✨﷽✨
🔴در درون هر انسان فاسدی، حتى فرعون یک انسان واقعی در زنجیر است
✍از نظر اسلام در درون هر انسان فاسدی، حتى فرعون، یک انسان واقعی در زنجیر است. یعنی فرعون تنها بنی اسرائیل را به زنجیر نکشیده،
یک انسانی، یک فرشته پاکی را هم در درون خودش به زنجیر کشیده است.
پیغمبران میآیند برای شوراندن و انقلاب و عصیان، اما اول میروند سراغ آن انسان نهفته در درون فرعونها بلکه آن انسان را بشورانند علیه این انسان اکتسابی اجتماعی که الآن بر این موجود حکومت میکند. لهذا موسی بن عمران اول مأمور میشود برود سراغ خود فرعون. «... لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى» [^1] برو بلکه این فرعون را به وسیله انسانی نهفته در درون خودش واژگون کنی. البته اگر بعد از آنکه ایمان به او مکرر در مکرر عرضه شد، در مقابل دعوت پیغمبر عناد ورزید، این عناد بعد از اتمام حجت، دیگر چاره پذیر نیست.
«... سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ» «2» مرحله بعد از این است. اگر از اینجا سود نبردند آنوقت میروند سراغ طبقات محروم [و حتی غیر محروم،[ آنها را علیه فرعونها و فرعونیها میشورانند.
📚استاد مطهری، انقلاب اسلامی از دیدگاه فلسفه تاریخ، ص42، 43
💕💛💕💛
درکی از این بهشت ندارند ناکسان🕊
چون تار عنکبوت گرفته است قلبشان🕊
📎 #همه_خادم_الرضاییم
💢زیباییهای "سجده"
اگر بخواهیم نماز در وجود ما تأثیرگذارتر باشد، غیر از رعایت احکام و آداب در کل نماز، قسمتی از نماز که باید آن را با #طول دادن و توجه بیشتر اجرا کنیم «سجده» است. سجدۀ طولانی و با توجه، در از بین بردن کبریایی ما و جا انداختن عظمت و کبریایی خدا در دل ما خیلی اثر دارد.
✅از آنجایی که خدا میدانست چه آثار و برکات #فوقالعادهای در سجدۀ نماز وجود دارد و بندگانش در حالت سجده چقدر به او نزدیک هستند، در هر رکعتی دو تا سجده گذاشته است. شما هم از آن ابتدای نماز که «الله اکبر» گفتی، #عشقت به آن لحظات #سجده باشد. بگو: «جانم! الان یک رکوع میروم، بعد میروم به سجده.» تا از سجدۀ اول بلند شدی، انگار قلبت دارد از قفسۀ سینه بیرون میآید، دلت دارد از جا کنده میشود که خدا صدا میزند: «صبر کن عزیزم، دوباره برو به #سجده» از سجده که میخواهی بلند شوی مثل این است که میخواهند نفست را بگیرند. اینقدر #سجده را دوست داری!
✅امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «اگر نمازگزار بفهمد هنگام #سجده چه رحمتی از جانب خداوند او را در برگرفته، دیگر سر از #سجده برنمیدارد.» نقل شده است که گاهی یک سجدۀ امام کاظم(ع) تا به صبح طول میکشید. خدا میداند که اگر اهل تقوا #فرصت داشته باشند، درِ خانه خدا چه میکنند.
#استاد_پناهیان
📚 بخشی از کتاب "چگونه یک #نماز خوب بخوانیم؟"
💕💛💕💛
💠مرگ راحت نشانه خوب بودن انسان نیست💠
✅ بعضیها که مرگ راحتی دارند، اطرافیان گمان میکنند که حتما فرد خوبی بوده که راحت جان داده و در مقابل بعضیها که مرگ سختی دارند، اطرافیان حمل بر بد بودن آن شخص میکنند در حالی که چنین نیست:
🌷 امام رضا (ع) میفرمایند:
حضرت موسی بن جعفر (ع) برای عیادت مردی كه در سكرات مرگ بود، رفتند.
▫️اطرافیان پرسیدند: یابن رسول الله! دوست داریم احوال این محتضر را كه مصاحب ماست بدانیم!
▫️حضرت فرمود: مرگ مانند دستگاه تصفیه است، و مؤمنین را از گناهانی كه نمودهاند تصفیه و پاك میكند؛
بطوریكه آخرین دردی كه آنها تحمّل میكنند، كفّارۀ آخرین گناهی است كه در آنها باقی مانده است.
