eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.5هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️قسمت بیست و پنج❤️ . چند روز مانده به مراسم عقدمان، ایوب رفت به و دیرتر از موعد برگشت. به وقتی که از ای برای گرفته بودیم نرسیدیم. عاقد خبر کردیم تا توی خانه خطبه بخواند. دو شاهد لازم داشتیم. رضا که منطقه بود. ایوب بلند شد. _ میروم شاهددحد بیاورم. رفت توی کوچه، مامان چادر سفیدی که زمان خودش سرش بود برایم اورد. چادر مشکی را از سرم برداشت و چادرش را سرم کرد. ایوب با دو نفر برگشت. _ این هم شاهد از لباس های خاکیشان معلوم بود تازه از جبهه برگشته اند. یکی از آنها به لباسش اشاره کرد و گفت + آخه با این وضع؟ نگفته بودی برای عقد میخواهی! _ خیلی هم خوشگل هستید، آقا بفرمایید. نشست کنارم. مامان اشکش را پاک کرد و خم شد، از توی قندان دو حبه قند برداشت. عاقد شروع کرد. صدا خرت خرت قندی ک مامان بالای سرم میسایید بلند شد . ❤️قسمت بیست و شش❤️ . آقا جون راننده بود، همیشه قبل از اینکه از خانه بیرون برود، همه ی ما بچه ها را می بوسید و بعد پیشانی مادر را😍 یک بار یادش رفت. چنان قشقرقی به پا کردیم که آقاجون از ترس ابرویش برگشت و پیشانی مامان را بوسید و رفت. برای خودشان لیلی و مجنونی بودند. برای همین مامان خیلی عصبانی شد، بعد از شش ماه هنوز ایوب را "برادر بلندی" صدا می زنم. با دلخوری گفت: _ گناه دارد شهلا، جلویش با چادر که می نشینی، مثل غریبه ها هم که صدایش می زنی. طفلک برادرت نیست، شوهرت است. ایوب خیلی زود با من صمیمی شد، یک بار بعد عقدمان جلوی مامان گفت: _ لااقل این جمله ای که می گویم را تکرار کن، دل من خوش باشد. گفتم: + چی دل شما را خوش می کند؟ گفت: _ به من بگو، مثل بچه ای که به مادرش محتاج است، به من احتیاج داری. شمرده شمرده گفت که خوب کلماتش را بشنوم. رنگم از خجالت سرخ شد.😌 چادرم را زیر گلویم محکم گرفتم و عین کلمات را تکرار کردم. همان فردای عقدمان هم رفته بود ، یک روزه برگشت؛ با دست پر. از اینکه اول کاری برایم هدیه آورده بود، ذوق کرده بودم. قاب عکس بود. از کادو بیرون آوردم، خشکم زد. عکس خودش بود، درحالی که می خندید. + چقدر خودت را تحویل می گیری، برادر بلندی! ایوب قاب را ازدستم گرفت، روی تاقچه گذاشت. یک گلدان کوچک هم گذاشت کنارش. _ منو هر روز می بینی دلت برام تنگ نمیشه. 🌹 . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت بیست و هفت❤️ . دوست هایم وقتی توی خیابان من و ایوب را با هم می دیدند، می گفتند: "تو که می خواستی با جانباز ازدواج کنی پس چی شد؟؟" هر چه می گفتم ایوب هم است، باورشان نمی شد. مثل خودم، روز اول خواستگاری. بدن ایوب پر از تیر بود و هر کدام هم برای یک عملیات. با ترکش های توی سینه اش مشهور شده بود. آنها را از با خودش داشت. از وقتی ترکش به قلبش خورده بود تا اتاق عمل، چهل و پنج دقیقه گذشته بود و او زنده مانده بود. روزنامه ها هم خبرش را نوشتند، ولی بدون اسم تا خانواده اش نگران نشوند. همان عملیات فتح المبین تعدادی از ها زیر آتش خودی و دشمن گیر می افتند، طوری که اگر به توپخانه یک گرای اشتباه داده می شد، رزمنده های خودمان را می زد. ایوب طاقت نمی آورد، از فرمانده اجازه می گیرد که با ماشین برود جلو و بچه ها را بیاورد. چند نفری را می رساند و بر می گردد. به مجروحی کمک می کند تا از روی زمین بلند شود، کنارشان منفجر می شود. ترکش ها سرِ آن مجروح را می برد و بازوی ایوب را. موج انفجار چنان ایوب را روی زمین می کوبد که اشهدش را می گوید. سرش گیج می رود و نمی تواند بلند شود. کسی را می بیند که نزدیکش می شود. می گوید بلند شو. و دستش را می گیرد و بلندش می کند. ایوب بازویش را که به یک پوست آویزان شده بود، بین کش شلوار کردیش می گذارد و تا خاکریز می رود می گفت: _ من از بازمانده های هستم. این را هر بار می گفت، صدایش می گرفت و اشک در چشمانش حلقه میزد. 😢 . بامــــاهمـــراه باشــید🌹
