┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_حسینی
✨امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
شفاى هر دردى در تربت قبر حسين عليه السلام است و همان است كه بزرگترين داروست.✨
┄✦۞✦✺💔✺✦۞✦┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قصهی عجیبی بود!
🔻سخنان حاج حسین یکتا در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی
‼️نماز در محل تحصیل
🔷س 5367: آیا #محل_تحصیل دانشجویی که در #خوابگاه می باشد، به صورتی که پنج روز در هفته در محل تحصیل زندگی میکند، حکم #وطن را دارد؟
✅ج: محل تحصیل یا زندگی موقت، وطن نیست، البته اگر بنا دارد حداقل یک سال به طوری #اقامت داشته باشد که عرفا #مسافر محسوب نشود، بدون نیاز به قصد اقامت ده روزه، #نماز تمام است.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️#احکام_فقهی_بهداشت_و_سلامت
🔷 قسمت هشتم
🔷 سلامت در معاملات
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
مطابق #محاسبات_نجومي
📅 #تقویم_اسلامی_و_نجومی_یکشنبه
۱۳ مهر ۱۳۹۹ هجری شمسی
۱۶ صفر ۱۴۴۱ هجری قمری
۴ اکتبر ۲۰۲۰ میلادی
☝ صدقه اول صبح فراموش نشود
🌸 اذکار روز یکشنبه :
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت.
🌸 #شانزدهم ماه قمری برای کارهای #مهم خوب نیست. این روز #مسافرت خوب نیست اگر خیلی ضروری است همراه با #صدقه بزرگی باشد ، و کلا" سفر و دیدار با امرا و حکام در این روز #مکروه است. هم چنین نباید این روز را #شروع کارهای مهم و اساسی قرار داد.
🌸 یک شنبه برای کارهای زیر مناسب است:
🔹تعلیم و تعلم ،
🔹کشاورزی ،
🔹ساخت و ساز
🔹مجالس و امور مذهبی
🔹و امور معمولی روزانه خوب است.
🌹 حال مولود امروز خوب است و قدم نورسیده میمون و مبارک است ان شاالله .
🌷 ️ یکشنبه شب (یکشنبه که شب شد) مباشرت، #مستحب و فرزند حاصل از آن #حافظ_قرآن گردد و به قسمت و سرنوشت خود راضی باشد ان شاءالله.
✂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست و غم و اندوه دارد.
♦ از نظر قمری حجامت در روز شانزدهم خوب است ،باعث نشاط و شادابی و گشایش در کار می شود ان شاءالله تعالی.
💢️این یکشنبه برای #نوره_کشیدن (رفع موهای بدن با نوره) مناسب است.
🚫 یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
🚫 یکشنبه برای #بریدن_دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود.
💢 وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران:
🔹اذان صبح: ۳۹ : ۰۴ 🔹طلوع آفتاب: ۰۲ : ۶
🔹اذان ظهر:: ۵۳: ۱۱ 🔹غروب آفتاب: ۴۳ : ۱۷
🔹اذان مغرب: ۰۲ : ۱۸ 🔹نیمه شب شرعی: ۱۱: ۲۳
💫ذات الکرسی عمود ۲۱:۲۴
❣دعا در زمان ذات الکرسی مستجاب است.
🔴ذات الکرسی مخصوص روز #یکشنبه است
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی، وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین ، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423، مفاتیح الجنان و بحارالانوار و...تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ #احکام_وسواس
🔷 قسمت پنجاه و پنجم
🔷 پاسخ به سوالات ۵
دورانی در زندگی
می رسد که بین
عشق واحترام باید
یکی را انتخاب کرد
همیشه احترام رابرگزینید
چراکه عشق بدون احترام
دیری نخواهد پایید
اما
احترام میتواندعشق حقیقی
به ارمغان آورد💞
💕💕💕
✨﷽✨
❖ ... غربـــت یـــار ... ❖
🔴غریب یعنی چه⁉️
برای غریب سه معنی ذکر شده است:
1⃣کسی که از وطنش دور است.
2⃣فردتنهایی که هیچکدام ازخانواده
ودوستانش نزد او نیستند.
3⃣کسی که یار و یاوری ندارد.
◾️همه ی معصومین غریب هستند؛
◾️ اما بین آنها سه امام به صفت
غریب توصیف شده اند:
□ امام حسین علیه السلام
□ امام رضا علیه السلام
□ امام زمان علیه السلام
◾️از بین سه امام غریب هم حضرت مهدی صاحب الزمان(عجل الله) به خاطر طولانی
بودن دوران غربت؛زندگی مخفیانه؛کمی یاران
وتقسیم میراثش درحالی که زنده هستند؛
از همه غریب تر هستند.