▫️و كافران را تصفیه میكند از حسناتی كه در دنیا أحیاناً انجام دادهاند؛
بطوریكه آخرین لذّت و راحتی كه در دنیا به آنها میرسد، پاداش وجزای آخرین كار نیكی است كه بجای آوردهاند.
👈و امّا حال این رفیقتان كه در سكرات است اینستكه مانند كسی كه گناهان او را غربال كرده باشند، از گناه بیرون آمده و پاك و پاكیزه شده است.
و الان صلاحیت پیدا كرده كه با ما أهل بیت در سرای ابدی همنشین باشد.
📕معانی الاخبار ص 289
✅ درواقع باید مرگ راحت یا سخت متوفی رو با اعمالش بسنجیم،
یعنی اگر در زندگی اعمالش درست نبوده مرگ راحت نشانه خوب بودن آن شخص نیست و در صورتی که انسان صالحی بوده مرگ راحت نشانه خوب بودن آن شخص است!!!
💕🧡💕🧡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدارنگارآشنامےخواهیم...
وصل#گݪ_نرگس ازخدا مےخواهیم
بردردِدݪِخستهما،وصݪ،دواست
هجرانزدگانیم،دوامےخواهیم..🌱🥀
✨اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم✨
🔮امام زمان را با چه لفظی صدا کنیم که برگردن و بامحبت نگاهمون کنند.
🎙استاد پناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_و_فرجنا_به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 کرامتی بسیار زیبا از امام رئوف
🎤 صابر خراسانی
#امام_رضا_علیه_السلام
#امام_ضا #همه_خادم_الرضاییم
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عاشقانه های علامه طباطبایی
👤حجت الاسلام #عالی
#شهید_مسعود_عسگری:
همیشه میگفت:نباید به #گناه نزدیک بشیم
باید برای خودمون #ترمز بذاریم
اگر بگیم فلان کارکه به گناه نزدیکه
ولۍحروم نیست رو انجام بدیم
تا گناه #فاصله نداریم
💕💙💕💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-چون تار عنکبوت
گرفته ست
قلبشان
درکی از این بهشت
ندارند ناکسان...
#همه_خادم_الرضاییم
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﺒﺴﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ !
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ،ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ !
ﺩﻟﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﺩﺭﺩ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﻡ ﻧﻤﯿﺰنند .
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺨﺺ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﺤﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﮑﻨﻨﺪ!
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺸﺎﻥ ﺩﺭﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ .
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ .
قدردان ﮐﺴﺎﻧﯽ باشیم ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﯿﻢ.
ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻧﯿﺴﺖ...
💕💛💕💛
✍️یادداشت سخنگوی حوزه در پی بیحرمتی به آستان مقدس حضرت ثامن الحجج (ع)
◼️ بِسم الله الرّحمن الرّحیم
◻️ هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی فرشتهای که به پابوس آمده
انگار بین رفتن و ماندن مردد است
هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید
اینجا بهشت ـ شهر خدا ـ شهر مشهد است
(شعر از رضا عابدین زاده)
◻️ همهی هنرِ هنر در این است که از ما انسانی بهتر بسازد و پلی باشد و پلّهای از خودمان تا همهی خوبیها، تا همهی مهربانیها، تا خودِ خدای دوستداشتنی.
خدایی که نشانههایی بسیار بزرگ در زمین دارد، عزیزان جانخواه روحافزایی که دلیل حضرتش هستند و دستگیر و راهنمای ما، که یکیشان آبروی ایران است و پناه مردمان.
هزاران سلام و درود بر تو ای ثامن الحجج علیهمالسلام و ای شمس الشموس.
به راستی که بیحرمتی به این آستان با سعادت و پنجه بر آفتاب عالم تاب توس کشیدن نه هنر که عین بیهنری و نامردی و نامردمی است.
◻️ای آقای همهی مهربانیها، ای حضرت دوستدار و ای حضرت پناه، از اینهمه نامروّتی به تو پناه میآوریم ای پاکترین مقدّس.