❤️قسمت بیست و هشت❤️ . دکترها می گفتند سردرد های ایوب برای آن سه تا ترکشی است که توی سرش جا خوش کرده اند. از شدت درد کبود می شد و خون چشمانش را می پوشاند. برای آنکه آرام شود سیگار می کشید. روز خواستگاری گفتم که از سیگار بدم می آید، قول داد وقتی عمل کند و دردش خوب شود، سیگار را هم بگذارد کنار. دکترها موقع عمل به جای سه تا، پنج تا ترکش دیدند که به قسمت حساسی از مغز نزدیک بودند. عمل سخت بود و یک اشتباه کوچک میتوانست ایوب را بگیرد. وقتی عمل تمام شد، دکتر با ذوق دور ایوب تازه به هوش آمده می چرخید. عددهایی را با دست نشانش می داد و ایوب که درست می گفت، دکتر بیشتر خوشحال می شد . ❤️قسمت بیست و نه❤️ . خانه ی پدری ایوب بودیم که برای اولین بار از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود. نگاهش می کردم، منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمی خورد. ترسیدم. صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم. کیفم را تکان دادم، آیینه کوچکی بیرون افتاد. جلوی دهانش گرفتم، آیینه بخار نکرد. برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا همه زندگیم شده است، مرد من، تکیه گاهم.، از دستش داده ام.😢 بعدها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض است. دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن ایوب شروع شد. حس می کردم حتی در و دیوار هم مرا تشویق می کنند و می گویند: "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، خیر است" 🌹 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
◾️آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است ◾️آن که وصفش می رباید هوش از سر زینب است ▪️مادرش آموزگار مکتب شرم وحیاست ▪️فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است ◾️گر علی بن ابی طالب بود معیار صبر ◾️آن که صبرش با علی گردد برابر زینب است ▪️گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات ▪️بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است ◾️هست از درهای جنت یک درش باب الحسین ◾️فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است ▪️آن چه داغ شش برادر را به خود هموار کرد ▪️تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است سالروز شهادت حضرت زینب (س) تسلیت باد 🏴 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 شهادت جانسوز 🕯صدف دریای ایثار و عصمت، 🖤پرورش یافته دامان ولایت 🕯محبوب مصطفی(ص) 🖤و نور دیده مرتضی(ع) 🕯سکاندار کربلا 🖤و عطر خوش زهرا(س) 🕯و الگوی عفاف و پاکی 🖤حضرت زینب سلام لله علیها تسلیت باد 🏴 🥀🍃
620cc39e3af818a561143583_80678008494913610.mp3
2.91M
🏴شهادت حضرت زینب (سلام الله علیها) 🎤مداح :حاج سید مهدی میرداماد
*🏴شب_شهادت حضرت_زینب علیها السلام است*. *▪️عرض تسلیت به امام زمان علیه السلام وهمه شیعیان▪️* *🕊 هدیه به روح پاک قافله سالار اسرای کربلا 3 صلوات بفرستید.🕊*
-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ تمام زمین و زمان بر کربلا می گریند و تمام کربلا بر زینب (س) 🏴🖤🏴شهادت حضرت زینب(س) تسلیت با
🏴زینب اگر نبود امامت تمام بود شکر خدا که سایه او مستدام بود بعد از حسین پایه گذار قیام بود او خشم ذوالفقار علی در نیام بود در انقلاب ماریه صاحب سهام بود اخت الحسین و واجبه الاحترام بود اعجاز کار اغلب اوقات زینب است تسخیر شام و کوفه فتوحات زینب است قرآن و روضه جزو مهمات زینب است بانوی ما برای خودش یک امام بود