◾️تا جایی که امیرالمؤمنین فرموده اند:
◾️مهدی آواره،رانده شده و بی کس وتنهاست.
📚منابع
(۱):لسان العرب ذیل واژه ی غریب
(۲):بحار الانوار ج۸ ص۱۲
(۳):مکیال ج۱ ص۱۶۵
(۴):کمال الدین ج۱باب۲۶ح۱۳
💕💕💕
✅ علامه امینی و شب عروسی دخترش
✍دختر علامه از توصیههای پدرانه پیش از شب ازدواجش میگوید: «عصر شبی که قرار بود مرا به خانه داماد ببرند، به مادر پیغام داده بودند که این دختر را یک ساعتی بیاور بالا به اتاق من. رفتم اتاق ایشان و نشستم و مرحوم پدرم با من حرف زدند. خوب خاطرم هست که به من گفتند باباجان! داری از خانه من با چادر سفید میروی و آنقدر آنجا میمانی که شوهرت چادر سفید را بکشد رویت و از خانهاش بیرون بیایی. اگر روزی از او یک جفت جوراب خواستی و آمد خانه و دیدی برایت نخریده، نگو چرا نخریدی و نیاوردی. تو دلت بگو انشالله یادش رفته که این جوراب را برای من نخریده. تا مبادا باعث کینه و اختلافی شود. به من گفت هر روز نگو این را میخواهم آن را میخواهم. مگر تا گفتی جوراب میخواهم، او باید برای تو بخرد و بیاورد؟ من هم گفتم چشم»
💠مراعات همسر 💠
روزى حضرت اميرالمومنين عليه السلام وارد منزل شدند و فرمودند: «یا فاطمه! در منزل چه داريم؟» حضرت زهرا سلام اللّه عليها پاسخ دادند: «قسم به حقيقت تو! سه روز است كه هيچ نداريم.» امام عليه السلام فرمودند: «چرا در این سه روز چیزی به من نگفتى؟» حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «من از خداى خود، شرم دارم كه از تو چيزى را درخواست نمايم در حالی که تو توانایی تهيه آن را نداشته باشى.»
📚بحارالانوار ، جلد 43 ، صفحه 31
أمالی شیخ طوسی ، جلد 2 ، صفحه 228
💕💕💕
••💔
میگفت:
دم سنگر بودیم؛ خداحافظے کرد
نشست ترکِ موتور؛ حاج همت رفت...
دو متر ازمون فاصلہ نگرفتہ بود کہ خمپاره زدن!
شھید شد...🕊
میگفت:
بیست سالہ دارم میدوَم
کہ بہ اون دو مترے کہ فاصلہ بود بینمون، برسم...:))
#ماملت_شهادتیم
💕💕💕
برادر جان نگاه تو چه زیباست
عطای تو کرم بارش چو دریاست
خدا حافظ نگو ای یار دلسوز
بمان با من وصالت خفته هر جاست
#جانبازشهیدمحمدرضاتقی_ملک🌷
AUD-20200909-WA0024.
2.72M
حالا تمام دغدغه ام این شده حسین،
این #اربعین کرب و بلا میبری مرا !؟ ...
حاج میثم #مطیعی
#ما_ملت_امام_حسینیم
❤️💞❣💛❤️💞❣💛
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_دوم
_وارد حرم شدیم...
حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم
نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس
بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ
دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم
_علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ
چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود
_وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند
روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ
قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد
نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم
تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم
_چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم
مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ
اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم
بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم
_بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر
بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده
زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد
روضہ ے علے تموم شد
اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ❓
_هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم
لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود
دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے❓
سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم
بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت
_با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ
چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم
میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ
_با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود
_اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم
تصمیم گیرےخیلے سخت بود
تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ
نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم
همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم
_دل کند از آقا سخت بود
ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود
اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت
رسیدیم خونہ
بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم
حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود
_علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے❓
آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چی❗️
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے❓
جانم اسماء❓
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ❓
با تعجب بهم نگاه کرد
_بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم❓
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ
بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند
بینموݧ سکوت بود
_سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد
چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم
اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد
کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم❓
_پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا❓
دیگہ کے برام گل یاس میخرید
سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده❓چرا چند وقتہ اینطورے❓
بہ علے نمیخواے بگے❓
میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے❓
اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے❓
کجا❓
سوریہ...