◻️ اکنون که شانههای مردمان این بومِ سربلند هنوز از گریه بر داغ گرم آبادان میلرزد، آوارِ رنجوارهی عنکبوتی کَن بر بنای مقدّسترین باورهای این مردم، خاطر همهمان را آزرده است و دلهامان را دوچندان داغدار کرده، به دور از دادی که باید دادِستان قانون از همداستانانِ این پلیدی بستاند، بر همهی ارادتمندانِ حضرتش فرض است که با صلابت و بیدرنگ ادب محبّت و زائری را به جا آورند و در تعظیم و تکریم آوازهی بلند امام رئوف همّت گمارند و صریح، صادقانه و هنرمندانه مدافع حریم کبریائیاش باشند و در توقف، افشا و گسست تارهای کهنهی دروغ، توهین و نفرتپراکنی بکوشند که: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ. (محمد صلى الله علیه و آله و سلم/ ۷)
محمد رضا برته
#همه_خادم_الرضاییم و سرباز #امام_زمان یا #امام_رضا مددی🥀
✅ میلک شیک شکلاتی موکا😋
✍ مواد لازم:
پودر کاکائو 1 ق م
پودر نسکافه 1 ق م
شکر یا عسل به مقدار دلخواه
شکلات1 ق غ به صورت خرد شده
شیر 1 فنجان
بستنی وانیلی4 اسکوپ
شیر:۳/۴ پیمانه
🍲 طرز تهیه:
قالب ۲۵ سانت میان تهی رو با روغن جامد یاکره چرب کنید،آرد پاشی واضافه ی آرد رو خالی کنید وبزارین داخل یخچال.
فر ۱۸۰ درجه گازی و ۱۷۰ درجه برقی ۴۰ تا ۴۵ دقیقه ،
شیر ،تخم مرغ هم دمای محیط
چهار تا سفیده رو با نصف پیمانه شکر بزنید تا کاملا پفکی بشه واز ظرف نریزه،بزارین داخل یخچال
چهار تا زرده رو با نصف پیمانه دیگه شکر بزنید تا کرم رنگ بشه وشکر حل بشه،روغن، شیر رو اضافه کنید وهم بزنید،
دو ق غ از آرد کم کنید و دو ق نشاسته ذرت رو جایگزین کنید و با بیکینگ پودر سه بار الک کنید،
مخلوط آرد و سفیده رو به ترتیب و توسه مرحله اضافه کنید وبه صورت دورانی هم بزنید،مايع رو دوقسمت كنيد و تو يك قسمت پودر كاكائو روالك كنيد،اول از مايع سفيد و بعد كاكائويي بريزين و به همين ترتيب لايه لايه و در آخر با سيخ چوبي مايع رو مخلوط كنيد...
داخل قالب بریزین چند تا ضربه بزنید و بزارید داخل فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار چیزی که برکت را از خانه میبرد
🎙حجت الاسلام #رفیعی
أللَّھُمَّ؏َـجِّلْلِوَلیِّڪَألْفَرَجبحِّقالزینب؏
چگونه #گوشت_دیرپز را سریعتر بپزیم؟
یک تا دو قاشق مرباخوری سرکه اضافه کنید!
به گوشتتون نمك نزنيد و برای اينكه گوشت شما طعم نگيره از استفاده زیاد سرکه خودداری کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فینگرفود_سالاد_مرغ
مواد لازم :👇
سینه مرغ پخته شده و رنده شده یک عدد متوسط، فلفل های رنگی هر کدوم یک قاشق غذاخوری سبزی جعفری یک قاشق غذاخوری، شوید یک قاشق غذاخوری، خیارشور نگینی دو قاشق غذاخوری
دستور تهیه :👇
همه رو مخلوط کنید بهش دو قاشق پر پنیر خامه ای و یک قاشق غذاخوری سس مایونز بهش اضافه کنید و خوب مخلوط کنید، نون تست رو قالب بزنید همونطور که توی قالب نون هست با قاشق یه مقدار سالاد توش بزارید و با پشت قاشق خوب فشرده کنید و با کمک دستتون از زیر آروم مواد قالب زده رو بیرون بیارید. با هر چیزی که دوست داشتید تزیین کتید مثل گوجه گیلاسی یا زیتون. نوش جان👇
دوستان موادتون باید یکدست باشه سبزیها خیلی ریز خرد بشن همینطور فلفلها رو خیلی باریک برش بزنید و کتار هم بزارید و دقیق مکعبی خرد کنید که همه یک اندازه باشن همینطور خیارشور
#شیک_گيلاس 🍒 🍷😋
▫️بستني وانيلي ٤-٦ قاشق غذاخوري
▫️گيلاس٨-١٠عدد، گيلاس و خلال پسته براي تزئين
🔸ابتدا هسته گيلاس ها رو جدا ميكنيم و داخل فريزر ميذاريم تا كمي متجمد بشه و بعد ميريزيم داخل ميكسر يا مخلوط كن و حسابي ميزنيم تا ريز بشه و بعد بستني وانيليمون رو اضافه ميكنيم ميذاريم انقدري هم بخوره كه خوب يكدست بشه ، اين مخلوط بايد كاملا سفت و غليظ باشد. براي داخل مواد و تزئين نيز ميتوانيم از مغز پسته استفاده كنيم
#شلکینه
پنج تا تخم مرغ و کمی وانیل رو با همزن زدم بعد چهار قاشق شکر و یک لیوان شیر رو ریختم بعد خیلی کم نمک و فلفل سیاه و زردچوبه ریختم . همزن رو گذاشتم کنار و سه چهارم لیوان آرد شیرینی رو الک کردم و اضافه کردم با همزن دستی هم زدم و در آخر بهش دو قاشق مرزه و ترخون و نعناع و شوید خشک ریختم ماهی تابه رو چرب کردم و هر بار یک ملاقه از مواد میریختم گل که مینداخت برش میگردوندم طرف دیگه شم گل بندازه. شلکینه رو من دوس دارم باز کمی شکر بزنم حین سرو.
