسلامی، جلد 5، ص 8 💥عزیزانی که در خواندن نماز، سهل انگار و کم حوصله هستین؛ نمازخواندن وقت زیادی نمی بره از امروز شروع کنید به نمازخواندن.. ببینید چه لذتی داره سجده کردن برای خدایی که بی همتاست...
!! مردی که راضی به فروش قلب خود شد !!! این داستان واقعی رو تا آخر بخونید، واقعا زیباست، مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت، اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت، بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن، مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد، و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار غیر قانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد، روز عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیر ممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده خدا یک معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،، پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد، مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده، و بهشون میگه قبل اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا امام حسین خودت میدونی بچه یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم امام حسین قربونت برم تورو به چشمای قشنگ برادرت ابوالفضل قسم میدم و تورو به اون لحظه ای که پسرت علی اکبر ازت آب خواست و نداشتی بهش بدی قسم میدم نذار بچه هام یتیم بشن، دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی..........: حالا اگه یه ذره هم ناراحت شدی و دلت حسینی شد این داستان زیبا رو برای بقیه بفرست و دلشون رو حسینی کن.
سوال.۴۹۵.amr
294.5K
‼️سحری خوردن و افطار کردن با اذان مسجد 🔷س 3548: مسجدی ک نزدیکِ منزلمونه، همیشه یک دقیقه دیرتر از اذانِ تلویزیون، اذان میگه و چون اکثرا افراد و همسایه ها با اذان مسجد نماز میخونن یا افطار میکنن یا سحری میخورن، آیا اشکال نداره؟ تکلیف چیه؟ و به کجا میتونم اطلاع بدم جهت رسیدگی؟ ✅پاسخ صوتی استاد فلاح زاده👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستی حکایت این شب های جمعه چیست که بند بند دلم پاره می‌شود در یاد تو شهر پیش چشمم قفس می‌شود تنگ و تاریک به هم پیچیده و سرد من اینجا میان این همه هیاهو و ماشین و دود و صدا کجا پیدایت کنم!....... دلم طلایی گنبدت را می‌خواهد بشنو از میان این همه فاصله صدای دلتنگی ام را.... سلام نازنینْ اربابم...............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
animation.gif
5.96M
🌸شب جمعه است ✨و حسرت يك برگ برات 🌸شب جمعه ✨و دلم تنگ تو ای راه نجات 🌸باز هم فاصله ها ✨بغض گلوگير شده است السلام علیک یا اباعبدالله 🌹
🎼 حالا این گریه ثمر داده ... |⇦• شور زیبا تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با ویروس کرونا با نوایِ کربلایی حسین طاهری•✾• همه چی از یه شبِ روضه شروع شد که چشام با علمِ تو رو به رو شد دیگه اختیارِ چشماموم نداشتم وَ همین گریه برا من آبرو شد حالا این گریه ثمر داده به دلم مهرِ تو افتاده پدرم غلامِ این خونه ست به منم میگن غلامزاده اربابم حسین...اربابم حسین... _____ همه چی از یه شبِ روضه شروع شد که چشام با علمِ تو رو به رو شد دیگه اختیار چشماموم نداشتم وَ همین گریه برا من آبرو شد حالا این گریه ثمر داده به دلم مهر تو افتاده پدرم غلامِ این خونه ست به منم میگن غلامزاده اربابم حسین...اربابم حسین... _____ مادرم تو رو برا من آرزو کرد پیرهنِ مشکیِ روضه مو رفو کرد گفت براش نوحه بخونم از غریبیت خوندم و دوباره گریه رو شروع کرد.. یه عمره هستی هوادارم به فدایِ تو کَس و کارم بابی انت و امی یا- ایها الارباب دوست دارم اربابم حسین...اربابم حسین... _____ بدنت رمق نداره بینِ گودال داره نیزه ها می باره بینِ گودال با قدِ خمیده و دلِ شکسته... مادری قدم میذاره بین گودال می سوزی در تب، حسین جانم بمیره زینب حسین جانم ماردت مویه کنان داره میگه زیرِ لب حسین جانم... ای جانم حسین... ای جانم حسین.‌‌‌‌..