ادامه دارد...
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❤️💞❣
#عاشقانہ_دو_مدافع
#قسمت_پنجاه_سوم
سوریه...
باتعجب نگاهم و کردو گفت:سوریہ❓
نگاهش کردم و گفتم:آره ،مـ میدونم کہ میخواے برے
مـݧ میدونم کہ میخواے برے فقط بگو کے❓
چیزے نگفت
زدم بہ شونش و گفتم:علے با توام
_اشک تو چشماش حلقہ زده و گفت:وقتےکہ دل تو راضے باشہ
برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم:
إجدے❓پس هیچوقت نمیخواے برے
دستشو گذاشت رو شونم ومنو چرخوند سمت خودش
اومد چیزے بگہ کہ انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچے نگو علے
تو کہ میخواستے برے چرا اصلا زن گرفتے❓
چرا موقع خواستگارے بهم نگفتے❓
اصلا چرا مـ❓
علے چرا❓
_دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم❓
اولا کہ هر مردے باید یروزے ز بگیره
دوما کہ اسماء تو کہ خودت میدونے مـݧ عاشقت شدم و هستم باز میپرسے چرا مـ❓
اوݧ موقع خبرے از رفتـݧ نبود کہ بخوام بهت بگم الانش هم اگہ تو راضے نباشے مـݧ جایے نمیرم
_آره مـݧ راضے نباشم نمیرے اما همش باید ببینم ناراحتے❓
بادید عکس یہ شهید بغضت میگیره❓
ینے مـݧ مانع رسیدݧ بہ آرزوت بشم❓
مـ خودخواهم علی❓
_اسماء چرا اینطورے میکنے❓
نمیدونم علے ، نمیدونم
بس کـݧ اسماء
دستم گذاشتم رو سرمو بہ دیوار تکیہ دادم
علے از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعہ وایساد و برگشت سمت مـݧ
بہ حرکاتش نگاه میکردم
اومد پیشم نشست و با ناراحتے گفت:!اسماء ینے اگہ موقع خواستگارے بهت میگفتم کہ احتمال داره برم سوریہ قبول نمیکردے❓
_نگاهم و ازش دزدیدم و بہ دستام دوختم
قلبم بہ تپش افتاده بود ، نمیدونستم چہ جوابے باید بدم
چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقہ زده بود
سوالشو دوباره تکرار کرد
ایندفعہ یہ بغضے تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علے مثل الاݧ کہ...
کہ چے❓
بغضم ترکید ، توهموݧ حالت گفتم ، مثل الاݧ کہ راضے شدم برے
_باورم نمیشد ایـݧ حرفو مـݧ زدم❓
کاش میشد حرفمو پس بگیرم
کاش زما فقط یکدیقہ بہ عقب برمیگشت
علے اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند بہ سینش
دوباره صداے قلبش میشنیدم پشیمو شدم از حرفے کہ زدم
تو دلم گفتم:الا وقت درآغوش گرفتنم نبود علے ، دارے پشیمونم میکنے،چطورے ازت دل بکنم چطورے❓
باصداش بہ خودم اومدم
_اسماء اینطورے راضے شدے با گریہ و اشک❓با چشماے غمگیـ❓
فایده اے نداشت مـ حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم
ازش جدا شدم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم:مـݧ تصمیممو گرفتم
فقط بگو کے میخواے برے❓
بگو بہ جوݧ علے راضیم برے❓
إ علے گفتم راضیم دیگہ ایـݧ حرفا ینے چے❓
بگو بہ جوݧ علے
علے دارے پشیمونم میکنیا
دیگہ چیزے نگفت
_علے نمیخواے بگے کے میخواے برے❓
آهے کشید و آروم گفت:جمعہ شب
پس واقعیت داشت رفتنش تو ایـݧ یکے دوماه دنبال کاراش بود
بہ من چیزی نگفته بود
چرا❓
احساس کردم سرم داره گیج میره
نشستم رو صندلے و چشمامو بستم
زما از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده
باصداے آروم کہ کمے هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علے امروز چند شنبست
چهارشنبہ
_فقط سہ روز تا رفتنش زماݧ داشتم.باید چیکار
میکردم❓ما هنوز عروسے هم نکرده بودیم
قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا
_جلوے چشمام سیاه شد از رو صندلے افتادم دیگہ چیزے نفهمیدم
چشمامو باز کردم همہ جا سفید بود یادم نمیومد چہ اتفاقے افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسے نبود
تازه متوجہ شدم کہ بیمارستانم...