نکتە : البتە مادربزرگا رو ساج درست میکنن.
میتونین بەجای شیر از ماست استفادە کنید.
#غذای_محلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فصل اول برنامه زندگی پس از زندگی
فقط خوبیهات میمونه...
تجربه گر امیررضا عباسیان
#قسمت_چهل_يكم_رمان_نسل_سوخته:
اگر رضای توست ...
همه جا خوردن ... دایی برگشت به
شوخی گفت ...
- مادر من ... خودکشی حرامه ... مخصوصا اینطوری ... ما می خوایم حالا حالاها سایه ات روی سرمون باشه ...
بی بی پرید وسط حرفش ...
- دست دائم الوضوی پسرم بهش خورده ... چه غذایی بهتر از این ... منم که عاشق خورشت کدو ...
و مادرم با تردید برای مادربزرگ غذا کشید ... زن دایی ابراهیم... دومین نفری بود که بعد از من ... دستش رفت سمت خورشت ...
- به به ... آسیه خانم ... ماشاء الله پسرت عجب دست پختی داره ... اصلا بهش نمی اومد اینقدر کاری باشه ...
دلم قرص شده بود ... اون فکر و حس ... خطوات شیطان نبود ... من خوشحال از این اتفاق ... و مادرم با حالت معناداری بهم نگاه می کرد ... موقع جمع کردن سفره، من رو کشید کنار ...
- مهران ... پسرم ... نگهداری از آدمی توی شرایط بی بی ... فقط درست کردن غذا نیست ... این یه مریضی ساده نیست... بزرگ تر از تو زیر این کار، کمر خم می کنن ...
- منم تنها نیستم ... یه نفر باید دائم کنار بی بی باشه که تنها نباشه ... و اگر کاری داشت واسش انجام بده ... و الا خاله معصومه و دایی محسن هستن ... فقط یه مراقب 24 ساعته می خوان ...
و توی دلم گفتم ...
- مهمتر از همه ... خدا هست ...
- این کار اصلا به این راحتی نیست ... تو هنوز متوجه عمق ماجرا نیستی ... گذشته از اینها تو مدرسه داری ...
این رو گفت و رفت ... اما من یه قدم به هدفم نزدیک تر شده بودم ... هر چند ... هنوز راه سختی در پیش بود ...
- خدایا ... اگر رضای تو و صلاح من ... به موندن منه ... من همه تلاشم رو می کنم ... اما خودت نگهم دار ... من دلم نمی خواد این ماه های آخر ... از بی بی جدا شم ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قسمت_چهل_و_دوم_رمان_ نسل سوخته: خدانگهدار مادر
نیمه های مرداد نزدیک بود ... و هر چی جلوتر می رفتیم ... استیصال جمع بیشتر می شد ... هر کی سعی می کرد یه طوری وقتش رو خالی یا تنظیم کنه ... شرایطش یه طوری تغییر می کرد و گره توی کارش می افتاد ...
استیصال به حدی شده بود ... که بدون حرف زدن مجدد من... مادرم، خودش به پیشنهادم فکر کرد ... رفت حرم ... و وقتی برگشت موضوع رو با پدرم و بقیه مطرح کرد ... همه مخالفت کردن ...
- یه بچه پسر ... که امسال میره کلاس اول دبیرستان ... تنها ... توی یه شهر دیگه ... دور از پدر و مادرش و سرپرست... تازه مراقب یه بیمار رو به موت ... با اون وضعیت باشه؟ ...