🎼 دلم برا کربلا پر میگیره .. |⇦• سینه زنی زیبا تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با ویروس کرونا با نوایِ سید رضا نریمانی •✾• مگه میشه وقتی درد داری پی دوا نری؟ مریضت داره میمیره مشهدالرضا نری؟ دیگه روت نمیشه هیئت پابذاری حق داری اسم بچه هیئتی روت باشه کربلا نری دلم از نفس میفته اگه کربلا نره آخه صبرم حدی داره دیگه باز چرا نره؟ باشه کربلا نمیخوام پس اگه اینجوریه شب جمعه‌ها بگید حرم خود خدا نره خدا خودش ، دلش میاد شبایِ جمعه کربلا نباشه خدا خودش ، اون شبا کربلاست بگه که جزء زائرا شه خدا خودش ، میاد حرم روضه‌خونِ غریب کربلا شه دلم دوباره ، به غم اسیره خدا میدونه ، داره میمیره «دلم برا کربلا پر میگیره ..» این‌‌چه‌حسیه‌ چه‌ذوق‌ُ شوق‌ُ شورُحالیِ یه دقیقه تو بهشتم پا بذاری خیلیِ اگه مجنونم همش دور و برِ کربلاست آخه گفتن به من این حرم مزارِ لیلیِ دل من میخواد یه نیم نگاه اگه خدا بخواد منو راه بدن تو خیمه‌گاه اگه خدا بخواد من میخوام برایِ ارباب بمیرم همش بگین وعده‌مون کنار قتلگاه اگه خدا بخواد من آرزوم ، اینه یه‌روز تو روضه‌ها برایِ تو بمیرم من آرزوم ، اینه که آخرش آقا کرببلا بگیرم من آرزوم ، اینه تو کربلا ببینم آقاجون اسیرم این نوکر تو ، خیلی حقیره دلش میخواد که ، حرم بمیره «دلم برا کربلا پر میگیره ..»
😁 لطیفه 😁 سازمان بهداشت جهانی : ۱.فقط برای کارهای ضروری از خانه خارج شوید. ۲.تحت هیچ شرایطی به فرزندانتان اجازه خروج ازمنزل را ندهید. ۳.اگر خانمتان قصد بیرون رفتن از خانه را داشت،جلویش را نگیرید . عمر دست خداست 😂😂‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✅ این ایامی که کرونا اومده و آقایون به اجبار مهمونِ خونه ها شدند، غُرغُر کردن هاشون رو تحمل کنید. فکر کنید واقعا یه مهمون اومده خونه تون . بزارید این ایام به خوبی و خوشی تموم بشه، قول میدم دوباره مثل قبل صبح برند و شب بیاند. یادمون باشه این ایام همه باید با هم بسازند. پدر و پسر، مادر و دختر، زن و شوهر. این ایام همه در شرایط سخت از نظر روانی قرار داریم و باید طوری به هم کمک کنیم که این ایام سخت به خوبی و خوشی سپری بشه. تحمل کنیم، حتی اگه طرف مقابلمون اخلاق خوبی نداره... به فکر اجر اخروی و ثوابش باشیم 💠 پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ صَبَرَ عَلی سُوءِ خُلْقِ امْرَأَتِهِ اعْطاهُ اللَّهُ مِنَ الْاجْرِ مِثْلَ ما اعْطی ایوبَ عَلی بَلائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلی سُوءِ خُلْقِ زَوْجِها اعْطاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوابَ اسِیةَ امْرَأَةِ فِرْعَوْنَ» هر کس بر بداخلاقی زنش صبر کند، خداوند اجر صبر ایوب را به او عطا می کند و هر کس بر بداخلاقی شوهرش صبر کند، خداوند پاداش آسیه همسر فرعون را به او می دهد. (محجة البيضا، ج 3، ص 97)
Narimani-Babolharam.net.mp3
8.24M
🎼 دلم برا کربلا پر میگیره .. |⇦• سینه زنی زیبا تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با ویروس کرونا با نوایِ سید رضا نریمانی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ محمدهادی امینی فرزند می‌نویسد: پس از گذشت چهار سال از فوت پدر، در قبل از اذان صبح، پدرم را در دیدم،‌او بسیار شاداب و خرسند بود، جلو رفتم و پس از سلام و دست‌بوسی گفتم: پدر جان! در آنجا چه عاملی باعث و شما شد؟ پدرم گفت: چه می‌گویی؟ دوباره عرض کردم:آقاجان! در آنجا که اقامت دارید، کدام یک از اعمالتان موجب نجات شما شد؟ یا سایر تألیفات شما یا تأسیس بنیاد و امیرالمؤمنین(ع)؟! او اندک تأملی کرد و سپس فرمود: فقط (ع)! عرض کردم: شما می‌دانید اکنون روابط ایران و عراق تیره شده و بسته است، برای زیارت چه کنیم؟ فرمود: در و محافلی که جهت (ع) بر پا می‌شود، شرکت کنید تا زیارت (ع) را به شما بدهند.