وفات معدن صبر و فضیلت، حضرت زینب کبری سلام الله علیها بر همه محبین اهل بیت علیهم السلام تسلیت باد
🎇نماز شب چرا موفق به نماز شب نمی‌شویم؟ شیخ صدوق از سلمان فارسی نقل می‌کند: مردی نزد سلمان فارسی آمد و گفت‌: ای ابوعبدالله(کینه سلمان فارسی است) من موفق نمی‌شوم نماز شب بخوانم، سلمان در جوابش فرمود: در روز خدای را معصیت نکن. شیخ صدوق روایت می‌کند، مردی نزد حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و عرضه داشت: ای امیرالمؤمنین من از نماز شب محرومم چه کنم؟ حضرت فرمود: تو کسی هستی که گناهانت تو را به بنده کشیده است. مرحوم کلینی نقل می‌کند: امام صادق(ع) فرمودند: کسی که مرتکب گناه شود از فیض نماز شب محروم خواهد، زیرا نفوذ کار زشت در جان آدمی از نفوذ کارد در گوشت بیشتر است. 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊 ❄️🌨☃🌨❄️
یکی از چیزهایی که هیچ‌گاه خرجی ندارد جاری شدن در ذهن دیگران است پس آن‌گونه جاری شوید که وقتی از شما یاد می‌کنند خنده بر لبانشان نقش ببندد نه نفرت در دل‌شان... 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
شب نيمه ماه رجب: شب شريفى است، و در آن چند عمل مستحبّ است: اوّل: غسل كردن. دوّم: شب زنده  دارى به عبادت، چنان كه علاّمه مجلسى فرموده. سوّم: زيارت حضرت سيد الشّهدا عليه السّلام  چهارم: شش ركعت نماز به كيفيتى كه در اعمال شب سيزدهم گذشت.  پنجم : سى ركعت نماز كه در هر ركعت سوره «حمد» و ده مرتبه سوره«قل هو اللّه احد»خوانده شود، و اين نماز را سيّد ابن طاووس با فضيلت بسيار از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله روايت كرده. ششم: دوازده  ركعت نماز، هر دو ركعت با يك سلام، و در هر ركعت، هر يك از سوره هاى «حمد» و «توحيد» و «فلق» و «ناس» و «اية الكرسى» و «قدر» را چهار مرتبه بخواند، و پس از سلام چهار مرتبه بگويد:اللَّهُ اللَّهُ رَبِّي لا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئا وَ لا أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِيّا سپس هر دعايى كه مى خواهد بخواند.  سيّد اين نماز را به اين صورت از امام صادق عليه السّلام روايت كرده، ولى شيخ در كتاب «مصباح» فرموده: كه داود بن سرحان از امام صادق عليه السّلام روايت كرده: در شب نيمه رجب دوازده ركعت نماز به جا مى آورى، در هر ركعت بعد از سوره «حمد» يك سوره خوانده، و هنگامی كه از نماز فراغت يافتى، هر يك از سوره هاى «حمد» ،«قل اعوذ بربّ الفلق»و«قل اعوذ بربّ النّاس»و«قل هو اللّه احد»و «اية الكرسى» را چهار مرتبه قرائت میكنى، و پس از آن چهار مرتبه میگويى: سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ پس می خوانی: اللَّهُ اللَّهُ رَبِّي لا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئا وَ مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. و همچنين در شب بيست و هفتم مثل اين عمل را به جا میآورى. 🔹 مفاتیح‌الجنان
در مورد "گذشته" هرگز زیاد فکر نکن، اشکهایت را جاری خواهد ساخت. در مورد "آینده"زیاد نگران نباش، ترس درتوایجادخواهد کرد. در همین"حال"حاضر زندگی کن، لبخند را بر لبانت خواهد آورد ❄️🌨☃🌨❄️
🌷نصیحت بسیارمهم رسول خدا ص اذا هممت بامر فتدبر عاقبته ان یک رشدا فامضه وان یک غیا فانته فرمودند" هروقت خواستی کاری انجام دهی یاسخنی بگویی، اول به نتیجه اش فکرکن اگرخوب بودانجام بده اگربدبود انجام نده. کافی ج 8 ص149 ❄️🌨☃🌨❄️