با سرعت از تخت اومدم پاییـ و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجہ سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستم و پاره کردو از دستم خارج شد
سوزش شدیدے و تو تمام تنم احساس کردم
آخ بلندے گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمیـݧ
پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمیـݧ افتاده بودم
_لباسم و کف اتاق خونے شده بود
ترسید و باصداے بلند بقیہ پرستارها ، رو و صدا کرد
از زمیـݧ بلندم کرد و لباسامو عوض کردݧ و یہ سرم دیگہ وصل کردݧ
از پرستار سراغ علے و گرفتم
گفت رفتـݧ دارو هاتونو بگیر الا میاݧ
مگہ چم شده❓
افت فشار شدیدو لرزش بد
_اگہ یکم دیرتر میاوردنتو میرفتیـ تو کما خدا رحم کرده
لبم و گاز گرفتم و یہ قطره اشک از گوشہ ے چشمم روے بالش بیمارستاݧ چکید
علے با شتاب وارد اتاق شد
چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریہ کرده هم نخوابیده
بغضم گرفت خستہ شده بودم از بغض و اشک کہ ایـݧ روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم کہ اشک نریزم
اومد سمتم رو بہ پرستار پرسید:چیشده خانم❓
_چیزے نشده
پس همکاراتو
پرستار حرفشو قطع کرد وخیلے جدے گفت از خودشوݧ بپرسید
آمپول آرام بخشے روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرو
علے صندلے آورد و کنارم نشست
لبخندے بهم زدو گفت:خوبے اسماء❓میدونے چقد منو ترسوندے❓
حالا بگو ببینم چیشده بود مـݧ نبودم❓
لبخند تلخے زدم و گفتم:مـݧ چرا اینجام علے❓ازکے❓الا ساعت چنده...
ادامه دارد..
❤️💞❣💛❤️💞❣💛❤️💞❣💛
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
⛔️ برحذر باشیم :
💥 ازاینکه نمازبخوانیم،
💥روزه بگیریم،
💥قرآن بخوانیم،
💥قیام شب داشته باشیم،
💥صدقه وانفاق دهیم،
💥وکارهای مردم را راه بیندازیم، وخودمان راخسته کنیم...!
❗️اما یکی دیگه بیاد باخیال راحت نیکی ها وحسنات ما را بردارد..
📛 #غیبت نکنیم 📛
💕💕💕
مهربانا
دلم خوش است به بودنت
به سفره ای که پهن کرده ای
و بدون منت به همه میبخشی
الهی ...
دلم خوش است به بخشنده بودنت
و اینکه مرا میبخشی و در آغوشت میگیری،،
الهی....
دلم خوش است به قدرتت
که از عدم،، زندگی می آفرینی
الهی ...
دلم خوش است به معجزه ات که اتفاق می افتد
ومن شاد شاد فقط سر بر سجده میگـــذارم
و میان اشـــکهای شوقم فقط میگویم ..... ،،
بودنت را شــــکرت...
🎍🕊🎍🕊🌹🕊🎍🕊🎍
🚨"#شُل_گرفتیم؟"
نمیدانم چقدر #آقا رو قبول دارید، اما بدون هیچگونه ادا و اطفاری، وقتی تو تلویزیون دیدم
که آقا میگفتن :
"از بالارفتن آمار غصهشون میگیره"
هُری دلم ریخت!😔
ماکه به حرف آقای وزیر و این و آن گوشمان بدهکار نبود،
حوصله ماسک و رعایت و اینجور چیزارم نداشتیم،
اما حواسمان هست که آمار فوتیهایمان روی ۱۵۰ میچرخد؟!
جان است!
سرمایهی آدمیست!
یکبار هم بیشتر نداریمش،
حیف است که با کرونای زِپرتی بپرد!🍃
بیایید کمی به خودمان سختی بدهیم،
بخاطر کادر درمانیمان،
بخاطر همهی #مدافعان_سلامت!
چه در #بیمارستان و
#غسالخانه و چه در #پایگاه_بسیج و
#حوزه_علمیه!
بخاطر همهشان بیاییم رعایت کنیم!😷
❌من ادعایی ندارم!
حرف آقا رو هم یکی به دهتا گوش میدم،
اما آقا که گفتن غصهدار میشن، دلم آشوب شد.💔
من از دیروز با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)💚 رعایت کنم و در کوچه و خیابان با #ماسک رفتوآمد کنم!