Taheri-Babolharam.net.mp3
3.32M
🎼 حالا این گریه ثمر داده ... |⇦• شور زیبا تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با ویروس کرونا با نوایِ کربلایی حسین طاهری•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ فرمودند: ای علقمه! برای امام حسین علیه السلام کنید و برایش کنید و هر کدام از شما اش را بر بر علیه السلام امر کند و باید هر کدام از شما در اش با اظهار بی تابی و گریه بر امام حسین علیه السلام کند. و گریه کنان به دیدار یکدیگر به های همدیگر بروید. وسائل الشیعه ج 14
ای سید و آقای من! من منتظرم، می دانم شما هم منتظرید، من منتظر ظهور شما و شما منتظر پاکی من. 💕💕💕
✨﷽✨ ✅حکایت خشت های طلا ✍عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است. عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند. يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند. دو نفرشان به ديگری گفتند: اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند. آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند. با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟ 📚 بحار ج 14، ص 280 💕💕💕
: 🌷حضرت علی علیه السلام: 🌷واعلم آن کل شئ من عملک تبع لصلوتک بدان که موفقیت تو درکارهایت وارزش کارهایت، به قدراهمیتت به نمازاست شرح نهج البلاغه آقای خویی نامه ۲۷ 🌷۴ آیه درسفارش به نمازاول وقت: 🌷حافظواعلی الصلوات .....۲۳۸ بقره 🌷علی صلاتهم یحافظون۹۲ انعام و۳۴ معارج 🌷علی صلواتهم یحافظون.....۹ مومنون 💕💕💕
به خانه برگشتم.لحظه ای از فکر اون خواب وتسبیح بیرون نمی آمدم. اینجا در حوالی من چه خبر بود؟! دستهای توانمند غیب رو در روزگارم حس میکردم! یک چیزی در شرف اتفاق بود..شاید هم اتفاق افتاده بود.نمیدانم ولی این حال رو دوست داشتم! روی تختم دراز کشیدم. دستمال گلدوزی شده ی حاج مهدوی را روی صورتم گذاشتم و عمیق بو کشیدم.هنوز هم عطرش به تازگی روز اول بود.این دستمال زیبا کار دست کی بود؟ شاید الهام!! ولی نه!! محاله حاج مهدوی یادگار الهام رو به کس دیگری امانت بده! نفهمیدم کی خوابم برد.نیمه های شب از خواب بیدارشدم و بی اراده به سمت دستشویی رفتم و وضو گرفتم.وقتی به خودم اومدم در حال خواندن نماز شب بودم! این من بودم؟؟؟ چرا حس میکنم اراده ای از خودم ندارم و دارم توسط نیرویی دیگر کنترل میشم؟! آهان یادم افتاد!! من در آغوش خدا هستم! شنبه از راه رسید ومن روز اول کاریم رو در مدرسه ی شهید همت آغاز کردم.رفتار پرسنل آنجا بسیار خوب و محترمانه بود و خوشحال بودم در جایی کار میکنم که همه ی نیروهای آنجا وفادار به مبانی اخلاقی و اسلامی بودند.و یک سالن کوچکی رو اختصاص داده بودند به موزه ی شهدا. من باور نمیکردم که همه ی این جریانات اتفاقیست.بالاخره من هم نزد اون بالاییها دیده شدم. قربان آن شهدایی که اگرچه میدونستند من بخاطر اونها اونجا نیامدم و حتی درست یادم نمیاد شلمچه و فکه چه شکلی بوده باز با تمام این حال، بعد از بازگشتم،  دعا و برکتشون وارد زندگیم شده وبه معنای واقعی حول حالنا الی احسن الحال شدم. حدود ساعت چهار بود که خسته از روز کاری به خانه برگشتم.خواستم وارد آپارتمانم بشم که صدای کامران درجا میخکوبم کرد. _عسل؟؟ سرم رو به طرف صدا برگرداندم. کامران تیپ اسپرت مشکی و جذب به تن کرده بود. لعنت به نسیم و مسعود که آدرس منو به او دادند. او با لبخندی دوستانه نزدیکم  آمد. _اونروز فک کردم همینطوری چادر سرت کردی ولی الان هم دوباره با چادر میبینمت.راستش اول نشناختمت!! الان دقیقا من باید با اوچه رفتاری میکردم؟ سرد وسنگین یا محترمانه و درحدمعمول؟ پرسیدم:اینجا چی کار میکنی؟ او که  نور آفتاب چشمهایش رو اذیت میکرد،  لبخندی به پهنای صورت زد که دندانهای سفید ومرتبش عرض اندام کردند. گفت:اومدم دنبالت بریم بیرون صحبت کنیم. دستپاچه گفتم:چی؟؟ کامران من قبلا باهات حرفهامو زدم.نزدم؟؟ کامران دستش رو چتر چشمانش کرد: آره،  ولی قرار شد بعد با هم حرف بزنیم. بعد انگار چیزی یادش اومده باشه پرسید: راستی؟؟ اون دوستت وقتی اومد چیشد؟ بدنشد که برات؟؟ ..شد؟ کوتاه گفتم:چی بگم! با نگرانی به اطرافم نگاه کردم.از پشت پنجره ی آپارتمانم یکی داشت مخفیانه نگاهمون میکرد. گفتم: _کامران من تو این محل آبرو دارم. چون تنها زندگی میکنم نمیخوام کسی درموردم دچار سوظن بشه! کامران با کلمات تند وسریع گفت: آره آره.آره..الان از اینجا میریم. بیا سوار ماشین شو بریم یه جا حرف بزنیم .اینجا خوبیت نداره! با درماندگی گفتم:کامران خواهش میکنم اصرار نکن.من جوابم منفیه..هم به بیرون رفتنمون هم به درخواست اون روزت.. او سرش رو با ناراحتی تکون داد و در حالیکه سعی میکرد غرورش رو حفظ کنه گفت: _خب حالا یه سر بیا بریم بیرون حرفهای منم بشنو بعد تصمیم بگیر! عجب گیری افتاده بودم ها! ! هرچه من ممانعت میکردم باز کامران اصرار میکرد. دوباره نگاهی به پنجره ی همسایه انداختم. پرده تکانی خورد. دست آخر مجبور شدم برای اینکه همسایه های بیشتری متوجه ی حضور او نشوند سوار ماشینش بشم ولی درصندلی عقب نشستم. کامران دلخور و بداخلاق از رفتار من در حالیکه ماشینش رو روشن میکرد گفت: بااشه بااااشه عسل خانوم! بتاااز برای خودت،بتاااز.. با لحنی سرد گفتم:لطفا زودتر کامران حرفهاتو بزن.من خیلی عجله دارم باید جایی برم. کامران آینه ی مقابلش رو طوری تنظیم کرد که صورتم مشخص باشد.بعد از کمی سکوت گفت:  _تو همیشه این اطراف چادر سرت میکنی؟ من که انتظار شنیدن این سوال رو نداشتم با کمی مکث گفتم: الان یه مدته تصمیم گرفتم چادر سرم کنم. _اونوقت همینطوری واسه قشنگی سرت میکنی یا دلیل دیگه ای داره؟ من که دلیلی برای جواب دادن به این سوالها نمیدیدم گفتم:دلیلم کاملا شخصیه.قرار بود حرفاتو بزنی نه اینکه من و سین جین کنی! او داخل یک کوچه ی خلوت توقف کرد و با عصبانیت به طرفم برگشت گفت:تو چرا با من اینطوری حرف میزنی؟؟؟ آخه دختر مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که باهام اینطوری تا میکنی؟ ادامه دارد… نویسنده:
ای پدر مهربانم ... تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 🌷اَللّهُـــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفرج🌷
چقدر دلپذیر است وقتی در مقابل کسی که میخواهد تو را عصبانی کند ساکت و آرام باقی بمانی ...!!
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮ ✨ حضرت محمد (ص) فرمودند: انسان بايد براى آخرتش از دنيا، براى مرگش از زندگى و براى پيرى‏ اش از جوانى، توشه برگيرد، چرا كه دنيا براى شما آفريده شده و شما براى آخرت آفريده شده ‏ايد.✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طلوع صبحی دیگر از زندگی بر شما مبارک دلتان شاد از غم ها آزاد خانه اميدتان آباد زندگی تان بر وفق مراد... سلام دوستان خوبم✋ صبح آدینتون مهدوی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ما بر تو ای تک و تنها مانده، ای مولای مظلوم ما ای سید ما مولای ما دعا کن برای ما ما جز تو کسی را نداریم بر شیعیان گنهکارت ترحم بفرما🙏 عج
4_5787380637933502830.pdf
372.4K
✅جزوه چگونه محبت امام زمان(عج)را به فرزندانمان انتقال دهیم؟ (عج)💐
4_503238577883185171.mp3
2.6M
به طه به یاسین به معراج احمد با صداي کودکانه👶 (عج)💐
ترجمه دعای فرج.mp3
7.08M
خدای من، بلا و مصائب ما زیاد شد...