! اومد بهم گفت: میشه ساعت ۴صبح بیدارم کنی تا داروهامو بخورم.. ساعت ۴صبح بیدارش کردم تشکر کرد:) بلند شد از سنگر رفت بیرون.. بیست الی بیست و پنج دقیقه گذشت اما نیومد.. نگرانش شدم رفتم دنبالش دیدم یه قبر کنده توش نماز شب میخونه و زار زار گریه میڪنه.. بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی.. می‌خواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخام داروهام رو بخورم..!! برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم چشمای من مریضه دلم مریضه من ۱۶سالمه.. چشام مریضه.. چون توی این ۱۶سال امام‌زمان رو ندیده.. دلم مریضه.. بعد از ۱۶سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم.. گوشام مریضه.. هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم.. ؟ ❄️🌨☃🌨❄️
نگاﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ! یک نفر ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺏ؛ ﯾﮑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ و ﺩﯾﮕﺮی ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! یک نفر تو را دوست دارد و دیگری از تو متنفر است! ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ... خــــدا پـرونده ای را کـه مردم مینویـسند،نمی خوانـد! ❄️🌨☃🌨❄️
نمک‌نشناسی مثل یک بیماری مزمن شیوع پیدا کرده است، بین این مردم! مهم نیست تو چقدر خودت را خرج حال خوبشان کردی. حالشان که با تو خوب شد، دلیل حال بدت می‌شوند. مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی. می‌روند و شیفته‌ی آدم‌های جدید زندگی‌شان می‌شوند. مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی. درد می‌زنند به جانت. مهم نیست چقدر بار تنهایی‌شان را به دوش کشیدی. در نهایت تنهایت می‌گذراند. چه خوب است اگر قدرشناس بودن را تمرین کنیم، و به فرزندان‌‌مان هم یاد بدهیم. اینجا زخم خیلی‌ها، تازه‌ی نمک دان‌های شکسته است ‌... 🌱💛 ❄️🌨☃🌨❄️
🌱 دیدے وقتے یه آشناے قدیمے رو میبینے چطور باهاش گرم میگیری؟😃 هے میگے دلم برات تنگ شده! ولی... یه آقایے هست...💔 هیچکس بهش نمیگه دلم برات تنگ شده! حواسمون به امام زمانمون باشه✋🏻 نکنه بین شلوغے هاے زندگے فراموششون کنیم...🥀 ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ ✅بندگی خدا کن ✍پادشاهی را وزیری عاقل بود که از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید: وزیر عاقل کجاست؟ گفتند: از وزارت دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید: از من چه خطا دیده‌ای که وزارت را ترک کرده‌ای؟ گفت: از پنج سبب؛ اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم، اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا در وقت نماز هم، حکم به نشستن می‌‌کند. دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم، اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که او نمی‌خورد و مرا می‌‌خوراند. سوم: آنکه تو خواب می‌‌کردی و من پاسبانی می‌کردم، اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند. چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد، اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید. پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سر زند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهانم را می‌بخشاید. ❄️🌨☃🌨❄️
✨﷽✨ ✍امام علی فرمودند: چون برادرت از تو جدا گردد تو پيوند دوستی را برقرار كن اگر روی برگرداند تو مهربانی‌كن و چون بخل ورزد تو بخشنده باش هنگامی كه دوری می گزيند تو نزديک شو و چون سخت می گيرد تو آسان گير و به‌هنگام گناهش عذر او را بپذير چنانكه گويا تو بنده او می باشی و او صاحب نعمت توست ! مبادا دستورات ياد شده را با غيردوستانت انجام دهی يا با انسان‌ هایی كه سزاوار آن نيستند به جای آوری ! دشمن دوست خود را به دوستی مگير تا با دوست دشمنی نكنی اگر خواستی از برادرت جدا شوی جايی برای دوستي باقی‌گذار تا اگر روزی خواست بسوی تو باز گردد بتواند، 📚منتخبی از نامه ۳۱ نهج البلاغه نامه به فرزندش امام حسن علیه السلام ❄️🌨☃🌨❄️