از چشم های مادرم مشخص بود ... تمام اون حرف ها رو قبول داره ... اما بین زمین و آسمون ... دلش به جواب استخاره خوش بود ...
و پدرم ... نمی دونم این بار ... دشمنی همیشگیش بود ومی خواست از 1شرم خلاص شه ... یا ...
محکم ایستاد ...
- مهران بچه نیست ... دویست نفر آدم رو هم بسپاری بهش... مدیریت شون می کنه ... خیال تون از اینهاش راحت باشه ...
و در نهایت ... در بین شک و مخالفت ها ... خودش باهام برگشت ... فقط من و پدرم ...
برگشتم و ساکم رو جمع کردیم ... و هر چیز دیگه ای که فکر می کردم توی این مدت ...ممکنه به دردم بخوره ... پرونده ام رو هم به هزار مکافات از مدرسه گرفتیم ...
دایی محسن هم توی اون فاصله ... با مدیر دبیرستانی که پسرهای خاله معصومه حرف زده بود ... اول کار، مدیر حاضر به ثبت نام من نبود ... با وجود اینکه معدل کارنامه ام 19/5 شده بود ... یه بچه بی سرپرست ...
ده دقیقه ای که با هم حرف زدیم ... با لبخند از جاش بلند شد و موقع خداحافظی باهام دست داد ...
- پسرم ... فقط مراقب باش از درس عقب نیوفتی ...
شهریور از راه رسید ... دو روز به تولد 15 سالگی من ... پسر دایی محسن ... دو هفته ای زودتر به دنیا اومد ... و مادربزرگ، آخرین نوه اش رو دید ...
مادرم با اشک رفت ... اشک هاش دلم رو می لرزوند ... اما ایمان داشتم کاری که می کنم درسته ... و رضا و تایید خدا روشه ... و همین، برای من کافی بود ...
.
.ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#قسمت_چهل_و_سوم_رمان_نسل_ سوخته: بیدار باش
وقت هامون رو با هم هماهنگ کرده بودیم ... صبح ها که من مدرسه بودم ... اگر خاله شیفت بود ... خانم همسایه مون مراقب مادربزرگ می شد ...
خدا خیرش بده ... واقعا خانم دلسوز و مهربانی بود ... حتی گاهی بعد از ظهرها بهمون سر می زد ... یکی دو ساعت می موند ... تا من به درسم برسم ... یا کمی استراحت کنم...
اما بیشتر مواقع ... من بودم و بی بی ... دست هاش حس نداشت ... و روز به روز ضعفش بیشتر می شد ... یه مدت که گذشت ... جز سوپ هم نمی تونست چیز دیگه ای بخوره ...
میز چوبی کوچیک قدیمی رو گذاشتم کنار تختش ... می نشستم روی زمین، پشت میز ... نصف حواسم به درس بود ... نصفش به مادربزرگ ... تا تکان می خورد زیر چشمی نگاه می کردم ... چیزی لازم داره یا نه ...
شب ها هم حال و روزم همین بود ... اونقدر خوابم سبک شده بود ... که با تغییر حالت نفس کشیدنش توی خواب ... از جا بلند می شدم و چکش می کردم ...
نمی دونم چند بار از خواب می پریدم ... بعد از ماه اول ... شمارشش از دستم در رفته بود ... ده بار ... بیست بار ...
فقط زمانی خوابم عمیق می شد که صدای دونه های درشت تسبیح بی بی می اومد ... مطمئن بودم توی اون حالت، حالش خوبه ... و درد نداره ...
خوابم عمیق تر می شد ... اما در حدی که با قطع شدن صدای دونه ها ... سیخ از جا می پریدم و می نشستم ... همه می خندیدن ... مخصوصا آقا جلال ...
- خوبه ... دیگه کم کم داری واسه سربازی آماده میشی ... اون طوری که تو از خواب می پری ... سربازها توی سربازخونه با صدای بیدار باش ... از جا نمی پرن ...
و بی بی هر بار ... بعد از این شوخی ها ... مظلومانه بهم نگاه می کرد ... سعی می کرد آروم تر از قبل باشه ... که من اذیت نشم ... من گوش هام رو بیشتر تیز می کردم ... که مراقبش باشم ...
بعد از یک ماه و نیم حضورم در مشهد ... کارم به جایی رسیده بود که از شدت خستگی ... ایستاده هم خوابم می برد ...
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