تیکه و مسخره های رفقایِ جان هم به جان و دلم!
فدای دلِ آقا...🌱
بیایین و شماهم بگین فدای دلِ آقا...
شما هم بپیوندید به #من_ماسک_میزنم!✋🏻
پ.ن:
اینم بین خودمون بمونه؛
#بسیجی باید #شهید شه،🙂
الکی بهونه دست این کرونا ندین👀
| #من_ماسک_میزنم | 🤚🏻
#نشر_حداکثری_برای_دل_آقا
#اللهُمَّ_عَجِّلَ_لِوَلیِکَ_الفَرَج
💕💕💕
.
🔴 تأثیر آخرین عمل انسان در لحظه مرگ
⚠️ بدبختی این است که آخرین عمل انسان گناه باشد و در این حال بمیرد. و سعادت این است که انسان در حال عبادت بمیرد. مثلا در حال خواندن نماز شب سکته کند ، در راه مشهد و کربلا بمیرد.
"حاج جواد اطمینان " به در خانه کسی رفت تا قباله بگیرد تا برای جهاز دختر آن خانواده قالی و یخچال تهیه کند، در همانجا سکته کرد و مرد.
عمل آخری او کمک به بندگان خدا بود . این را در نامه عمل او می نویسند. پس همیشه بعد از نمازهایتان از خدا بخواهید که : خدایا، عمل آخری ما را عمل خیر قرار بده بعضی ها هستند که وقتی به آنها نامه ای میدهید فقط اول وآخر نامه را می خوانند، لذا می گویند : این دعا را زیاد بخوانید :" اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا "
🌟اگر عربیِ این دعا را بلد نیستید ، بعد از هر نماز بگویید : " خدایا عاقبت ما را ختم به خیر کن ." یعنی آخرین عمل مرا عبادت قرار بده...
📚 از سخنان مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)
#موعظه
#لحظه_آخر
#حاج_آقا_مجتهدی
💕💕💕
هفت چیزی که فرزندتان نیاز دارد که بشنود
1 عاشقتم
2 بهت افتخار میکنم
3 متاسفم
4 من میبخشمت
5 بهت گوش میدم
6 این مسئولیت توست
7 تو میتونی!
روح فرزندانمون رو در خانه سیراب کنیم
💕💕💕
✅شاد کردن دل مومن
✍ آیت الله بهجت(ره): وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف مَلکی را خلق میکند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و ... حفظ میكند. این که میبینید در برخی تصادفات بعضیها محفوظ میمانند در حالی که به نفر کناری آنها آسیب وارد میشود به سبب این است که آن شخص محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴
💕💕💕
استفاده از کلماتی نظیر :
نمی شود ، نمی توان ، نمی گذارند ، امکان ندارد ، و ...
چون سمی خطرناک قادرند روحیه ما را افسرده و تضعیف کنند .
بیائیم از امروز به خود قول دهیم که از بزبان آوردن این نوع کلمات خود داری کنیم .
🔋کلمات مثبت ، بار مثبت انتقال می دهند و کلمات منفی ، اثرات ویران کننده بر جای می گذارند .
بیاییم تمام لغات منفی را از فرهنگ لغات روزمره خود حذف کنیم تا اثرات مطلوب آن را به زودی در زندگی خود تجربه کنیم.
💕💕💕
بزرگترین حسرتهای آدمها در حال مرگ؛
نخستین حسرت:
کاش به خانواده ام بيشترمحبت مى كردم ...!
حسرت دوم:
کاش این قدر سخت کار نمی کردم ...!!
حسرت سوم:
کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را با صدای بلند بگم!!
حسرت چهارم:
کاش رابطه هایم با دوستانم را حفظ میکردم!!
حسرت پنجم:
کاش شادتر می بودم ولحظات بيشترى مى خنديدم..!!
اين رو به كسانى كه دوستشان داری بفرست كه قدر تكـ تك لحظه هاى زندگيشان را بدانند
عمر ما کوتاه تر از اونیه که فکرشو ميکنیم...
💕💕💕
💕زیبا ترین متن دنیا
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک"
که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه
یا "سنگی" در دامان یک کوه
یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس
شاید "خاکی" از گلدان
یا حتی "غباری" بر پنجره
اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت"
و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن "
و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید
من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت "
من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت "
وای بر من اگر قدر ندانم…❤️❤️
💕💕💕